جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


اندر حکایت کتابخوان نبودن ما ایرانی ها


اندر حکایت کتابخوان نبودن ما ایرانی ها
می گویند سرانه مطالعه در کشور ۲ دقیقه است! البته من نمی دانم این آمار بر اساس یک مطالعه علمی و دقیق است یا اینکه نه، یک حساب سرانگشتی است! باز هم نمی دانم که در این پژوهش (اگر پژوهشی انجام شده) منظور از مطالعه دقیقا چه بوده؟ مثلا مطالعات درسی را هم به حساب آورده اند یا روزنامه خواندن و یا مرور صفحات اینترنت (که اتفاقا بعضا می توان مطالب خیلی خوبی برای آموختن در آنها پیدا کرد) هم مشمول واژه مطالعه و به عبارتی این آمار خجالت آور می شود یا نه؟
نمی دانم ولی هرچه می کنم نمی توانم بین این دو دقیقه و خیل جمعیتی که در ایام نمایشگاه توی غرفه ها موج می زند، یا این جماعتی که هروقت از خیابان انقلاب می گذری می بینی که از این کتابفروشی به آن کتابفروشی می روند، یا همین نمایشگاه های کوچکی که بعضا سر بعضی از چهارراهها داخل یک چادر کتاب عرضه می کنند و همیشه جلوی پیشخوانشان یک عده ایستاده اند و مشغول مرور کتابها هستند؛ ارتباط منطقی برقرار کنم.
هرچند یک زمانی گفته بودم&#۶۱۴۸۲; که جمعیت قابل ملاحظه ای از اینها بیشتر دنبال کتابهای درسی و بدتر از آن کمک درسی هستند ولی زیاد هم نمی توان به این نگاه تکیه کرد.
وقتی ایستاده ای و داری کتابها را تماشا می کنی، توی کتابفروشی ها، نمایشگاه یا حتی پای بساط این دستفروش هایی که مقابل دانشگاه کتابهای دست دوم می فرشند، اطرافت را که نگاه کنی می بینی که این آدمها دیگر از سن و سالشان گذشته که دنبال کتاب درسی و کمک درسی باشند و کتاب خریدنشان هیچ الزام خاصی ندارد. از طرفی ناشران ِ شبه کتابها (کتابی که آدم را بزرگ نکند) مشخص است و مشتریهایشان هم.
دارم کتابهایی را که از نمایشگاه خریده ام در قفسه کتابهایم جا می دهم! که چشمم می افتد به چند کتابی که پیش تر خریده ام و هنوز نخوانده ام. راستش اصلا فراموششان کرده بودم! یکدفعه احساس می کنم انگار می توانم ارتباطی بین این دو دقیقه و آن خیل جمعیت برقرار کنم!
حرص و ولع خاصی به جمع آوری و ارضاء حس مالکیت در خیلی از ما ایرانی ها به طرز عجیبی وجود دارد. این جمع آوری ها و انباشتن ها یک جورهایی انگار دلمان را قرص می کند و قوت قلبمان می دهد. گاهی حتی صرفا خرید یک کتاب نهایت دغدغه مان می شود. انگار داشتن آن در قفسه کتابهای شخصی مان، مثل این است که آن را خوانده ایم! گاهی هم بی خوابی که به سرمان می زند، چند صفحه ای کتاب می خوانیم که بخوابیم! اما به قول بزرگی مگر آدم کتاب می خواند که بخوابد یا باید کتاب بخوانیم که بیدار شویم؟!
فرهنگ مطالعه در جامعه ما رشد نکرده این را قبول کنیم. البته آن دو دقیقه را زیاد قبول ندارم اما ما بیشتر کتاب خَر هستیم تا کتاب خوان! نه اینکه نخواهیم بخوانیم، همه مان متفق القول بر این عقیده ایم که "مشغله های زندگی مگر فرصتی برای مطالعه می گذارد؟"
اما آیا واقعا مشکل ما مشغله های زندگی است؟ ما بین این مشغله ها خیلی کارهای دیگر هم می کنیم که واقعا جزء مشغله هایمان نیست ولی حاضریم برایشان وقت بگذاریم. من فکر می کنم مشکل، عدم وجود احساس نیاز به خواندن است.
احساس نیاز است که آدمها را مجبور می کند برای رفع آن نیاز اقدام کنند و تا وقتی این نیاز احساس نشود، طبیعی است که عکس العمل قابل ملاحظه ای هم وجود نخواهد داشت. منظورم از "مجبور کردن" در اینجا، یک اجبار و نیروی بیرونی نیست، مثل دانشجویانی که برای گرفتن نمره گاها کتاب می خوانند! بلکه اجبار و احساس ِ نیازی است که انسان در درون خودش بدون حضور یک نیروی خارجی احساس کند. احساس نیاز به دانستن، و خواندن برای بیشتر و بیشتر دانستن.
خیلی ها بر این باورند که برگزاری نمایشگاه های کتاب می تواند به عنوان راهکاری برای علاقمند شدن مردم به مطالعه به کار رود. اما به نظر من کتاب خوان کردن مردم به این سادگی و با اجرای کارهای نمایشی و مقطعی میسر نمی شود. نمایشگاه کتاب شاید بتواند مردم را به کتاب خریدن ترغیب کند اما نمی تواند از آنها کتاب خوان بسازد.
فرهنگ سازی اتفاقی نیست که به این سادگی محقق شود. برای فرهنگ سازی نیاز است که نسلی با آن فرهنگ پرورش یابند تا در جامعه نهادینه گردد.
مهترین نهادی که می تواند و این قدرت را دارد که منجر به این اتفاق در جامعه شود، آموزش و پروش است. نظام آموزش تک کتابی، نیاز دانش آموز را در زمینه کتاب خواندن با همان کتابی که به دستش می دهد، رفع می کند و کودک اگر خانواده کتابخوانی نداشته باشد، که معمولا اینگونه است، کم کم استعداد مطالعه کردن را از دست خواهد داد، بدون اینکه این استعداد فرصت شکوفا شدن داشته باشد.
منصوره ـ د


همچنین مشاهده کنید