پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


به مبارزه طلبیدن مرگ Death Defying Acts


به مبارزه طلبیدن مرگ Death Defying Acts
▪ کارگردان: جیلیان آرمسترانگ.
▪ فیلمنامه: تونی گریزونی، برایان وارد.
▪ موسیقی: سزاری اسکوبیزوسکی.
▪ مدیر فیلمبرداری: هریس زامبارلوکوس.
▪ تدوین: نیکلاس بیومان.
▪ طراح صحنه: جما جکسون.
▪ بازیگران: کاترین زتا جونز[مری مک گاروی]، گای پیرس[هری هودینی]، تیمتی اسپال[شوگرمن]، سائویریس رونان[بنجی مک گاروی].
▪ ٩٧ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٧ استرالیا، انگلستان.
▪ ژانر: درام، عاشقانه، مهیج.
سال ١٩٢٦. هری هودینی شعبده باز، بازیگر و متخصص فرار به همراه مدیر برنامه هایش آقای شوگرمن وارد ادینبورو می شود. او در آخرین حرکت نمایشی خود مدیوم ها و احضارکنندگان ارواح را به مبارزه طلبیده و مبلغ ١٠ هزار دلار جایزه برای کسی تعیین کرده که بتواند آخرین جملات مادرش را که ١٣ سال قبل مرده، به وی بگوید.
مری مک گاروی نمایشگر زیبای کاباره ها که به همراه دختر نوجوانش بنجی نمایش هایی کوچک اجرا می کند، تصمیم می گیرد تا به هر نحوی شده این پول را به دست آورده و آینده ای برای فرزندش تدارک ببیند. او به هودینی می گوید دارای قدرت فراروانی و قادر به یافتن جملات مادر مرحوم اوست. مری به همراه دخترش سعی می کنند راز هودینی را کشف و برنده این رقابت شوند. اما هودینی با وجود کشف فریبکاری آن دو نمی تواند آنان را رها کند، چون عاشق مری شده است. در روز موعود مری در برابر دوربین ها خود را از دایره رقابت بیرون می کشد، اما ناگهان بنجی دچار حالتی غریب شده و از زبان مادر هری شروع به سخن گفتن با او می کند. مری و بنجی پول را به دست می آورند، اما هری در شهر بعدی بر اثر ضربه نابهنگامی که دریافت می کند، جان می سپارد.
● چرا باید دید؟
جیلیان مری آرمسترانگ متولد ١٩٥٠ ملبورن از سرشناس ترین کارگردان های مونث سینمای استرالیا محسوب می شود و شهرتی تقریبا همپای جین کمپیون دارد. اما نزد تماشاگر ایرانی به اندازه وی شناخته شده نیست.
آرمسترانگ در کالج فنی سوین بورن در زمینه طراحی لباس برای تئاتر و سینما درس خوانده و در سال ١٩٧٢ نیز از مدرسه فیلم و سینمای استرالیا فارغ التحصیل شده است. ٣ سال با ساختن دو فیلم کوتاه آوازخوان و رقصنده و Smokes and Lollies شروع به کارگردانی کرده است.
در ١٩٧٩ اولین فیلم بلند خود را با نام کارنامه درخشان من بر اساس داستانی از مایلز فرانکلین ساخته که اولین فیلم استرالیایی ساخته شده توسط یک کارگردان زن[به مدت ٤٦ سال] محسوب می شود. او شش جایزه ارزنده از جمله بهترین کارگردانی را از مراسم فیلم استرالیایی دریافت کرد و نامزد اسکار بهترین طراحی لباس شد.
از آن روز تاکنون، آرمسترانگ درام های تاریخی متعددی –از جمله زنان کوچک که در هالیوود ساخت- یا فیلم هایی با محوریت زنان از جمله اسکار و لوسیندا و شارلوت گری را کارگردانی کرده و طعم شیرین موفقیت هنری و تجاری را چشیده است. او در کنار مل گیبسون، جودی دیویس و کارگردان هایی مانند جورج میلر و پیتر ویر از اعضای موثر موج نوی سینمای استرالیاست که در اوایل دهه ١٩٨٠ شکل گرفت.
زندگی هری هودینی (١٩٢٦-١٨٦٨) با نام اصلی اریک وایز، شعبده باز مجارستانی/آمریکایی جدا از فیلم هایی که خود در فاصله از ١٩٠١ تا قبل از مرگش بازی کرد، تا امروز دستمایه تولید چند فیلم سینمایی و تلویزیونی بوده است.
ابتدا تونی کرتیس نقش او را در فیلم هودینی[١٩٥٣] بازی کرد و سپس پل مایکل گلیزر، جفری دمون، آرتی جانسون، هاروی کایتل، جاناتان اسکیچ و بالاخره گای پیرس در فیلم اخیر سیمای او بر پرده بازسازی کردند.
بدیهی است زندگی جنجالی چنین فردی در اوایل قرن که جهان شیفته حوادث خارق العاده و مردانی با قدرت های غیر عادی بود، می تواند به خودی خود دستمایه جذابی برای یک اثر نمایشی باشد. مخصوصاً در زمانه ما که پیروان خلف او مانند دیوید کاپرفیلد طرفداران سینه چاکی برای خود دارند. اما سخن بر سر فیلم خانم آرمسترانگ است که با استفاده از بازیگرانی بین المللی و قدرتمند قرار است تا سویه دیگری از زندگی هودینی کبیر را به نمایش بگذارد. سویه ناشاد زندگی او که با عشق رنگی تازه به خود می گیرد. اما مرگ محتوم در راه است.
به مبارزه طلبیدن مرگ یک درام عاشقانه با مایه های ماوراء الطبیعه است که می تواند ادامه موج فیلم هایی درباره شعبده بازها-مانند شعبده باز یا پرستیژ شمرده شود.
اما بر خلاف فیلم نولان این بار جدال دو شعبده باز در کار نیست، آنچه به مدد بودجه ای ٢٠ میلیون دلاری روی آن تمرکز می شود قصه ای عاشقانه است که صحت و سقم آن محل تردید است. خانم آرمسترانگ کوشیده تا مانند فیلم های پیشین خود به قصه مانند یک درام دوره ای[فیلم تاریخی] نزدیک شود، اما آنچه را فراموش کرده ایجاد تعلیق-یعنی عنصر لازمه یک فیلم مهیج است.
هودینی برای آن زمان و حتی اکنون نیز یک پدیده محسوب می شود، پس برای نزدیک شدن به او اندکی راز و خیال نیز لازم است. اما کارگردان و فیلمنامه نویس تنها کوشیده اند به روانکاوی شخصیت او بپردازند. رابطه او و مادرش تبدیل به محور اصلی فیلم شده و ماجرای عاشقانه میان هودینی و مک گاروی به پس زمینه رانده می شود.
صحنه های عشق بازی نیز لاجرم از شور و حرارت تهی می شوند و همه چیز مانند حرف های شوگرمن که هر کس را دروغگو شیاد می داند، ساختگی از آب در می آید و در نهایت شکل یک نبش قبر مسرفانه را به خود می گیرد! تماشای چنین فیلمی با توجه به سابقه خوب خانم آرمسترانگ اندکی دور از انتظار بود. توصیه می کنم فیلم های قدیمی تر او را در صورت دسترسی دوباره تماشا کنید!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید