چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


خداحافظی سرخوشانه


خداحافظی سرخوشانه
«توطئه فامیلی»، آخرین فیلم «آلفرد هیچکاک»، کارگردان بلند آوازه سینماست. در این فیلم که محصول سال ۱۹۷۶ است، هیچکاک بدون یاران همیشگی مؤثرش (فیلمبردار و سازنده موسیقی متن) و هم چنین بازیگرانی معروف، یک اثر دلپذیر و غیرجدی و بیشتر طناز ارائه می دهد.
پس از افت فیلمهای او در اواخر دهه ۶۰ و فیلمهای نه چندان جالب «پرده پاره» (۱۹۶۶) و «کوپاز» (۱۹۶۹)، «توطئه فامیلی» و فیلم قبل از آن «جنون»، بار دیگر بارقه های امید را در دل هواداران این فیلمساز برجسته و استاد مسلم سینما زنده کرد.
فیلمسازی که بخش اعظم پیشرفت سینما و نوآوریهای ساختاری و روایی آن مدیون فیلمهای اوست.
این فیلم بیشتر یک داستان معمایی و جنایی است و هیچکاک موفق شده به خوبی چفت و بست داستانی مناسبی برای فیلمش پیدا کند.
خلاصه داستان فیلم از این قرار است: «بلانش تایلر» که قدرت ماوراء الطبیعه دارد، به اتفاق نامزدش «جرج لوملی» که یک بازیگر و راننده تاکسی است، تلاش می کنند تا «ادی شوبریج» فرزند نامشروع «هریت رین» فقید که وارث ارثیه ای هنگفت هم هست را پیدا کنند تا ۱۰ هزار دلار مژدگانی را بگیرند.
همزمان «آرتور آدامسن» و همسرش «فرن» هم، شخص مهمی را می ربایند و برای آزادیش یک الماس تقاضا می کنند. پس از چندی معلوم می شود که «ادی شوبریج» و «آرتور آدامسن» هر دو یک نفرند.
بعد از توطئه علیه بلانش و جرج توسط «مالونی» (دوست آرتور)، بلانش، آرتور را پیدا و او را در یک زیرزمین زندانی می کند. جرج آنها را تعقیب و دستگیر کرده و الماس را در چلچراغی پیدا می کند.
در این فیلم، طبق معمول همیشه، هیچکاک ایده های نویی را در روایت داستان ارائه می دهد که یکی از آنها، طریقه معرفی آدمهای اصلی فیلم یعنی ۲ زوج «بلانش تایلر» و «ادی شوبریج» و «آرتور آدامسن» و «فرن» است که بسیار موجز و سینمایی معرفی می شوند: بعد از اینکه جرج به خاطر زنی که در حال گذر از خیابان است ترمز می کند، ما زن سیاهپوشی را می بینیم که از طول خیابان می گذرد و به سمت محلی می رود که آن زن همان «فرن» است.
هم چنین صفحه دزدیده شدن «اسقف» در حین مراسم عشای ربانی، پرداخت سینمایی ماهرانه و تأثیرگذاری دارد که در عین حال خیلی هم سریع و موجز است.طنز مخصوص و همیشگی هیچکاک در «توطئه فامیلی» بیشتر از سایر آثار اوست که این طنز، هم در بازی بازیگران اصلی (بارباراهریس/ بروس درن/ ویلیام دیوین/ کارن بلک) و هم در مضمون درونی فیلم و هم در دیالوگها خودنمایی می کند.
به عنوان مثال سکانس حضور جرج (بروس درن) در قبرستان و در موقعیتی که پایش اتفاقی به یک قبر گیر می کند و او از صاحب آن که اسمش بر سنگ قبر نوشته شده عذرخواهی می کند یا صحنه های پیش گویی و ارتباط با ارواح توسط «بلانش تایلر» و ابراز قدرت ماوراء الطبیعه وی و نوع برخورد با مشتریانش با بازی هریس بسیار شیرین و پرشیطنت است.
این فیلم هیچکاک هم مانند کارهای برجسته قبلی او، رویارویی و به چالش کشیدن دو قطب خیر و شر است.
همان طور که ذکر شد، داستان درباره یک زوج معصوم (باربارا هریس و بروس درن) است که تصادفاً با یک زوج گناهکار (کارن بلک و ویلیام دیوین) که در کار عملیات آدم ربایی برای اخاذیهای کلان هستند درگیر می شوند.
ولی هیچکاک در اینجا بر دلمشغولیهای همیشگی اش در مورد همسانی بین خیر و شر با واداشتن حقه بازیهای «معصوم»، بر شیادی احضار روح تأکید می کند. هیچکاک طبق معمول یک نوع ابهام اخلاقی را در وجود آدمهایش نشان می دهد که مخاطب فراتر از مرز تقسیم بندی اخلاقیات نیک و بد به آنها فکر کند.
ابهام اخلاقی که با ارائه چهره ای جذاب از آدم ربایان آنها، (آدمهایی بسیار گرم و با محبت و جذاب هستند) شدت می گیرد در حالی که متخصصهای قلابی احضار روح (آدمهای مثبت ماجرا) را دایم در حال بگو مگو درباره مسائل پیش پا افتاده می بینیم.
یکی از نقاط قوت دیگر فیلم، بازی بازیگرهای نقش اصلی است که به خوبی خصوصیات اصلی کاراکترهایشان را با رنگ و لعابی دیدنی از طنز ارائه می دهند و با اینکه هیچ کدامشان از ستاره های طراز اول هالیوود نیستند، همگی بازیهای تأثیرگذاری دارند. «بروس درن» در این نقش راحت تر از همیشه است و رفتار و سکنات موذیانه نقش او به خوبی از کار درآمده است.
هم چنین نوعی فضولی و سماجت در رفتارش هست که او را بسیار جذاب نشان می دهد. «بارباراهریس» هم نقش متخصص احضار روح را با ترکیبی از بی پروایی در غریزه و خل و چلی کمیک درآورده است. «ویلیام دیوین» با اتکا به دهان گشاد و خنده های خونسرد و شیطنت بارش به خوبی از عهده نقش یک آدم ربایی نرم خو برآمده است. هرچند «توطئه فامیلی» مبتنی بر ملاحظات و علایق متعدد مدرن (احضار روح، آدم ربایی، ابزارهای الکترونیک اتاق مخفی «آدامسن») است ولی از نظر درون مایه، باز هم یک اثر هیچکاکی است.
در این فیلم طبق معمول، مؤلفه های اصلی ساختاری هیچکاک را می یابیم. مؤلفه هایی چون دوشیزه موطلایی (بارباراهریس)، مک گافین داستان (ادی شوبریج) آدم شرور با فرهنگ «آرتور آدامسن»؛ جواهر فروش محترم با بازی «ویلیام دیوین»، جابه جایی (فرن از آدم ربایی خوشش می آید ولی آدم نمی کشد)، مکان عمومی (اسقف هنگام برگزاری عشای ربانی ربوده می شود) نمایش («آرتور» و «فرن» به شکل کشیش و پیرزن لباس می پوشند) و...
هم چنین طبق سنت همیشه هیچکاک، خود او هم در یک نقش گذری به صورت ضد نور، در پشت در اداره آمار دیده می شود. در پایان فیلم «بلانش» باربارا هریس به وسیله تله پاتی با ارواح، موفق می شود الماسها را داخل چلچراغی داخل خانه آدامسن پیدا کند و برمی گردد و به دوربین چشمک می زند و فیلم با یک پایان خوش به آخر می رسد. استاد با یک چشمک از ما خداحافظی می کند که یک وداع سرخوشانه است. این هم یکی از آن بیشمار شوخیهای همیشگی استاد با ماست.
علی باقرلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید