جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


عاشقانه ای که جدی گرفته نمی شود!


عاشقانه ای که جدی گرفته نمی شود!
۱) چندی پیش که در مورد فیلم غیرمنتظره، غیرمنتظره صحبت کردیم طبق معمول گریزی زدیم و گفتیم که چرا این همه غیرمنتظره یقه این سینما را گرفته و رها نمی کند. گفتیم که فیلمسازان عزیز ما یا دغدغه ای برای قصه گویی ندارند و دنبال عکاسی های متحرک خودشان هستند یا وقتی هم که می خواهند قصه بگویند قصه هایی را برای گفتن انتخاب می کنند و آنها را جوری تعریف می کنند که آدم را کلا بی خیال قصه و سینما می کنند. این حرف های تکراری را آنقدر تکرار کردیم و آنقدر پریشان گویی کردیم که حالا دیگر نه رمقی برای واگویی مجددشان مانده و نه رویی.
۲) این ترانه عاشقانه نیست( که مثل خیلی دیگر از فیلم های ایرانی فقط تماشاگران تیزهوش ونخبه سینما ـ آن هم شاید ـ می توانند نسبتی بین اسمش با محتوا و مضمونش بیابند) بنای خود را بر قصه گویی گذاشته. آثار پیشین رحمان رضایی هم حاکی از دلبستگی او به بیان قصه های تا حدی غیرمتعارف و متمایز داشت که البته نفس این غیرمتعارف بودن داستان ( و نه داستان گویی) به خودی خود واجد هیچ بار مثبت و یا منفی نمی باشد. بلکه توان قصه گو (فیلمساز ـ فیلمنامه نویس) در بیان و به تصویر کشیدن صحیح و البته جذاب موقعیت غیرمتعارفی است که در صدد انتقال آن به تماشاگرش است و کنش ها و واکنش های پذیرفتنی در آن موقعیت به خصوص از سوی شخصیت های داستان. ضعف بزرگ این ترانه … همین است که قصه فی نفسه چالش برانگیزش را به بدترین شکل ممکن به تصویر می کشد. این به تصویر کشیدن نامناسب داستان اولین لطمه ای که به فیلم می زند زیر سوال رفتن خود قصه و پس زدن تماشاگر از اساس موقعیت است. این ترانه عاشقانه نیست داستان خوب و دارای پتانسیل های فراوان دراماتیک را برای گفتن انتخاب کرده. مضمون همیشگی و تمام نشدنی داستان های بزرگ دنیا که همواره به کار درام پردازی آمده. انتخاب انسان بین ضرورت های حیاتی زندگی و نیازهای طبیعی و انسانی اش و اصول و ارزش های اخلاقی.
انسانی که می خواهد اخلاق گرا باشد، به اصولش پای بند بماند این موقعیت چالش برانگیز و عظیم و باشکوه در آثار بزرگ هنری به بهترین شکل ظهور رسیده و به تماشاگرش امکان تجربه غریب و مستقیم قرار گرفتن در این شرایط را داده و در نتیجه به رسوخ این ارزش ها در عمق جان او انجامیده و بزرگ ترین رسالت و به عبارت همگانی تر کارکرد هنر را ایفا کرده. داستان این ترانه … داستانی از تبار همین مضمون و تم می باشد. اما آنجا که فیلمساز برای این مظروف در صدد بنای ظرفی بوده راه به خطا برده. قالبی که برای طرح داستانش به کار برده بسیار بی قواره و بدریخت است. مثلا نحوه آشنایی پسر و دختر با یکدیگر بسیار بی منطق است. اتفاقات دراماتیک خصوصا نقاط عطف در یک فیلمنامه باید دارای پشتوانه های قوی منطقی باشد. این پشتوانه منطقی در اتفاقات دراماتیک، این ترانه … بسیار ضعیف است، نتیجه این امر می شود اینکه فضایی که فیلم در جهت انتقال داستانش خلق می کند فضایی نپذیرفتنی است. وقتی تماشاگر از دلیل آشنایی دختر و پسر فیلم که یکی از نقاط عطف فیلم است قانع نمی شود در نتیجه فضایی که داستان از قبل این آشنایی برای ادامه بازگو کردن قصه اش ایجاد می کند نپذیرفتنی و قلابی می نماید همچنین می شود در ادامه به گفتن رازهایشان به همدیگر اشاره کرد. اگر فیلم را ملاحظه کنید با یک استقرای ناقص می توانید تصدیق بفرمایید که هیچ کدام از این اتفاقات و لحظه های فیلم به کت تماشاگر نمی رود. این روند همچنان ادامه دارد البته این فضاسازی ضعیف که به نظرم در نقد این ترانه … کلید واژه فهم خیلی از ضعف های فیلم است علاوه بر فیلمنامه به کارگردانی ضعیف و دور از انتظار ( مثلا در مقایسه با الهه زیگورات) رضایی هم برمی گردد. این گونه می شود که وقتی در پایان فیلم پسر به دختر اظهار علاقه می کند و پیشنهاد ازدواج می دهد تماشاگر ترجیح می دهد این قسمت از فیلم را هم مثل بقیه لحظات آن و کلیت آن زیاد جدی نگیرد. همان طور که از اول هم به رغم رفتارهای روان پریش و عجیب و غریب میترا حجار و سخنان و بیانات شبه فلسفی و سرخوشانه و خیام وار علیرضا اشکان هیچ جور نتوانست به خود بقبولاند که این دو، سرطانی اند و به روزهای پایانی عمرشان نزدیک.
۳) گفتیم که کارگردانی فیلم ضعیف بود. سه سکانسی که به عنوان نمونه برای این ادعا بخواهیم عبارت اند از: ذکر کنیم سکانس های مهمانی در ابتدای فیلم، ربایش ایرج نوذری توسط علیرضا اشکان در آن شرکت حمل و نقل و بالاخره سکانس نهایی و فینال فیلم یعنی درگیری نوذری و اشکان را اشاره کرد که به ساده انگارانه ترین شکل ممکن وقایع در آن چیده شده است. میزانسن ها فکر نشده به نظر می رسند و بازی های بازیگران در آن بدتر از بقیه لحظات فیلم است. بازی هایی بی ظرافت خصوصا از سوی علیرضا اشکان که علاوه بر تسلط بر بیان و عدم ادای صحیح دیالوگ ها از امتیاز بدن و میزانسن صحیح نیز محروم است.
۴) معمولا یک ماه پیش از جشنواره فیلم فجر و پس از آن تا اکران نوروزی فصل سرد و بی رمق اکران نامیده شده. در این دوره معمولا فیلم هایی به نمایش در می آیند که به سبب نداشتن ارزش های بالا و والای هنری و گیشه ای خود به خود توانایی جذب مخاطب را ندارند و انگار که اکران می شوند فقط به این علت که اکران شده باشند همان طور که ساخته شده اند فقط برای اینکه ساخته شده باشند و در سینمایی که گردش مالی آن بسیار پایین است و اقتصاد لاجونی دارد و از آن طرف کمبود سالن های نمایش فیلمش تبدیل به یک قصه تکراری ناخوشایند گشته اینکه عملا ۲ یا ۳ ماه از ۱۲ ماه سال را این گونه از دست می دهد جای تاسف است آن هم در زمانه ای که رقبای قدرتمندش روز به روز فربه تر و تازه نفس تر می شوند.
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید