پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


مراسم میرنوروزی


مراسم میرنوروزی
یکی از آداب و مراسم جشن نوروز باستانی ایرانیان سنت زیبا و شادی آفرین میرنوروزی بوده است که اکنون چند دهه ای است تقریباً به وادی فراموشی سپرده شده است.
به این معنی که در سالهای گذشته (حداقل تا اوایل قرن حاضر) در ایام خجسته عید نوروز گروهی از مردان،خاصه جوانان با نشاط و خوشدل دور همدیگر جمع شده و از میان خود جوانی ورزیده و زیبا رویی را به عنوان «میر نوروزی» یا «امیر نوروزی» برمی گزیدند که هدف از این عمل صرفاً شوخی و سرگرمی محض بوده است! و لذا به لحاظ تفریح عمومی و همچنین مضحکه ی خاص و عام قرار دادی وی، چند روزی اورا برتخت پادشاهی می نشاندند!
این شخص که موقتاً چند روزی بر اریکه ی قدرت تکیه می زد و زمام امور و فرمانروایی را به خاطر شوخی و مزاح در دست می گرفت. اجرای فرامینش نیز که واقعاً خنده آور بود بر همه واجب می گردید!!
در این اثنا پادشاه واقعی نیز طبق سنت معمول و قرارداد اجتماعی چند روزی برحسب ظاهر، خود را از مقام سلطنت خلع نموده و قدرت را با تمامی ارکانش به شخص امیر نوروز واگذار می کرد!
این به اصطلاح فرمانروای چند روزه، در ایّام مراسم نوروزی به منظور خندانیدن شهروندان، با تشریفات خاصی که معمولاً جوانی خوش اندام با لباسِ سرخ خنده دار، چتری سفید برسرگرفته بوده است. سوار بر الاغ یا استر، در کوچه و بازار حرکت می نمود. عده ای از افراد شوخ طبع نیز که هرکدام با ساز و آواز او را همراهی می کردند.
جالب اینکه این گروه هرگاه از کنار سرای یکی از دولتمندان می گذشتند. طنابی به داخل منزل او انداخته و تقاضای عیدی می نمودند که طبعاً صاحبخانه نیز موظّف می گردید هدیه ای در خور، به سر طناب بسته و آن را به سوی میرنوروزی و یارانش گسیل نماید.
از سویی این حاکم کذایی که در حقیقت به مناسبت نوروز جانشین چند روزی حاکم واقعی می گردید. در مدت مذکور هر فرمانی را صادر می نمود، بدون چون و چرا توسط اطرافیانش اجرا می شد. هرچند که واقعاً برخی کارها و دستوراتش موجب آزار و خشم مردم و حتی حاکم وقت می گردید!
به عنوان مثال مؤلف کتاب «فرهنگ مردم» در همین راستا آورده است: « در یکی از روزهای نوروز که عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی در شهر می گذشت، با عبور کاروان میرنوروزی برخورد می کند. امیرنوروز با حرکات مسخره ی خود، بدون آنکه خلیفه را بشناسد.
از همراهان خود می خواهد که عمّامه ، جقّه و شال خلیفه را بگیرند. و همراهان میرنوروزی هم [بدون چون و چرا] لباسهای خلیفه را به یغما می برند!
اما خلیفه که [از این عمل غیر منتظره] سخت متغیّر شده بود. چون به دارالخلافه می آید. وی و همراهانش را مجازات کرده و تا مدتی مراسم میرنوروزی را هم تعطیل می کند.»۱
به هر تقدیر احکام صادره از جانب میرنوروزی در مدت امارت کذایی اش که به راستی دلیل روشنی است بر تزلزل و ناپایداری قدرت، گاهی پا را از گلیم شوخی و مزاح فراتر نهاده و جنبه جدی و حقیقی به خود می گرفت. چنانکه علامه قزوینی معتقد است. « پادشاه نوروزی احکامی صادر نموده و [حتّی ] عزل و نصب ، توفیق و حبس و جریمه و مصادره [نیز] می کرده است و بالاخره پس از چند روزی سلطنت کوتاه او به پایان می رسیده است.»۲ بقول حافظ شیرازی که در این راستا گوید:
سخن درپرده می گویم، چوگل از غنچه بیرون آی
کـه بیـش از پنـج روزی نیست، حکم میـر نـوروزی۳
در هر حال امیر نوروز پس از پایان دوره ی حکومتش که در واقع چند روزی مردم را به مناسبت جشنهای نوروزی شاد و خندان می نمود. در صورت تعدّی از وظایف متعارف خود در آن ایام، بعدها مدتی از ترس حاکم یا حتی مردم، از دیده ها پنهان می گشت!
اما اینکه مراسم میرنوروزی از چه زمانی در فرهنگ نوروز رواج یافته است. اطلاع چندان دقیقی در دست نیست. همین قدر می دانیم که این سنت شادی بخش و در عین حال عبرت آموز، با سابقه ای نسبتاً طولانی و بطور یقین از دوره های قبل از اسلام در بین شهروندان ایرانی مرسوم بوده است. چرا که «مسعودی» درکتاب « مروّج الذهب» تألیف اوایل قرن چهارم هجری، با اشاره به مراسم میرنوروزی در میان ایرانیان آورده است:
« پنج روز آخر آن (نوروز) فروردگان است که روز اول آن در عراق و ایران کوسه ای بر استر خود سوار شود. ( و این جز در عراق و دیار عجم رسم نیست و اهل شام و جزیره و مصر و یمن آن را ندانند.) و تا چند روز جوز و سیر و گوشت چاق و دیگر غذاهای گرم و نوشیدنی های گرما زا و سرما بر به او بخورانند و بنوشانند و چنان آب سرد بر او بریزند و احساس رنج نکند. و به فارسی بانگ زند: «گرما ، گرما» و این هنگام عید عجمیان است که اثنای آن طرب کنند و شاد باشند.»۴
یا ابوریحان بیرونی متفکر و محقق قرون چهار و پنج هجری « در این ایام از مردی کوسه یاد می کند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می کرد و چیزی می گفت.»۵
همچنین «ابن مسکویه» نویسنده و مورخ مشهور قرون چهارم و پنجم هجری در راستای میرنوروزی می نویسد: « یک نفر کوسج (کوسه) سوار برحماری می شد و باد زنی می گرفت و وداع با زمستان می کرد و چوبی در دست داشت که از مردم خراج می گرفت و اگر در ایام سال یکروز بیشتر پیدا می شد او را می زدند.»۶
بالاخره مؤلف فرهنگ اساطیر با توجه به نوشته ی مظفرگنابادی در کتاب «شرح بیست باب» در همین راستا اضافه می نماید: « در برخی از دوره ها تا پنجاه مرد از غلامان پادشاه تابع او [ مردکوسه سوار بر حمار یا به اصطلاح میر نوروزی] بودند و اگر بازاریان در دادن زر تعلّل میکردند. حکم به غارت دکّان ایشان میداد! [جالب این که] از صبح تا ظهر هرچه گرد می آورد به پادشاه تعلق می گرفت و از آن وقت تا عصر به خود او و غلامان می رسید. این سنت [ظاهراً] تا روزگار بیرونی در شیراز برگزار می شده است»۷
بدیهی است که این مراسم نوروزی اگر چه پس از قرنها اینک به کلی متحوّل شده است. ولی آنگونه که از شواهد و قرائن بر می آید، ظاهراً تا دهه های اخیر نیز در اقصی نقاط ایران شادی بخش ایام نوروزیِ شهروندان بوده است. در همین راستا به نوشته ی محقق و اندیشمند معاصر علامه قزوینی توجه نمائیم که ایشان ضمن تحقیقی در باره میر نوروزی، شرح برگزاری آن را در عصر حاضر از زبان یکی از دوستانش اینگونه توضیح می دهد:
«در بهار ۱۳۰۲ خورشیدی برای معالجه بیماری به شهرستان بجنورد رفته بودم و از اوایل فروردین تا چهارم فروردین آنجا بودم. در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری سواره و پیاده [از خیابان] می گذاشتند. یکی از آنها با لباسهای فاخر بر اسب رشیدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند.
یک دسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوب در دست داشتند در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند و چند نفر هم چوبهای سفید در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل: سرگاو، سرگوسفند بود. یعنی استخوان جمجمه حیوانی و این رمز آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سر دشمنان را با خود می آورد.
دنبال این جماعت انبوه کثیری از مردم متفرقه ، بزرگ و خرد روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم ؛ گفتند: در نوروز یک نفر امیر می شود که تا[روز] سیزده عید حکمفرمای شهر است. به اعیان و اعزّه شهر [درخواست] حواله نقدی و جنس می دهد که همه کم یا زیاد تقدیم می کنند. به این طریق که مثلاً حکمی می نویسد برای فلان متعیّن که شما باید صدهزار تومان بدهید. البته مفهوم این است که صد تومان بدهید. [بالاخره] این صد تومان را کم و زیاد می کردند و [بالاخره] چیزی گرفته می شد. بعد از تمام شدن سیزده عید، دوره امارت او [نیز] به سر می آمد.»۸
با توجّه به اشارات متعدّدی که معمول گردید. بی گمان مراسم میر نوروزی از زمانهای قبل از اسلام در بین شهروندانمان رواج داشته است. ولی قاعدتاً با گذشت زمان تحوّلاتی نیز درکیفیت برگزاری اش بوجود آمده است. چنانکه به نوشته مؤلف «فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی» یکی از محققین معاصر، هم اکنون نیز مراسمی تحت عنوان « میر میرین، شبیه میر نوروزی در شهرهای کردستان و از جمله مهاباد برگزار می شود... [این مراسم] یکی از آیینهای نوروزی است که تحول یافته ی میر نوروزی مذکور است و هنوز [هم] باقی است.»۹
به هرصورت در عصری یک مرد کوسه با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور سوار بر حمار، و زمانی دیگر جوانی ورزیده و زیبا روی با تشریفاتی خاص ، سوار بر الاغ یا استر و بالاخره در عصری دیگر فردی با لباسهای فاخر سوار بر اسبی رشید و با مشایعت جماعتی انبوه با خصوصیات و اعمال تقریباٌ مشابه در چند روز از ایام جشن های نوروزی، به ایفای نقش پرداخته و موجب شادی و تفریح شهروندان می گشته اند.
آری با اینکه اکنون دیگر مراسم میرنوروزی بطورکامل متحوّل و یا حتی منسوخ گشته است. باز هم در ایام نوروز افرادی را با لباسهای سرخ و چهره سیاه شده در کوچه و بازار می بینیم که تحت عنوان «حاجی فیروز»۱۰ با نواختن دایره و خواندن اشعاری چون:
حاجی فیروز آمده
عید نوروز آمده
سالی چند روز آمده
مردم را شاد و سرگرم می نمایند. این افراد در حقیقت همان بازمانده شوخی های انتخاب میر نوروزی و حاکم چند روزه هستند که با روش دیگری در ایام نوروز به ایفای نقش می پردازند.
علیرضا جنتی سراب
محمد معین فر
۱- سید محمدعلی میرنیا: فرهنگ مردم، چاپ اول ۱۳۶۹ ص ۵۰
۲- سید محمدعلی میرنیا: فرهنگ مردم، چ ۱۳۶۹ ص ۴۶ به نقل از علامه قزوینی، مقادیر نوروزی در « مجله یادگار»
۳- حافظ شیرازی: دیوان غزلیات، (تصحیح: محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی) ص ۳۲۵ چاپ هشتم ۱۳۷۰
۴و۵- دکتر محمود روح الامینی : مقاله نوروز باستان در گذر تاریخ ، ضمیمه اطلاعات شماره ۲۱۳۰۱ اسفند ۱۳۷۶
۶- حسین زاده اصفهانی: قصص الانبیاء جلد اول چاپ هشتم ص ۶۴ به نقل از ابن مسکویه
۷- دکتر محمد جعفر یاحقی: فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی ص ۳۵۶ چاپ دوم ۱۳۷۵
۸- سیدعلی میرنیا : فرهنگ مردم، ص ۴۶ چ اول ۱۳۶۹ به نقل از علامه قزوینی در مقاله «میرنوروزی» در مجله یادگار شماره ۳
۹- دکتر محمد جعفر یاحقی: فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی ص ۳۵۶ چاپ دوم ۱۳۷۵
۱۰- «حاجی فیروزها گروهی بودند که از دوران ارباب و نوکری و حرمسرا داری و خواجه سرا نگه داری به وجود آمده بودند. به این خاطر که چون آزاد و یا رانده شده و یا تشکیلات اربابشان به هم ریخته بود. بی سرو سامان می شدند. به ناچار به خاطر بی مویی صورت و سیاهی چهره مورد مسخره مردم قرار گرفته و امرار معاش می کردند.
آنها با سیاه کردن چهره و پوشیدن لباس سرخ به خاطر نشاط بخشی و داشتن نام فیروز که یکی از اسامی بعد از خریده شدنشان بود که معمولاً صاحبانشان به خاطر شگون بر رویشان می گذاشتند. مانند : مبارک، سعادت، شربت، بشیر، زمرد، الماس، یاقوت و امثال آن» ( مجله خانواده سبز: شماره
۱۰۷ بهار ۱۳۸۳ ص ۹)
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران


همچنین مشاهده کنید