چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

بهائیت و اسرائیل؛ پیوند دیرین و فزاینده


بهائیت و اسرائیل؛ پیوند دیرین و فزاینده
تناسب گونه‌های تجمعات انسانی در هر سطح و گستره‌ای، نیازی حیاتی به منظور برقراری، استمرار و ارتقای روابط میان آن‌هاست. تنوع گرایشها و منافع موجب می‌گردد ائتلاف‌های گوناگونی شکل گیرند که روابط فرقۀ بهائیت با صهیونیست‌ها نیز در همین چارچوب قابل بررسی‌ است. استمرار این روابط در دورۀ زمانی بلندمدت نشانۀ تناسب و سنخیت آن‌ها با یکدیگر می‌باشد و این واقعیت، نکته‌ای است که برای شناسایی ماهیت هر یک از طرفین بسیار مفید است. در مقالۀ حاضر، رابطۀ بهائیت و اسرائیل به عنوان پیوندی دیرین و فزاینده بررسی شده است.
یکی از فصول بسیار مهم در کارنامۀ سیاسی بهائیت، روابط صمیمانه و همکاری تنگاتنگ سران این فرقه با صهیونیست‌ها به طور عام، و رژیم اشغالگر فلسطین، به طور خاص، است.
سرزمینی که بیش از نیم قرن صهیونیسم چنگال‌های خونین خویش را بر آن افکنده است، از دیرباز قبلۀ بهائیان محسوب می‏شود و افزون بر این، سال‌هاست مرکزیت جهانی بهائیت (بیت‏العدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. ضمناً این روابط صمیمانه، مختص امروز و دیروز نیست و از بدو تأسیس رژیم صهیونیستی وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بیشتری به موضوع نگاه شود، می‏توان ردّ پای این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانی در ده‌ها سال پیش از تأسیس رژیم اشغالگر قدس یافت.
● بهائیت و صهیونیسم؛ پیوند دیرپا
به گواه تاریخ، روابط سران بهائیت با صهیونیسم، پیشینه‏ای بس درازتر از عمر «رژیم اسرائیل» دارد. توضیح مطلب چنین است:
می‏دانیم که اسرائیل یکباره در سال ۱۹۴۸ به وجود نیامد، بلکه مقدمات پیدایی آن از ده‌ها سال قبل توسط صهیونیست‌ها و با همکاری دولت‌های استعماری (به‌ویژه انگلیس) فراهم شده بود، چنان‌که وقتی هرتزل (نظریه‌پرداز صهیونیسم) در واپسین سال‌های قرن نوزدهم کتاب مشهورش، «یک دولت یهودی»، را نوشت، گفت: من دولت یهودی را پی افکندم! و به‌ویژه اندیشۀ تأسیس دولت یهود در فلسطین، و سوق یهودیان جهان به سمت آن، دست کم از همان قرن نوزدهم ذهن بسیاری از دانشوران صهیون را به خود مشغول کرده، و برای تحقق آن، به تکاپو واداشته بود که نمونه‏ای از آن در اقدامات پنهان و آشکار خاندان جهود و سرمایه‏دار «روچیلد» (شاخه فرانسه و لندن) و افرادی نظر دولسپس و دیسرائیلی در حفر کانال سوئز و خرید سهام آن، مشاهده می‏شود که جای تشریح آن در اینجا نیست.
با این سوابق، آیا عجیب نیست که میرزاحسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین، و متوفی ۱۳۰۹.ق) مژدۀ تجمع و عزت‌یابی یهودیان در ارض موعود را مطرح می‌سازد، به‌ طوری‌که ده‌ها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارت‌های او مبنی بر تأسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس، و با افتخار، بزرگنمایی می‌شود: «روزنامه‌ها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنی‌اسرائیل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمین موعود و اسرائیل یادآوری نموده بودند.»[۱]
نیز جانشین وی، عباس افندی (متوفی آذر ۱۳۰۰.ش /نوامبر ۱۹۲۱) که دست کم از آغاز قرن بیستم، به دلیل ملاقات با عده‌ای از سران صهیونیسم (همچون بن‏زوی و موشه شارت) از طرح‌های نهان و آشکار صهیونیسم جهانی نسبت به فلسطین بی‏خبر نبود، در ۱۹۰۷ برای حبیب مؤید (که به‌گفتۀ شهبازی، به یکی از خاندان‌های یهودی بهائی‌شده تعلق داشت) تشکیل اسرائیل را این‏گونه پیشگویی کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضی مقدسه است. عن‏قریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحۀ الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‏شود... و تمامی این اراضی بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‏شوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت می‏شود و تردیدی در آن نیست.»[۲]
بن‏زوی (از فعالان صهیونیسم، و رئیس‌جمهور بعدی اسرائیل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خویش) با عباس افندی در قصر بهجی (واقع در عکا) تصریح کرده[۳] و تاریخ این دیدار را سال‌های ۱۹۰۹ــ۱۹۱۰.م[۴]، یعنی حدود چهل سال قبل از تأسیس‏ اسرائیل (۱۹۴۸.م) دانسته است، که نشان‌دهندۀ عمق استراتژیک روابط میان سران بهائیت و صهیونیست‌هاست. شواهد تاریخی همچنین از ارتباط عباس افندی با اعضای خاندان روچیلد، گردانندگان و سرمایه‏گذاران اصلی در طرح استقرار یهودیان در فلسطین، حکایت می‌کند. شاهد این مطلب، سخن خود افندی به حبیب مؤید می‌باشد که گفته است: «مستر روچیلد آلمانی نقاش ماهری است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زیر این عکس محض تذکار مرقوم فرمایند تا به آلمانی ترجمه و نوشته شود... .»[۵]
قرائن فوق، عده‌ای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال ۱۸۶۸ میلادی، که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون‌های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین[۶] به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه‏ استعماری بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقۀ بهائی، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهه‏های ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادی آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت»[۷] که به بعضی از آن‌ها فوقاً اشاره شد.
پس از سقوط و تجزیۀ امپراتوری عثمانی، فلسطین تحت قیمومت استعمار بریتانیا قرار گرفت تا وینستون چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشه‏دار» می‏خواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملی یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازهای ویژه‏ای برخوردار بود. به نوشتۀ شوقی افندی، در آن دوران، «شعبه‏ای به نام موقوفات بهائی در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزی که به نام مقام متبرکۀ بهائی از اطراف عالم به اراضی مقدسه می‏رسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکی معاف بود و همچنین موقوفات بهائی از پرداخت مالیات معاف بودند... .»[۸]
پیداست که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمی‏داد. طبعاً سران بهائیت خدمات درخور توجهی برای انگلستان و صهیونیسم انجام داده که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه گردیده بودند. برای درک بیشتر این خدمات باید کمی به عقب بازگشت:
هرتزل می‏کوشید که موافقت سلطان عبدالحمید ثانی را برای ایجاد یک مستعمره‏نشین صهیونیستی در فلسطین جلب کند، ولی با مخالفت وی روبه‌رو ‏شد و حتی سلطان عثمانی از پذیرش هیأت صهیونیست‌ها به ریاست مزراحی قاصو، که به همین منظور (همراه پیشنهادهای جذاب و فریبنده) عازم باب عالی بود، سر باز زد. او «همچنین یهودیان را مجبور ساخت که به جای اجازه‏نامه‏های معمولی، اجازه‏نامه‏های سرخ‏رنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقی آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیری شود.»[۹] به دلیل‏ همین مخالفت با صهیونیست‌ها بود که به قول آقای صلاح زواوی (سفیر سابق فلسطین در تهران)، «سلطان عبدالحمید... تخت خود را به بهای موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد.»[۱۰]
سال‌ها بعد در اواخر جنگ جهانی اول با شکست عثمانی، زمینۀ رخنۀ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر ۱۹۱۷) جیمز بالفور، وزیرخارجۀ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملی یهود در فلسطین را به صهیونیست‌ها اعلام کرد (اعلامیۀ مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرماندۀ کل قوای عثمانی، که از نقشه‏های بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه فلسطین اطلاع داشت، و عباس افندی و یاران و منسوبان نزدیک وی را نیز در شامات، عراق و... دست‌اندرکار کمک به ارتش بریتانیا می‌دانست، به قتل وی و انهدام مراکز بهائی در حیفا و عکا مصمم گشت؛ چراکه از تأثیر این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئه‏ها آگاه بود. شوقی‏افندی، رهبر بهائیان، در این زمینه در کتاب «قرن بدیع» به‌صراحت خاطرنشان ساخته است که «جمال‌پاشا (فرماندۀ کل قوای عثمانی) تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند.»[۱۱]
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدی از پیشوای بهائیان برخاست و لرد بالفور طی تلگرافی به ژنرال آللنبی، فرماندۀ ارتش بریتانیا (در جنگ با جمال‌پاشا در منطقۀ فلسطین)، دستور ‏داد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد.[۱۲] امپراتوری بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبی به عباس افندی لقب «سر» (Sir) و نشان شوالیه‏گری (Knighthood) اعطا کرد.[۱۳]
چندی بعد عباس افندی از دنیا رفت و در حیفا به خاک سپرده ‏شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه‏ها و کنسولگری‌های انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کرد و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامی برای سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالی انگلیس در فلسطین) صادر ‏کرد و از او خواست مراتب همدردی و تسلیت حکومت انگلیس را به خانوادۀ عباس افندی ابلاغ کند.[۱۴] ساموئل نیز شخصاً در تشییع‌جنازۀ عبدالبهاء حاضر شد. او در این مراسم مقدم بر همۀ‏ شرکت‏کنندگان حرکت می‏کرد. سر رونالد استورز، مأمور سیاسی انگلیس، در این باره گفته است: «ما در رأس مشایعین... سراشیبی کوه کرمل را با قدم آهسته بالا رفتیم و این درجه اظهار تأسف... در خاطر من کاملاً ماند.»[۱۵]
● تأسیس اسرائیل
تشکیل رژیم اشغالگر قدس به سال ۱۹۴۸ در زمان حیات شوقی‏افندی اتفاق افتاد. قبل از آن در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل کمیته‏ای برای رسیدگی به مسألۀ فلسطین تشکیل داد. شوقی در ۱۴ جولای ۱۹۴۷، طی نامه‏ای به رئیس این کمیته، بر مطالب جالب توجهی از علائق مشترک بهائیت و صهیونیسم به فلسطین تأکید ورزید و ضمن مقایسۀ منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیان و یهودی‌ها در فلسطین نتیجه گرفت که «تنها یهودیان هستند که علاقۀ آن‌ها نسبت به فلسطین تا اندازه‏ای قابل قیاس با علاقۀ بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم، بقایای معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبی و سیاسی آنان بوده است... .»[۱۶]
۱۴ می ۱۹۴۸ انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شورای ملی یهود در تل‏آویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقی‏افندی در پیام نوروز سال ۱۰۸ بدیع (۱۳۳۰.ش) نظر مثبت خود و قاطبۀ بهائیان را در خصوص تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «...مصداق وعدۀ الهی به ابنای خلیل و وُرّاث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائی «مقر، و به ثبت عقدنامۀ بهائی و معافیت کافۀ موقوفات» بهائی در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریۀ بنای مرقد باب «از رسوم» یعی عوارض و مالیات «دولت» و اقرار به رسمیت ایام تعطیلی بهائیان «موفق و مؤید» شده است.[۱۷]
وی همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیأت بین‏المللی بهائی (بیت‏العدل بعدی) مورخ ۹ ژانویه ۱۹۵۱ (۱۳۲۹.ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگویی‌های حسینعلی بهاء و عباس افندی شمرد[۱۸] و سپس بین ایجاد این هیأت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد. او سه علت را برای تأسیس این هیأت بیان کرد که در رأس آن‌ها، تأسیس اسرائیل بود: «پیدایش ملت مستقل اسرائیل و تأسیس حکومتی از طرف آن ملت... .»[۱۹]
این مطلب بسیار عجیب و مهم است؛ زیرا چه رابطه‏ای است میان مؤسسه‏ای که قرار است به عنوان بیت‏العدل، رهبری بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلی؟! شوقی سه وظیفه را برای آن هیأت بر‏شمرده است که در رأس آن‌ها، ایجاد روابط با اولیای حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفۀ سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیای امور کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.[۲۰] او در جای دیگر «استحکام روابط با امنای دولت جدیدالتأسیس [= اسرائیل‏] در این ارض» را جزء وظایف هیأت بین‏المللی بهائی دانسته و عنوان کرده است که این هیأت «مقدمۀ تشکیل اولین محکمۀ رسمی... و منتهی به تأسیس دیوان عدل الهی... خواهد گشت.»[۲۱] بدین‏ترتیب، شوقی‏افندی به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل»[۲۲] پس از تأسیس این رژیم، روابطی را با آن بنا ‏نهاد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه می‏باشد؛ زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدۀ الهی به ابنای خلیل و ورّاث کلیم، ظاهر و باهر» می‏خواند.[۲۳]
هیأت بین‏المللی بهائی (جنین بیت‏العدل) در نامه‏ای که ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ برای محفل ملی بهائیان ایران ارسال کرد به رابطۀ صمیمانۀ شوقی با دولت اشغالگر صهیونیستی اذعان کرده است: «روابط حکومت [اسرائیل‏] با حضرت ولی امرالله [= شوقی‏افندی‏] و هیأت بین‏المللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است و فی‏الحقیقه جای بسی خوش‌وقتی است که راجع به شناسایی امر [= بهائیت‏] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالی‏] موفقیت‌هایی حاصل گردیده است.»[۲۴]
بن‏گوریون (نخست‏وزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و به‌اصطلاح «بازها»ی آن کشور) این صمیمیت را میان رژیم اسرائیل و قاطبۀ بهائیان، گسترده دانسته است. در نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران آمده است: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیای امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان می‏رسانیم و در ملاقات با بن‏گوریون نخست‏وزیر اسرائیل، احساسات صمیمانۀ بهائیان را برای پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشته‏اند.»[۲۵]
در همین چارچوب، اسرائیل امکانات ویژه‏ای در اختیار این فرقۀ ضاله قرار داد که شوقی در پیام آوریل ۱۹۵۴ (۱۳۳۳.ش) گوشه‏ای از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبه‏های محافل ملی بهائیان بعضی کشورها (نظیر انگلیس، ایران و کانادا) در فلسطین اشغالی را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند: «شعبات محافل روحانیه ملیه جزائر بریتانیا و ایران و کانادا و استرالیا بر طبق قوانین و مقرّرات جاریه در اسرائیل تأسیس و از طرف اولیای کشوری آن دولت رسماً به سمت جامعه‏های دیانتی شناخته شد و به آنان اجازه و اختیار داده شده است که در هر نقطه از کشور اسرائیل، اموال غیرمنقول را بلامانع به نمایندگی از طرف محافل متبوعۀ خویش ثبت نمایند.»[۲۶]
وی سپس مطالبی را بیان کرد که نشان‌دهندۀ آن است که شاید رژیم صهیونیستی برای هیچ گروه دیگری این قدر اهتمام نورزیده است و این از ارزش و اهمیت بهائیت برای آنان حکایت می‌کند: «با رئیس‌جمهور اسرائیل و نخست‏وزیر و پنج تن از وزرای کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارۀ مخصوصی به نام ادارۀ بهائی در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمی در پارلمان ایراد [کرد] و جنبۀ بین‏المللی امر و اهمیت مرکز جهانی بهائی را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیس‌جمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلی را زیارت نماید.»[۲۷]
به‌تدریج نتایج ملاقات‌های سیاسی، جنبه‏های ملموس و عینی خود را نشان داد. یکی از نزدیکان شوقی پس از ذکر حمایت‌های حاکم انگلیسی فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیست‌ها اشاره کرده و گفته است: «الآن هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمی داده شده است که از کلیۀ عوارض و مالیات‌ها معاف باشند.»[۲۸]
البته دامنۀ حمایت‌ها فقط بدینجا محدود نمی‏شد، بلکه «موقوفات بهائی در ارض اقدس از رسومات دولتی معاف، و این معافیت بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانۀ شرقی و غربی نیز گردید... . عقدنامۀ بهائی به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکۀ بهائی را به رسمیت شناخت.»[۲۹]
گفتنی است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را برای سازمان‌های دیگری در نظر گرفته بود، اما با پیگیری‌های شوقی و مراجعۀ مستقیمش به رؤسای حکومت اسرائیل، این قصر به کار این فرقه اختصاص یافت.[۳۰]
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستی نیز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیت‌های سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینی، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمی (اسلام - مسیحیت و یهودی) به رسمیت شناخت.[۳۱]
● دادگاه‌های اسرائیل؛ مددکار شوقی افندی
گروه‌هایِ بهائیِ مخالفِ عباس افندی (که بعداً مخالفان شوقی نیز بدانان اضافه شدند) در فلسطین حضور داشتند و عباس و شوقی را مستحق رهبری فرقه ــ پس از حسینعلی بهاء ــ نمی‏دانستند. اینان (ناقضین) مدت‌ها بر اماکن بهائی در فلسطین تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر برای شوقی بودند، ولی دولت اسرائیل به محض تأسیس، از جناح شوقی حمایت کرد و از مخالفان وی خلع ید نمود. شوقی در نامۀ ۱۱ ژوئن ۱۹۵۲ (کمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائیان امریکا با بن‏گوریون، نخست وزیر اسرائیل، طی سفرش به ایالات متحده) به بهائیان بشارت‌هایی ‏داد، از جمله: «سقوط و اضمحلال مستمرّ بقیه ناقضین میثاق، که هنوز به کمال جسارت در مقابل قوای غالبۀ جامعۀ بهائی در عالم مخالفت می‏ورزند.» سپس اشاره کرد که بهائیان «خانۀ مخروبه‏ای» متعلق به مخالفان را، که در جوار اماکن بهائی بوده است، منهدم ساخته و آن‌ها نیز در اعتراض به این اقدام به محاکم اسرائیل شکایت کرده‏اند، ولی «دولت اسرائیل صلاحیّت محکمۀ کشوری را در رسیدگی به این موضوع رد کرد.» اما مخالفان شوقی، بی‏خبر از توافقات پشت پرده، «بعداً تهدید نمودند که از رأی دولت به محکمۀ عالی، استیناف خواهند داد و در نتیجه موجبات عصبانیت اولیای امور را فراهم ساختند.» در این هنگام شوقی با اغتنام فرصت، خود مستقیماً وارد عمل شد و در نتیجه، «مأمورین مزبور بر اثر مراجعۀ» وی «به نخست‏وزیر و وزیر امورخارجۀ دولت اسرائیل، اجازۀ تخریب آن بناهای ویران را صادر کردند.» به اذعان شوقی، این اقدام مخالفان وی، که به عصبانیت مقامات اسرائیل منجر شده بود، «سبب شد که از مزایایی که در طی مدت شصت سال در ایام متبرکۀ بهائی از آن استفاده می‏کردند به کلی محروم» گردند.[۳۲]
چند روز پس از نامۀ شوقی، هیأت بین‏المللی بهائی در تاریخ ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) طی نامه‏ای مفصل به محفل روحانی ملی بهائیان ایران از کشمکش‌های جناح شوقی با مخالفان و حمایت دولت اسرائیل از این جناح گزارش جامعی داد که در بخشی از آن آمده است: «سه نفر اعضای هیأت بین‏المللی بهائی آقایان ریمی و جیگری و آیواس با اعضای عالی‌رتبۀ وزارت امورخارجه و نخست‏وزیری و همچنین با دادستان کل کشور و معاون وزارت ادیان ملاقات‌هایی به عمل آوردند و فوراً معلوم گردید که دولت کاملاً از این حقیقت آگاه است که جامعۀ بهائی در ظلّ قیادت حضرت ولی‏امرالله مجتمع و متحد بوده و هیکل مبارک [= شوقی‏] یگانه امین و حافظ حقیقی اماکن مقدسۀ بهائیه می‏باشند. به این جهت دادستان کل کشور، بر حسب دستوراتی که از وزارت ادیان دریافت نمود، به رئیس دادگاه حیفا اطلاع داد که به موجب قانون مورخ ۱۹۲۴ نظر به اینکه این قضیه جنبۀ مذهبی دارد، در محکمۀ کشور قابل طرح نیست.»[۳۳]
وقتی رژیم اشغالگر فلسطین پایش را کنار کشید و به شوقی چراغ سبز نشان ‏داد، او نیز از اقدامات خشونت‏بار در حق رقیبان دریغ نکرد: «در جنب روضۀ مبارکه در سمت مشرق نیز دکان آهنگری وجود داشت که متعلق به یکی از ناقضین [طرفداران محمدعلی، برادر عباس افندی و مدعی جانشینی او،] و محل کار او بود، بر طبق دستور هیکل مبارک، دکان مزبور نیز خراب گردید و اصطبل قدیمی آن از میان برداشته شد.»[۳۴] شوقی در تلگرافی به تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۵۱ بر حمایت دولت‏ اسرائیل از خود در نزاع بین او و مخالفان تصریح ‏کرد و به محافل ملی بهائیان ایران ‏گفت: «به یاران بشارت دهید که پس از مدتی بیش از پنجاه سال، کلیدهای قصر مزرعه توسط اولیای حکومت اسرائیل تسلیم گردید.»[۳۵]
با حمایت کامل دولت اسرائیل، شوقی امتیازهای گوناگونی گرفت و بر مخالفان خویش فائق آمد: «قصر مبارک حضرت بهاءالله... را از دست ناقض عهد... ، میرزا محمدعلی، خارج و آن را تبدیل به موزه و مکانی مقدس فرمودند، جمیع املاک و متعلّقات بهائی را از پرداخت مالیات بلدی و حکومتی معاف فرمودند. ازدواج بهائی را به عنوان نکاح قانونی شناساندند و حقیّت، عمومیّت و جامعیّت امر بهائی را نخست به تصدیق حکومت بریتانیا و سپس به نحوی محکم‌تر به تصویب دولت اسرائیل رسانید[ند]... .»[۳۶]
بدین‏ترتیب، دولت اسرائیل از بین همۀ نحله‏های منشعب از بهائیت، فقط جناح شوقی را به «رسمیّت تامّه» شناخت[۳۷] و در کلیه دعاوی و اختلافات بین بهائیان‏ نیز، «امر صریح بر حقانیّت اهل بهاء صادر و ناقضین پرکین را محکوم» نمود.[۳۸] از آن پس، تمام اماکنی که در اختیار مخالفان عباس افندی ــ یا به قول بهائیان: ناقضین ــ قرار داشت، حتی خانۀ مسکونی‌شان، از آنان ستانده و به تشکیلات جناح شوقی تحویل داده شد.[۳۹] سایر موارد اختلاف بین شاخه‏های مختلف فرقه نیز با «توصیۀ» مسئولان‏ اسرائیلی، یک‌یک به نفع جناح شوقی حل گشت و شوقی از اینکه به «توصیۀ صهیونیست‌ها» اشاره کند، ابایی نداشت. او در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۴ طی پیامی به بهائیان جهان نوشت: «بر حسب توصیۀ شهردار حیفا، وزیر مالیۀ حکومت اسرائیل قراردادی امضا نمود که به موجب آن از قطعه زمینی به مساحت ۱۳۰۰ مترمربع، متعلق به خواهر فرید خصم لدود مرکز عهد و میثاق الهی[۴۰] خلع ید فوری به عمل آمد. این اقدام تاریخی، مقدمۀ آن است که به زودی سند مالکیت زمین مزبور از طرف حکومت اسرائیل به جامعۀ بهائی، که حال، مشغول تأسیس و تحکیم مرکز اداری جهانی خویش در ارض اقدس می‏باشد، انتقال یابد.»[۴۱]
کم‏کم کار حمایت دولت اسرائیل از بهائیان چنان بالا گرفت که به گفتۀ یکی از بهائیان ساکن اسرائیل به نام حسین اقبال، «هر دستوری که حضرت ولی امرالله [= شوقی افندی‏] بفرمایند و یا هر تقاضایی بنمایند، دولت اسرائیل فوراً برآورده می‏نمایند و در نتیجه ما بهائیان ساکنین فلسطین، به نهایت روح و ریحان زندگی می‏نماییم... .»[۴۲]
ضمناً این حمایت و اطمینان فوق‏العادۀ اسرائیل فقط به شوقی و سران فرقۀ ضاله محدود نمی‏شد، بلکه تمامی نفوس بهائی در جهان را فرا می‏گرفت. عبدالله رفیعی، از بهائیان ایران که در اسفند ۱۳۳۹ همراه جمعی از هم‏مسلکان خود برای دیدار از مرکز بهائیت به اسرائیل رفته، در بخشی از گزارش سفرش نوشته است: «در گمرک تل‏آویو همین که خود را بهائی معرفی نمودیم، با کمال احترام، بدون تفتیش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتی که سایرین را به دقت رسیدگی و تفتیش می‏نمودند... .»[۴۳]
این مسأله مقطعی نیز نبود و در مدتی طولانی استمرار داشت، تا جایی که مردم عادی اسرائیل را نیز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواک، یکی دیگر از بهائیان، به نام فریدون رامش‏فر، پس از دیدار از اسرائیل در جلسۀ هفتگی بهائیان (مورخ ۴ بهمن ۱۳۴۹) گفت: «دولت اسرائیل آن قدر به بهائیان خوش‌بین است که در فرودگاه خود، احبا [= بهائیان‏] را بازرسی نمی‏کنند و وقتی رئیس کاروان به پلیس اظهار می‏دارد: این‌ها بهائی هستند، حتی یک چمدان را باز نمی‏کنند، ولی بقیه مسافرین را حتی کلیمی‌ها را بازرسی می‏کنند، به طوری که یک کلیمی اعتراض کرده بود: چرا ایرانی‌ها را بازرسی نمی‏کنید و ما را که اینجا موطنمان هست، مورد بازرسی قرار می‏دهید.»[۴۴]
به‌راستی، راز این همه حمایت صهیونیست‌ها از بهائیت در چیست؟ آیا صهیونیست‌های «خودپرست و سوداگر»، به‌اصطلاح فی سبیل‏الله! و بدون چشمداشت، این گونه برای این فرقه سینه چاک می‏دادند؟!
در مورد اهمیت بهائیان برای رژیم صهیونیستی، وابستۀ سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنی دارد که تلویحاً و با اشاره نشان می‏دهد بهائیت نه فقط به دلیل جذب توریست و... ، بلکه به عللی بسیار مهم‏تر از این امور برای صهیونیست‌ها ارزش دارد. در مجلۀ اخبار امری، ارگان بهائیان، در این باره آمده است: «در مقاله‏ای که روزنامۀ (آل پا) در شهر مونته ویدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، یک ستون کامل را به نطقی که آقای ابراها ساریوس، وابستۀ سفارت اسرائیل، در نمایشگاه بین‏المللی «فرهنگ» در مونته‏ویدئو ایراد کرده است، اختصاص داده است. عنوان این سخنرانی، ”اسرائیل، مجموعه‏ای از مذاهب و اجتماعات“ می‏باشد. ایشان ضمن این سخنرانی گفته‏اند: در اسرائیل گروه کوچکی از بهائیان وجود دارند که اکثر آن‌ها ایرانی هستند. اگرچه این عده از ۲۵۰ نفر تجاوز نمی‏کند، مع‏ذلک در اسرائیل اهمیت و مقام فوق‏العاده‏ای دارند.»[۴۵]● ملاقات با مسئولان ردۀ اول اسرائیل‏
ولی روابط اسرائیلیان و بهائیان به این سطوح محدود نمی‏شد و آن‌ها در سطح مسئولان رده اول با هم تعامل صمیمانه داشتند. در منابع بهائی به گوشه‏ای از این روابط اشاره شده است:
۱) روز شنبه ۱۹ مه ۱۹۵۱ (۲۹/۲/۱۳۳۰) زمانی که بن‏گوریون به امریکا رفت، چهار تن از بهائیان: خانم امیلیا کالینز (نایب‌رئیس شورای بین‏المللی بهائی) و سه تن از اعضای محفل روحانی ملی بهائیان امریکا به نام‌های خانم ادناترو و آقایان لروی آیواس و هوراس هولی، به دستور شوقی افندی، در شیکاگو با وی دیدار کردند. به نوشتۀ مجلۀ اخبار امری امریکا، «در این ملاقات نمایندگان بهائی مراتب امتنان جامعه را نسبت به رویۀ محبت‏آمیز رؤسای حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل و احترامی که نسبت به امر بهائی مرعی می‏دارند، بیان نمودند.» این گزارش افزوده است: این ملاقات به دستور شوقی افندی انجام شد تا «احساسات بهائیان امریکا را نسبت به اسرائیل به معظم‏له اظهار دارند.» بر اساس این خبر، بن‏گوریون نیز نمایندگان بهائی را «با کمال محبّت و ملاطفت پذیرفتند» و «مسرت خویش را نسبت به افکار عالیه و نوایای سامیۀ دیانت بهائی و تعالیم مقدسه آن بیان داشتند.»
مجله اخبار امری تصریح کرده است که «صحبت‌ها و مذاکرات به تمامه در محیطی مملو از آزادی و صمیمیت دعاوی از هرگونه تشریفات [و به قول معروف: خودمانی] صورت گرفت.» نمایندگان بهائی نیز دیدگاه خود را در مورد بن‏گوریون این‏گونه اظهار کردند: «معظم‏له دارای افکار باز و نظر دوراندیش‏اند و به خوبی لزوم برادری دینی و تحمل و شکیبایی را احساس می‏نمایند.» سپس نمایندۀ مطبوعاتی بن‏گوریون به مناسبت این ملاقات بیانیه‏ای مطبوعاتی صادر، و تصریح کرد که نمایندگان بهائی در این ملاقات «مکتوبی مشعر بر مراتب تقدیر و امتنان خویش نسبت به توجهی که حکومت اسرائیل در فهم قضایا و امور بهائی مبذول می‏دارد، حاوی عواطف بهائیان از برای خیر و تقدم اسرائیل تقدیم داشتند.»[۴۶]
۲) در ژانویه ۱۹۵۴، رئیس و نایب‌رئیس و منشی کل هیأت بین‏المللی بهائی، برای عرض تبریک، تقاضای «شرفیابی به حضور رئیس‌جمهور» را نمودند. رئیس‌جمهور اسرائیل نیز در ۱ ماه فوریه اعضای عاملۀ هیأت را به حضور پذیرفت. در ضمن این ملاقات، رئیس‌جمهور اظهار تمایل کرد تا ضمن ملاقات با شوقی از مرکز بهائیت نیز دیدار کند که شوقی «صمیمانه» از او دعوت کرد.[۴۷]
به این ترتیب زمینۀ دیدار رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی از اماکن بهائی فراهم ‏آمد تا معلوم شود این رابطه دوسویه بوده و بر بنیاد علائق مشترک دو طرف بنا شده است. البته ملاقات مسئولان دو طرف تا قبل از دیدار رئیس رژیم صهیونیستی از تأسیسات بهائی در آن کشور در سطوح بالا ادامه داشت. به نوشتۀ نشریۀ رسمی بهائیان ایران، سرانجام در تحقق این وعده، روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۵۴ (۶ اردیبهشت ۱۳۳۳) بن‏زوی، رئیس‌جمهور اسرائیل، و همسرش از مراکز و مراقد بهائیان در اسرائیل دیدار کردند. او نخستین رئیس دولتی بود که این عمل را انجام داد. شوقی افندی بلافاصله در ۴ مه (۱۴ اردیبهشت)، ضمن برشمردن موفقیت‌های اخیر جامعۀ بهائیت، بشارت این خبر را نیز به همه بهائیان عالم داد: «این زیارت، اولین تشرف رسمی است که از طرف یکی از رؤسای دول مستقله... به عمل آمده است»[۴۸] و لروی آیواس، منشی کل شورای بین‏المللی بهائی و مسئول ارتباط بهائیت با دولتمردان اسرائیل، نیز در گزارشی پرآب‌وتاب، این خبر را بازتاب داد. به نوشتۀ او، رئیس‌جمهور اسرائیل، «هنگام تودیع، از مهمان‏نوازی و محبتی که از طرف حضرت ولی امرالله [شوقی افندی‏] ابراز شده بود، اظهار تشکر و امتنان نموده، در ضمن تقدیر از اقدامات و مجهودات بهائیان در کشور اسرائیل، ادعیۀ قلبیۀ خود را برای موفقیت جامعۀ بهائی در اسرائیل و سراسر جهان ابراز داشتند»![۴۹]
دیدار یادشده، در مطبوعات اسرائیل (نظیر روزنامه «جروزالم‌پست») نیز انعکاس داده شد.[۵۰] در گزارش آن روزنامه بخش‌های دیگری از مذاکرات شوقی و رئیس رژیم‏ صهیونیستی (افزون بر مطالب مندرج در گزارش آیواس) درج شده که میزان صمیمیت و اعتماد متقابل آن دو به یکدیگر را بهتر ترسیم ‏کرده است: «در این ملاقات، رئیس‌جمهور و ولی امر بهائی راجع به تأثیر دیانت در جامعۀ بشری با یکدیگر صحبت نمودند و حضرت شوقی ربانی اظهار فرمودند: امید است مرکز جهانی بهائی در اسرائیل بتواند در ترقی و تعالی مملکت و سعادت اهالی مستمراً متزایداً مؤثر واقع شود و نیز به این نکته اشاره فرمودند که از ابتدای تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت و بلدیه [= شهرداری‏] حیفا داشته‏اند.»[۵۱]
ضمناً چون دیدار رئیس‏جمهور اسرائیل از مرکز بهائیان و قبور سران آن با آغاز دومین سال «جهاد روحانی» بهائیان هم‌زمان شده بود، شورای بین‏المللی بهائی در روز ۲۷ آوریل (یک روز پس از دیدار رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی) این تقارن را به فال نیک! گرفت و ‏گفت: «سال دوم جهاد روحانی با تشرف رئیس‌جمهور محترم دولت اسرائیل به مقام مقدس اعلی [= قبر علی‌محمد باب‏]... به مبارکی و میمنت آغاز گردید.»[۵۲]
این ملاقات‌ها و بحث و تبادل‏نظرها آن قدر در سطوح بالا ادامه یافت که هماهنگی و همدلی گسترده‏ای را در اهداف دو طرف موجب شد. به همین دلیل هیأت بین‏المللی بهائی در حیفا تصریح کرده است که «هر قدر اشخاص در دوائر دولتی [در اسرائیل‏] مقامشان بالاتر است، حس ادب و احترام و اطلاعات ایشان نسبت به امر [= بهائیت‏] بیشتر است به همین طریق، مقامات عالیه در انجام امور، نظر مساعدتری داشته و در موارد لازم از کمک مضایقه نمی‏کنند.»[۵۳]
این حسن روابط و دید و بازدیدهای متقابل سرور فراوان بهائیان را باعث شده و آنان را چنان از مشاهدۀ قدرت پوشالی رژیم صهیونیستی سرمست ساخته بود که بی‏محابا به حمایت از آن رژیم در نشریات بهائیان دست زدند، که به عنوان نمونه می‏توان به مقالۀ باهر فرقانی در مجلۀ آهنگ بدیع (سال ۱۳۴۰، ش ۵، ص ۱۳۸) اشاره کرد.
دیدارهای سران رژیم صهیونیستی و بهائی، که تأثیر بسزایی در تسهیل و گسترش فعالیت‌های فرقه داشت، به همین محدود نشد و ده سال بعد در روز ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ ژالمان شازار، رئیس‌جمهور بعدی اسرائیل، نیز در رأس هیأتی، از مرکز بهائیان در حیفا دیدار کرد. مشروح این دیدار و تعابیری که بهائیان برای گزارش آن انتخاب کرده‏اند، میزان علائق دو طرف را به یکدیگر نشان می‏دهد. شرح این ملاقات به نقل از نشریۀ رسمی بهائیان ایران خواندنی است: «حضرت ژالمان شازار، رئیس‌جمهور اسرائیل، به اتفاق خانمشان و شهردار حیفا و خانمش و جمعی دیگر از اولیای امور کشور اسرائیل، در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۶۴، از مرکز عالم بهائی به طور رسمی دیدن کردند. حضرت رئیس‌جمهور و همراهان از طرف اعضای بیت‏العدل «استقبال شده... و به این مناسبت حضرت رئیس‌جمهور تحیّات و ادعیۀ خالصانۀ خود را برای عموم احبا [= بهائیان‏] در سراسر عالم ابلاغ نمودند و چندی بعد به یادبود این دیدار یک آلبوم عکس... به مشارالیه هدیه گردید... . حضرت رئیس‌جمهور پس از دریافت این هدیه در ضمن نامه‏ای، تشکرات قلبی خود را اظهار و مجدداً پیام دوستی و حسن ‏نیّت خود را برای جامعۀ جهانی بهائی فرستاده‏اند.»[۵۴]
در کنار این دیدارهای رسمی، بهائیان نیز به طور مرتب به دیدار صهیونیست‌ها شتافته و گزارش لحظه به لحظه از تحولات امور به آنان داده‌اند. فی‏المثل سال ۱۳۴۷ اندکی قبل از جنگ اعراب و اسرائیل و اشغال بخش وسیعی از سرزمین‌های اسلامی، در طی دومین دوره انتخاب کادر مرکزی بهائیان جهان ــ که به بیت‏العدل موسوم است و هر پنج سال یک بار در اسرائیل و با حضور نمایندگان بهائیان سراسر جهان برگزار می‏شود ــ در روز سوم همایش، درست هنگام اعلام اسامی اعضای جدید کادر مرکزی بهائیان جهان، یکی از سران بهائیت به نام اولینگا و چند نفر دیگر از سران فرقه به دیدار رئیس‌جمهور اسرائیل رفتند، که این امر از اهمیت این انتخابات برای رهبران اسرائیل حکایت می‏کند.[۵۵]
رادیو اسرائیل گزارش این اجلاس بهائیان را به شکلی وسیع، هم در بخش عبری و هم به سایر زبان‌ها (از ‏جمله عربی) پخش کرد و مطبوعات معروف اسرائیل، همچون «جروزالم‌پست»، نیز شرح مفصلی دربارۀ اهداف این نشست چاپ کردند.[۵۶]
در اینجا بی‏مناسب نیست که به جلوه‏های دیگری از روابط این فرقه و صهیونیسم، که همدلی و همسویی دو طرف را در مقابل یکدیگر نشان می‏دهد، اشاره شود. از جملۀ این تعاملات، حضور اعضای هیأت نمایندگی اسرائیل در سایر کشورها در مجامع مختلف بهائی است که در زیر بعضی از موارد آن به نقل از نشریات بهائیت ذکر شده است:
۱) هنگامی که شوقی افندی، آخرین رهبر بهائیان، در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعالانه داشته باشد. لذا در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر در مراسم تشییع شرکت جست.[۵۷]
به نوشتۀ منابع بهائی در مراسم تشییع و تدفین، کاردار اسرائیل همچون یک صاحب‏عزا با قدم آهسته و گردنی خمیده، پا به پای سران بهائیت حضور داشت و از چهره‏اش غم و تأثر می‏بارید.[۵۸]
۲) به گزارش نشریۀ رسمی بهائیان ایران، در ماه جولای سال ۱۹۶۰ (تیرماه ۱۳۳۹) تعداد هفده هزار نفر، از ساختمان بهائیان در امریکا بازدید کردند. در این گزارش به عنوان چهره‏های سرشناس بازدیدکننده از موشه انتریونی، ساکن اسرائیل و نمایندۀ دولت اسرائیل برای شرکت در یک کمیتۀ اداری نیز نام برده شده است تا شاید اسباب تجدید روحیه برای بهائیان سرخورده و مأیوس باشد.[۵۹]
۳) بهائیان امریکا برای غرس نوعی گل سرخ به نام ماریان آندرسون در محوطۀ ساختمان مرکزی خود در آن کشور مراسمی برگزار کردند. در این مراسم جمعی از شخصیت‌ها، از جمله ژنرال‌کنسول اسرائیل حضور داشت و سخنی نیز ایراد کرد. «آقای جاکوب بارمور، ژنرال‌کنسول اسرائیل، در ضمن بیانات خود آرزو کرد که گل سرخ ماریان آندرسون به زودی در مقامات مقدسه بهائی در جبل کرمل نیز که شهرت جهانی یافته‏اند، غرس شود.»[۶۰]
۴) در اردیبهشت ۱۳۴۲ اجلاس تعیین کادر مرکزی بهائیان جهان در حیفا برگزار شد. در این مراسم کلیۀ حاضران به مناسبت فوت رئیس‌جمهور اسرائیل، اسحاق بن‏زاوی، یک دقیقه سکوت کردند و پیام تسلیت فرستادند که در نشریۀ «جروزالم‌پست» این تسلیت درج شد.[۶۱]
● بهائیت و جنگ‌های اعراب و اسرائیل
الف‌) جنگ شش‌روزۀ اعراب و اسرائیل: در ژوئن ۱۹۶۷ (خرداد ۱۳۴۶) با حملۀ سریع و سنگین ارتش اسرائیل جنگ سوم میان اعراب و اسرائیل درگرفت که به شکست ارتش‌های عربی منجر شد و بخش وسیعی از اراضی اسلامی همچون صحرای سینا، ارتفاعات جولان، کرانۀ باختری رود اردن و بیت‏المقدس به اشغال صهیونیست‌ها درآمد.
بهائیان در خلال این جنگ برخلاف شعارشان مبنی بر «صلح جهانی» به جای محکوم کردن صهیونیست‌ها به عنوان «آغازگر جنگ و متجاوز» در کنار ارتش اسرائیل قرار گرفتند و همه‏گونه حمایت را از صهیونیست‌ها به عمل آوردند و از آن جمله به گزارش ساواک در تاریخ ۱۰/۵/۱۳۴۶ مبلغی در حدود ۱۲۰ میلیون تومان (که آن موقع رقم بسیار هنگفتی بود) به وسیلۀ بهائیان ایران جمع‏آوری گردید که به‌ظاهر برای بیت‏العدل در حیفا ارسال شد، «ولی منظور اصلی آن‌ها از ارسال این مبلغ، کمک به ارتش اسرائیل» بود. ساواک در ادامه افزوده است: «مقدار قابل ملاحظه‏ای از این پول به وسیلۀ حبیب ثابت تعهد و پرداخت شده است.»[۶۲]
ب‌) نبرد رمضان: در اکتبر سال ۱۹۷۳ که مقارن با ماه مبارک رمضان بود، ارتش کشورهای اسلامی در عملیاتی برق‏آسا همچون صاعقه بر صهیونیست‌ها فرود آمدند، تا اراضی خود را پس بگیرند. نیروهای مصری در مدتی کوتاه از کانال سوئز عبور کردند و دیوار عظیم بارلورا، که از سوی صهیونیست‌ها تسخیرناپذیر خوانده می‏شد، پشت سر گذاردند. در سایر جبهه‏ها نیز سوریه و اردن صهیونیست‌ها را گوشمالی دادند و برای نخستین‌بار افسانۀ شکست‏ناپذیری ارتش اسرائیل را باطل ساختند. در این اوضاع، نشریات بهائیان به تکاپو افتادند و علیه جنگ و ویرانی به مبارزه برخاستند. آنان که در جنگ سال ۱۹۶۷ سکوت اختیار کرده بودند، این بار قلم در دست گرفتند و در سر مقالۀ نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران با عنوان «نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست» چنین نوشتند: «بشر غافل خیلی زود اثرات شدید جنگ‌های گذشته را از نظر دور داشته و تحت عناوین مختلفه به بهانه‏جویی پرداخته و می‏کوشد تا برای اطفای آتش اغراض خویش دوباره هوا را مسموم سازد و ابنای نوع خود را به دیار نیستی و هلاکت رهسپار نماید.» و در ادامۀ مقاله مفصل در مذمت جنگ سخن کنند.[۶۳]
بهائیان چنان از شکست صهیونیست‌ها سرخورده و ناراحت شده بودند که حتی مجلۀ ورقا، نشریۀ ویژۀ نونهالان بهائی، را نیز از مویه‏های خویش بی‏نصیب نگذاشتند و در شماره ۵۲ آبان‌ماه (اولین شماره پس از جنگ) در مقاله‏ای مفصل، که ظاهراً یک دختربچۀ بهائی به نام سویدا معانی (از بهائیان ایرانی‏تبار ساکن اسرائیل) فرستاده بود، شدیداً برای خانواده‏های صهیونیست که فرزندانشان را به میدان‌های جنگ فرستاده‏ بودند، نوحه‏سرایی ‏کردند و با استفاده از عبارات عاطفی ‏کوشیدند احساسات اطفال بهائی را به نفع صهیونیست‌ها تحریک کنند و این کودکان را از همان ابتدا با محبت صهیونیست‌ها و کینۀ مسلمانان پرورش دهد. در بخشی از این مقاله آمده است: «در این چند روزۀ جنگ، وضع مردم خیلی رقت‏بار بود، مادرها و بچه‏هایشان نگران و پریشان، منتظر وصول اخبار جنگ بودند... . وقتی خبر قتل کشته‏شدگان و شمارۀ آن‌ها منتشر می‏گردید، اشک‌ها سرازیر می‏شد و همگی داغدار بودند... و غروب‌ها که مادران دست فرزندانشان را گرفته تنهایی به گردش می‏رفتند، حالت محزونی از چهرۀ همگی نمودار بود.»[۶۴]
● ممنوعیت فعالیت بهائیان در مصر توسط جمال عبدالناصر
دقیقاً به علت همین همسویی‏ها و همدلی‏ها میان صهیونیست‌ها و بهائیان، و تلاش بهائیان برای کسب اطلاعات در کشورهای اسلامی، بود که اعراب و مسلمانان، سخت به این فرقه حساس شدند و از جمله:
الف‌) در سال ۱۹۶۰ در خلال مجمع عمومی مؤتمر اسلامی بیت‏المقدس، یکی از شرکت‏کنندگان ایرانی از فعالیت‌های اطلاعاتی بهائیان برای اسرائیل سخن به میان آورد که کشورهای عربی مسأله را جدی نگرفتند.
ب‌) پس از شکست‌های سنگین اعراب از اسرائیل و روشن شدن حضور و فعالیت بهائیان در کشورهای اسلامی برای کسب اطلاعات به نفع رژیم صهیونیستی بود که اتحادیۀ عرب در برابر این فرقه موضع‌گیری کرد و موضوع بهائیت در دستور کار «دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل» قرار گرفت. این دفتر مأموریت داشت که تمام شرکت‌ها و مجتمع‌های صنعتی و اقتصادی خارجی را، که با اسرائیل منافع مشترک دارند، شناسایی کند و نام آن‌ها را برای تحریم در اختیار کشورهای عربی قرار دهد.
خبرگزاری رویتر در ۱۰ ژانویه ۱۹۷۵ از دمشق، به نقل از محمد محجوب، مسئول‌دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل، اعلام کرد که در کنفرانس ماه آینده، مبارزه با گروه بهائی از سوی این دفتر به طور جدی بررسی خواهد شد. او در ادامه این فرقه را یک جنبش طرفدار اسرائیل و صهیونیسم خواند.[۶۵] همین مضمون را خبرگزاری خاورمیانه، همان‏ روز به نقل از محمد محجوب مخابره کرد.
کنفرانس یاد‌شده روز ۲۳ فوریه در قاهره برگزار، و تصمیمات آن، روز ۲۵ فوریه منتشر شد. این اجلاس درخصوص بهائیت تصمیم مهم ذیل را اتخاذ کرد:
«و قرر المکتب ایضاً فرض حظر علی نشاط البهائیین فی الدول العربیه و اغلال محافلهم بعد ان ثبت ان الصهیونیه تستر ورائهم.»
(یعنی: همچنین دفتر [تحریم اعراب علیه اسرائیل‏] مقرر داشت که باید دولت‌های عربی از تحرکات بهائی‌ها و تشکیل محافل آن‌ها شدیداً جلوگیری کنند، زیرا [برای اعضإ؛ ب‏ب‏ث‏۶ مسلم شد که‏] صهیونیسم پشت آنان پنهان شده است).[۶۶]
ج‌) مجمع الفقه الاسلامی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی بالاترین مرجع دینی در جهان اسلام است که فقهای ۵۷ کشور اسلامی از تمامی مذاهب و فرق حتی وهابیت در آن عضویت دارند. این مجمع در جلسات ۶ تا ۱۱ فوریه ۱۹۸۸/ ۱۸ تا ۲۳ بهمن ۱۳۶۶ خود طی مصوبه‏ای، «ادعای رسالت بهاءاللّه و نزول وحی بر وی» و دیگر معتقدات بهائیان را مصداق «انکار ضروریات دین» شمرد.[۶۷] در ۲۶ ژانویه ۱۹۸۷ مطابق ۲۹ جمادی‏الاول ۱۴۰۷ نیز قطعنامه‏ای به امضای فقهای شیعه و سنی عضو مجمع منتشر شد که در آن بهائیان به اجماع مسلمانان، کافر و خارج از دین اسلام شمرده شده‌اند و از دولت‌ها و ملت‌های اسلامی درخواست شده است اقدامی مقتضی در برابر آنان انجام دهند.[۶۸]
● حمایت رسانه‏های اسرائیل از بهائیت
رسانه‏های رژیم صهیونیستی در کنار مسئولان سیاسی، قضایی و اقتصادی خود از این تشکیلات به طور وسیع حمایت کرده‌اند. این حمایت مقطعی نبود، بلکه در گذر زمان ادامه داشته است و دارد.

این امر مؤید آن است که حمایت اسرائیل از بهائیت جلوه‏های دیگر نیز دارد؛ از جمله رسانه‏های اسرائیل با کمترین بهانه‏ای به تعریف و تمجید از بهائیت برمی‌آیند و اخبار مربوط به آن را پوشش می‏دهند. در ذیل بعضی از این موارد، از منابع بهائی نقل شده است.
۱) در نشریۀ اخبار امری، از قول محفل روحانی ملی بهائیان امریکا، گزارشی آمده است مبنی بر اینکه در روز ۲۹ دسامبر سال ۱۹۵۲ بخش انگلیسی‏زبان رادیو اسرائیل برنامه‏ای در مورد بهائیت پخش کرد و در خلال آن دوبار با روحیه ماکسول (همسر شوقی) دربارۀ تاریخچۀ باب و بهاء و دفن اجساد آنان در فلسطین اشغالی توضیحاتی داد. سپس با لروی آیواس، از سران بهائیت، نیز در مورد اماکن بهائی در اسرائیل گفت‏وگو کرد. در ابتدای برنامه مجری آن در اظهاراتی جانب‌دارانه گفت: «اکنون کشور اسرائیل نه تنها مرکز دیانت کلیمی و مسیحی است، بلکه دیانت چهارمی که دیانت بهائی است نیز مرکزش در این سرزمین است.»[۶۹]
۲) لطف‏الله حکیم بهائی یهودی‏تبار، که پیشتر در محفل ملی بهائیان ایران مشغول بود، بعدها به اسرائیل رفت و در تشکیلات مرکزی بهائیان در بیت‏العدل فعالیت نمود. او به طور مرتب، اخبار بهائیت و مطالب منتشر شده در نشریات اسرائیل در مورد بهائیت را به منظور تقویت روحیۀ بهائیان برای ترجمه و انتشار در مجلات بهائی به ایران می‏فرستاد. از جمله در مهرماه ۱۳۳۲، پس از کودتای انگلیسی ــ امریکایی ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت دکتر مصدق، در نشریۀ رسمی بهائیان ایران آمده است: «جناب دکتر لطف‏الله از ارض اقدس [= اسرائیل‏] چنین مرقوم داشته‏اند: این ایام در اسرائیل جراید، چه به زبان عبری و چه عربی و چه انگلیسی، مقالات مفصل راجع به دیانت بهائی و مقام اعلی درج می‏نمایند. ساختمان مقام اعلی [= قبر منسوب به علی‌محمد باب شیرازی‏] هیجان غریبی بین مردم انداخته، به طوری که همه‌روزه صدها نفوس از سیاحان و از اهالی اسرائیل برای زیارت آن مقام مقدس می‏آیند. ای کاش ممکن بود از همه جراید برای شما ارسال می‏نمودم. امروز در روزنامۀ یومیۀ [جروزالم پست] Jerusalem Post شرح مفصلی با عکس مقام اعلی درج شده، عجالتاً این روزنامه را برای محفل مقدس روحانی ملی و محلی می‏فرستم که اگر صلاح بدانند، ترجمه نموده، انتشار دهند.»[۷۰]
سپس در مجلۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران، متن کامل مقالۀ بسیار جانب‌دارانۀ این نشریۀ صهیونیستی، که در شماره ۱۶ اکتبر ۱۹۵۳ (۲۴ مهر ۱۳۳۲) چاپ شده[۷۱] درج گردید.
۳) نشریۀ هفتگی «جروزالم‌پست» نیز در شمارۀ ۲۶ آوریل ۱۹۶۳ خود، انتخاب اولین دورۀ اعضای کادر مرکزی بهائیان جهان، موسوم به بیت‏العدل، و اسامی منتخبان و خبر حرکت آن‌ها برای شرکت در کنفرانس لندن را درج ‏کرده است. این نشریه همچنین سکوت یک‌دقیقه‏ای بهائیان به مناسبت مرگ رئیس‌جمهور اسرائیل (اسحاق بن زاوی) و نیز پیام تسلیت آنان را منتشر کرده است.[۷۲]
۴) روزنامۀ انگلیسی‏زبان «جروزالم‌پست» در دو صفحۀ کامل کتاب حسن بالیوزی (موقر) به نام «عبدالبهاء» را شرح و تفسیر کرده است. جالب است که مقدمۀ این مطلب را یک بهائی به نام بهیه آدمس نوشته است. جالب‏تر اینکه مقاله دیگری نیز «که توسط یک روزنامه‏نگار معروف اسرائیلی» در مورد بهائیت تهیه شده بود همراه «عکس‌های جالبی» در همین شماره درج گردید. از همه جالب‏تر آنکه «بعضی از روزنامه‏هایی که به زبان هبرو [= عبری‏] نیز منتشر می‏شود، خلاصه‏ای از آن را درج کردند.»[۷۳]
بهائیان نیز به بهانۀ مناسبت‏های مختلف، مراسم گوناگونی برگزار می‏کردند که همین امر مستمسک لازم را برای تبلیغ بهائیت در اختیار نشریات اسرائیل قرار می‏داد. به نوشتۀ یکی از بهائیان ایرانی به نام فریده سبحانی، که برای حضور در این برنامه به اسرائیل سفر کرده بود، «جراید مختلف اسرائیل هر یک به نحوی با عکس و تفصیلات دربارۀ این روز تاریخی و همچنین دربارۀ امر جهانی بهائی به قلم‌فرسایی پرداختند. از جمله روزنامۀ ”جروزالم‌پست“[۷۴] مقاله مشروحی... انتشار داد و روزنامۀ ”استاندارد“ مقالۀ مشروح خود را با عنوان ”پیام امیدبخش...“ شروع کرد. در این گزارش اضافه شده که به این مناسبت سازمان توریستی اسرائیل نیز چندین‌بار جشن‌های باشکوهی در زیباترین هتل‌های حیفا برپا کرد و از جمله «در میهمانی دیگری، مشهورترین هنرمندان اسرائیل، سرودها و ترانه‏های بسیار زیبایی به افتخار دوستان بهائی خواندند.»[۷۵]
همۀ این امور از هماهنگی گستردۀ نشریات صهیونیستی برای تبلیغ بهائیت حکایت می‏کند و صد البته این امر فقط به اسرائیل محدود نمی‏شود و به مافیای رسانه‏های صهیونیستی در سطح جهان تعمیم می‏یابد که شرح آن در این مجال نمی‏گنجد.
همچنین بخشی دیگر از حمایت‌های اسرائیل از این مسلک را می‏توان در توزیع خدمات به نشریات بهائی منتشر شده در ایران دانست. فی‏المثل این نشریات از طریق اسرائیل برای بهائیان در سراسر جهان ارسال می‏شد. در این زمینه نامه‏ای از فردی بهائی به نام آقای عزت‏الله زهرایی، ساکن فرانسه (شهر سن‏کلو)، در آهنگ بدیع از مجلات بهائیان ایران درج گردیده که در قسمتی از آن نوشته شده است: «شماره‏های مجلۀ زیبای شما، مرتباً از طریق ارض اقدس [= اسرائیل‏] به این جانب می‏رسد.»[۷۶]
● توریسم بهائی؛ مددکار اقتصاد ورشکستۀ اسرائیل
تشکیلات مرکزی بهائیان در اسرائیل می‏کوشید با جلوه دادن بیش از پیش به اماکن متعلق به خود، علاوه بر بهائیان، افراد غیربهائی را نیز به مراکز خویش بکشاند تا از این راه، زمینۀ جلب آنها به بهائیت را فراهم آورد. رسانه‏های صهیونیستی در فلسطین اشغالی و سایر نقاط جهان نیز با نمایش این بناها سعی می‌کردند جاذبۀ توریستی برای اسرائیل فراهم سازند. از جمله در نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران آمده که یک کمپانی معروف فیلم‌سازی در امریکا فیلمی به نام «اسرائیل از دریا» ساخته که در آن مناظر مربوط به قبر باب و مرکز بهائیت را به نمایش گذارده است. این گزارش ‏افزوده که این فیلم چندی قبل در تلویزیون امریکا در ایران ــ که پیش از انقلاب در کانال ۸ فعال بود ــ نیز به نمایش درآمده است.[۷۷]
همچنین دفتر نمایندگی توریسم اسرائیل در امریکا (نیویورک) متن مفصل و تبلیغی در مورد بهائیت و اماکن آن در فلسطین اشغالی به زبان انگلیسی منتشر کرد. این مطلب، بیش و پیش از آنکه یک بروشور تبلیغی برای معرفی جاذبه‏های توریستی اسرائیل، و از جمله جاذبه‏های گردشگری بهائی باشد، به متن تبلیغی بهائی شبیه است. در قسمتی از آن آمده است: «دیانت بهائی، که مروج صلح و اخوت بین افراد جامعۀ بشری است، در سال ۱۸۴۴ با ظهور باب در ایران آغاز گردید و باب خود را مبشر [آمدن‏] نفسی اعز و اشرف از خود [= حسینعلی بهاء] معرفی نمود... .»[۷۸]
حضور گستردۀ بهائیان سراسر جهان در اسرائیل نیز منبع درآمد خوبی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‏شد. تشکیلات بهائیت نیز سعی می‌کرد بهائیان را برای سفر به اسرائیل و دیدار از اماکن متعلق به خود تشویق کند و این امر به اشکال مختلف انجام می‌شد. به عنوان مثال با ایجاد بهانه‏هایی، همچون یکصدمین سال ورود بهاء به عکا، بهائیان را به اسرائیل فرامی‏خواند. همچنین پس از تشکیل یک کنفرانس بین‏المللی بهائی در نقطه‏ای از جهان، شرکت‏کنندگان در آن کنفرانس را به «ارض اقدس» می‏بردند و بعضی مواقع نیز، در قالب کاروان‌های نُه نفره از هر کشور، وابستگان خویش را به اسرائیل می‏بردند و بالاخره آنان، که برای تبلیغ بهائیت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت می‏کردند، در آغاز سفر برای تشویق، در سفری چند روزه به اسرائیل می‏رفتند و چون معمولاً افرادی که در بالا برشمردیم از گروه‌های مرفه و دارای تمکن مالی بودند، سفر آن‌ها به اسرائیل برای دولت این کشور نیز از نظر اقتصادی و توریستی سودمند بود. در این زمینه روزنامۀ «جروزالم‌پست» ــ که عملاً به ارگان تبلیغی بهائیت تبدیل شده بود ــ در شمارۀ ۲۸ اوت ۱۹۶۸ خبر داده است که دستجات مختلف بهائیان از کنفرانس پالرموی ایتالیا به اسرائیل آمده‏اند و متذکر شده است که «این عده بزرگ‏ترین اجتماع زائرین بهائی را که تاکنون به اراضی مقدسه مسافرت نموده‏اند تشکیل می‏دهند.»[۷۹]
هرچه زمان می‌گذشت، تبلیغات بهائیان برای سفر به اسرائیل مؤثرتر واقع می‌گشت و سفر بهائیان به اراضی اشغالی رو به فزونی می‌گذاشت. تا آنجا که شوقی افندی در تلگراف مورخ ۷ اکتبر ۱۹۵۳ به کنفرانس دهلی گفته است: «تعداد نفوسی که از دور و نزدیک برای زیارت مقام اعلی می‏آیند، روزبه‏روز در تزاید است و چندین روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز می‏نمود.»[۸۰] اما اشتهای صهیونیست‌ها سیری‏ناپذیر بود و باید اماکن بهائی فعالیت بیشتری در جذب توریست انجام می‌دادند و همین‏طور هم ‏شد. تا آنجا که شش سال بعد، یعنی در سال ۱۳۳۸، به گفتۀ سران بهائیت: «در ظرف این یک سال، عدد زائرین و سیاحان» بازدیدکننده از اماکن بهائی «به بیش از یکصدهزار بالغ گردیده است.» بدین‏ترتیب، بهائیت در عرصۀ جذب توریست و کمک به اقتصاد شکنندۀ اسرائیل نیز فعالیت بسزا و در خور توجهی داشته است.
● بهائیت و اسرائیل، پس از پیروزی انقلاب اسلامی‏
در سی سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستی روابط خود را ادامه داده و به آن عمق و گستردگی بیشتری بخشیده‏اند. در زیر به نمونه‏هایی از این تعاملات اشاره شده است:
۱) به گزارش خبرگزاری‌ها، رئیس مجلس رژیم صهیونیستی روز ۱۴ تیر ۱۳۷۷ از مرکز بهائیت در شهر حیفا بازدید کرد و ضمن حمایت از فعالیت‌های این فرقه، خواستار آزادی عمل بیشتر پیروان آن در ایران شد.[۸۱]
۲) در روز سه‏شنبه اول خرداد ۱۳۸۰ مصادف با ۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع)، رژیم صهیونیستی به مناسبت تجمع بهائیان برای افتتاح ساختمان مرکزی این فرقه در حیفا مراسم جشن و پایکوبی مفصلی به راه انداخت.
به گزارش خبرگزاری‌ها ساخت این مجموعه ۲۵۰ میلیون دلاری با حمایت مستقیم اسحاق رابین، نخست‏وزیر وقت رژیم صهیونیستی، از سال ۱۳۷۲ آغاز شد. نکتۀ شایان توجه، دعوت گسترده از خبرنگاران رادیو ــ تلویزیون‌های جهان برای پوشش خبری این مراسم بود. برگزارکنندگان مراسم از خبرنگاران خواستار نشر مطالب مختلفی به نفع رژیم صهیونیستی و بهائیت بودند که از آن جمله این مطلب بود که «دولت اسرائیل با نهایت افتخار می‏تواند میزبان همه بهائیان جهان ــ به‌ویژه بهائیان ساکن در کشورهای اسلامی ــ باشد.»[۸۲]
این دعوت مبین آن است که رژیم صهیونیستی با توجه به فرار صهیونیست‌ها از فلسطین اشغالی و نیاز مبرم به افزایش جمعیت وفادار به خود، چون بهائیان را نیز در شمار نیروهای خودی و همچون صهیونیست‌ها فرض می‏کند، از آنان برای مهاجرت به اسرائیل دعوت به عمل می‏آورد.
۳) در شهریور سال ۱۳۸۲ آریل شارون، نخست‏وزیر رژیم صهیونیستی و قصاب صبرا و شتیلا، از هند دیدار کرد. او در این سفر، از مرکز بهائیان در دهلی، که به نام نیلوفر آبی شهرت دارد، برای ساعاتی بازدید نمود.[۸۳] بازدید از این مرکز، اهمیت‏ بهائیت برای رژیم صهیونیستی را نشان می‏دهد.
۴) در یکی از این حمایت‌های جدید، ایهود اولمرت، نخست‏وزیر اسرائیل، برای توجیه عقب‏نشینی دولتش از تهدید جمهوری اسلامی به حملۀ نظامی، ارادت خود را به جامعۀ بهائی اعلام، و روغن ریخته را نذر امامزاده کرد. وی روز یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۵ در سخنرانی خود، که تعدادی از سران این فرقۀ ضاله نیز در آن حضور داشتند، ضمن ردّ اخبار منتشره‌شده در مورد حملۀ ارتش رژیم صهیونیستی به تأسیسات ایران، به سران بیت‏العدل بهائیان اطمینان داد که به احترام مقدسات بهائی‌ها در ایران از حمله به این کشور منصرف شده است!
به گزارش یک روزنامۀ اسرائیلی، بهائیان یادشده به دعوت وزارت‌خارجۀ اسرائیل در این جلسه حضور یافتند و در میان آن‌ها چهره‏های سرشناس بهائی و ازجمله یک ایرانی وابسته به آن فرقه نیز به چشم می‏خوردند.[۸۴] باید به آقای اولمرت یادآور شد: به دشت آهوی ناگرفته، مبخش!
۵) بهائیان نیز متقابلاً با همۀ توان در خدمت صهیونیسم و زائده آن یعنی اسرائیل‌اند و علاوه بر جمع‏آوری کمک مالی و ارسال آن به این رژیم، با ورود غیرقانونی و قاچاق کالاهای اسرائیلی به داخل ایران سعی می‌کنند اقتصاد رو به موت آن رژیم را شکوفا کنند. برای مثال، به گزارش جراید، بیش از ۴۴۰ هزار عدد لنز عینک ساخت رژیم اشغالگر قدس در کارخانۀ «شایان عدسی» واقع در شهرک صنعتی جعفرآباد کاشان کشف شد. شایان ذکر است که این کارخانه به منصور ــ م، بهائی ساکن کاشان، تعلق دارد. او، که قاچاقچی لنز عینک می‌باشد، آن‌ها را از اسرائیل وارد کرده است. وی لنزهای ساخت کارخانجات اسرائیل را در جعبه‏های معمولی و با مارک یک شرکت لنزسازی خارجی قاچاق کرده است. گفتنی است فرزند ارشد رئیس تشکیلات بهائیت در ایران معروف به نیکی نیز یکی از دلالان عینک در ایران به شمار می‏رود.[۸۵]
● سخن آخر
شواهد فراوان فوق، که از آغاز مقاله تا اینجا مطرح شد، به روشنی و به نحوی تردید‌ناپذیر، از ارتباط دیرین، عمیق، گسترده و فزایندۀ بهائیت و صهیونیسم، به‌ویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایت‌ها و رسانه‏های مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبک‏وار»! ادعا می‏کنند که هیچ رابطه‏ای بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیت‌العدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیده‏ای کاملاً تصادفی است! و هیچ ارتباطی به علائق و منافع مشترک دو طرف ندارد!
این شواهد فراوان و انکارناپذیر، بیش‌وپیش از همه، حجت را بر افراد عادی بهائیت تمام می‏کند که حکم پیاده‏نظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را برای سران فرقه دارند. آنان باید بدانند که رهبران آن‌ها چه وابستگی و پیوستگی عمیقی با صهیونیست‌های غاصب و خون‌آشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگی به جنایت‌کاران اشغالگر، به جای بعضی مغالطه‏های خنده‏آور، توضیح قانع‌کننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکی که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعی است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور اعضای این تشکیلات در بین خود با دیدۀ سوء ظن بنگرند و با آنان رفتاری طردآمیز پیش داشته باشند. متقابلاً بدیهی است که وقتی بهائیت، کاکل خود را این‏گونه محکم به زلف صهیونیسم گره می‏زند، نمی‏تواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالی است و به همین دلیل اسرائیل قبلۀ اهل بهاء شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهی است که بهائیان ناگزیرند در هزینه‏هایی که اسرائیل و صهیونیسم جهانی (در برابر خروش انقلابی مظلومان و محرومان جهان) می‏پردازند، سهیم و شریک باشند. لذا سال گذشته در نبرد شکوهمند حزب‏الله لبنان با ارتش صهیونیستی که با پیروزی رزمندگان اسلام پایان یافت، بندر حیفا، که مرکز بهائیان در آن قرار دارد، آماج حملات موشکی دلاورمردان حزب‏الله قرار گرفت و می‏توان حدس زد که تلاش حکومت اسرائیل برای جلب مساعدت بهائیان به منظور جلوگیری از فرارشان (همراه یهودیان) از اسرائیل، در اقدام اخیر نخست‌وزیر آن کشور (اولمرت) به دلداری خاله‌مآبانۀ سران بهائیت، بی‏‌تأثیر نبوده است.
پویا شکیبا کارشناس ارشد روابط بین‌الملل.
با تشکر از همکاری آقایان مهدی ابوطالبی، سید مصطفی تقوی، علی رجبی و تقی صوفی نیارکی.
[۱]ــ آهنگ بدیع، نشریه جوانان بهائی ایران، سال ۱۳۴۷، ش۷ و ۸، ص۲۰۹
[۲]ــ خاطرات حبیب، ص۲۰؛ نیز رک: آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳
[۳]ــ اخبار امری (نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران)، تیر ۱۳۳۳، ش۳، صص۹ــ۸
[۴]ــ همان، بهمن ــ اسفند ۱۳۴۰، ش۱۲ــ۱۱، صص۶۲۱ــ۶۲۰؛ راجع به دوستی و روابط موشه شارت (اولین وزیر خارجۀ رژیم صهیونیستی) با عبدالبهاء نیز، روحیۀ ماکسول (همسر شوقی) در کتاب مشهورش: «گوهر یکتا»، اشارۀ گذرایی دارد.
[۵]ــ خاطرات حبیب، همان، ص۲۳۹
[۶]ــ همان، ص۵۴؛ فلسطین در آن زمان جزء ایالت سوریه و بخشی از امپراتوری عثمانی بود و هنوز به نام فلسطین خوانده نمی‌شد.
[۷]ــ رک: «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال ۷، ش۲۷، پاییز ۱۳۸۲
[۸]ــ اخبار امری، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴۰؛ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳
[۹]ــ اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال ۱، ش۱۲، ۲۸ خرداد ۶۵، ص۶
[۱۰]ــ همان‌جا.
[۱۱]ــ شوقی افندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ج۳، ص۲۹۱
[۱۲]ــ همان، ص۲۹۷
[۱۳]ــ قرن بدیع، ج۲، ص۲۱۴
[۱۴]ــ همان، ج۳، ص۳۲۱
[۱۵]ــ اخبار امری، سال ۱۳۲۴، ش۷ و ۸ (آبان و آذر)، ص۷
[۱۶]ــ اخبار امری، آبان ۱۳۲۶، ص۱۳۰؛ بهائی‌نیوز، سپتامبر ۱۹۴۷؛ همچنین رک: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، ۱۳۵۷، صص۶۹۱ــ۶۹۸
[۱۷]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع ۱۲۵، ص۲۹۰
[۱۸]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷
[۱۹]ــ همان، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷
[۲۰]ــ همان‌جا.
[۲۱]ــ همان، سال ۱۳۲۳، ش۳، ص۸
[۲۲]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص۶۹
[۲۳]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص۲۹۰
[۲۴]ــ اخبار امری، شهریور ۱۳۳۱، ش۵، ص۱۶
[۲۵]ــ جواد منصوری، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج۱، ص۳۳۲ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۰، ش۵، صص ۸ و ۱۴
[۲۶]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲
[۲۷]ــ همان، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲
[۲۸]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴
[۲۹]ــ سالنامه جوانان بهائی ایران، ج۳ (۱۰۹ــ۱۰۸ بدیع)، ص۱۳۰
[۳۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژه‌نامه شوقی افندی)، ص۲۱۹
[۳۱]ــ اسماعیل رائین، همان، صص۱۷۱ــ۱۷۰، به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص۱۶۲
[۳۲]ــ اخبار امری، خرداد ــ تیر ۱۳۳۱؛ برای شرح ماجرا رک: نامه مفصل هیأت بین‌المللی بهائی، مورخ ۱ ژوئیه ۱۹۵ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) به محفل روحانی ملی بهائیان ایران (اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه).
[۳۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه)
[۳۴]ــ همان‌جا.
[۳۵]ــ همان، سال ۱۳۲۹، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی).
[۳۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژه‌نامه شوقی)، ص۲۱۹
[۳۷]ــ اخبار امری، آذر ۱۳۳۸، ش۹، ص۲۵۹
[۳۸]ــ همان، مرداد ۱۳۳۱، ش۴، ص۴
[۳۹]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۴، ص۹۶
[۴۰]ــ خواهر عباس افندی که دشمن وی بود.
[۴۱]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی)، ص۵
[۴۲]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۶
[۴۳]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۰، ش۱۰، ص۲۵۲
[۴۴]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، سند شماره ۲/۹۰ و ص۳۳۰
[۴۵]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۴۰، ش۶ــ۵، ص۳۰۳
[۴۶]ــ متن امل خبر در اخبار امری امریکا، ش۲۴۵ و ترجمۀ آن توسط ذکرالله خادم در اخبار امری ایران درج شده است.
[۴۷]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۳ (تیرماه) صص۹ــ۸
[۴۸]ــ همان، ش۲ــ۱ (اردیبهشت ــ خرداد)، صفحات اولیه.
[۴۹]ــ همان، ش۳ (تیرماه)، صص۹ــ۸
[۵۰]ــ همان، ش۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد)، ص۱۵
[۵۱]ــ همان‌جا.
[۵۲]ــ همان، اردیبهشت ــ خرداد ۱۳۳۳، ش۱ و ۲، ص۱۶
[۵۳]ــ همان، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور).
[۵۴]ــ همان، آبان ۱۳۴۳، ش۸، صص۴۰۶ــ۴۰۵
[۵۵]ــ همان، خرداد ۱۳۴۷، ش۳، ص۱۳۷؛ و آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۸
[۵۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۱۳
[۵۷]ــ همان، سال ۱۳۳۹، ش ۱۰ــ۸، ص۲۶۳
[۵۸]ــ همان، ص۲۶۸
[۵۹]ــ اخبار امری، سال ۱۳۴۰، ش۳ و ۴، ص۱۷۸
[۶۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۴، ش۲، ص۶۰
[۶۱]ــ اخبار امری، ۱۳۴۲، ش۸ و ۹، (آبان ــ آذر)، ص۵۰۵
[۶۲]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، ص۳۳۲ و سند ۲/۹۶
[۶۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۵۲، ش۱۳، سخن ماه (نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست)، صص۳۸۰ــ۳۷۷
[۶۴]ــ اورقا (نشریه نونهالان بهائی ایران)، سال ۱۳۵۲، ش۸ (آبان)، صص۲۲ــ۲۰
[۶۵]ــ محمدرضا نصوری، «پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم»، فصلنامه انتظار موعود، ش۱۸، ص۲۴۷؛ به نقل از بولتن خبری سازمان رادیو ــ تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکزی، خبر ۲۳۲، ۲۱ دی ۱۳۵۳.
[۶۶]ــ همان‌جا.
[۶۷]ــ مجمع فقه اسلامی، مصوبه‌ها و توصیه‌ها: از دومین تا پایان نهمین نشست، ترجمۀ محمد مقدس، قم، ۱۴۱۸.ق، صص۸۵ــ۸۴
[۶۸]ــ مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامی (المؤتمرات الفقهیۀ)، محمد علی تسخیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، صص ۳۲۷ــ۳۲۶
[۶۹]ــ سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تران، طهوری، ۱۳۵۷، صص۷۳۶ــ۷۳۵؛ به نقل از اخبار امری، سال ۱۳۳۲، ش ۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد).
[۷۰]ــ اخبار امری، ش۷ــ۶ (مهر ــ آبان ۱۳۳۲)، صص۱۷ــ۱۳
[۷۱]ــ برای دیدن متن کامل این مقاله، رک: سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۵ــ۷۳۲
[۷۲]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۲، ش ۸ و ۹، ص۵۰۵
[۷۳]ــ همان، فروردین ۱۳۵۱، ش۱، ص۱۹
[۷۴]ــ در متن اصلی: پست اورشلیم.
[۷۵]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش ۷ و ۸، صص۲۳۵ــ۲۳۳
[۷۶]ــ همان، سال ۱۳۴۸، ش ۳ و ۴، ص۱۰۳
[۷۷]ــ اخبار امری، ش۴، تیر ۱۳۴۴، ص۲۴۴
[۷۸]ــ سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۹ــ۷۳۷؛ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش ۳ (تیرماه)
[۷۹]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۷، ش۹ــ۸، ص۵۹۲
[۸۰]ــ پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۲، ش۱۳ــ۱۲، ص۲۴۱
[۸۱]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵ تیر ۱۳۷۷
[۸۲]ــ پایگاه اطلاع‌رسانی موعود: www.Mouood.com
[۸۳]ــ مهرداد صفا، «افعی در هند»، روزنامه جام‌جم، ۱۷/۲/۱۳۸۳، ص۸
[۸۴]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، سال ۲۸، ش۷۹۶۲، چهارشنبه ۲۰ دی ۸۵، ص۲
[۸۵]ــ کیهان، ۸ و ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید