پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


فال حافظ؛ سرگرمی یا ...


فال حافظ؛ سرگرمی یا ...
استاد بهاءالدین خرمشاهی، قرآن پژوه و حافظ شناس شهره ای است که آثار مکتوب او در این رشته ها، جای خاصی در میان دوستداران پژوهش های اسلامی و ایرانی دارد. "حافظ نامه" از آثار این پژوهنده فرهیخته کشورمان است که به بحث و بررسی درباره بزرگ ترین شاعر ایران و جهان می پردازد. در پی، قسمت اول از مقاله تحقیقی "فال حافظ" که برگرفته از این اثر منتشر شده است، تقدیم می شود.
موضوع بحث ما فال حافظ است و ببینیم که این فال حافظ صرفاً یک تفریح است، صرفاً یک بازی است، حالا سطح بالا یک سرگرمی است یا راه به جایی می برد. فال حافظ به کجا می رسد؟ به کجا تکیه دارد؟ چرا بعضی از فال ها راست و درست درمی آید؟ جواب می دهد.
و اگر دو سه مورد بود در طول ۶۰۰ سال یا حتی ۱۰ تا ۲۰ مورد بود، می شد حمل بر تصادف کرد. ولی موارد بیش از اینهاست و عمیق تر از این گونه برداشت ها؛ و حمل بر تصادف کردن درواقع یا پاک کردن صورت مساله است یا فرار از جواب، یا اظهار عجز از توجیه. یا این که ما توجیه علمی و عقلی یا فلسفی برای این کار پیدا نمی کنیم که باکی نیست.
مگر برای رؤیای صادقه و خارق عادات توجیه علمی، فلسفی، عقلی امروزه پیدا کرده ایم؟ با وجود این که موارد صدق زیاد است، ولی نمی دانیم توجیه آن چیست؟ و نظرگاه من همین است؛ موارد صدق زیاد است و راه به جایی هم می برد. بسیاری از فال ها یا بگوییم حتی بعضی از فال ها. ولی مثل دعایی که مستجاب می شود، ما توجیه آن را نمی دانیم.
می دانیم مخاطب دعا خداوند است، دعاکننده هم انسانی درمانده است و رفع آن مشکل و آن گره از کار ما باز شده و خدا هم مسبب الاسباب بوده و برآورنده حاجات ما یا پاسخ دهنده به دعای ما بوده، اما دعاهایی که مستجاب نمی شود، اگر آدم بداند که چه دعاهایی مستجاب می شود، کلید رمز را داشته باشد، همیشه یک کاری می کند که هر دعایی که می کند، مستجاب می شود.
حال، ببینیم حافظ به فال چگونه نگاه می کرده است. خوشبختانه هفت تا هشت بار حافظ فال را جوری به کار برده که برمی آید اعتقاد به صحت فال دارد و فال را بازی روشنفکرانه یا بازی فرهنگی – علمی نمی داند، بلکه راهبر به حقیقت و جهان غیب می داند. می فرماید:
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
این "اختر گذشتن" هم مثل این که قرینه این است که ما وقتی که یک نفر دعا می کرد و دعایش استجابت می شد، می گوییم مرغ آمین در راه بوده است که "آمین" علامت استجابت است.
در قدیم هم که حالا مثلاً یک شهاب در آسمان تیر می کشیده، آن را گذشتن اختر می شمردند و به هرحال جزو فرهنگ عامه بوده که نشانه اصابت یا اجابت یا درست درآمدن فال می شمردند.
دومین آن، این است که این را راهبر به حقیقت می دانسته؛ یعنی برایش حقیقتی، صدقی، صحتی قائل بوده که می گوید.
گفتیم که "مگر" همیشه سئوالی نیست، غالب "مگر" ها در دیوان حافظ سئوال نیست، افاده یقین و قطع می کند؛ یعنی می گوید مطمئناً یا الحمدا... "وقت وفا پروردن آمد"، وقتی یاران وفا کنند، بی وفایی سر بیاید، مطمئن هستم چنین شده، چرا که فال من مناسب مقام آمده است.اما استخاره کردن از قرآن و فال زدن به دیوان حافظ، امر رایج و مرسومی در میان مسلمانان به ویژه ایرانیان بوده است و منابعی نیز داریم که نمونه های تاریخی از فال های به حقیقت پیوسته یاد می کند که بسیار شگرف و موافق نیت فال گیرنده و خبردهنده از جهان غیب و غیب جهان است. از نوادر تاریخی چندتایی را نقل می کنیم.
شاه طهماسب صفوی، یک روز انگشتر گرانبهایش را گم می کند، دلتنگ می شود و می گوید دیوان حافظ را بیاورید ببینیم که راه به کجا می بریم. برای تسلی خاطرش پناه می آورد به دیوان حافظ و آداب فال به جا می آورد و دیوان را می گشاید، چنین می آید:
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد؟
شاه طهماسب به علامت تعجب، دستش را می زند به زانویش، از این همه مناسب آمدن. در همین حین احساس می کند چیز برجسته ای زیر دستش آمد. نمی دانیم چه بوده، گیر کرده بوده، درمی آورد. این یک نمونه و لابد سوری می دهد و ابزار خوشوقتی می کند و حالش خوش می شود.
نقل دیگر این است که می گویند شاه عباس صفوی، در بدایت کار که همه ولایات ایران یا حتی خارج ایران امروز زیر نگین او نبوده، هنوز باید جاهایی را فتح می کرده و باید حاکمیت خودش را در جاهایی مستقر می کرده، فکر می کند باید یک لشگرکشی به تبریز بکند؛ ولی تردید می کند و فال می زند به دیوان حافظ. این بیت می آید که بیت موافقش است. آخر، همه غزل جواب یک فال نیست باید "بیت الفال" را پیدا کرد. آن بیتی که به اصطلاح برجسته تر است یا گم شده ما آن است یا سخنگوی غزل آن است. آخر غزل این است که: عراق و فارس گرفتی (عراق منظورش عراق عجم است، بیشتر اراک و مثلاً لرستان و حتی اصفهان و این نواحی، یعنی حدوداً از مرکز تا غرب ایران.
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
شاه عباس شگفت زده می شود و می بیند که حافظ صریحاً دارد می گوید وقت تبریز است؛ و لشگرکشی می کند به تبریز و بعدها به اهمیت تاریخی و ضرورت سیاسی این عمل خودش پی می برد و درود به حافظ می فرستد که ترغیب اش کرد.
حوزه رواج فال و فال زدن به حافظ از ایران امروز خیلی گسترده تر بوده است. آسیای میانه که هنوز مناطقی از آن فارسی زبان هستند، مهم ترینش تاجیکستان، شبه قاره هند، آسیای صغیر، عثمانی و ترکیه فعلی و...
بعضی از محققان کمک می کنند که ما بدانیم حوزه رواج فال در این مکان ها که عرض کردم، کجا بوده است. درباره آسیای صغیر یا آناتولی یا عثمانی در کتاب "کشف الظنون" حاجی خلیفه بحثی هست. اسمش کاتب چلبی هم هست، حاجی خلیفه هم هست. دو اسمی است صاحب کتاب شناسی مشهوری است به نام "کشف الظنون" چنین می گوید: "دیوان حافظ معروف و متداول بین فارسیان است با آن فال می گیرند و بسیار اتفاق می افتد بیت مناسبی، موافق حسب حال گیرنده می آید. به همین جهت، آن را لسان الغیب می گویند." لسان الغیب یعنی زبان سخنگو از جهان غیب یا از جانب غیب. بعد لسان الغیب که صفت دیوان حافظ بوده است با نظر این که این فال ها مناسب و صادق درآمده بود، بعدها به خود حافظ گفته شده است که مراد از لسان الغیب، حافظ است و نه دیوان حافظ.
منبع : هفته‌نامه آتیه


همچنین مشاهده کنید