سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

«فرافلسفه»، همان فلسفه ورزی است


«فرافلسفه»، همان فلسفه ورزی است
چندی است حوزه و گستره ای به نام «فرافلسفه» مطرح شده است که موضوعات خاصی را با روش تحلیلی و نظری مورد توجه قرار می دهد. چندین نظریه و نهاد هم متکفل ترویج این معرفت شده اند. با این حال، این شاخه چنان که باید و شاید نتوانسته است رواج و توسعه یابد.
دلیل این امر هم آن است که فلسفه، حوزه ای نیست که در آن تمایز و تمییز میان خودش با فراخودش دقیقاً مشخص باشد. حوزههایی که دارای فراتر از خود هستند، حوزه هایی هستند که میتوان از خود آن رشته ها فراتر رویم و از منظری بالاتر به بررسی آن رشته بنشینیم.
به طور مثال، فلسفه زیست شناسی یا فرازیست شناسی قصد دارد درجه اعتبار گزاره های موجود در این علم را مورد بررسی قرار دهد، همان گونه که فلسفه فیزیک و فلسفه تاریخ، حجیت گزاره های موجود در این علوم را به بحث می گذارند و با مفاهیم کلیدی این معارف سر و کار دارند.
با این حال، پرسشی که مطرح است این که چه موضوعی در فرافلسفه است که در خود فلسفه مورد توجه قرار نگرفته است. به تعبیر بسیاری از فلاسفه، همه تاریخ فلسفه تلاش برای فرا رفتن از خود به شمار می آید. فیلسوف کاری جز خودشکنی و آگاه ساختن خود ندارد و در این رهگذر با خود فلسفه بسیار کار دارد.
اگر در میان همه تعاریفی که از فلسفه وجود دارند، بخواهیم یک تعریف تقریبی را انتخاب کنیم، آن تعریف این است که فلسفه همیشه تلاش دارد معارف موجود ما را از منظری انتقادی مورد بررسی قرار دهد. این بدان معناست که فلسفه تلاش می کند همیشه و همه جا از خود فراتر رود و از منظری ژرف تر خود را نظاره گر باشد.
به همین دلیل، می توان تصریح کرد که موضوع فلسفه، نه جهان و زبان و نه هستی و نه هیچ چیز دیگری نیست. موضوع فلسفه خود فلسفه است. اگر این تلقی از فلسفه را کم و بیش بپذیریم، آنگاه کار فرافلسفه چیزی جز این نخواهد بود که تاریخ فلسفه را بررسی کند و ببیند کدامیک از فیلسوفان و مکاتب فلسفی بر این جنبه تأکید و اصرار بیشتری داشتهاند، آنها را تدوین کند و فراروی خوانندگان قرار دهد.
به همین دلیل، فرافلسفه موضوعی کاملاً ذیل فلسفه تلقی می شود و نه موضوعی که فراتر از فلسفه قرار می گیرد و کم و کیف آن را بررسی می کند.
فرافلسفه با این تعبیر، حوزه ای در کنار حوزه ها و زیرشاخه هایی چون ایده آلیسم، رئالیسم، تجربه گرایی، عقلگرایی، نومینالیسم و دیگر مکاتب و رویکردهای فلسفی است، نه اینکه حوزه ای جدا و مستقل از آن باشد.
روش این فرافلسفه هم چیزی جز روش فلسفی و نظری نیست. فلسفه هر چند از معارف و علوم مختلف بهره می گیرد، کم و بیش با روش نظری و تأمل انگیز خود شناخته می شود. بدین جهت، ما حتی نمی توانیم میان روش فلسفه و فرافلسفه تمایز قایل شویم، همانطور که جدا کردن غایات این دو از هم کار آسانی نیست.
همانطور که ما به فلسفه پناه می بریم تا به حقیقت نزدیکتر شویم و فهمی دقیق تر از خودمان و جهان کسب کنیم، همین تصور را هم برای فرافلسفه می توان در نظر گرفت. به تعبیر دیگر، فرافلسفه هم می خواهد به فهم ما از فلسفه به عنوان یکی از پرپیشینه ترین و معتبرترین دانشها عمق بخشد، همانطور که فلسفه این روش و هدف را دنبال می کند.
مسائل و پرسشهای فرافلسفه و فلسفه هم تقریباً یکی هستند. بنابراین مشاهده می کنیم که در نظر گرفتن شاخه ای به نام فرافلسفه نمی تواند موضوعیت داشته باشد. همانطور که تصریح شد، هم مسائل و پرسشها و هم موضوع و روش و غایت فرافلسفه با فلسفه یکی است.
از سوی دیگر، اگر تصور کنیم فرافلسفه همان کار فلسفه کاربردی را انجام می دهد، چرا برای یک فعالیت و کار دو نام را در نظر بگیریم و هر دو را فلسفه کاربردی ننامیم. اتفاقاً پیشینه و تاریخچه فلسفه کاربردی از فرافلسفه بیشتر است و مضامین آن مدون تر و منظم تر مطرح هستند.
سپهر نیک گوهر
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید