سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مطالعات فقهی ـ قرآنی در عصر پیامبر


مطالعات فقهی ـ قرآنی در عصر پیامبر
فقه قرآنی, در عرصه فقه اسلامی وحوزه تفسیر قرآن جایگاه ویژه ای دارد و سالهاست در قالب کتابهای تفسیر و یا درجای جای مجموعه های فقهی و باعنوان (تفسیر آیات الاحکام) و یا (فقه القرآن) در دسترس علاقه مندان معارف قرآنی و شریعت آسمانی قرار می گیرد. این بخش از دانش اسلامی در سیر تاریخی خود, گذشته در خور توجه و آموزنده ای دارد. از پیچ و خمها و فراز ونشیبهایی گذر کرده و به سیر تکاملی خود ادامه داده است.
ازاین رو, ضروری می نماید برای بهره برداری بهتر و دریافتهای بایسته از منبع جوشان و زلال قرآن در بخش فقه, علاوه بر مطالعات محتوایی, سیرتاریخی مباحث (آیات الاحکام) و پژوهشهای فقهی قرآنی, به صورت مقایسه ای وعلمی به کاوش سپرده شود و دستاورد آن, در حوزه استنباطات فقهی و قرآن مورد استفاده قرار گیرد.
نوشته حاضر, این گونه مطالعات را در تاریخ نخست تشریع و فقه (عصر پیامبر(ص), ائمه(ع), صحابه, تابعان) بررسی می کند. بدان امید که راهی را در نگرش تاریخی به این مقوله, بازگشاید و افقهای تازه ای را در پیش دید قرار دهد.
پژوهشهای قرآنی
بی تردید, فقه قرآنی در زمان پیامبر, شکل گرفت. همزمان با نزول هرآیه از (آیات الاحکام), پیامبر بر اساس مسؤولیت ویژه ای که داشت, به توضیح و تفسیر آن می پرداخت و پرسشها را پاسخ می گفت وابهامات را برطرف می ساخت. بدین گونه پیامبر, بنیاد پیراسته تشریع را در اختیار جامعه آن روز قرار می داد و اساس مستحکمی را برای بنای وسیع و گسترده شریعت اسلامی در دیگر روزگاران, به وجود می آورد.
از این رو, شایسته می نماید به گونه ای مختصر و گذرا, از چگونگی برخورد پیامبر با (آیات الاحکام) سخن به میان آید و خصوصیات این دوره تاریخی, روشنی بیشتری بیابد. امّا پیش از پرداخت به اصل سخن, از ویژگیهای عمومی(آیات الاحکام) دراین دوره, می توان سخن گفت: دراین مجموعه دونکته زیر, مهم تر می نماید:
۱) غالب آیات یادشده, پس از هجرت نازل شده و ازجمله آیات مدنی به شمار آمده اند.۱ حتّی برخی براین باورند که جزدر مورد وضو, پیش ازهجرت تشریعی صورت نگرفته است.۲
۲) آیات الاحکام, بیشتر پاسخ گوی حوادث و رخدادهایی هستند که درجامعه اسلامی آن روز, اتفاق می افتاده است. کمتر موردی را می توان یافت که حکمی در قرآن مطرح شده و مفسران, سبب نزول برای آن ذکر نکرده باشند.۳ هرسبب نزول, در متن خود مشکل فردی ویا اجتماعی را نهفته داشته و نزول راه حل و دستور آسمانی را می طلبید. براین اساس, آیه نازل شده, قبل ازهرچیز, به بیان وحل مشکل می پرداخت وگاه شخص پیامبر(ص) ارتباط بین شأن نزول وآیه را مورد تأکید قرار می داد; از جمله:
▪ شخصی به نام: مزید با زنی به نام: عناق, که در مکه می زیست, قصد ازدواج داشت. وی از پیامبر اجازه طلبید. حضرت پاسخی نداد تا آیه: (الزانی لاینکح الاّ زانیة أو مشرکة…)(نور/ ۳) نازل شد.
پیامبر آیه را برای او تلاوت کرد و تأکید داشت که باآن زن, ازدواج نکند.۴
▪ مردی محرم شد وبا زعفران خود را خوشبو کرد, از پیامبر(ص) درباره عمره خود سؤال کرد. آیه نازل شد: (واتمّوا الحجّ و العمرة للّه)(بقره / ۱۹۶). حضرت, پرسش کننده را خواست وبه او گفت: لباس را دور انداز و آثار زعفران را بشوی وآنچه را در حج انجام می داده ای, در عمره نیز انجام ده.۵
▪ پس ازنزول آیه: (فیه رجال یحبّون أن یتطهّروا) (توبه / ۱۰۸), پیامبر گروه انصار را مخاطب قرار داد و از آنان سؤال کرد که خداوند, از شما به نیکی یاد کرده است. پاکیزگی شما چگونه است؟ پاسخ دادند: ما برای نماز وضو می گیریم و در موقع جنابت, غسل می کنیم. حضرت فرمود: غیرازآن, چه می کنید؟ پاسخ دادند: موقع رفع حاجت, عورت را می شوییم. پیامبر فرمود: مقصود آیه, همین است. این خصلت را ترک نکنید.۶
ویژگی نمونه فوق, آن است که پیامبر, با شیوه آموزشی خاصی که درآینده توضیح داده خواهد شد, به بیان رابطه آیه و شأن نزول می پردازد, به گونه ای که قبل از تبیین پیامبر, آن رابطه مکشوف نبود و تنها در پرتو سخن ایشان, آشکار گشت.
● نیاز آیات الاحکام به تبیین پیامبر(ص)
باآن که قرآن به زبان عربی و درجامعه عرب زبان نازل شد, امّا به دلایل گوناگون نیاز به تبیین از سوی پیامبر داشت. آیات الاحکام, ازاین قاعده عمومی, مستثنی نبود. به دو عامل مهم در این قسمت, اشاره می شود:
۱) قرآن, علاوه بر مفاهیم ظاهری, ابعاد و مفاهیم بسیار و غیرآشکاری را درخود دارد که از آن به (بطون قرآن) تعبیر می شود. ۷
امام صادق(ع) می فرماید:
(ما من امر یختلف فیه اثنان الاّ وله اصل فی کتاب اللّه لکن لاتبلغه عقول الرّجال.)۸
مقوله ای که دونفر درباره آن اختلاف کنند [و راه حلّ آن درقرآن نباشد] وجود ندارد, ولی خرد انسانها, [گاه] به آن راه نیابد.
همچنین از امام باقر(ع) روایت شده است:
(انّ اللّه لم یدع شیئاً یحتاج الیه الامّة الاّ انزله فی کتابه و بیّنه لرسوله.)۹
هرچه نیاز انسانهاست, خداوند در قالب قرآن نازل کرده وبرای پیامبرش تبیین داشته است.
با توجه به روایات فوق, جامعیت و ابعاد غیر قابل تصویر درک مفاهیم و احکام الهی از قرآن, نکته ای است تردید ناپذیر. امّا دراین مسیر, بیان معصوم کمک کار است. بنابراین, پیامبر در زمان خویش, نقش انکارناپذیری در ارائه ابعاد محتوایی قرآن داشته و راه را برای فهم (بطون قرآن) باز می گشودند; مسؤولیتی که در دوران پس از ایشان, امامان معصوم(ع) برعهده داشتند.
۲) قرآن, گرچه کتاب تشریع و هدایت است, امّا پاره ای از حقایق و بویژه جزئیات احکام دینی, تنها با تبیین خود پیامبر, قابل فهم بوده است.
در روایتی, نقل شده است که عمار یاسرخدمت پیامبر (ص)رسید و اظهار داشت که شب گذشته, جنب شده وآبی هم نداشته است. پیامبر(ص) فرمود: پس چه کردی؟ عمار گفت: لباسم را از تن درآوردم و خود را برخاک مالیدم. پیامبر فرمود: خداوند فرموده است: (فتیمّموا صعیداً طیّباً…)(مائده/۶). آن گاه کیفیت تیمّم را برای او بیان داشت.۱۰
عمار نیک می دانست که در موقع جنابت و دسترسی نداشتن به آب, و ظیفه او تیمّم است. چگونگی آن در پرتو بیان پیامبر(ص) برای او روشن شد و اگر پیامبر به بیان آن نمی پرداخت, کیفیت تیمّم در ابهام می ماند.
با توجه به دو نکته یادشده, ضرورت تفسیر قرآن از سوی پیامبر و نیز رخداد آن, تردید ناپذیر است. امّا این که در چه سطح و اندازه از قرآن توسط پیامبر, تفسیر شده است, مورد اختلاف است. قدر مسلّم آن است که پیامبر(ص) به رفع ابهامات آیات می پرداخت و مشکلات آن روز مسلمانان را درفهم قرآن, برطرف می ساخت. این نکته, از آیه شریفه زیر استفاده می شود:
(وانزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم) نحل/ ۴۴
قرآن را فرستادیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان فرستاده شده, روشن بیان کنی.
براین اساس, پیامبر(ص) هرنوع ابهام را از اوامر و نواهی و حدود و فرایض احکام الهی می زدود.۱۱ روایات ابن مسعود و عمر شاهد براین نکته اند:
ابن مسعود می گوید:
(ما هر زمان که ده آیه از پیامبر فرا می گرفتیم, از آنها نمی گذشتیم مگراین که آنچه از علم و عمل درآن نهفته بود, می آموختیم.)۱۲
عمربن خطاب می گوید:
(آخرین آیه ای که برپیامبر نازل شد آیه ربا بود. پیامبر(ص) هنوز به تفسیر آیه نپرداخته بود که چشم از جهان فروبست.)۱۳
روایات بالا به ضمیمه آیات بسیار و از جمله تعابیر متفاوتی در روش پیامبر از قبیل (یتلو علیهم آیاته) و (یعلّمهم الکتاب و الحکمة) ۱۴نشان می دهد که سیره پیامبر آن بود که تلاوت و تعلیم قرآن را درکنار یکدیگر, مطرح کند و تفسیر قرآن را چون تلاوت آیات وحی, از جمله مسؤولیتهای اصلی خویش بشمارد.
● منبع مورد استفاده پیامبر(ص) در آیات الاحکام
بی تردید, پیامبر چونان دیگر مفسران از شیوه های معمول تفسیری سود نمی جسته, بلکه تبیین او بر وحی استوار بوده است, امّا سخن در این است که آیا منبع مورد بهره برداری ایشان تنها قرآن بوده است, یا گونه ای دیگر از (وحی) وجود داشته که ایشان در تفسیر قرآن وازجمله آیات الاحکام, ازآن استفاده کرده است.
برخی چون شافعی براین عقیده بودند که پیامبر تمام احکام را از قرآن می فهمید و اعلان می کرد. ۱۵ سعیدبن جبیر نیز عقیده داشت که مصداق و ریشه تمامی احادیث صحیح را در قرآن پیدا کرده ام.۱۶
دیدگاه فوق, معتقد است که احادیث نبوی در تفسیر قرآن, سرچشمه ای جز کتاب وحی ندارد. بنابراین, حدیث نبوی, شاخسار شجره قرآن به شمار می آید.
درنقطه دیگر, گروهی معتقدند که پیامبر(ص) وحی ویژه ای در موارد تفسیر آیات, دریافت می داشت. این تلقی, از مستندات زیر سود می جوید:
۱) درقرآن آمده است:
(وانزل اللّه علیک الکتاب والحکمة و علّمک مالم تکن تعلم…) نساء / ۱۱۳
خداوند کتاب و حکمت را برتو فروفرستاد و آنچه را از پیش نمی دانستی, به توآموخت.
درآیه فوق از دونکته سخن به میان آمده است:
نزول کتاب(قرآن), نزول حکمت و آموختن مفاهیم از پیش ناآشنا. بخش اخیر, می تواند اشاره به وحی های ویژه ای باشد که تفسیر آیات قرآن را برای پیامبر میسر می ساخت.
۲) مقدام بن معدی کرب از پیامبر(ص) نقل می کند:
(ألا انیّ اوتیت القرآن و مثله معه.)۱۷
بدانید که قرآن و مشابه آن با هم در اختیارم نهاده شد.
۳) در روایتی عایشه نقل می کند:
پیامبر, تنها به تفسیر آیاتی می پرداخت که علم آنها را ازجبرئیل فراگرفته بود.۱۸
به نظر می رسد که دو دیدگاه, از تمام زوایا درست نباشند, همان گونه که پیش از این اشارت شد. مسلماً با توجه به آیاتی مانند: (ان أتّبع الاّ مایوحی الیّ)(انعام / ۵۰), (انّما اتّبع مایوحی الیّ من ربّی)(یونس / ۱۵), پیامبر(ص) تنها در مسیر وحی حرکت می کرد و سخن می گفت.
ابن عمروبن العاص می گوید:
پیامبربا انگشت به لبهای خود اشاره کرد و گفت:
(اکتب فوالذی نفسی بیده مایخرج منه الاّ الحقّ.)۱۹
[سخنانم را] بنویس. سوگند به آن که جانم در اختیار اوست, از لبانم جز حقیقت بیرون نمی آید.
این گونه شواهد, دلیل آنند که پیامبر(ص) خارج از مدار وحی, به تفسیر نپرداخت, امّا نه تمامی تفسیرپیامبر(ص) مستند به وحی ویژه است و نه همه آنها برخاسته از فهم حضرتش از قرآن. برای هریک, مواردی می توان جست و ارائه داد. هرچند شمار و نسبت گیری آن, بحث دیگری است و تحقیق آن, مجال گسترده تری را می طلبد.
● تفاسیر موجود از پیامبر(ص) در آیات الاحکام
در کتابهای علوم قرآن, تفسیر و منابع حدیثی و فقهی, روایات تفسیری پیامبر(ص) بسیار محدود است. با توجه به مسؤولیت ویژه پیامبر در تفسیر و تبیین احکام و آیات, این سؤال درخور طرح است که آیا تفاسیر نبوی از آیات, به احادیث موجود, محدود می شود؟
پذیرفتن این سخن, بسیارمشکل وبا رسالت ویژه ایشان در تفسیر و تبیین آیات وحی, ناسازگار می نماید, بنابراین, بایستی به علل این مسأله, بذل توجه داشت:
۱) ممنوعیت تدوین حدیث نبوی پس از رحلت ایشان, مورد اجماع محققان و تاریخ نگاران است. این نکته, می تواند در محدودیت احادیث تفسیری پیامبر(ص) مؤثر بوده باشد. دراین مدّت, روایات فراوانی به بوته فراموشی سپرده شد و بعضی در قالب سخنان صحابه و تابعان درآمد.
ابن قیم جوزیه می گوید:
(اصحاب پس از فراگرفتن معنی آیات از پیامبر(ص) آن الفاظ را در قالب الفاظ خودشان بیان می کردند.)۲۰
می توان گفت که این شیوه بعد از ممنوع بودن نگاشتن حدیث رواج یافته بود, تا در استناد الفاظ به پیامبر (باتوجه به منع نگاشتن) به تردید نیفتند, بلکه با نقل معانی و بدون تقید به یادکرد آن از پیامبر, به تفسیر آیات می پرداختند.
۲) اصحاب پیامبر(ص) در دریافت تفسیر قرآن واز جمله آیات الاحکام, ظرفیت یکسان نداشتند. از این رو, هریک به میزان توان خویش از چشمه دانش پیامبر(ص) سیراب شده است. بنابراین, کم بودن احادیث نبوی نه به واسطه نبود بیان پیامبر(ص), بلکه به واسطه ظرفیتهای استعدادی مخاطبان پیامبر بود.
مسروق بن اجدع می گوید:
(پس از همنشینی با یاران پیامبر, آنان را چونان آبگیرهای بیابان دیدم. برخی به اندازه نوشیدن یک سوار وبرخی برای سیراب شدن دو سوار و بعضی به اندازه نیاز ده سوار وبعضی از آبگیرها تمام ساکنان زمین را می تواند سیراب کند.)۲۱
برابر اعتراف همگان, علی(ع) سرآمد تمام یاران پیامبر(ص) بود. علی(ع) می فرماید:
(واللّه ما نزلت آیة الاّ و قدعلمت فیم انزلت و این نزلت. انّ ربّی وهب لی قلباً عقولاً و لساناً سئولاً.)۲۲
به خدا سوگند که آیه ای نازل نشد, مگر این که دانستم که کجا و درباره چه نازل شده است, چون خداوند به من قلبی متفکر و زبانی جویا و پرسان موهبت کرده است.
در روایتی, علی(ع) به سلیم بن قیس هلالی فرمود:
(فمانزلت علی رسول اللّه آیة من القرآن الاّ اقرأنیها و املأها علیّ فکتبتها بخطّی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها ومنسوخها… خاصّها وعامها… وماترک شیئاً علّمه اللّه من حلال و لاحرام ولاامر ولانهی کان اویکون ولاکتاب منزل علی احد قبله من طاعة او معصیة الاّ علّمنیه….)۲۳
هیچ آیه ای برپیامبر(ص) نازل نشد, مگر این که پیامبر(ص) آن را برمن خواند و املا کرد و من آن را به قلم خود نوشتم و به من تأویل و تفسیر ناسخ و منسوخ… و خاص و عام آن آیات را آموخت… وچیزی از حلال, حرام,امر, نهی… را که خدا به او آموخته بود نگذاشت, مگر این که به من تعلیم فرمود.
درپرتو برخورداری از چنین آگاهی وسیعی از معانی قرآن, علی(ع) فرمود:
(لو شئت ان اوقر سبعین بعیراً من تفسیر ام القرآن, لفعلت.)۲۴
اگر بخواهم هفتاد شتر را از تفسیر سوره حمد, بارکنم, می توانم.
ابن عباس می گوید:
(شبی, از سرشب تا به صبح, علی(ع) درباره تفسیر باء بسم اللّه برای من سخن گفت.)۲۵
بنابراین, تفاسیر پیامبر به گونه ای کامل و فراگیر نزد علی(ع) بوده و پس ازآن بزرگوار جلوه های دانش قرآنی علی(ع)را باید نزد وارثان معصوم ۲۶وبرخی شاگردان آن حضرت, از قبیل ابن عباس جست وجو کرد که درباره بهره گیری خود از دانش قرآنی علی , این گونه سخن می گوید:
(آنچه از تفسیر قرآن دریافته ام, از علی بن بی طالب(ع) است.)۲۷
درجای دیگر اظهار می دارد:
(علی(ع) دانشی را فراهم آورد که پیامبر اسلام بدو تعلیم داد و آگاهی پیامبر(ص) از علم الهی منشأ گرفته بود و دانش و آگاهی علی(ع) از علم پیامبر(ص) مدد می گرفت. وآگاهی من از علم علی(ع) الهام گرفته است و دانش من و علم اصحاب و یاران پیامبر(ص) در کنار علم علی(ع) مانند قطره آبی است, کنار هفت دریا.)۲۸
پرسشی که ذهنها را نباید آرام گذارد, این است که چرا در کتابهای فقهی و حدیثی عامه, از معلومات بیکران علی(ع) جز مقداری ناچیز راه نیافته است, تا تمامی مسلمانان از این منبع فیاض و زلال بهره ببرند؟ واز این طریق پیوندشان را با اقیانوس علم نبوی, استحکام بیشتری بخشند؟
از این پرسش چند گونه پاسخ داده شده که بهترین آن, پاسخ محقق و دانشمند مصری ابوزهره است:
(علّت این که روایات و فقه علی(ع) از دید جمهور مسلمانان مخفی مانده است, به حکومت امویان بازمی گردد, زیرا معقول نیست که از بالای منابر به علی(ع) لعن بفرستند و درعین حال, علما را آزاد گذارند تا علم علی(ع) را بازگو کرده و فتاوی و سخنان او را برای مردم نقل کنند, خصوصاً آثاری که مربوط می شود به اساس حکومت اسلامی. عراق نیز که علم علی(ع) درآن جا نشر یافت, درآغاز در دست حکام سخت گیر و خشن اداره می شد و امکان این را نداشت که علم علی(ع) در بین مردم گسترش یابد.)۲۹
شاهد گویای این واقعیت تلخ تاریخی, سخن حسن بصری در پاسخ یونس بن عبید است که از وی پرسید:
(شما که پیامبر(ص) را ندیده اید, چگونه می گویید: (قال رسول اللّه(ص))؟
حسن بصری گفت:
(پسربرادرم مطلبی را پرسیدی که پیش از تو کسی از من سؤال نکرده است. اگرمنزلت و مقام والایی پیش من نمی داشتی, این راز را نمی گفتم. تو می بینی که در چه زمانی قرار داریم [زمان سلطه حجاج]. هرچه شنیدی از من که می گویم: قال رسول اللّه, پس بدان آن را از علی(ع) نقل کرده ام, ولی در زمانی قرار دارم که نمی توانم از علی(ع) نام ببرم.)۳۰
● شیوه های پیامبر در تبیین و تطبیق آیات الاحکام
پیامبر(ص) به دلیل نیاز و ابتلای مسلمانان و درمواردی به جهت ناتوانی فهم انسانها از رسیدن به واقعیت امر دینی, ناگزیر بود که مراد واقعی خداوند را از واژه ها و جملات آیات الاحکام, به گونه فشرده و گویا بشناساند وبه بیان ناسخ منسوخ, تقیید و تخصیص که در مورد این بخش از آیات صورت گرفته بود, بپردازد وبدین وسیله, هرگونه ابهام و اجمال را از مسیر عمل به شریعت قرآنی دورنماید.
همان گونه که تمام برخوردها, تلاشها, مجاهدتها, اقدامات اصلاحی ـ تربیتی و دعوت به اسلام, براساس شیوه های معیّن و ملاکهای انتخاب شده مؤثر وبرتر, انجام می گرفت, تبیین (آیات الاحکام) نیز با شیوه های مشخصی که در لابه لای روایات موجود, درخور مطالعه اند, صورت گرفته است که اینک به چهار نمونه از آنها اشاره می شود:
۱) تطبیق آیه بر سبب نزول
همان گونه که پیشتر یادآوری شد, بیشتر آیات مربوط به فقه, شأن نزول دارد و پس از حادثه و رخدادی, بر پیامبر(ص) وحی شده وپیامبر(ص) نیز در معرض دید افرادی به گونه ای مستقیم و یاغیرمستقیم بر پیوند آیه با سبب نزول آن, تکیه داشته و حکم موجود درآیه را بر مورد شأن نزول آیه تطبیق کرده است. دراین باره, افزون بر نمونه هایی که پیش از این ارائه شد, شأن نزول آیه قذف: (والّذین یرمون ازواجهم…) (نور / ۶-۷) ۳۱و سبب نزول آیه ظهار: (قد سمع اللّه قول الّتی تجادلک فی زوجها…) (مجادله / ۱-۲) و غیره, درخور مطالعه است.۳۲
۲) آموزش عملی
در مواردی به قصد تعلیم و آموزش فرمان الهی, پیامبر(ص) به صورت عینی و عملی مفاهیم قرآنی را به نمایش می گذاشت و راه عمل به قرآن را هموار می ساخت. روایات زیر, نمونه های آن است:
از جمله آیاتی که مفهوم کلی را مطرح کرده, آیات نماز است که امر(اقیموا الصّلوة) ویا جمله مشابه آن را در متن خود دارد و به قصد روشن شدن حقیقت نماز و چگونگی به پاداشتن آن, پیامبر(ص) فرمود:
(صلّوا کما رأیتمونی اصلّی.)۳۳
در داستان تیمّم عمّار یاسر که پیش از این یاد شد, پس از تلاوت آیه تیمّم, پیامبر دستهای خود را بر زمین زد وبه هم مالید. آن گاه دو دستش را برپیشانی مبارک و سپس کف هردست را بر پشت دست دیگر کشید ۳۴وبا این عمل حقیقت تیمّم را شرح داد.
سلمان فارسی می گوید:
مردی بر پیامبر(ص) وارد شد و گفت: السلام علیک یارسول اللّه, حضرت پاسخ داد: وعلیک ورحمة اللّه. سپس کسی دیگر وارد شد وگفت: السّلام علیک یا رسول اللّه ورحمة اللّه. پیامبرفرمود: وعلیک و رحمة اللّه وبرکاته. آن گاه شخص سومی وارد شد وعرض کرد: السّلام علیک ورحمة اللّه وبرکاته. حضرت فرمود: وعلیک. آن مرد عرض کرد:ای پیام آور خداوند پدر و مادرم فدایت, مرد اول و دوم بر تو سلام کردند و جوابی که به آنان دادی, بیشتر و طولانی تر است از جوابی که به من دادی؟ حضرت فرمود: تو چیزی برای ما باقی نگذاشتی و خداوند می فرماید:(واذا حیّیتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها او ردّوها)(نساء / ۸۷) پس ما سلام تو را همان گونه جواب دادیم.۳۵
دراین روایت, پیامبر(ص) با عمل خود, آیه تحیّت را تفسیر کرده است.
۳) شرح آیات
بخش عمده ای از تفاسیر نبوی, شرح و تفسیر واژگان و جملات مبهم است. بیان پیامبر, موجب آن بود که آیات از ابهام اولیه بیرون آیند و مسلمانان در مقام عمل, دچار تردید و سرگردانی نشوند.
مثالهای زیر چند نمونه آشکار این موارد است:
ابن عمر می گوید: پیامبر(ص) درباره توبه اهل قذف, که درآیه: (الاّ الّذین تابوا من بعد ذلک)(نور / ۵) آمده, فرمود:
(توبتهم اکذابهم انفسهم, فان کذبوا انفسهم قبلت شهادتهم.)۳۶
توبه قذف کنندگان به این است که خودشان را تکذیب کنند و پس از آن که گفتند قذف ما حقیقت ندارد, شهادت آنان پذیرفته می شود.
از علی(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) درباره مفهوم (احصان) در مورد کنیز که درآیه:(… فاذا أحصنّ فان أتین بفاحشة فعلیهنّ…) (نساء / ۲۵) ذکر شده است, فرمود:
(احصانها اسلامها و عفافها.)۳۷
احصان در مورد کنیزان عبارت است از این که اسلام را پذیرفته و پاکدامنی را پیشه سازند.
انس می گوید: از پیامبر(ص) درباره مفهوم استطاعت در آیه: (للّه علی النّاس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلاً) (آل عمران/ ۹۲) سؤال شد, حضرت فرمود:
(الزاد والراحلة)۳۸
توشه و بار را داشته باشد.
با مطالعه روایات یادشده, این نتیجه گیری قطعی می نماید که بدون دخالت بیان پیامبر(ص), درک و شناخت ماهیت توبه قذف کننده (که شرط قبولی شهادت او به حساب می آید) واحصان کنیز که شرط سبک شدن حدّ زنا برای اوست واستطاعت در حجّ و دهها آیه دیگر, امکان پذیر نبوده و در نتیجه عمل به این تکالیف نیز به صورت صحیح ممکن نمی گردید.
۴) استدلال به آیات درفروع فقهی
در موارد گوناگون پیامبر پس از مطرح شدن مسائل فقهی, حکم را بیان فرموده, آن گاه به آیه قرآن تمسک می جوید و گاه چگونگی دلالت آیه را نیز تذکر می دهد.
بنابراین, نمونه ها و روایاتی که دراین باره ذکر می شود, از دو بعد درخور مطالعه است. هم از این جهت که گونه ای تفسیر است که باشیوه معینی ارائه شده و هم بدان جهت که استدلال فقهی قرآنی درآن نهفته است. پس باید با دید کنجکاوانه تری مورد تأمل قرار گیرد.ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می کند:
پیامبر(ص) فرمود: (شارب الخمر لاتصدقوه اذا حدث و لاتزوّجوه اذا خطب ولاتعودوه اذا مرض و لاتحضروه اذا مات و لاتأمنوه علی امانة, فمن ائتمنه علی أمانة فاهلکها فلیس علی اللّه ان یخلف علیه و لا أن یأجره علیها لأنّ اللّه یقول:(ولاتؤتوا السّفهاء اموالکم) (نساء/ ۵) و أیّ سفه أسفه من شارب الخمر.)۳۹
شرابخوار را وقتی که سخن می گوید, راستگو مپندارید و وقتی که خواستگاری می کند, به او زن ندهید و هنگامی که بیمار شد, عیادت نکنید و زمانی که مُرد, بر جنازه او حاضر نشوید و او را برامانتی امین نشمارید. پس اگر کسی امانتی به او سپرد و او ازبین برد, خداوند آن را جبران نخواهد کرد و اجر و پاداش دربرابر امانت از دست رفته به صاحب آن نخواهد داد, زیرا خداوند فرمود: (اموال خود را به سفیهان ندهید) و کدام سفیهی, سفاهتش از شرابخوار بیشتر است.
ابن عباس می گوید:
(پیامبر(ص) فرمود: (حرمت التّجارة یوم الجمعة مابین الاذان الاول الی الاقامة الی انصراف الامام, لانّ اللّه یقول: (یاایّهاالذین آمنوا اذا نودی للصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکراللّه و ذروا البیع…) ۴۰ جمعه/ ۹
بین اذان اول و اقامه و انصراف امام [تمام شدن نماز] تجارت و معامله حرام است, زیرا خداوند فرموده است: (ای مؤمنان! زمانی که برای نماز جمعه ندا داده شد, بی درنگ به سوی یاد خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید.
پیامبر(ص) فرمود:
(کل العتق یجوز له المولود الاّ کفارة القتل, فان اللّه تعالی یقول: (فتحریر رقبة مؤمنة) (نساء/ ۹۲). قال: یعنی بذلک مقرّة قد بلغت الحنث.)۴۱
درآزاد ساختن بردگان [ موارد کفاره] آزادی کودک کفایت می کند, مگر در کفاره قتل, زیرا خداوند متعال می فرماید:(پس برده مؤمن آزاد شود) فرمود: مراد آیه این است که برده, اقرار(به اسلام) کرده, و به حد بلوغ رسیده باشد.
سخن اساسی که دراین بخش از نوشته, قابل طرح و نیازمند به بررسی به نظر می رسد, این است که آیا هدف پیامبر(ص) ازاین نوع پردازش به آیات, تفسیرو حداکثر تطبیق کلی بر قضایای جزئی بوده است؟ ویانوعی اجتهاد و ارجاع به قواعد اصولی است که صدها سال بعد از زمان پیامبر در قالب دانشی به نام (علم الاصول) به وجود آمده و تکامل یافته است؟
قبل از پرداختن به پاسخ این گونه پرسشها, یادآوری این مطلب لازم است که بین مسلمانان درباره اجتهاد پیامبر(ص) اختلاف شدید و عمیقی وجود دارد:
اشاعره و بسیاری از معتزله,۴۲ و امامیه,۴۳ براین باورند که اجتهاد, شایسته پیامبر نیست, ولی بیشتر اصولیان اهل سنت, اجتهاد را برای پیامبر روا می دانند.
برخی از قائلین به اجتهاد پیامبر, آن حضرت را تا سرحد یک انسان معمولی, که به اجتهاد دست می زند و گاه به واقعیت دست پیدا می کند و زمانی هم خطا می کند,۴۴ رسانده اند وبعضی دیگر همچون قرطبی ۴۵و فخررازی می گویند در اجتهاد پیامبر, خطا راه ندارد وهمیشه برابر با واقع است و بعضی دراین وادی فکری راه توقف را پیش گرفته واز گفتن آری, یا نه سرباز زده اند.۴۶
این نوشتار, مجال بررسی اقوال و آراء و نقد دلایل را ندارد, ولی پافشاری بر این حقیقت و واقعیت قرآنی را لازم می شمارد که پیامبر درچهارچوب وحی حرکت می کرده و درمقام تشریع و تبلیغ و هدایت, هیچ گاه و درهیچ شرایط گرچه برای یک لحظه هم مسیروحی را رها نکرده اند واین, درآیات چندی مورد تأکید قرار گرفته است:
۱) (… إن أتّبع الاّ ما یوحی إلیّ…) انعام / ۵۰, یونس / ۱۵
من پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود.
۲) (قل انّما أتّبع ما یوحی إلیّ من ربّی…) اعراف/ ۲۰۳
تنها چیزی را پیروی می کنم که از سوی پروردگار به من وحی می شود.
۳) (انّا أنزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بماأراک اللّه…) نساء / ۱۰۵
همانا این کتاب(قرآن) را به راستی برتو نازل کردیم تا بدان سان که خدا به تو آموخته و بنموده است, میان مردم داوری کنی.
باتوجه به آیات فوق, به این نتیجه می رسیم که استدلال پیامبر(ص) به آیات, گرچه ازنوع مراجعه به ظواهر قرآن است و توجه به آن, با قطع نظر از روایات وآیاتی که مصونیت و عصمت پیامبر(ص) را مطرح می کند, ممکن است این ذهنیت را پدید آورد که این عمل پیامبر, اجتهاد است واجتهاد ممکن است برابر واقع باشد یا مخالف آن, ولی تعمق و تدبر درآیات قرآن, احتمال مخالفت نظر پیامبر را باواقع ازمیان می برد ویادآور می شود که در چنین مواردی نیز پیامبر(ص) پیرو وحی است وآنچه به زبان می آورد, حق و حقیقت است, نه ازآن نوع استظهارهایی که آمیخته با وهم واحتمال خلاف باشد.
پیامبر(ص) بااین که هرحکم و سخنی که به زبان می آورد, پذیرفته نزد مسلمانان بود و کسی به خود اجازه نمی داد که ازآن حضرت, دلیل وبرهان قرآنی بخواهد و کلامش را مستند به کتاب کند, درعین حال, پیامبر مراجعه به قرآن می کرد و مدعایش را با دلایل قرآنی مستحکم می ساخت, تا بدین وسیله اهداف زیر را دنبال کند:
۱) درزمان حیاتش, سیره مراجعه به قرآن را زنده سازد و به مسلمانان بیاموزد که در صورت روبه رو شدن با مسائل جدید ومطرح شدن فروع فقهی, بلاتکلیف نمانده و از لابه لای آیات قرآن, حکم مورد نیازشان را به دست آورند.
مسلمانان نیز با مشاهده این سیره پیامبر(ص) حتّی درزمان حیات ایشان, خودشان را مجاز دانستند که مسائل خود را در قرآن بجویند و ازاین طریق به وظیفه تدبر, تعقل و تفقّه که از سوی خود قرآن مطرح شده است, در بخش (آیات الاحکام), عمل کنند که نمونه هایی دراین رابطه یادآوری خواهد شد.
۲) پیامبر با این شیوه, نسبت به معیار و ملاک استدلال به آیات قرآن در فقه راهنمایی می کند واین نکته را می آموزد که برای هرحکمی, به هرآیه ای از آیات قرآن نمی توان استدلال کرد.
مطالعه روایاتی که مشتمل براستدلالهای قرآنی پیامبر(ص) درفقه است, می تواند محققان را راهنمایی کند و قواعد فقهی, اصولی, ادبی وقرآنی مورد نظر در استدلال پیامبر(ص) را به آنان بشناساند و مشروع بودن استفاده از چنین معیارهایی را در موارد همانند, برای آنان یادآوری نماید.
۳) پیامبر با روش خود, روشن کرد که درعین نیاز به وحی درفهم قرآن, پاره ای از احکام آن براساس شیوه متعارف و شناخته شده در زبان عربی, استوار است. پس برای دسترسی به مفاهیم قرآنی, از شناخت اصول و قواعدی که درعرف وادبیات عربی و انسانی, ملاکیت دارند و ممکن است درفهم احکام فقهی از قرآن نیز سودمند باشند, نباید غفلت کرد.
● مبانی استدلال پیامبر به آیات الاحکام
جدای ازمباحث گذشته در چگونگی تفسیر نبوی ازآیات, نمی توان ازاین نکته غفلت داشت که به احتمال قوی, گونه های مختلف استدلال پیامبر(ص) به آیات, مبتنی بر قواعد و مبانی عام و کلی است که آن حضرت افزون بر ارائه حکم, آن مبادی و مبانی و قواعد را به گونه ای ضمنی و التزامی عرضه کرده است. بعید نمی نماید که بسنده نکردن پیامبر به صرف بیان حکم بلکه طرح حکم همراه با استدلال به آیات, برای آن بوده است که اولاً عمق و گستره مفاهیم آیات وحی معلوم گردد و ثانیاً قواعد و مبادی عمومی وقابل استفاده برای فهم (آیات الاحکام) خود را نشان دهد.
دراین نگرش مختصر, مجال بررسی گسترده در شناخت سند, دلالت و جهت صدور روایات مورد استناد نیست. ازاین رو, با فرض پذیرش روایات, چگونگی استدلال حضرت ومبانی و قواعد به کارگرفته شده, مورد اشارت قرار خواهند گرفت ودراین میان, به ذکر سه نمونه بسنده می شود, تا گوشه ای ازاین گونه قواعد و مبانی استدلال و فهم آیات, خود را نشان دهد.
۱) الغاء خصوصیت مورد
عبدالاعلی بن اعین می گوید:
قال رسول اللّه (ص) من کان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلایجلس فی مجلس یسبّ فیه امام او یغتاب فیه مسلم, انّ اللّه یقول فی کتابه:(فاذا رأیت الّذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره…)۴۷ انعام / ۶۸
هرکه ایمان به خدا و روزآخرت دارد, نبایست بنشیند در مجلسی که درآن به امامی دشنام داده می شود ویا از مسلمانی غیبت به عمل می آید, زیرا خداوند در کتابش می فرماید:
پس زمانی که دیدی کسانی را که آیات ما را به استهزا می گیرند, پس ازآنان روی بگردان تازمانی که به سخنی غیرازآن روی آورند.
در تفسیر پیامبر(ص) از مورد آیه, مشرکانی که قرآن را مورد اهانت قرار می دادند, الغای خصوصیت گردیده و هرعمل ظالمانه ای که آن را خداوند روا نمی شمارد, معیار قرار داده شده است.
۲) بهره گیری از اطلاق
در روایتی از ابوامامه آمده است: پیامبر (ص) فرمود:
(لایحلّ تعلیم المغنیات و لابیعهنّ و لاشراؤهنّ ولاالتجارة فیهنّ و ثمنهنّ حرام و ماانزلت علیّ هذه الآیة الاّ فی مثل هذاالحدیث:
(ومن النّاس من یشتری لهوالحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه…) ۴۸ لقمان/۶
آموزش زنان آواز خوان, فروش, خرید و تجارت در مورد آنان جایز نیست و قیمت آنها حرام است ونازل نشده است برمن این آیه, مگر درباره این گونه سخن:
کسانی از مردم می خرند حدیث و سخن بیهوده را تا از راه خدا به بیراهه بکشاند.
جمله (الاّ فی مثل هذا الحدیث) گویای این است که کلمه (لهوالحدیث) مصادیق زیادی را شامل است که صدای زنان آواز خوان یکی ازآنهاست و چنین گستره ای از اطلاق (لهوالحدیث) و محدود نشدن آن, قابل استفاده است.
۳) استدلال به عطف
فاطمه دختر قیس می گوید:
از پیامبر(ص) سؤال کردم که آیا غیر از زکات, حق مالی دیگری بر دارایی انسان تعلق می گیرد؟
پیامبر(ص) این آیه را تلاوت فرمود:(… وآتی المال علی حبّه ذوی القربی… و آتی الزّکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا…) ۴۹ بقره / ۱۷۷
پیامبر(ص) در روایت بالا, برای وجود حقّ مالی غیرزکات به آیه شریفه استناد می جوید و ظاهراً مبنای استدلال فوق, حرف عطف است که ظاهر آن, این است که دوجمله, از دوحقّ مالی جداگانه سخن می گویند و هرمسلمان, افزون بر زکات, موظف به پرداخت حقّ مالی دیگری است.
در جمع بندی کلی, می توان ادعا داشت که پیامبر (ص)به گونه های مختلف راه مراجعه به قرآن و فهم حکم شرعی را برای اصحاب و یارانش باز کرد و قواعد عمومی استفاده از آیات وحی را برای ایشان بیان داشت وبا بیانها و استدلالهای قرآنی, مبانی اصولی, ادبی و… مؤثر درفهم قرآن را ارائه کرد, تا اصحاب و مسلمانان بتوانند از ابعاد فقهی قرآن, بهره ببرند و نیازهای تشریعی زندگی خویش را برطرف سازند.
● برداشتهای فقهی صحابه از قرآن درزمان پیامبر(ص)
از توصیه های قرآن به تدبر و نیز سیره عملی پیامبر(ص) در تفریع و تطبیق (آیات الاحکام) برفروع و موارد جزئی, این حقیقت برای تمامی اصحاب درخور درک بوده است که فهم احکام و شریعت ازقرآن راهی گشوده است و راه تعقل و تأمل قرآنی, برای غیرپیامبر(ص) مسدود نیست.
پرسش درخور طرح این است که آیا درحیات پیامبر(ص) یاران ایشان به تفریع و اجتهاد دست یازیده اند؟ یا این که فعالیتهای اجتهادی, تنها پس از درگذشت پیامبر(ص) بین مسلمانان آغاز شد و به تدریج رونق یافت؟
پاسخها, متفاوت است. بعضی عقیده دارند که درزمان پیامبر(ص) کسی به خود اجازه نمی داد که با وجود پیامبر(ص), وارد میدان تفسیر قرآن شود.۵۰ برخی رواج اجتهاد در عصر پیامبر(ص) را می پذیرند۵۱ و گروهی, مطرح بودن اجتهاد مصطلح را انکار کرده و می گویند اجتهاد به معنی دستیابی به نظر و رأی نزدیک تر با عقل, ذوق, عدالت و سایر دستورات, درزمان پیامبر(ص) مطرح بوده است.۵۲
پیش از اشاره به اصل جواب, یادآوری این مطلب را ضروری می دانیم که تدارک مقدمات, فراهم کردن شرایط لازم و بررسیهای ضروری مقارن با عمل اجتهاد, به گونه ای که امروزه مطرح است, یقیناً درزمان پیامبر(ص) مطرح نبوده است. نه تنها از علوم گوناگونی که اکنون به قصد رسیدن به مقام اجتهاد فراگرفته می شود, درآن زمان خبری نبود که احاطه بر همه (آیات الاحکام) نیز برای بسیاری دربرخی از مقاطع, زمینه نداشت. امّا پرسش در اجتهاد به معنی استمداد از ظواهر نصوص قرآنی و روایات است که یکی از مصادیق اجتهاد تلقی شده است ۵۳و نه به کارگیری قواعد گوناگون فقهی اصولی, اجماع و عقل و… که شکل تکامل یافته اجتهاد را سامان می دهد.
با توجه به این حقیقت, در پاسخ, مطالب چندی را به طور فشرده ارائه می کنیم:
۱) نمی توان حقّ تعقل و تفکر اصحاب را در بخش (آیات الاحکام) سلب کرد و یا گفت که این بخش از قرآن, درآن زمان نیاز به تدبر و تفقه نداشته است و یا این که اظهار داشت که تمامی آیات مربوط به تفکر و تعقل درباره قرآن, به زمان پس از ارتحال پیامبر(ص) ویا به کسانی که دسترسی به پیامبر ندارند, اختصاص دارد.
۲) در روایات واحادیث تاریخی, به مواردی برمی خوریم که پیامبر(ص) به قضاوت و یا اجتهاد و اظهار نظر تشویق می کند. دو روایت زیر, نمونه آن است:
وقتی که پیامبر(ص) علی(ع) را برای قضاوت به یمن می فرستاد, علی (ع) عرض کرد:
(کیف اقضی بین النّاس وانا حدیث السّن.)
چگونه با این سن کم به قضاوت و دادرسی بین مردم بپردازم؟
پیامبر دست بر سینه او گذاشته, فرمود:
(اللّهم اهد قلبه وثبّت لسانه.)
پروردگارا قلب او را هدایت کن و زبانش را [در گفتن سخنان درست] ثابت نگهدار!
علی (ع) می فرماید:
(پس از دعای پیامبر(ص) هیچ گاه در هنگام قضاوت, گرفتار تردید و دودلی نشدم.)۵۴
هنگام اعزام معاذ به یمن, پیامبر(ص) از او پرسید:
(بم تحکم؟) قال: بکتاب اللّه. قال(ص): (فان لم تجد)؟ قال: بسنّة رسول اللّه. قال (ص):(فان لم تجد)؟ قال: اجتهد برأیی, فضرب رسول اللّه فی صدره وقال: (الحمد للّه الّذی وفّق رسول رسول اللّه بما یرضی رسول اللّه.)۵۵
براساس چه قضاوت می کنی؟ عرض کرد: برابر کتاب خدا. حضرت فرمود: اگر آن حکم را درقرآن نیافتی, براساس چه قضاوت می کنی؟ عرض کرد: سنت رسول خدا. حضرت فرمود: اگر نیافتی؟ عرض کرد: به اجتهاد بر اساس رأی می پردازم. پیامبر(ص) فرمود: سپاس خدای را که فرستاده پیامبرش را به آنچه رضای پیامبرش را همراه دارد, موفق ساخته است.
این روشنگری ضروری می نماید که قضاوت علی(ع) و معاذ, به گونه ای که برای پیامبر(ص) مطلوب باشد و رضایت او را به دنبال داشته باشد, یقیناً قضاوتی است که با توجه به ظواهر قرآن و روایات پیامبر(ص) صورت گرفته باشد و نه قضاوتهای صرفاً ذوقی وسلیقه ای و بدون توجه به ظواهر قرآن و حدیث. به عبارت دیگر, گویا پیامبر(ص) هدایت و دسترسی به حکم واقعی و تلاش لازم دراین رابطه را به علی(ع) و معاذ یادآوری می کند که میزان موفقیت درآن, به میزان معلومات قرآنی و روایتی و مطالعه آنان به قصد یافتن حکم جزئی مورد نظر خود, بستگی و ارتباط دارد.
در داستان تیمّم عمّار یاسر و تلقی عدی بن حاتم, که پیشتر از آن یادکردیم, پیامبر(ص) آنان را به واسطه مراجعه شخصی به قرآن مورد انتقاد قرار نداد, بلکه بر غیرواقعی بودن برداشت اشاره کرد و مفهوم واقعی را بازگو فرمود.
چنین روایاتی, گویای این است که مسلمانان استدلال به قرآن و استنباط تکالیف خود را از درون آیات آن, حق مسلّم خود دانسته و صحابه بدون کوچک ترین تردید و نگرانی درحیات پیامبر(ص)به این کار دست می زده اند.
گاه اتفاق می افتاد که پیامبر(ص) بر استنباط واجتهاد فردی از صحابه با سکوت خود, مهر صحت می زد.
از جمله, عمروبن عاص می گوید:
(در غزوه (ذات السلاسل) در شب سردی جنب شدم و باخود فکرکردم اگر غسل کنم, هلاک می شوم. برهمین اساس, تیمّم نموده و نماز صبح را با امامت من به جماعت خواندیم. پس از بازگشت به حضور پیامبر(ص) رفته و ماجرا را تعریف کردم و گفتم: درآن موقع به یاد آیه: (ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکة) افتادم ونمازم را با تیمم خواندم؟ پیامبر(ص) خندید و چیزی نفرمود.)۵۶
گرچه آیه مورد استدلال عمرو, درظاهر ارتباطی با آیه تیمّم ندارد, ولی بدین دلیل که اقدامات خطرآفرین از سوی خود انسان را ممنوع می داند, دامنه آن وضو و غسل زیان آور را نیز شامل است و به همین دلیل, باعث تخفیف و تبدیل غسل و وضو به تیمّم می شود و عمرو براساس چنین درکی, به آیه استدلال کرده است.
با توجه به مطالب یاد شده, می توان چنین نتیجه گیری کرد که در زمان پیامبر(ص) استمداد از ظواهر قرآن برای تشخیص تکالیف فردی در موارد جزئی, امری تثبیت شده و رایج بوده است.
بنابراین, عصر پیامبر (ص) را می توان آغاز دوره فهم تفسیری مسلمانان از قرآن و (آیات الاحکام) دانست. اصحاب پیامبر(ص) با مراجعه به قرآن و تلاش درجهت فهم آن, آغازگر راهی پرگستره دربرداشت وفهم کتاب الهی شدند.
سید ابراهیم سجّادی
۱. محمد الخضربک, تاریخ التشریع الاسلامی, (مصر, المکتبة التجاریة الکبری) / ۱۵.
۲. محمد فرحات, تاریخ الاحکام و التشریع, (بیروت, الدار العالمیة)/ ۳۳.
۳. محمد الخضربک, تاریخ التشریع الاسلامی / ۱۳.
۴. سیوطی, جلال الدین, لباب النقول فی اسباب النّزول / ۱۵۱.
۵.ابن قیم الجوزیة, اعلام الموقعین, (بیروت, دارالکتب العلمیه) ۲ / ۲۲۵; سیوطی, جلال الدین, لباب النقول, / ۳۸.
۶. سیوطی, جلال الدین, الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور, (دارالفکر, ۱۴۰۳ ), ۴ / ۲۸۹.
۷. سیوطی, جلال الدین, الاتقان, (قم, منشورات الشریف الرضی), ۴ / ۲۳۰.
۸. فیض کاشانی, محمد بن مرتضی, تفسیر الصافی, (بیروت, مؤسسه الاعلمی), ۱/۵۶.
۹. همان.
۱۰. عیاشی , محمدبن مسعود , تفسیر العیاشی, (تهران, المکتبة العلمیة الاسلامیة ), ۱ / ۲۴۴.
۱۱. طبری, محمدبن جریر, جامع البیان عن تأویل آی القرآن, (بیروت, دارالمعرفة), ۱ /۳۰.
۱۲.ا بن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, (بیروت, دارالمعرفة), ۱/ ۱۳
۱۳. ابن تیمیّة, مقدمة فی اصول التّفسیر, (چاپ دوم: ۱۹۷۲), / ۳۵
۱۴. رک: آیات ۱۲۹, ۱۵۱ سوره بقره و ۱۶۴ سوره آل عمران و ۲ سوره جمعه.
۱۵. ابن تیمیة, التفسیر الکبیر, (بیروت, دارالکتب العلمیة), ۱۴۰۸, ۱ / ۴۶.
۱۶. سیوطی, جلال الدین, الاکلیل, (بیروت, دارالکتب العلمیة) / ۱۱.
۱۷. ابن القیم الجوزیة, اعلام الموقعین, ۲ / ۲۱۹.
۱۸. قرطبی, محمد بن احمد, الجامع لاحکام القرآن, (بیروت, داراحیاء التراث العربی), ۱ / ۳۱; ابن جریر طبری, جامع البیان, ۱ / ۳۰.
۱۹. ابی داود, سنن ابی داود, حدیث ۳۴۴۶.
۲۰. ابن قیم الجوزیه, اعلام الموقعین, ۶ / ۱۱۷.
۲۱. همان, ۱ / ۱۳
۲۲. سیوطی, جلال الدین, الاتقان, ۴ / ۲۳۳.
۲۳. مجلسی, محمدباقر, مرآة العقول, (تهران, دارالکتب الاسلامیة, ۱۳۶۳), ۱ / ۲۱۰.
۲۴. سیوطی, جلال الدین, الاتقان, ۴ / ۲۳۰.
۲۵. صدر, سیدحسن, تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام, / ۲۲۴.
۲۶. عسقلانی, احمدبن علی بن حجر, تهذیب التهذیب, ۲/۲۶۳.
۲۷. ذهبی, محمدحسین, التفسیر و المفسرون, (بیروت, دارالنفائس), ۱/۸۹ ـ ۹۰.
۲۸. قمی, عباس بن محمد رضا, سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار, (تهران, کتابخانه سنائی), ۲/۴۱۴.
۲۹. محمدابوزهرة, الامام الصادق, (بیروت, دار الثقافة العربیة) / ۱۶۳.
۳۰. محمد عبدالرّحیم محمد, المدخل الی فقه الامام علی, (مصر, دارالحدیث) / ۲۶.
۳۱. سیوطی, جلال الدین, لباب النقول, / ۱۵۳.
۳۲. طبرسی, فضل بن حسن, مجمع البیان, (بیروت, دارالمعرفة),۱۰ـ ۹ / ۲۴۶.
۳۳. محمدبن اسماعیل بخاری, صحیح بخاری, ۱ / ۱۱۷.
۳۴. بحرانی, سیدهاشم, البرهان فی تفسیرالقرآن, (قم, مؤسسه اسماعیلیان), ۱ / ۳۷۲.
۳۵. سیوطی, جلال الدین, الدرالمنثور, ۲ /۶۰۵.
۳۶. همان, ۶/ ۱۳۱.
۳۷. ابن کثیر, تفسیرالقرآن العظیم, ۱/۴۸۷.
۳۸. سیوطی, جلال الدین, الدرّالمنثور, ۲ / ۲۷۳.
۳۹. قمی, علی بن ابراهیم, تفسیرالقمی, (قم, دارالکتاب), ۱ / ۱۳۱.
۴۰. سیوطی, جلال الدین, الدرّالمنثور, ۸ / ۱۶۳.
۴۱. حرّعاملی, محمدبن حسن, وسائل الشیعة, (بیروت, داراحیاءالتراث العربی), ۱۵/ ۵۵۷.
۴۲. محمود شحاته, علوم القرآن, (قاهره, مکتبة نهضة الشرق ) /۴۰۰.
۴۳. حلّی, حسن بن یوسف, مبادی الوصول الی علم الاصول, (قم, مکتب الاعلام الاسلامی) / ۲۴.
۴۴. محمود شحاته, علوم القرآن, /۴۰۱.
۴۵. قرطبی, محمدبن احمد, الجامع لاحکام القرآن, ۵ /۳۷۶.
۴۶. فخر رازی, محمد بن عمر, المحصول فی علم الاصول, (بیروت, دارالکتب العلمیة), ۲ /۴۸۹ و ۴۹۳.
۴۷. علی بن ابراهیم قمی, تفسیر القمی, ۱ / ۲۰۴.
۴۸. بحرانی, سیدهاشم, البرهان, ۳/۲۷۰; سیوطی, الدر ّالمنثور, ۶ / ۵۰۴.
۴۹. ابن کثیر, تفسیر القرآن العظیم, ۱ / ۲۱۴.
۵۰. صبحی صالح, مباحث فی علوم القرآن, (بیروت, دار العلم للملایین) / ۲۸۹.
۵۱. احمد محمد الحصری, تفسیر آیات الاحکام /۴۴ - ۴۶.
۵۲. مطهری, مرتضی, مجموعه مقالات, (قم, دفتر انتشارات اسلامی) / ۴۷.
۵۳. محمد الخضری بک, تاریخ التشریع الاسلامی / ۸۷.
۵۴. ابن اثیر, الکامل فی التاریخ, (بیروت, دارالکتب العربیة), ۲/۳۰۵; مجلسی, بحارالانوار, ۲۱/۳۶۰ - ۳۶۳.
۵۵. ابن کثیر, تفسیرالقرآن العظیم, ۱/۳.
۵۶. همان ۱ /۴۹۱.
منبع : مجله پژوهش هاي قرآني


همچنین مشاهده کنید