شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی جامعه شناسان ایرانی


جامعه شناسی جامعه شناسان ایرانی
" آیا ما به عنوان جامعه شناس در وظیفه حرفه ای خود، تعهد اخلاقی خاصی داریم؟ زمانی که جامعه شناسی، علم و تخصص آکادمیک را با هم ادغام کرد، مدافعان این مسئله نگران بودند که دانشمندان علوم طبیعی آنها را جدی نگیرند،
به ویژه کنت و دورکیم اصرار داشتند که در جامعه شناسی نیز همانند علوم طبیعی روشی را اتخاذ نمایند که از طریق آن با دقت بیشتری به مطالعه و بررسی دلایل اجتماعی پدیده ها بپردازند . این روش دیدگاه و حرکتی عقلانی را برانگیخت که جامعه شناسان کارکردگرا پیوسته آن را اظهار می کردند. بدین معنی که جامعه شناسان باید بی طرفانه به بررسی پدیده های اجتماعی پرداخته و نباید تحت تاثیر ارزش های شخصی خود قرار گیرند. اما جامعه شناسان اولیه چنین اعتقادی نداشتند، سن سیمون و افرادی همانند او که رساله نویس و خردگرا بودند، نهادهای رژیم های قدیمی را به نقد کشیدند و تمایل داشتند با در نظر گرفتن خواسته های خودشان مشروعیت کاریزماتیک و مذهب را از بین برده و در مقابل عقل گرایی اجتماعی بر اساس مردم سالاری و حقوق شهروندی را جایگزین آن کنند" .
این جملات، بخش هایی از سخنان آلبرتو مونکادا _ با ترجمه طیار رفیعی نیری_ جامعه شناس اسپانیولی و استاد دانشگاه مادرید است که از سال ۲۰۰۱ برای نخستین بار "انجمن جامعه شناسان بدون مرز" را به عنوان یک سازمان غیر دولتی تاسیس کرد.
بسیاری از جامعه شناسان ایرانی طبق یک سنت آکادمیک معتقد هستند که علم جامعه شناسی وظیفه ای ندارد جز "تبیین و تحلیل وضعیت موجود جامعه و کشف چشم اندازهایی درباره آینده" تعریفی که شاید نخستین بار آگوست کنت آن را وظیفه علم جامعه شناسی قلمداد کرد و البته از همان زمان تا کنون در مورد نقش و وظیفه جامعه شناس، اختلاف نظرها ادامه دارد.
عده بسیاری از جامعه شناسان که اغلب از بدنه دانشگاه ها بیرون آمده بودند، بر این اعتقاد بودند که نقش جامعه شناس، تنها نقش ناظری است که بر جدال ها، آشوب ها و بحران های واقعی نظر می افکند و دیدگاه ها و استنتاج های خود را مکتوب می کند. این جامعه شناسان این وظیفه را با ابزار قلم و به عبارتی انتشار آثار مکتوب انجام می دهند و برای خود هیچ نقش مداخله گرایانه ای تعریف نمی کنند.
از سوی دیگر، برخی دیگر از جامعه شناسان پا را فراتر گذاشته و تعریف حرفه ای از شغل خود را با یافتن راه حل هایی برای نفوذ در هرم قدرت برای اعمال دیدگاه های جامعه شناختی خود و ارائه پیشنهاد و مشورت به دولتمردان و مجریان امور کلان کشوری گسترش می دهند.
در ایران از این بین عده ای از دیگر جامعه شناسان دانشگاهی نیز هستند که حتی به انتشار مقاله در نشریات عمومی تر نیز معتقد نیستند. اینان انتشار مقالات خود را تنها در کتاب هاو نشریات تخصصی جامعه شناسی یا رشته های وابسته مجاز می دانند و حتی دیگر همکارانی را که آثارشان را در نشریاتی چون روزنامه ها منتشر می کنند، زیر سوال می برند زیرا معتقد هستند که ادبیات جامعه شناسی، ادبیات عامه فهم نیست و نباید باشد(همان نگاهی که بسیاری از فلسفه پژوهان ایرانی بر آن باورند). این دسته از جامعه شناسان که تعداد آنان، درصد قابل توجهی از کل بدنه جامعه شناسان آکادمیک ایران را در بر می گیرد، حتی به تحلیل، توضیح و تبیین وضعیت موجود جامعه هم تن نمی دهند (اصلی که همه جامعه شناسان آکادمیک بر آن اتفاق نظر دارند!) اینان بیشتر خود را برج عاج نشینان دانشگاهی می دانند که وظیفه خود را تنها "منتقل کننده، مترجم و مروج اندیشه های جامعه شناسان بزرگ غربی" ارزیابی می کنند و با این توضیح که این احتمال وجود دارد که هر گونه تببین، ابراز نظر، انتقاد و بیان دیدگاه در مورد وضعیت موجود، ممکن است به "فعالیت سیاسی" تعبیر شود، به سادگی و با وجدانی آسوده از وظایف اولیه حرفه خود، سرباز می زنند.
حتی در کلاسیک ترین و آکادمیک ترین تعاریف از وظایف جامعه شناس نیز یک سوال بزرگ، خواه ناخواه ایجاد می شود؛ جامعه شناسی که وظیفه خود می داند تا در میان اقشار جامعه حضور داشته باشد تا نظاره گر و تحلیل گر دگرگونی ها، بحران ها، آشوب ها، انقلاب ها و تبدیل ها باشد، وجود و لمس بی عدالتی هایی که جامعه شناسان آنها را برای مطالعه مد نظر خود قرار می دهند، بر گرده آنان مسئولیتی فراتر نمی گذارد؟ آیا وجود بی خانمانی، فقر، کار کودک، سوء استفاده های جنسی، تبعیض جنسی، خشونت علیه زنان و کودکان، تبعیض نژادی، مذهبی، گرسنگی، نژاد پرستی، استثمار مهاجران و دیگر تخلفات که هر یک به نحوی ناقض حقوق بشر است، وظیفه ای دیگر برای جامعه شناسان که مدعی آگاهی بر این واقعیت ها هستند، ایجاب نمی کند؟
انجمن "جامعه شناسان بدون مرز" از سال ۲۰۰۱ راه اندازی شده است تا به باور دیگری از وظایف جامعه شناس، صحه بگذارد. بخش فارسی آن نیز که چندی پیش راه اندازی شد، در ادامه همین بینش به جامعه شناسی وضعیت ایران اختصاص دارد. بینشی که جامعه شناس را بیشتر در قالب "روشنفکر" و "فعال اجتماعی" تعریف می کند و همگان را در برابر این چالش قرار می دهد که آیا جامعه شناسان ایران خود را روشنفکر تلقی می کنند یا خیر؟ و اگر بله، تلقی آنان از روشنفکر با کدام تعریف سازگار است؟ تعریف "روشنفکران سنتی" که به قول "آنتونیو گرامشی" شامل قشر وسیعی از معلمان، روحانیون، مدیران، کارگزاران و.... می شود که کارشان از نسلی به نسلی دیگر تداوم می یابد؟ یا آن دسته بسیار اندکی از جامعه هستند که به قول جولین بندا، فیلسوف – شاهانی هستند که وجدان بشریت به حساب می آیند؟ این فیلسوف هر گونه نقش آن جهانی، برج عاج نشینی، مستغرق در مفاهیم پیچیده و غوطه وری در امور رمزی را از روشنفکر سلب می کند و با صراحت آن را در کتاب "خیانت روشنفکران" مردود می کند. او صریحا وظیفه روشنفکر را اینگونه تبیین می کند:" روشنفکر واقعی باید این معنا را بپذیرد که ممکن است در هنگام خطر، سوخته، تبعید یا مصلوب شود. (روشنفکران) نماد شخصیت های برجسته اند که بر پیشانیشان مهر سرکشی خورده و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفته اند. بنابراین، با چنین ویژگی هایی، تعداد و رشد روزمره آنها نمی تواند زیاد باشد." (نقش روشنفکر، ادوارد سعید، ترجمه حمید عضدانلو، نشر نی)
ادوارد سعید نیز نقش روشنفکر را از دیدگاه خود صریحا اینگونه بیان می کند:" روشنفکر فردی است با نقشی ویژه و همگانی که به سادگی نمی تواند به حرفه ای بی چهره یا عضوی شایسته از یک طبقه تقلیل یابد، فردی که فقط به فکر کار و حرفه خود است. من فکر می کنم که روشنفکر فردی است با یک قوه ذهنی وقف شده برای فهماندن، مجسم کردن، تبیین یک پیام، یک نظریه، یک رویه، فلسفه یا اندیشه. هم برای همگان و هم به همگان".(همان)
به این ترتیب جامعه شناس ایرانی با تعیین موضع خود در یکی از این تعاریف باید وظیفه واقعی خود را به طور کامل به عهده بگیرد. او معلمی نیست که می خواهد حرفه خود را به فرزندان نسل بعدی منتقل کند بلکه او کسی است که اگر به گفته جولین بندا، "نماد شخصیت منتقد، برجسته و سرکش در برابر ناهنجاری ها و بی عدالتی های جامعه" نیست و شهامت برعهده گرفتن چنین نقش بزرگی را ندارد، لااقل باید به گفته محافظه کارترین دانشمندان این علم، نقش اولیه حرفه خود را "به عنوان پژوهشگر مسائل اجتماعی معاصر بر عهده گیرند و از طریق تبیین پدیده‌های اجتماعی، کشف علل، آثار و نتایج آنها زمینه را برای رفع دشواری‌های حیات جامعه خود فراهم کند".
اگرچه جامعه شناسانی چون پروفسورآلبرتو مونکادو، وظیفه تک تک جامعه شناسان را همتراز با عالی ترین وظیفه روشنفکران و فعالان اجتماعی تلقی می کند و می گوید:" جامعه شناسان بدون مرز مشخصا متعهد به مطالعه عمیق و انتشار یک وظیفه شناسی حرفه ای است که نقطه عکس تعصب آکادمیک بیطرفی و دوری ارزشی به عنوان یک شرط جامعه شناسی علمی است. ما براین باوریم که به رسمیت شناختن و دفاع از حقوق بشر دربرگیرنده هسته مرکزی اخلاق حرفه ای ماست... ما پیشنهاد می دهیم که رعایت حقوق بشر باید الزامات اخلاقی و تعهدات اجتماعی جامعه شناس باشد. برای مثال ما می گوئیم اگر از یک جامعه شناس امریکایی خواسته شود بررسی کند که آیا مجازات مرگ به کاهش جنایت کمک می کند یا نه؟ اگر او پس از بررسی به این نتیجه برسد که علاوه بر اینکه کمکی نمی کند بلکه بطور آشکار جنایت را افزایش می دهد، متعاقبا" باید اعلام دارد که مجازات مرگ ناقض حقوق بشر نیز هست".(سایت جامعه شناسان بدون مرز)
به این ترتیب یک جامعه شناس همواره خود را در حد فاصل بین شناخت و تحلیل جامعه و کشف نسبت آن با حقوق بشر می بیند و خود نه تنها به عنوان یک جامعه شناس آکادمیک، بلکه به عنوان یک فعال اجتماعی و روشنفکر برای هر چه نزدیک تر شدن به موازین حقوق بشر، عملا فعالیت می کند. این فعالیت می تواند در انتشار مقالات مستند و عینی از معظلات و امور مسئله دار جامعه خلاصه شود یا ایستادن در کنار صفوف به هم پیوسته آنان که برای کسب حقوق صنفی خود، دست به اعتصاب یا اعتراض زده اند.
کانت خطاب به همه روشنگران جهان می گوید که "خطر کن و مستقل بیندیش!"
نویسنده: شکوفه آذر
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید