جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


ناآگاهی والدین جدی‌ترین مانع تربیتی


ناآگاهی والدین جدی‌ترین مانع تربیتی
همه، پدرها و مادرها را مسئول مشکلات کودکان و نوجوانان و مسائلی که آنها برای جامعه به‌وجود می‌آورند قلمداد می‌کنند. متخصصان سلامت‌روان هم معتقدند که والدین نقش تعیین‌کننده‌ای در مسائل احساسی و عاطفی کودکان و نوجوانان دارند. رهبران سیاسی و مقامات قانونی و قضائی هم، پدرها و مادرها را سرزنش می‌کنند و معتقدند: ”آنها هستند که نوجوانان شرور و خشن و بزهکار تربیت می‌کنند.“
زمانی‌که بچه‌ها در مدرسه موفق نمی‌شوند یا به علت درس‌نخواندن از مدرسه اخراج می‌شوند، آموزگاران و مقامات مدرسه مدعی می‌شوند که تقصیر پدرها و مادرها است. والدین حلقه مفقوده نظام آموزش هستند! ”والدین سرزنش می‌شوند، اما آموزش نمی‌بینند. از مدت‌ها قبل در جامعه برای افرادی که به‌نحوی با کودکان سر و کار دارند مانند معلمان، مشاورین، روانشناسان و روانپزشکان، آموزش ویژه‌ای وجود داشته است، ولی آنان که در زندگی کودکان مهم‌ترین نقش را دارند، یعنی والدین، معمولاً وظیفه سنگین پرورش فرزند را بدون هیچ آموزشی برعهده داشته‌اند.
وقتی افراد تبدیل به پدر و مادر می‌شوند، اتفاق عجیبی می‌افتد. آنها نقشی برای خود انتخاب می‌کنند ولی فراموش می‌کنند آنها هم انسان هستند. والدین می‌اندیشند اکنون که وارد قلمرو مقدس والدبودن شده‌اند باید به شکل جدیدی رفتار کنند، زیرا گمان می‌کنند که پدر و مادر باید این‌گونه رفتار نماید. به شکلی جدی این تحول چیز خوبی نیست زیرا پدر و مادر از انسان‌بودن دست می‌کشند و دیگر احساس نمی‌کنند که خودشان هستند و این بزرگ‌ترین اشتباه است.
کودکان ترجیح می‌دهند پدر و مادرشان رفتار انسان‌های عادی را داشته باشند و ترجیح می‌دهند پدر و مادرشان خودشان باشند نه اینکه ایفاء نقش کنند و کسی را که نیستند وانمود کنند. حال چگونه پدر و مادر باید این‌گونه رفتار نماید.
به‌شکلی جدی این تحول چیز خوبی نیست زیرا پدر و مادر از انسان‌بودن دست می‌کشند و دیگر احساس نمی‌کنند که خودشان هستند و این بزرگ‌ترین اشتباه است. کودکان ترجیح می‌دهند پدر و مادرشان رفتار انسان‌های عادی را داشته باشند و ترجیح می‌دهند پدر و مادرشان خودشان باشند نه اینکه ایفای نقش کنند و کسی را که نیستند وانمود کنند. حال چگونه پدر و مادر می‌توانند برای فرزندانشان یک شخص یا یک انسان واقعی باشند؟ چگونه می‌توانند در نقش پدر و مادر بودن حقیقی و واقعی باشند.
۱) نگاهی نو به کودک نوین
در جامعه گذشته که دارای قواعد خشک و مستبدانه بود، یعنی همان جامعه‌ای که والدین امروز در آن پرورش یافته‌اند، روابط مردم در قالب رابطه مافوق و زیردست برقرار بود. پدر در خانه، قدرت برتر به حساب می‌آمد و مادر می‌بایست مطیع او و کودکان مطیع هر دوی آنان باشند. جامعه خوب سازمان‌یافته بود و هرکس به نقش خود در جامعه واقف بود.
اگر جامعه همان ساختار سختش را حفظ می‌کرد، شاید بسیاری از مشکلات عمده امروز به‌وجود نیامده بود. اما جامعه ایستا نیست و تغییرات وسیع آن نیز به طرح سئوالاتی اساسی در زمینه پایه ساختار اجتماعی منجر شده است.
گروه‌های معینی که در گذشته زیردست به حساب می‌آمدند، از وضع خود خسته شدند. اتحادیه‌هائی شکل یافتند برای آنکه از حقوق کارگران محافظت کنند. اقلیت‌ها خواهان تساوی با کسانی شدند که موقعیت بهتری داشتند. زنان علیه برتری مردان وارد میدان شدند. این مبارزات متنی بر اندیشه‌های نوین، جامعه‌ای را به‌وجود آورد که از ریشه با جامعه مستبد گذشته متفاوت است. ما به سمت یک نظام اجتماعی میل می‌کنیم که در آن، همه مردم اصرار دارند با آنان به گونه‌ای برابر رفتار شود.
البته کودکان هم از این تغییر روابط اجتماعی مستثنی نبوده‌اند. شاید مهمترین عامل مؤثر در روابط بین بزرگسالان و کودکان، پدیدآمدن تغییراتی در روابط میان زنان و مردان بوده است. توسعه نهضت آزادی زنان که در سال‌های اخیر شاهد آن هستیم، طی چند مرحله بسط یافته است. قبل از جنگ جهانی اول، زنان تقاضای رأی داشتند و در حین جنگ دوم جهانی، بسیاری از آنان وارد بازار کار شدند. تعداد قابل توجهی هم وارد دانشکده‌ها و حرفه‌های گوناگون شدند.
به این ترتیب رقابت میان مردان و زنان در چارچوب انقلاب اجتماعی بسط یافت. اکنون کودکان در خانواده‌هائی پا به عرصه وجود می‌گذارند که برای کسب برتری یا حقوق فردی کشمکش وجود دارد و آنان هم به سادگی نتیجه می‌گیرند که دارای حقوق هستند. به هر حال کودکان به آسانی درک نمی‌کنند که طریق آزادی‌خواهانه احقاق حق، احترام گذاشتن به حقوق دیگران است و سعی دارند باور کنند که آنان دارای حقوق و والدین دارای مسئولیت هستند. اما مطلب به اینجا ختم نمی‌شود. کودکان امروز حاضر نیستند حتی جزئی از حقوقشان را تقدیم قوانین مستبدانه بزرگسالان کنند و شیوه سنتی تشویق و تنبیه، دیگر اثر ندارد. کودک استدلال می‌کنند: ”اگر شما حق دارید مرا تنبیه کنید، من هم حق دارم شما را تنبیه کنم!“ به همین خاطر بررسی روش‌های جدید تربیتی ضروری می‌نماید.
۲) درک و بیان احساس؛ رمز راه‌گشائی
روش‌های جدید آموزش کودک بر مبنای اصول برابری و احترام متقابل استوار است. برابری نباید با شباهت اشتباه شود، زیرا واضح است که بزرگسالان و کودکان شبیه هم نیستند. علاوه بر تفاوت‌های جسمی، بزرگسالان معمولاً مجرب‌تر و داناترند و حقوق و امتیازات قانونی و اقتصادی و مسئولیت‌هائی دارند که کودکان فاقد آنها هستند. بنابراین منظور ما از ”برابری“ کودک و بزرگسال در ”ارزش انسانی“ و ”شأن“ آنان است. در یک جامعه آزاد، هرکس موظف به احترام گذاشتن و عمل کردن در چارچوب محدودیت‌هائی است که جامعه تجویز می‌کند.
آزادی، اجازه انتخاب می‌دهد. والدین آزادیخواه به فرزندانشان فرصت می‌دهند که با توجه به محدودیت‌ها تصمیم‌گیری کنند و در برابر این تصمیمات جواب‌گو هم باشند.
اولین قدم در راه رسیدن به ”پدر و مادر حقیقی و مؤثربودن“ و ”تربیت فرزندان سالم و مسئول“ شناختن احساسات همدیگر است. این شاید بی‌اهمیت به‌نظر برسد، اما راه‌گشای تمام تنش‌ها و مشاجره‌های ناخوشایند بین والدین و فرزندان است. طرفین باید نسبت به احساسات یکدیگر آگاهی یابند و آن را محترم بشمارند معمولاً والدین، احساسات کودکانشان را نمی‌پذیرند. به مثال زیر توجه کنید:
کودک: مادر، من خسته هستم.
مادر: تو خسته نیستی، الان از خواب بیدار شدی.
کودک: (بلندتر) اما من خسته‌ام.
مادر: نخیر تو خسته نیستی، فقط کمی خواب‌آلودی بیا لباستو بپوش...
آیا متوجه شدید چه اتفاقی افتاد، نه تنها گفتگوی مادر و کودک به بحث و کشمکش ختم شد بلکه مادر با نپذیرفتن احساس کودک به او آموخت تا به‌جای اعتماد بر احساسات خودش، به مادرش اتکا کند! انکار مداوم احساس کودکان می‌تواند سبب سردرگمی و خشم آنان شود. همچنین اگر به آنان بگوئیم که خودشان هم احساساتشان را نمی‌شناسند عدم اعتماد به آنان را تلقین کرده‌ایم. زمانی‌که کودکان احساس خوبی داشته باشند، رفتارشان نیز خوب است. ما باید به کودکان کمک کنیم تا عواطف و احساسات درستی بیابند.
اما چطور؟ ”با پذیرش عواطفشان“. پذیرش به معنای موافقت کردن با احساسات کودک نیست، بلکه تنها می‌بایست کودک را مطمئن کرد که احساس او درک شده است.
در مورد خودمان نیز چنین است، وقتی آشفته و عصبی هستیم یا به نوعی لطمه دیده‌ایم تنها چیزی که نمی‌خواهیم بشنویم، پند و اندرز است. این‌گونه برخورد، ما را عصبی‌تر می‌کند. بیش از هر چیز، انکار احساساتمان گاهی ما را از کوره به در می‌برد! اما، وقتی کسی واقعاً به حرف‌هایت گوش فرا می‌دهد و درد درونی‌ات را می‌فهمد و در مورد آنچه تو را می‌آزارد صحبت می‌کند، باعث می‌شود کم‌کم از آشفتگی بیرون بیائی و آرام شوی تا بتوانی از عهدهٔ مشکلات برآئی و راه‌حلی پیدا کنی. برای کودکان هم همین‌طور است. آنها اگر گوشی برای شنیدن حرف‌هایشان بیابند و جوابی از روی هم‌دردی بشنوند، می‌توانند خود یاری‌گر خود باشند.
▪ مسائل و مشکلات بین والد و فرزند اغلب دو نوع است:
ـ در حالت اول کودک دچار مشکل است و این بدین معناست که یک یا چند نیاز کودک برآورده نشده و برای این کودک احساس ناراحتی می‌کند.
ـ دوم، هنگامی است که نیاز کودک برآورده شده و کودک احساس مطلوبی دارد، اما رفتار او برای والد ایجاد مشکل کرده است.
در هر دو حالت این احساسات است که باید شناخته شود و بیان گردد. قبل از هر چیز این وظیفه والد است که تشخیص دهد، مشکل به‌وجود آمده از کدام نوع است تا نسبت به هر کدام اقدام صحیح انجام دهد.
زمانی هم وجود دارد که فرزند و پدر و مادر هیچ مشکلی ندارند و اوقات خوبی را می‌گذرانند که باید سعی شود مدت این‌گونه زمان‌ها را بیشتر کرد.
▪ زمانی‌که فرزند دارای مشکل است.
وقتی‌که تشخیص داده می‌شود این فرزند است که دارای مشکل است، پیش از هر چیز باید احساسات او را پذیرفت و درک کرد. برای این‌کار پدر و مادر باید از مهارت ”خوب گوش کردن“ برخوردار باشند. یعنی باید با دقت به حرف‌های کودک گوش فرا دهند و با کلماتی احساساتش را تصدیق کنند. یکی از مؤثرترین راه‌ها، بیان عبارات کوتاهی است که احساس کودک را نشان می‌دهد مانند: ”تو باید عصبانی شده باشی.“
با این‌کار کودک با دیدن اینکه کسی به حرف‌هایش گوش داده و احساسش را دریافته، آرام می‌شود و خود به‌دنبال راه‌حل می‌گردد. در بسیاری از موارد به‌طور شگفت‌انگیزی خود کودک برای حل مشکل خود تصمیمی اتخاذ می‌کند. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات والدین، کوشش برای حل فوری و سریع مشکلات کودکان است. از اندرزدادن و نصیحت‌کردن دوری بجوئید. با این‌کار شما کودک را از تجربه‌ای که در کشمکش با مشکلات خود به‌دست می‌آورد محروم می‌کنید.
در نهایت اگر پس از گوش دادن، خود کودک نتوانست راه‌حل مشکل را بیابد، نظر را در قالب پیشنهاد بیان کنید. وقتی به کودک اجازه می‌دهیم که خودش مشکل خود را حل کند، می‌تواند آزادانه رشد کند.
در برخی موارد استفاده از تخیل بسیار چاره‌ساز است. می‌توانید به‌طور خیالی آرزوی کودک را برآورده کنید. مثلاً بگوئید: ”ای‌کاش می‌توانستم آن را برایت ظاهر کنم...“
▪ به‌طور خلاصه روش‌های پذیرش احساسات کودکانه به شرح زیر است:
ـ با تمام دقت گوش فرا دهید.
ـ احساسات آنان را با کلمه‌ای تصدیق کنید: ”اُه“، ”صحیح“ و ”خوب“ و...
ـ احساس کودک را با عبارتی بیان کنید: ”حتماً ناراحت شدی...“
ـ به‌طور خیالی آرزوهایش را برآورده کنید: ”ای‌کاش می‌توانستم...“
▪ زمانی‌که والد علت مشکل است.
بسیاری از والدین از ابتدا در درک مالکیت مسئله و این‌که مسئله از آن کیست با دشواری روبه‌رو هستند. آنها بیشتر مسئله را به‌جای خود در محدوده فرزند جستجو می‌کنند. بسیار مهم است که پدر و مادر این تفاوت را درک کنند. بهترین سرنخ و راهنمائی وقتی حاصل می‌شود که پدر و مادر احساس می‌کنند نمی‌توانند شرایط موجود را بپذیرند و احساس ناراحتی می‌کنند این بدان معنی است که رفتار کودک نیازها و خواسته‌های برحق پدر و مادر را پایمال کرده است.
در این حال اگر پدر و مادر با فرزند خود با روش‌های غیر مؤثر مانند: انتقادکردن، سرزنش نمودن، ناسزاگوئی، خجالت دادن، مسخره‌کردن، درس اخلاق دادن، و... که همگی عبارات تحقیرآمیز هستند و بر روحیه فرزندانمان تأثیر بد برجای می‌گذارند برخورد کنند، نتایج زیر در کودکان ظاهر می‌شود:
ـ مقاومت در برابر خواسته پدر و مادر و خودداری از تغییر رفتار.
ـ ایجاد شبهه در فرزندان که پدر و مادرشان بی‌توجه‌اند.
ـ ایجاد احساس گناه در فرزندان و از بین بردن عزت‌نفس
ـ ایجاد زمینه‌ای که فرزندان به پدر و مادرشان پرخاش کنند.
ـ ارتباط از بین می‌رود. کودک احساس تهدید می‌کند و حالت دفاعی به‌خود می‌گیرد تا در ظاهر، خود را نجات دهد.
و...
در تمام مواردی که والد دارای مسئله است تنها کاری که می‌بایست انجام دهد، آن است که احساس خود را درباره نتیجه عمل کودک بیان کند. مسلماً این احساس، احساس مطلوبی نخواهد بود به همین خاطر باید گوشزد کرد که احساس طوری بیان شود که کودک دچار این ذهنیت نشود که والد با خود او مشکل دارد یا او را دوست ندارد. یعنی باید کاملاً واضح باشد که این ”نتیجه“ رفتار کودک است که مزاحمت ایجاد کرده است.
سپس می‌توان محدودیتی برای کودک تعیین کرد تا خود تصمیم بگیرد که در آن محدودیت چطور رفتار کند. برای مثال هنگامی‌که سر و صدای بازی کودک مزاحم صحبت تلفنی مادر است، مادر می‌بایست در وهله اول در مورد مسئله، اطلاعات در اختیار کودک قرار دهد و احساس خود را نیز بیان کند: ”وقتی بازی می‌کنی سر و صدا نمی‌گذارد من با تلفن صحبت کنم“ در مرحله بعد باید به‌جای امر و نهی کردن چند انتخاب پیش پای کودک قرار داد: ”حالا تو می‌توانی یا بی‌سر و صدا بازی کنی یا اتاق را ترک کنی. خودت تصمیم بگیر.“ با این‌کار آزادی انتخاب را از کودک نگرفته‌ایم و همچنین به او امکان داده‌ایم تا عواقب تصمیم خود را بپذیرد؛ یعنی اگر همچنان به ایجاد سر و صدا در اتاق ادامه دهد مادر می‌تواند بگوید: ”معلوم است که تصمیم گرفته‌ای از اتاق بیرون بروی چون نمی‌توانی بدون سر و صدا بازی کنی!“
یکی از بحرانی‌ترین اشتباهاتی که والدین مرتکب می‌شوند ”برچسب‌زدن“ بر روی کودکشان است این واقعه می‌تواند هم در لحظات شادی و هم در لحظات خشم اتفاق بیفتد. منظور از برچسب‌زدن لقبی است که به کودک می‌دهیم: ”حواس‌پرت، بی‌مسئولیت، شکمو و... “ گاهی هم القاب معانی پسندیده دارند: ”هنرمند، باهوش، دانشمند و...“ برچسب‌زدن در هر دو صورت زیان‌آور است.
چون متأسفانه کودک خواه ناخواه سعی می‌کند همان نقش را ایفا کند که به او برچسب زده‌اند و آن صفت را به حقیقت درآورد. یعنی پس از مدتی کودک در تکرار بی‌مسئولیتی، حواس‌پرتی و... می‌کوشد، گوئی جز این نمی‌تواند باشد و روند رشد آزاد و خلاق وی به بن‌بست می‌رسد. در مورد برچسب‌هائی مانند: هنرمند، باهوش و... کودک دچار تردید می‌شود. آیا من واقعاً باهوش هستم؟ یا اگر روزی نتوانستم خوب نقاشی کنم چه؟
بنابراین به‌جای اینکه نظر و احساس خود را با چنین القابی بیان کنیم بهتر است تنها به شرح موضوع بپردازیم و مهم‌تر از همه سعی کنیم جنبه‌های مثبت را در نظر بگیریم.
مثال:
کودک هنوز تکالیف ریاضی را تمام نکرده است به‌جای:
پدر: هنوز ۲ تا سئوال مانده؟
بهتر است:
پدر: می‌بینم که بیشتر سئوالات را حل کرده‌ای...
هر چه بیشتر جنبه‌های مثبت را بازگو کنیم بیشتر فرزند خود را دلگرم کرده‌ایم تا خود مسئولیت کار خود را بپذیرد.
به‌طور خلاصه وقتی والد صاحب مسئله است، انجام موارد زیر می‌تواند مفید واقع شود:
● دعوت کودک به همیاری:
۱) آنچه می‌بینید توصیف کنید.
(به‌جای بکن، نکن؛ وضع را شرح دهید. مثال: بچه‌ای را می‌بینم که با دست‌های کثیف به سر میز غذا آمده!)
۲) اطلاعات را در اختیار کودک بگذارید.
مثال: اگر کودک چیزی روی میز ریخته است بگوئید دستمال روی کابینت می‌باشد (یعنی کودک در جهت تمیزکردن اقدام کند.)
۳) دربارهٔ احساسات و عواطف‌تان صحبت کنید.
(مثال: این مرا ناراحت می‌کند، یا من الان واقعاً عصبانی هستم.)
نکته: به کودک بفهمانیم که از دست خود او ناراحت نیستیم بلکه نتیجه رفتار او آزاردهنده است نه خود او)
۴) منظورتان را با یک کلمه بیان کنید.
(کودکان از جملات بلند خسته می‌شوند و گوش فرا نمی‌دهند.
به‌طور مثال به‌جای گفتن کفش‌هایت را توی جاکفشی بگذار، بگوئید کفش (با اشاره به جاکفشی)
▪ تنبیه و تشویق
یکی از راه‌های نادرست انضباطی تربیت کودکان، تشویق در برابر اطاعت و تنبیه به خاطر عدم اطاعت است. روش ”تشویق و تنبیه“ که اغلب پدران و مادران امروی تحت آن رشد یافته‌اند، دارای معایب معینی است:
ـ والدین را مسئول رفتار فرزندان خود می‌سازد.
ـ کودکان از آموختن تصمیم‌گیری و در نتیجه، پذیرفتن قوانین رفتار مؤثر، باز می‌دارد.
ـ این روش، موجب می‌شود که رفتار قابل قبول فقط در حضور افراد مجاز، از فرد سر بزند.
ـ این روش، با مجبورکردن کودک به مطابقت‌دادن خود با شرایط، آنان را به مقاومت دعوت می‌کند.
روش‌های تربیتی جدید در مقایسه با روش ”تشویق و تنبیه“ دارای محاسنی به شرح زیر است:
ـ مسئولیت رفتار کودک را برعهده خودش می‌گذارد، نه والدینش.
ـ به کودک اجازه می‌دهد که خود تصمیم بگیرد؛ کدام راه مناسب‌تر است؟
ـ به کودک فرصت می‌دهد که از حوادث اجتماعی و طبیعی (غیرشخصی) درس بگیرد، نه این‌که به اجبار خواسته‌های افراد دیگر را بپذیرد. کودک که غذا نمی‌خورد گرسنه می‌ماند یا اگر نمی‌خواهد دستکش بپوشد، طبعاً، دست‌هایش یخ می‌کند. این مثال‌ها نتایج طبیعی رفتار کودک را نشان می‌دهد. حفظ واقع‌بینی و خودداری از تنبیه نیز، عوامل بسیار بااهمیتی هستند. بدین معنی که باید فعل (عمل) را از فاعل (انجام‌دهنده) جدا ساخت.
اگر شما بدرفتاری کودک را توهین به‌خود تلقی نکنید و با آن برخورد عینی داشته باشید رفتارتان بسیار مؤثرتر خواهد بود. اگر درصدد یاددادن یک مهارت جدید مانند مهارت ورزشی یا درسی به فرزندتان هستید، صبر و شکیبائی پیشه کنید، منتظر اشتباهات زیادی باشید و آنها را بپذیرید. اشتباه یک تجربه آموزشی است نه تخطی از اختیارات والدین.
یکی از مؤثرترین عوامل در توسعه رابطه بین والدین و فرزندان، دلگرم‌کردن فرزندان است. با این‌کار، شما بر نقاط قوت و محاسن او تأکید می‌کنید و اعتماد به‌نفس و عزت‌نفس را در او به‌وجود می‌آورید. دلگرمی، به فرزنداتان کمک می‌کند تا به‌خود و توانائی‌هایشان اعتقاد پیدا کند. والدینی که فرزندانشان را دلگرم نگه‌می‌دارند، به آنان کمک می‌کنند تا از اشتباهات خود درس بگیرند و با جرأت بپذیرند که کامل نیستند. شما برای اینکه به فرزندان در آنچه انجام داده‌اند و مورد قبول شماست تکیه کنید. این عمل، شما را ملزم می‌کند که به راه‌های مثبت متوسط شوید.
یکی از راه‌های وسوسه‌انگیز، تشویق است. تشویق نوعی پاداش بر پایه رقابت است. تشویق برای برنده‌شدن و بهترین بودن به‌عمل می‌آید. مادر یا پدری تمجید و تعریف می‌کند، می‌گوید: ”اگر تو آن‌کار را انجام دهی، تو را تشویق خواهم کرد.“ تمجید کوششی در جهت برانگیختن کودک با پاداش بیرونی است. روش ایجاد دلگرمی بهترین جایگزین تشویق است. دلگرمی هر چند هم جزئی باشد، موجب کوشش و پیشرفت می‌شود. دلگرمی بر نقاط قوت و مثبت کودک، به‌عنوان وسیله‌ای که باعث پیشرفت او می‌شود، تمرکز دارد. پدر یا مادری که فرزندش را دلگرم می‌کند، علاقه‌ای ندارد که او را با دیگران مقایسه کند و به او جرأت می‌بخشد تا از عهده وظایف مشکل برآید. هدف از دلگرمی آن است که به کودک کمک شود تا با تکیه بر ابزارهای درونی احساس کند باارزش است. دلگرمی می‌تواند در هر زمان، حتی وقتی کودکان در شرایط خوبی نیستند و با شکست‌هائی هم مواجه هستند، به‌عمل آید. تشویق مانند تنبیه، یک روش کنترل اجتماعی است و تأکید زیاد بر آن می‌تواند اثرات فلج‌کننده‌ای داشته باشد.
▪ عشق رکن اصلی
در تعلیم و تربیت کودکان، همه چیز به رابطه مهرآمیز بین والدین و کودک بستگی دارد. اگر نیاز کودک به عشق برطرف نشود، هیچ‌چیز درست از آب در نمی‌آید. تنها کودکی که به راستی محبت والدین را احساس می‌کند می‌تواند در زندگی موفق شود. شاید شما واقعاً کودکتان را دوست داشته باشید، اما تا زمانی‌که او این را احساس نکند ـ یعنی تا زمانی‌که به زبان او صحبت نکنید ـ او احساس محبت و امنیت نخواهد کرد. هر کودک یک مخزن عاطفی دارد؛ یعنی جایگاه قدرت عاطفی‌ای که می‌تواند در روزهای دشوار کودکی و بلوغ به او نیرو بخشد. ما باید این مخزن را پر کنیم تا آنها بتوانند به بهترین وجه در زندگی عمل کنند و توان بالقوه خویش را به فعل درآورند. واقعیت غم‌انگیز این است که تعداد اندکی از کودکان احساس می‌کنند مورد عشق بی‌قید و شرط قرار دارند، اما این نیز حقیقت دارد که اکثر والدین فرزندانشان را دوست دارند.
پس این تضاد وحشتناک چیست؟ علت اصلی این است که تعداد کمی از والدین می‌دانند که چگونه محبت و احساس قلبی خود را به فرزندان خود منتقل کنند. برخی از والدین فرض می‌کنند که چون آنها کودکشان را دوست دارند کودک به‌طور خودکا این را می‌فهمد و برخی دیگر می‌پندارند صرف گفتن ”دوستت دارم“ محبت آنها به کودک منتقل می‌شود. متأسفانه این حقیقت ندارد.
● پنج زبان عشق
می‌توان گفت کودکان پنج زبان عشق دارند:
۱) تماس فیزیکی
۲) کلام تأییدآمیز
۳) وقت‌گذاشتن برای او
۴) دریافت هدایا
۵) خدمت کردن به او
▪ تماس فیزیکی
یکی از قدرتمندترین راه‌های ابراز عشق است اهمیت لمس کودکان امروزی نیست. همه کودکان به نوازش نیاز دارند تا بر این حقیقت که بزرگسالان دوستشان دارند واقف شوند.
▪ کلام تأییدآمیز
واژه‌ها ابزارهای قدرتمند ابراز عشق‌اند. واژه‌های حاکی از توجه، محبت، دلگرم‌کننده و واژه راهنمائی و هدایت، همگی می‌گویند: ”تو برای من مهم هستی.“ این واژه‌ها درون کودک را آکنده از احساس ارزش و امنیت می‌کنند.
▪ وقت گذاشتن برای او
برای برخی از کودکان زبان اصلی عشق، وقت گذراندن با بزرگ‌ترهاست؛ این‌که مادر یا پدرشان با آنها بازی کند یا برایشان داستان بخوانند. وقتی مخزن عشق یک کودک خالی است تنها توجه است که آن را پر می‌کند.
پیدا کردن وقت برای تنها بودن با کودک راحت نیست، اما اساسی است حتی اگر شما بیش از یک فرزند دارید باید برای تک‌تک آنها به‌طور جداگانه وقت بگذارید.
▪ دریافت هدایا
دادن و گرفتن هدیه می‌تواند از راه‌های قدرتمند ابراز عشق، هم زمانی‌که هدیه داده می‌شود و سال‌ها بعد باشد. مهم‌ترین هدایا به نماد عشق بدل می‌شود. برای اینکه هدیه‌ای واقعاً بیانگر عشق قلبی باشد باید به‌صورت داوطلبانه و آزادانه اهدا شود، یعنی وقتی والدین در ازاء انجام کاری مثل مرتب‌کردن اتاق، به فرزند خود هدیه می‌دهند، این هدیه واقعی نیست. شاید کودک کلمه جبران یا رشوه را نشناسد اما معنای آن را خوب درک می‌کند.
▪ خدمت کردن به او
انجام کارهائی چه در منزل و چه بیرون از خانه برای کودک که نمی‌تواند خود آنها را انجام دهد به‌منزله خدمت محسوب می‌شود. اما باید در نظر داشت که سوء استفاده از خدمت توسط کودک به‌وجود نیاید. کودکان شاید پاسخی به این خدمات ندهند ولی این در ذهن آنها نقش می‌بندد که پدر و مادر همیشه برای آنها تلاش کرده‌اند تا زندگی راحتی داشته باشند.
● کشف زبان عشق کودک
هر کودکی زبان عشق خاص خود را دارد. والدین باید تلاش کنند تا این زبان را بشناسند و از آن طریق به کودک خود محبت کنند. چند راه برای یافتن زبان عشق کودک وجود دارد:
۱) توجه کنید که کودکتان چگونه محبت خود را به شما ابراز می‌دارد؟
۲) دقت کنید که کودکتان چگونه محبت خود را به دیگران ابراز می‌دارد؟ (مثلاً کودک می‌خواهد برای معلمش هدیه ببرد.)
۳) دریابید که کودکتان اغلب اوقات، چه درخواستی دارد؟ (مثلاً می‌گوید: بیا با هم بازی کنیم و...)
۴) ببینید کودکتان اغلب از چه چیزی شکایت می‌کند؟ (مثلاً می‌گوید: شما اصلاً برای من وقت ندارید، یا ما هیچ‌وقت پارک نمی‌رویم و...)
۵) به کودکتان امکان بدهید از بین دو راه یکی را انتخاب کند. (مثلاً پدر می‌گوید: می‌توانیم آخر هفته به ماهیگیری برویم یا تو یک کفش ورزشی جدید بخری.)
وقتی شما زبان اصلی عشق کودکانتان را تشخیص دادید و شروع به صحبت به این زبان کردید، حاصل کار ایجاد رابطه خانوادگی مستحکم‌تری خواهد بود که به سود شما و کودکتان است.
● آخر اینکه:
تربیت کودکانی سالم و مسئول به راستی دشوارترین و سنگین‌ترین مسئولیت است. در این راه ممکن است اشتباهات متعددی از سوی پدر و مادر سر زند، لیکن باید پذیرفت که والدین نیز انسانند و بروز این‌گونه خطاها نتیجه تفاوت تربیتی خود آنهاست.
والدین باید پذیرای اشتباهات خود باشند و به‌خودشان فرصت دهند تا بار دیگر صحیح‌تر رفتار کنند. اگر آنها می‌خواهند اخلاق و رفتارهای شایسته‌ای به کودکانشان بیاموزند باید بدانند که خود آنها همانطور رفتار کنند که می‌خواهند کودکانشان عمل کنند. دانستن این نکته ضروری است که هیچ کودکی نمی‌خواهد بد باشد و بد رفتار کند و این که والدین مؤثرترین الگو برای فرزندانشان هستند. این ما هستیم که باید امکان تغییر و بهبودی را در کودکانمان فراهم کنیم و آنها را همانطور که هستند بپذیریم، نه آنگونه که ما می‌خواهیم باشند.
نسیم فلاح‌رنجبر
منابع:
چاپمن، گری؛ راس، ”پنج زبان عشق کودکان“، سیمین موحد. تهران، ویدا.
دینک‌میر، دان؛ دال، مکی، گری، ”والدین مؤثر، فرزند مسئول“، مجید رئیس‌دانا، تهران رشد.
گوردن، توماس، ”آموزش مؤثر والدین“: مهدی قراچه‌داغی، تهران، پیک بهار.
فابر، آدل؛ مازلیش، الین، ”به بچه‌ها گفتن، از بچه‌ها شنیدن“، تهران، نشر دایره.
فابر، آدل؛ مازلیش، الین، ”به بچه‌ها گفتن، از بچه‌ها شنیدن“، تهران، نشر دایره، ج ۲.
منبع : ماهنامه کودک


همچنین مشاهده کنید