پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

«جاهلیت» در قرآن‏


«جاهلیت» در قرآن‏
● موارد استعمال واژه «جاهلیت» در قرآن‏
از کلمه «جاهلیت» در چهار سوره مدنی قرآن کریم یاد شده است: آل عمران، مائده، احزاب و فتح. جاهلیت در اصطلاح قرآنی از ریشه جهل به معنی سفاهت، دشمنی، غضب و سبک مغزی مشتق است نه از جهل به معنای نادانی و تباهی و سرگردانی.
یکی از پژوهشگران می‏نویسد:
«من در شعر جاهلی نیافته‏ام که کلمه جاهلیت را استعمال کرده باشند، بلکه این صیغه‏ای است که فقط قرآن به کار برده و پس از نزول قرآن انتشار یافت، چنان که نشانه دوره پیش از نزول قرآن شد.»(۱)
پژوهشگر دیگری نوشته است:
«جاهلیت، از جهل به معنای ضد علم مشتق نیست، بلکه از جهل به معنای سفاهت، غضب و غرور و عدم پذیرش، مشتق است. در حدیث اِفْکْ آمده است: "ولکن اجْتَهَلَتْهُ الْحِمَیَّهُ"؛ "یعنی غرور و غضب او را بر نادانی واداشت". در حدیث است که رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - به ابوذر - آن گاه که به مادر مردی ناسزا گفت - فرمود: "اِنَّکَ امْرُءٌ فیکَ الْجاهِلِیَّةُ"؛ "تو کسی هستی که در تو هنوز روح جاهلیت وجود دارد".
با توجه به این سخنان روشن می‏شود که جاهلیت بر سبک سری، غرور، تعصّب، تفاخر و ... دلالت دارد. و این‏ها اموری هستند که در زندگی عرب پیش از اسلام به طور آشکار وجود داشته است.»(۲)
حال می‏پردازیم به موارد استعمال جاهلیت در قرآن کریم.
● ظنّ جاهلی در پندار
خدای تعالی در سوره آل عمران فرموده است:
«وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِهِ حَتّی‏ اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما اَراکُمْ ما تُحِبُّونَ، مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الْآخِرَةَ، ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلیکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی‏ اَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی‏ اُخْراکُمْ فَاَثابَکُمْ غَمّاً بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی‏ مافاتَکُمْ وَ لا ما اَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ، ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشی‏ طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فی‏ اَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَیْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هیهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی‏ مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی‏ صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»(۳)
«[در نبرد اُحُد] قطعاً خدا وعده خود را با شما راست گردانید: آن گاه که به فرمان او آنان را کشتید، تا آن که سست شدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم‏] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آن که آن چه را دوست داشتید [یعنی غنایم را ]به شما نشان داد، نافرمانی کردید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را می‏خواهد. سپس برای آن که شما را بیازماید، از [تعقیب‏] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان با تفضّل است. [یاد کنید] هنگامی را که در حال گریز [از کوه‏] بالا می‏رفتید و به هیچ کس توجه نمی‏کردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا می‏خواند. پس [خداوند ]به سزای [این بی‏انضباطی‏] غمی بر غمتان [افزود]، تا سرانجام بر آنچه از کف داده‏اید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه می‏کنید آگاه است. سپس [خداوند] بعد از آن اندوه، آرامشی [به صورت‏] خواب سبکی، بر شما فرو فرستاد، که گروهی از شما را فراگرفت و گروهی [تنها] در فکر جان خود بودند، و درباره خدا، گمان‏های ناروا، همچون گمان‏های [دوران ]جاهلیت می‏بردند.
می‏گفتند: آیا ما را در این کار اختیاری هست؟ بگو: سر رشته کارها [شکست یا پیروزی ]یکسر به دست خداست. آنان چیزی را در دل‏هایشان پوشیده می‏داشتند که برای تو آشکار نمی‏کردند. می‏گفتند: اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت ]در این جا کشته نمی‏شدیم. بگو: اگر شما در خانه‏های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاه‏های خویش می‏رفتند. و [این‏ها] برای این است که خداوند، آنچه را در دل‏های شماست، [در عمل‏] بیازماید، و آنچه را در قلب‏های شماست پاک گرداند و خدا به راز سینه‏ها آگاه است.»
این آیات از برخی حوادث جنگ اُحُد پرده برمی‏دارد. در آغاز جنگ طبق وعده‏ای که خداوند به مسلمانان داده بود، پیروزی نصیب مسلمانان شد. امّا در ادامه، به سبب سستی و نزاع و نافرمانی‏ای که در برخی پیدا شد، دشمن بر آنان شبیخون آورد و در نتیجه بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز از میدان گریختند، حال آن که رسول خدا با ثبات قدم آنان را به بازگشت فرا می‏خواند. پس از این شکست، راست ایمانان اندوهگین شدند و غمی بر غمشان افزود.
سپس بار دیگر خدای تعالی فضل و رحمتش را شامل حالشان کرد و پس از آن اندوه شکست، امنیت و آرامش را بدیشان بخشید؛ و این آرامش همان خواب سبکی بود که آنان را فراگرفت و اضطراب و پریشانی را از دل‏هایشان زدود. آیه از این گروه با چنین تعبیری خبر داده است:
«ثُمَّ اَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنْ بَعْدِ الْغَمِّ اَمَنةً نُعاساً یُغْشی‏ طائفةً مِنْکُمْ ...»
اما گروه دیگری که آیه از آنان خبر داده است، گروه منافقانند؛ که به ظاهر مسلمانند و در باطن، کافر. اینان نقش تخریبی خطیری قبل، حین و پس از جنگ بازی می‏کردند.
آن گاه که اصحاب راست کردار در اطمینان و آرامش به سر می‏بردند، این منافقان «قَدْ اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ»؛ «جز به نجات جان خویش نمی‏اندیشیدند»، و حسابی، جز حساب عمر و رزق و احوال و اولاد خود نداشتند و به امر امّت اسلامی کاملاً بی‏توجه بودند.
از آن جا که فقط به نجات خود فکر می‏کردند، ثبات و اطمینان و آرامش نیز از دلشان رخت بربست و جایش را پریشانی و اضطراب و پندارها و تخیلات، و وسوسه‏ها گرفت. چنین، بهای سنگینی را آنان که فقط به خود و منافع خود می‏اندیشند و از مصالح امت اسلامی غافلند، باید بپردازند.
آیه از برخی پندارهای باطل اینان نیز خبر داده است:
«یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ»
«درباره خدا [و وعده‏هایش‏] گمان‏های ناروا می‏بردند.»
در ظاهر خود را مؤمن به خدا و راضی به قضای او جلوه می‏دادند، لیکن در حقیقت به خدا گمان‏های باطل می‏بردند؛ نه راضی به مقدرات او بودند و نه تسلیم او می‏شدند و نه بر ابتلایش صبر پیشه می‏ساختند، بلکه از باب شبهه‏افکنی در میان مسلمانان، اعلام می‏کردند که خدا، رسول و سپاه او را واگذاشته است؛ آنان بی‏جهت خود را به سختی جنگ می‏افکنند و کشته می‏شوند، و اگر در خانه‏هایشان می‏ماندند، مال و جان‏شان محفوظ بود!
این پندارهایی که منافقان درباره خداوند داشتند، پندارهای باطلی بود که بر هواها و اوهام و وساوس آنان استوار بود. آیه، این پندارها و اوهام باطل را به «پندارهای جاهلیت» توصیف فرموده: «یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ» و آن را مبهم رها نکرده، بلکه در خلال سخنان منافقان که بر پندارهای جاهلی باطلشان دلالت دارد، به تبیین آن پرداخته است.
نخستین نمودِ ظنِّ جاهلیِ منافقان، سخن‏شان به رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - بود که: «هَلْ لَنا مِنَ الْاَمْرِ مِنْ شَیْ‏ءٍ»؛ «آیا [با چنین وضع دلخراشی ]پیروزی‏ای نصیب ما می‏شود؟». این سخن، اعتراضی بود بر رهبری رسول خدا در جنگ احد، به ادعای این که پیامبر نسبت به آنان بی‏توجه بوده و رهاشان کرده است. از این رو با انکار می‏گفتند: آیا در این جنگ به ما نفع و نصرتی می‏رسد؟!
چنین اعتراضی دلیل بر جاهلیت پندار، تصور و تفکر آنان است. حال آن که پندار ایمانی، مؤمنان را به تسلیم بودن در برابر امر الهی و رضا به قضای او رهنمون می‏شود. از این رو آیه، بی‏فاصله و صریح پندار باطل‏شان را رد کرده است: «قُلْ اِنَّ الْاَمْرَ کُلُّه لِلَّهِ»؛ «ای رسول! بگو اختیار همه چیز [شکست یا پیروزی‏] یکسر دست خداست.»
نمود دوم پندار جاهلی منافقان در این آیه جلوه‏گر است:
«یُخْفُونَ فی‏ اَنْفُسِهِمْ مَّا لا یُبْدُونَ لَکَ»
«آنان چیزی را در دل‏هاشان پنهان می‏داشتند که برای تو آشکار نمی‏کردند.»
جاهلیت موجود در این رفتار، آن است که منافقان با آن که می‏دانند حضرت رسول - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - مؤیَّد از جانب خداست و خداوند برای وی مکرها و حیله‏ها و امور پنهان را آشکار می‏سازد، باز هم با او از در نفاق و حیله وارد می‏شوند؛ تظاهر به اسلام می‏کنند و خود را تابع جلوه می‏دهند، حال آن که در ضمیرشان کفر و تکذیب و اعتراض را پنهان داشته‏اند.
نمود سوم پندار جاهلی آنان، در این سخن که آیه از قول‏شان نقل می‏فرماید نهفته است:
«لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْاَمْرِ شَئٌ ما قُتِلْنا هیهُنا»
«اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر درباره پیروزی واقعیت داشت‏] در این جا کشته نمی‏شدیم.»
جاهلیت در پنداری که موجب شد چنین سخنی را بر زبان رانند، جاهلیت اعتقادی است که به قضا و قدر، عمر و اجل و مرگ و زندگی تعلق دارد. منافقان در اصل وقوع نبرد اُحد و بر خون‏هایی که در این میدان ریخته شد و بر صحابی‏هایی که در آن کشته شدند اعتراض داشتند و هم از این رو در میان مسلمانان شبهه پراکنی می‏کردند و می‏گفتند: اگر به میدان جنگ نمی‏شتافتیم، خویشاوندان ما کشته نمی‏شدند و اگر آنان در خانه‏هاشان می‏ماندند، عمرشان از دست نمی‏رفت.
این دیدگاه منافقان درباره مرگ و زندگی، در واقع همان جاهلیت تصوری اعتقادی است.
از این رو آیه، چنین دیدگاهی را ضمن تبیین حقیقت ایمانی در باب زندگی و مرگ و عمر و اجل، این چنین رد می‏کند:
«قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ اِلی‏ مَصاجِعِهِمْ»
«بگو اگر شما در خانه‏های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آن‏ها نوشته شده، قطعاً [با پای خود ]به سوی قلتگاه‏های خویش می‏رفتند.»
حقیقتِ ایمانیِ نهفته در این رد آن که: نه رفتن به جنگ و درگیری با کفار از عمر انسان می‏کاهد و نه ترس و چسبیدن به خانه و زندگی بر عمر وی می‏افزاید. انسان جز به اجلی که خدای سبحان برای وی مقرر داشته نمی‏میرد و آن گاه که اجلش به سر آید و زمان رحیل فرا رسد، بی‏هیچ تأخیری خواهد مرد؛ تحذیر و احتیاط - اگرچه به اوج خود برسد - جلوی مرگ را نمی‏گیرد؛ زیرا حَذَر در مقابل قَدَر، بی‏فایده است.
شهدای غزوه احد نیز اگرچه در خانه‏هاشان می‏ماندند و در جنگ حاضر نمی‏شدند، باز خداوند آنان را به جایگاهی که مرگشان در آن جا مقرر شده بود می‏کشانید و به سببی که می‏بایست بدان روح از تنشان جدا شود، می‏رسانید.
آیه، برای ما از پندار منافقان و اعتقادشان پرده بر می‏دارد و شیوه تفکر و نظر آنان را نشان می‏دهد و ظن و رأی‏شان را بازگو کرده و این همه را در یک کلمه خلاصه می‏فرماید: ظنّ جاهلی.
چرا ظن جاهلی؟ زیرا این پندارها، همان تصورات و افکار کفار در عصر جاهلیت و قبل از نزول قرآن بود؛ قرآنی که این پندارهای جاهلی را از روح و ذهن مسلمانان زدود. لیکن این پندارها در ضمیر منافقان باقی ماند؛ زیرا آنان در حقیقت از کافرانند.
جاهلیت در آیه، صفت برای موصوف محذوفی است. تقدیر آن چنین است:
«یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ کَظَنِّ اَهْلِ الْجاهِلِیَّةِ»
چنان که گذشت، جاهلیت در این جا اسمی است که از جهل اشتقاق یافته و از ابتکارهای قرآن است و قبل از نزول این آیات بر زبان مردم رواج نداشته است و از آن پس در احادیث نبوی و کلام صحابه وارد شد و کم‏کم استعمال آن در زبان عربی شایع شد.
از جاهلیت در این جا، سوءظن و تصور و ادراکی که صاحبان‏شان را به سوی سفاهت، سبک‏سری و بی‏ثباتی رهنمون می‏شود و آنان را به حمیت باطل و دشمنی گناهکارانه می‏رساند، اراده می‏شود. چنین اعمال و رفتاری از عرب‏های جاهلی کافر، پیش از نزول قرآن به راحتی صادر می‏شد.
از اموری که «ظن جاهلی» را - که منافقان در این جا بدان توصیف شده‏اند - روشن می‏سازد، ظنّ سویی است که جاماندگان از اعراب، اندکی پیش از صلح حدیبیه، داشته‏اند، که خداوند از آن حکایت کرده است:
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْاَعْرابِ شَغَلَتْنا اَمْوالُنا وَ اَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْلَنا یَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی‏ قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِّنَ اللَّهِ شَیْئاً اِنْ اَرادَ بِکُمْ ضَرّاً اَوْ اَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً، بَلْ ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ اِلی‏ اَهْلیهِمْ اَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً»(۴)
«بر جای ماندگان بادیه‏نشین به زودی به تو خواهند گفت: "اموال ما و کسان‏مان ما را گرفتار کردند، برای ما آمرزش بخواه." چیزی را که در دل‏هایشان نیست بر زبان خویش می‏رانند. بگو: "اگر خدا بخواهد به شما زیانی یا سودی برساند چه کسی در برابر او برای شما اختیار چیزی را دارد؟" بلکه [این‏] خداست که به آنچه می‏کنید همواره آگاه است. [نه چنان بود، ]بلکه پنداشتید که پیامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود برنخواهند گشت، و این [پندار] در دل‏هایتان نمودی خوش یافت، و گمان بد کردید، و شما مردمی درخور هلاکت بودید.»
ظنّ باطل جاهلی در تصور و اعتقاد و اندیشه، قبل از نزول قرآن به کفار جاهلی تعلق داشت که پس از نزول قرآن به منافقان رسید و گرفتارشان کرد؛ زیرا منافقان در پی دریافت بیان قرآنی در توجیه این حوادث نیستند؛ بیان روشنگری که صحابه راست کردار به دنبال آن بودند و حقایق برای‏شان روشن می‏شد و بدین وسیله از اوهام جاهلی‏ای که منافقان گرفتارش بودند، نجات می‏یافتند.
بنابراین، مردم دارای دو حالت متقابل هستند:
اول: ظن جاهلی در اوهام و وساوس و پندارها و تصورات و افکار؛
دوم: بیان قرآنی برای حقایق افکار که جاهلیت را می‏زداید.
مردم در انتخاب این دو حالت - ظن جاهلی و حقیقت قرآنی - مختلفند؛ در زمان رسول خدا صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله -، صحابه آن حضرت حقیقت قرآنی را اختیار کردند که در نتیجه، خدای تعالی ظنّ جاهلی و وسوسه‏های آن را از ایشان زایل کرد و به وادی ثبات و امنیت و آرامش رهنمون‏شان ساخت. حال آن که منافقان ظن جاهلی را اختیار کردند و در نتیجه، تصور، اعتقاد و تفکرشان را فاسد ساختند و در وسوسه‏ها و هوای نفسانی درافتادند و دست به اقداماتی زدند که بیانگر کم‏خردی، سبکسری و جاهلیت‏شان بود.
این دو حالت متقابل، پیوسته و تا قیام قیامت در مردم وجود دارد؛ جمعی ظن جاهلی را برمی‏گزینند و در پی آن در فکر و تصور و نظر و اعتقاد، جاهلی می‏شوند و عملکردشان نیز سفیهانه خواهد بود؛ جمعی نیز حقیقت قرآنیِ هدایت‏گر را اختیار می‏کنند و در پی آن در تصور و رأی و اندیشه، قرآنی می‏گردند و در زندگی از وزن و آرامش و اطمینان برخوردار می‏شوند.
● حکم جاهلی در قانون‏گذاری‏
خدای تبارک و تعالی فرموده است:
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ اِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ اَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ اَنَّما یُریدُ اللَّهُ اَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ اِنَّ کَثیراً مِّنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ، اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(۵)
«ما این کتاب [= قرآن‏] را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتاب‏های پیشین و حاکم بر آن‏هاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن‏] از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما [امت‏ها] شریعت و راه روشنی قرار داده‏ایم. و اگر خدا می‏خواست شما را یک امت قرار می‏داد، ولی [خواست‏] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید. بازگشت [همه ]شما به سوی خداست؛ آن گاه درباره آنچه در آن اختلاف می‏کردید آگاهتان خواهد کرد. و میان آنان به موجب آنچه نازل کرده، داوری کن و از هواهای‏شان پیروی مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت کردندت بدان که خدا می‏خواهد آنان را فقط به [سزای ]پاره‏ای از گناهان‏شان برساند، و در حقیقت بسیاری از مردم نافرمانند. آیا خواستار حکم جاهلیت‏اند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟»
آیه اخیر از «حکم جاهلی» سخن می‏راند و آن را در مقابل «حکمُ اللّه» قرار می‏دهد. نیز ناپسند می‏شمارد که عده‏ای به دنبال حکم جاهلی باشند و مقرر می‏دارد که حکم جاهلی از حکم‏الله بهتر نیست.
سیاق آیه، حکم کردن براساس آنچه خداوند نازل کرده و عرضه کردن اختلاف و دعوا بر شرع مقدس را واجب شمرده و از حکم بردن به غیر منهاج الهی نهی کرده است.
بعد از آن که خدای تعالی برای رسولش طبیعت قرآنی را که بر وی نازل کرده بیان فرمود:
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»
«ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتاب‏های پیشین است و حاکم بر آن‏هاست.»
به وی بر حکم کردن بین مردم به این قرآنی که بر او نازل کرده، فرمان می‏دهد و با دو بیان بر این نکته تأکید می‏ورزد:
▪ بیان نخست:
«فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ، لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً وَّاحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی‏ ما آتاکُمْ»
«پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن، و از هواهایشان [با دور شدن‏] از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن. برای هر یک از شما [امت‏ها ]شریعت و راه روشنی قرار داده‏ایم. و اگر خدا می‏خواست شما را یک امت قرار می‏داد، و[لی ]خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید.»
زیرا در پی امرش به پیامبر - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - به «حکم بما انزل الله»، نسبت به تبعیت از هواهای ترک‏کنندگانِ حکم بردن به شرع الهی را نهی کرده که منظور از این ترک‏کنندگان، یهود و نصاراست. قرآن در این جا حقیقت راهگشایی را بیان داشته است و آن این که برای هر امتی قانون ویژه و راه روشن مخصوصی است و این قانون الهی و این راه روشن قرآنی با وضعیت تمام امت‏ها سازگار است و نیازهای‏شان را پاسخگوست.
مهم آن است که رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله -، یقین داشته باشد که خود بر صراط حق است و یهود و نصاری بر جاده هواها و گمراهی و شریعت‏شان نسخ شده است؛ پس چگونه حقی را که با اوست ترک کند تا پیرو هوای آن‏ها شود! این، معنایش داوری بردن به غیر شرع الهی و مساوی با ضلالت، هوی و گمراهی است.
▪ بیان دوم:
«وَ اَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ اَنْ یُفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَیْکَ»
«میان آنان به آنچه خدا نازل کرده، داوری کن و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند.»
آیه دوم، تکرار آیه اول نیست؛ زیرا آیه دوم اضافه جدیدی دارد و آن این که از تلاش‏های اصحاب هوی از یهود و نصاری پرهیز لازم است؛ تا آن گاه که میان‏شان به آنچه خدا نازل کرده حکم می‏کنی.
تعبیر به «بَعْض» را نباید در این تحذیر الهی از یاد ببریم. این تعبیر دلالت دارد بر آن که «حکم بما انزل الله» واجب است در «کلّ» امور کوچک و بزرگ باشد و حرام است در «بعض» از امور «بما انزل الله» حکم نشود و به غیر آن حکم شود؛ زیرا کسی که از «بعض» دست بردارد، انگار که از «کُلّ» ما انزل الله دست برداشته است؛ چون «ما انزل الله» تجزیه و تقسیم و معامله را بر نمی‏تابد.
بی‏گمان هر کس از یک درصد «ممّا انزل الله» دست بردارد و در آن به قانونی غیر قانون الهی رضایت دهد، تارکِ حکم بما انزل الله خواهد بود و بدین جهت به عذاب الهی گرفتار خواهد شد.
کلمه «بعض» همچنین دلالت دارد بر آن که حرام است شریعت اسلامی یکی از منابع قانون‏گذاری در دولت اسلامی، یا یکی از منابع اصلی قانون‏گذاری تلقی شود - چنان که در قوانین اساسی دولت‏های اسلامی امروز چنین است - . آیه، یادآور می‏شود که «شریعت اسلامی» یگانه منبع قانون‏گذاری می‏باید باشد، و این، معنایش مجاز نبودن اقتباس یا عاریه گرفتن از قوانین دولت‏های کافر غربی و شرقی است. بنابراین، هر دولت اسلامی معاصری که قوانینی را از انگلستان، فرانسه، امریکا، روسیه و حتی یهود اخذ کند، حکم بما انزل اللّه نکرده و شریعت الهی را پشت گوش انداخته است.
پس از این دو بیان درباره پذیرش داوری شرع الهی و پرهیز از پذیرش داوری غیر شرعی، چنین تقریر قرآنی قاطعی می‏آید:
«اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُّوقِنُونَ؟»
«حکم الجاهلیة» همان است که از آیات پیشین فهمیده می‏شود. حکم جاهلی، حکمی است که مقابل حکم الهی قرار داشته و با آن متناقض باشد؛ حکمی است بر اساس هوی و هوس؛ حکم یهود و نصارا و باقی کافران است؛ حکم به تشریعات و قوانین بشری است که ریشه در شرع الهی ندارد؛ حکم براساس شرایع آسمانی منسوخ پیشین است.
آیه، در مقام رد و انکار کسانی است که به حکم جاهلی تمایل دارند و قوانین جاهلیت را می‏پذیرند: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ». آیا هیچ عاقلی حکمی را که براساس هوای نفس و نابخردی صادر شده خواهد پذیرفت؟
حکم نورانی‏ای که در مقابل حکم جاهلی قرار دارد، حکمُ الله است. اگر حکم جاهلی بر هوی و هوس استوار است، حکمُ الله بر عدالت استوار است؛ اگر پذیرش حکم جاهلی حرام است، پذیرش حکمُ اللّه واجب است؛ اگر آنان که داوری به حکم جاهلی می‏برند، منکر و کافرند، آنان که داوری به حکمُ الله می‏برند، مؤمن و صالح‏اند: «وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
در آیه، «حکم» به «جاهلیت» اضافه شده است: حکمُ الجاهلیة. این اضافه دلالت دارد به این که حکم کردن به غیر ما اَنْزَلَ اللّه نمودی از نمودهای جاهلیت است و جاهلیت نیز گاه در حکم کردن و قانون‏گذاری است و گاه در خود قانون و قضاوت و گاه در سیاست و اداره امور است.
بنابراین ممکن است ما حُکمِ جاهلی، تشریعِ جاهلی، قانونِ جاهلی، قضاء جاهلی، سیاستِ جاهلی و اداره جاهلی داشته باشیم؛ در نتیجه اجتماع جاهلی، حکومت جاهلی و دولت جاهلی خواهیم داشت.
این پدیده‏ها در صورتی جاهلی خواهند بود که از غیر شرع الهی و راه روشن او گرفته شوند، از این رو ممکن است حکومت و نظامی به شیوه جاهلی اداره شود و آن هنگامی است که روش زندگی و حکومت در آن از حکمُ اللّه گرفته نشده باشد؛ حال در هر زمان و مکانی که باشد و آن کشور به هر میزان از پیشرفت و توسعه برخوردار بوده باشد.● جاهلیت به معنی خُلق و رفتار و نمودن زینت‏ها
خدای تعالی فرموده است:
«یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذی‏ فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً، وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‏ وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً، وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی‏ فی‏ بُیُوتِکُمْ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ اِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً»(۶)
«ای همسران پیامبر! شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید، اگر سَرِ پروا دارید، پس به ناز سخن مگویید تا آن کس که در دلش بیماری است طمع ورزد، و گفتاری شایسته گویید. و در خانه‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‏های خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده‏اش را فرمان برید. خدا فقط می‏خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان ]حکمت‏[آمیز ]در خانه‏های شما خوانده می‏شود یاد کنید. در حقیقت خدا همواره دقیق و آگاه است.»
این آیات و آیات قبل و بعد آن در پی سامان‏بخشی روابط اجتماعی و اخلاقی مردان و زنان مسلمان است. به فضایل اخلاقی ترغیب می‏کند و از رذایل و نقایص اجتماعی که موجب گسترش زشتی‏ها در میان افراد اجتماع است، پرهیز می‏دهد.
به زنان پیامبر اکرم - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - یادآور می‏شود که آنان همچون دیگر زنان نیستند؛ زیرا تحت مراقبت اشرف مخلوقات، یعنی رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - قرار دارند، از این رو بایسته است که پیش و بیش از زنان دیگر به سوی فضایل اخلاقی حرکت کنند.
آیات برای زنان پیامبر اکرم - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - وظایفی را در قالب اوامر و نواهی بیان فرموده است. این وظایف البته منحصر به زنان پیامبر نیست، بلکه صورت خطابیِ آن تمام زنان مسلمان را در هر زمان و مکانی شامل می‏شود.
▪ اوامر موجود در این آیات‏
۱) قول معروف، سخن نیکو و کلام هدفمند: «وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»؛
۲) قرار گرفتن در منازل و خارج نشدن از آن جز برای ضرورت، حاجت، قصد و هدفی. اما پرسه زدن در مسیرها، راه رفتن به ناز و آزادانه به هر سو نگریستن، با طبع زن مسلمان مکتبی سازگار نیست؛
۳) برپایی نماز: «وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَ»؛
۴) دادن زکات: «وَ آتینَ الزَّکاةَ»؛
۵) فرمان‏بری از خدا و رسول - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - : «وَ اَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛
۶) یادکرد آیات و احکام الهی و پیوسته معانی آن‏ها را در نظر داشتن و بدین وسیله ملتزم بدان‏ها شدن: «وَاذْکُرْنَ ما یُتْلی‏ فی‏ بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ».
▪ نواهی موجود در این آیات‏
۱) به ناز سخن گفتن در مقابل مردان و استفاده از الفاظ نرم و لطیف، به شیوه‏ای اغواگر و برانگیزاننده و لحنی جذاب، همراه با لبخند یا حرکت یا نگاه یا تمایل یا اشاره که انگیزش را دو چندان کند. سبب این نهی آن است که مردِ مقابل در او طمع نورزد؛ زیرا اگر بیمار شهوت باشد و بوالهوس و بی‏بند و بار، در زنِ مقابل طمع می‏ورزد و با چنین سخنان و حرکاتی که از او مشاهده کرده است، دسترسی به وی را سهل می‏بیند و تحریک می‏شود: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعُ الَّذی‏ فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛
۲) آرایش کردن و عطر زدن و زیبایی خود را به مردان نمودن: «وَ لا تَبَرُّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‏»؛
«تبرُّج» از ریشه «بَرْج» است. ابن فارس، مورد استعمال بَرْج را در دو معنا دانسته است:
الف) بروز و ظهور. بَرْج به معنی درشتی چشم؛ در شدت سیاهی یا سفیدی آن، از همین ریشه است.
ب) پناهگاه. و «بُروجِ» آسمان از همین معناست. اصل بروج، دژها و قصرهاست. «تَبَرُّج» در معنای اول استعمال شده و به معنی آشکار نمودن زن زیبایی خود راست.(۷)
راغب اصفهانی درباره تبرّج نوشته است:
«لباس مُبرَّج، لباسی است که بر آن بروجی تصویر شود، و زیبایی چنین لباسی منظور باشد. پس زمانی که گفته می‏شود: "تبرّجت المرأة"، زنی که زیبایی‏هایش را آشکار می‏سازد، به آن لباس مبرَّج تشبیه می‏شود. همچنین گفته شده: "تَبَرَّجَتِ الْمَرْأَة"؛ یعنی آن زن از بُرج؛ یعنی قصرش آشکار شد. و قول خدای تعالی در قرآن بر این معنا دلالت دارد: "وَ قَرْنَ فی‏ ..." و "غَیْرَ مُتَبَرَّجاتٍ بِزینَةٍ"، و بُرْج: گشادگی چشم و زیبایی آن است؛ از باب تشبیه بُرج در هر دو معنایی که گذشت.»
بنابراین، تبرّج در زن، یعنی خروج او از منزل با زینت و آرایش و معطر، که با چنین وضعی زیبایی‏هایش را آشکار می‏سازد و از جمال پنهانش پرده بر می‏دارد و مردان را دعوت می‏کند که به وی بنگرند و بدین گونه آنان را اغوا می‏کند و به دام می‏اندازد.
چنین تبرجی، بی‏گمان حرام است؛ زیرا از آن به طور صریح در این آیه نهی شده است: وَ لا تَبرَّجْنَ ... .
در آیه «وَ لا تبرّجْنَ تبرّج الجاهلیة الاولی‏»، کلمه «تبرّج» به «جاهلیت» اضافه شده و در این اضافه کلمه‏ای مقدر است که از سیاق آیه فهمیده می‏شود و تقدیر چنین است: «وَ لا تبرجْنَ تَبَرُّجَ نِساءِ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‏»؛ «مانند زنان جاهلی پیشین زینت‏های خود را آشکار مکنید.»
از این رو کلمه «نساء» را مقدر گرفتیم، چون «جاهلیت» امر معنوی است و تبرج برای آن معنی ندارد.
منظور از «جاهلیة الاولی‏»، جاهلیت پیش از نزول آیه است.(۸)
در این که تبرّج به شیوه جاهلیت اُولی‏، چگونه تبرجی است، مفسران اقوالی دارند.
- خروج زنان از منازل و راه رفتن آنان در میان مردان است؛
- منظور راه رفتن با ناز و غنج و دلال است؛
- منظور با تکبر راه رفتن است؛
- زنان لباس‏های نازکی می‏پوشیدند که بدن نما بود.(۹)
در تفسیر نمونه درباره جاهلیت اولی‏ چنین آمده است:
«در این که منظور از "جاهلیت اولی‏" چیست، ظاهراً همان جاهلیتی است که مقارن عصر پیامبر - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - بوده، و به طوری که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستی نداشتند و دنباله روسری‏های خود را به پشت سر می‏انداختند به طوری که گلو و قسمتی از سینه و گردن‏بند و گوشواره‏های آن‏ها نمایان بود، به این ترتیب قرآن همسران پیامبر را از این گونه اعمال باز می‏دارد.
بدون شک این یک حکم عام است، و تکیه آیات بر زنان پیامبر - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - به عنوان تأکید بیشتر است، درست مثل این که به شخص دانشمندی بگوییم: "تو که دانشمندی دروغ مگو"، مفهومش این نیست که دروغ گفتن برای دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم باید به صورت مؤکّدتر و جدی‏تر از این کار پرهیز کند. به هر حال، این تعبیر نشان می‏دهد که جاهلیت دیگری همچون جاهلیت عرب پیش از اسلام، در پیش است که ما امروز در عصر خود آثار این پیشگویی قرآن در دنیای متمدن مادی را می‏بینیم.»(۱۰)
چنان که سید قطب نیز در این باره نوشته است:
«جاهلیت، برهه معینی از زمان نیست، بلکه حالت اجتماعی ویژه‏ای است که دارای تصورات خاصی از زندگی است، و ممکن است که چنین حالتی و چنین تصور و برداشتی در هر زمان و مکانی پیدا شود، که دلیل بر جاهلیت آن زمان و مکان خواهد بود. بر این اساس، ما امروزه در دوره جاهلیت کورکورانه‏ای به سر می‏بریم؛ دوره‏ای که از حسّ و عاطفه تهی و تصورش حیوانی است و ادراک بشری به نهایت پستی سقوط کرده است....»(۱۱)
زنان جاهلی امروز، به شیوه خاصی زندگی می‏کنند؛ زندگی‏ای براساس تبرّج و اختلاط، افسون و انگیزش و فواحش و شهوات، و با این حال گمان دارند که هدف نهایی تمدن و شهرنشینی و پیشرفت، همین است.
حال آن که چنین رفتارهایی جز ارتجاع و انحطاط و عقبگرد به قرون گذشته و بازگشت به زندگی ابتدایی جاهلیت نخستین (اولی‏) نیست.
چنین جاهلیتی، رفتارهایش براساس جهل استوار است؛ جهلی که نقیض حلم و رشد و تعادل و تناسب و به معنی سبکی، کم‏خردی و سفاهت است.
● جاهلیت به معنی حمیّت و تعصّب‏
خدای تعالی فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذی‏ کَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ اَنْ اَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً، هُمُ الَّذینَ کفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکوفاً اَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْلا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ اَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَیُدْخِلَ اللَّهُ فی‏ رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً اَلیماً، اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّةِ فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ اَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‏ وَ کانُوا اَحَقَّ بِها وَ اَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً»(۱۲)
«اوست همان کسی که در دل مکّه - پس از پیروز کردن شما بر آنان - دست‏های آن‏ها را از شما و دست‏های شما را از ایشان کوتاه گردانید، و خدا به آنچه می‏کنید همواره بیناست.
آن‏ها بودند که کفر ورزیدند و شما را از مسجدالحرام بازداشتند و نگذاشتند قربانی [شما ]که بازداشته شده بود به محلش برسد، و اگر [در مکه‏] مردان و زنان با ایمانی نبودند که [ممکن بود] بی‏آن که آنان را بشناسید، ندانسته پایمال‏شان کنید و تاوان‏شان بر شما بماند [فرمان حمله به مکه می‏دادیم‏] تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد. اگر [کافر و مؤمن‏] از هم متمایز می‏شدند، قطعاً کافران را به عذاب دردناکی معذب می‏داشتیم.
آن گاه که کافران در دل‏های خود، تعصب [آن هم‏] تعصب جاهلیت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع ]آنان به [رعایت ]آن [آرمان‏] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به‏] آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزی داناست.»
این آیات اشاره به صلح حدیبیه دارد که رسول اکرم - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - با قریش در سال ششم هجری منعقد کرد.
این آیات از حکمت خداوند در عدم شعله‏ور شدن آتش جنگ میان کافران قریش و مسلمانان - آن گاه که قریش، رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - را از ورود به مکه برای انجام مراسم عمره و قربانی بازداشت - خبر می‏دهد، که در نهایت به عقد صلح حُدیبیه بین دو طرف منجر شد.
خداوند به سبب وجود مردان و زنان مؤمن در مکه که ایمان‏شان را پنهان می‏داشتند و مسلمانان نیز آنان را نمی‏شناختند، پیامبر اکرم - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - و مسلمانان همراه او را از جنگ با کافران قریش که در مکه به سر می‏بردند، بازداشت؛ زیرا اگر جنگی در می‏گرفت، بی‏گمان مسلمانان برخی از این برادران و خواهران ایمانی خود را - که ایمان‏شان را مخفی می‏داشتند - می‏کشتند و آن گاه پشیمان می‏شدند. اما اگر از قبل تمایزی بین مسلمانان و کافران مکه بود؛ یعنی عده‏ای ایمان‏شان را مخفی نمی‏داشتند، قطعاً خداوند کفار را به دست مسلمانان به عذاب دردناکی مبتلا می‏کرد.
بنابراین، کافران قریش مستحق قتل بودند؛ زیرا علاوه بر کفرشان، پیامبر و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام برای انجام مراسم عمره بازداشتند - که نخستین بار چنین سنت شکنی‏ای صورت می‏گرفت - ، از این رو مسلمانان نتوانستند حیواناتی را که برای قربانی با خود آورده بودند، در محل مخصوصش ذبح کنند، که آیات زیر به همین جریان تصریح دارد:
«هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا ... عَذاباً اَلیماً»
اما آیه سوم در این مجموعه که شاهد بحث ماست، سبب این اقدام غیرمتعارف کافران قریش مبنی بر جلوگیری مسلمانان از ورود به مکه را بیان داشته و آن را ناشی از «حمیّت جاهلی» که در دل‏های‏شان موجود بود، می‏داند: «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ»
«کفار قریش به واسطه این حمیّت (تعصب) جاهلی مانع ورود پیامبر - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانی شدند، و گفتند اگر این‏ها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته‏اند وارد سرزمین ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حیثیتی برای ما باقی می‏ماند؟!
این کبر و غرور و تعصب و خشم جاهلی، حتی مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلح‏نامه "حدیبیّه" نام خدا را به صورت "بسم الله الرحمن الرحیم" بنویسند و با این که آداب و سنن آن‏ها می‏گفت که زیارت خانه خدا برای همه مجاز و سرزمین مکه حرم امن است، حتی اگر کسی قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره می‏دید، مزاحم او نمی‏شد، اما در عین حال آنان مزاحم رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - و مؤمنان شدند. قریش با چنین عملی هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنت‏های خود را زیر پا گذاشتند و هم پرده ضخیمی میان خود و حقیقت کشیدند، و چنین است اثرات مرگبار "حمیّت جاهلی".»(۱۳)
به گفته راغب، «حمیّت» در اصل از ماده «حَمْی» به معنی حرارتی است که از مواد حرارت‏زا مثل آتش و خورشید یا بدن انسان تولید می‏شود ... و به قوه غضب انسان آن گاه که برانگیخته شود و متراکم گردد، حمیّت گفته‏اند.
پس: حَمَیْتُ عَلی‏ فُلانٍ؛ یعنی بر او غضب کردم، و از همین ریشه است سخن خدای تعالی: «حمیّةَ الجاهِلیّةِ»(۱۴)
نتیجه چنین حمیتی در این جریان سه چیز بود:
۱) به نبوت رسول خدا - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - اقرار نکردند؛
۲) به «بسم الله الرحمن الرحیم» اعتراف نکردند؛
۳) با جلوگیری از ورود پیامبر - صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله - و مؤمنان به مکه برای عمره، بین آنان و خانه خدا حایل شدند.
«حمیّة الجاهلیةِ»، عطف بیان است برای «الحمیّة»: «فی‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیّةَ الْجاهِلِیَّةِ». به سبب تقریر و تأکید مدلول کلام، ابتدا به صورت مجمل «الحمیّة»، و سپس به صورت مفصّل «حمیّة الجاهلیة» آورده شد و چنین تأکیدی اگر به صورت زیر می‏آمد، حاصل نمی‏شد:
«اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم حمیّة الجاهلیة.»
نکته دیگر آن که اضافه «حمیّت» به «جاهلیت» (حمیّة الجاهلیة) به قصد تحقیر و ایجاد تنفر از چنین حمیتی صورت گرفته؛ زیرا این حمیّت از خلق و خوی اهل جاهلیت است. به عکس، اضافه «سکینه» به ضمیر عائد به الله در: «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» اضافه تشریفی است؛ زیرا «سکینه» از اخلاق فاضله و موهبتی الهی است.
چنان که تفریع «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» بر «اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» حکایت از آن دارد که مؤمنان دوست داشتند تا با مشرکان نبرد کنند و به زور و خشونت هم که شده برای انجام اعمال عمره وارد مکه شوند، در حالی که از کفار به سبب جلوگیری آن‏ها خشمگین بودند؛ لیکن خداوند سکینه و آرامش خود را بر آنان نازل کرد.
مراد از «سکینه»، ثبات و حوصله و بردباری است؛ یعنی خداوند در دل‏های مؤمنان متانت و آرامش قرار داد و از عجله بازشان داشت.
در نتیجه، حمیت جاهلیِ کفار را با خشم و خشونت و انتقام پاسخ نگفتند، بلکه با تعقل و ملاحظه‏کاری که خیر کثیری را در پی داشت، جواب دادند.
ایجاد تقابل بین دو فعل «جَعَلَ» و «اَنْزَلَ» در دو آیه زیر:
«اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ» و «فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» از شرف و برتری «سکینه» بر «حمیّت» حکایت دارد؛ زیرا در فعل «انزال» تخییل رفعت موجود است.
● لطایف و نکته‏ها
۱) «جاهلیت» در قرآن، چهار بار استعمال شده و در هر بار دارای مصداق جدیدی است. در سوره آل عمران به معنای جاهلیت در پندار و سوء اعتقاد: «یَظُّنُونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ، ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ»؛ در سوره مائده به معنای جاهلیت در حکم و تشریع: «اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ؟»؛ در سوره احزاب به معنای جاهلیت در تبرُّج و رفتار: «وَ لا تَبرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‏»؛ و در سوره فتح به معنای جاهلیت در حمیّت و ارتباط و انتساب: «اذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ قُلُوبِهُمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ»
۲) ورود «جاهلیت» هر بار در مصداقی جدید، به این واژه شمول و گستردگی خاصی در زمینه‏ها و ابعاد مختلف بخشیده است.
قرآن چهار زمینه را مطرح کرده است که هر یک از آن‏ها بخش وسیعی از زندگی مردم را در تمام زمان‏ها و مکان‏ها در بر می‏گیرد.
بنابراین، جاهلیت گاه در افکار و عقاید و تصورات و زیربناهای فکری نمود خواهد داشت؛ گاه در تشکیلات و تشریعات و قوانین؛ گاه در عادات و سنت‏های اجتماعی و در پوشش و لباس و در روابط بین زن و مرد؛ و گاه در دوستی‏ها و وابستگی‏ها و پیوندهای سیاسی، اقلیمی، ملی، قومی، حزبی و تشکیلاتی.
۳) «جاهلیت» در استعمال‏های چهارگانه قرآن در سیاق ذمّ وارد شده است؛ ذمّ جاهلیت و اصحاب آن و ایجاد تنفر در مسلمانان از جاهلیت و مردم جاهلی. جالب آن که در هر چهار مورد، قرآن، جایگزین مثبت و بزرگی را مطرح کرده است.
در سوره آل عمران آن گاه که درباره «ظنّ جاهلیِ» باطلی که منافقان بر آن بودند، ایجاد تنفر می‏کند، «یقین ایمانیِ» عظیم را که رسول اکرم - صلی اللَّه علیه و آله - و اصحابش در میدان اُحد بر آن بودند، عرضه می‏دارد؛ در سوره مائده آن گاه که در باب «حکم جاهلیِ» یهود و نصاری به مسلمانان هشدار می‏دهد، جایگزین بزرگی را مطرح می‏کند که همان «حکم الله» باشد؛ در سوره احزاب که زنان مؤمن را از «تبرّج جاهلیت اولی‏» نهی می‏کند، آنان را به استقرار در منازل و اقامه نماز و ادای زکات و فرمانبری از خدا و رسول دعوت می‏فرماید؛ و آن گاه که در سوره فتح، کفار قریش را به سبب «حمیّت جاهلیت» آنان سرزنش می‏کند، صحابه را به واسطه ثبات و آرامشی که بدیشان نازل فرمود و به واسطه همراهی آنان با تقوای الهی، مدح می‏فرماید.
۴) «جاهلیت» در هر چهار مورد، وضعی است برای کارهای کفار، نه کارهای مسلمانان صالح و نه مسلمانان نافرمان و خلافکار. «ظنّ جاهلی» در سوره آل عمران، فعلِ منافقان کافر است. «حکم جاهلی» در سوره مائده، از اهل کتاب کافر صادر شده است. «تبرّج به شیوه جاهلیت اولی‏» در سوره احزاب از زنان متبرّج کافر سر زده و «حمیّت جاهلی» در سوره فتح متعلق به کفار قریش است.
در نتیجه اگر چنین رفتارهای زشتی از مسلمانان معصیت‏کار سر بزند، دلیلی است بر ضعف ایمان، نقص تربیت و تأثیرپذیری‏شان از کفار جاهلی در چنین جاهلیت‏هایی.
۵) توصیف جاهلیت به «اُولی‏» در سوره احزاب: «ولا تبرّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْاُولی‏» حکایت از آن دارد که جاهلیت بار دیگر پس از اسلام باز خواهد گشت.
درست است که اسلام با ظهور خود مُهر پایانی بر «جاهلیتِ اولی‏» زد، امّا مردم مسلمان گاه فاسد می‏شوند و بشریت گاه به قهقرا می‏گراید و دوباره به سوی جاهلیت باز می‏گردد. در نتیجه برای بار دوم و سوم و چهارم زندگی جاهلی خواهند داشت و این مسئله زمانی اتفاق خواهد افتاد که از برنامه‏های الهی دور شوند.
هر دور شدنی از برنامه‏های الهی و شرع مقدس در هر زمان و مکانی «جاهلیت» است؛ از این رو ما هم‏اکنون در تمام زمینه‏ها در جاهلیت قرن بیست و یکم زندگی می‏کنیم.
نویسنده:‌ تقی متّقی
۱) التطور الدلالی بین لغة الشعر و لغة القرآن، دکتر عودة ابو عودة، ۱۴۶ - ۱۴۸، به نقل از: «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۲) فجر الاسلام، احمد امین، ص ۷۰ ؛ التطور الدلالی ...، ص ۱۵۰، به نقل از «التفسیر الموضوعی بین النظریة و التطبیق»، ص ۱۴۹.
۳) سوره آل عمران (۳) آیه ۱۵۲ - ۱۵۴.
۴) سوره فتح (۴۸) آیه ۱۱ - ۱۲.
۵) سوره مائده (۵) آیات ۴۸ - ۵۰.
۶) سوره احزاب (۳۳) آیات ۳۲ - ۳۴.
۷) معجم مقاییس اللغة، ص ۱۳۰.
۸) در تأویل آن، مفسران اقوالی دارند که می‏توان رجوع کرد. مثلاً ابن جوزی شش قول را در این زمینه نقل کرده است. ر.ک: زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن جوزی، ج ۶، ص ۳۷۹ - ۳۸۱.
۹) اقوال دیگری نیز گفته شده است. ر.ک: همان.
۱۰) تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۲۹۰ و ۲۹۱.
۱۱) فی ظلال القرآن، ج ۵، ص ۲۸۶۱.
۱۲) سوره فتح (۴۸) آیه ۲۴ - ۲۶.
۱۳) تفسیر نمونه، جزء ۲۶، ص ۹۶ (با تصرف).
۱۴) مفردات، راغب اصفهانی، ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید