پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


بیداد «فقر» درهزاره سوم


بیداد «فقر» درهزاره سوم
فقر پدیده ای است کهنسال. پیدایش فقر به زمانی باز می گردد که جوامع انسانی به مازاد تولید دست یافتند و در سایه آن سلسله مراتب اجتماعی بر اساس تمایزات ناشی از دسترسی نابرابر به مازاد، شکل گرفت.
بررسی فقر هرگز امر پایداری نبوده است و تحت تأثیر عوامل گوناگون ، گاه مورد اقبال قرار گرفته و گاه فراموش شده است.برای مثال تنها اگر قرن بیستم میلادی را در نظر بگیریم، مشاهده می شود که تحت تأثیر بحران عمیق اقتصادی ، اقدام فوری و پایه ای دولت ها در جهت درگیر شدن با مسأله فقر در دستور کار قرار گرفت و در نتیجه مطالعات فقر دوباره رونق گرفت . برنامه های کمک رسانی در شرایط فقر مطلق، مسأله بیکاری، از کارافتادگی و معلول شدن و به طور کلی برنامه های عمومی دولت ها در قالب رفاه اجتماعی به عنوان بخشی از وظایف دولت ها، مورد تأکید بود. لیکن با خاتمه جنگ جهانی دوم و تبدیل شدن آمریکا به مرکز ثقل قدرت و ثروت جهانی، شروع برنامه بازسازی ویرانه های جنگ و آغاز برنامه های توسعه برونزا ( که در واقع هدفی جز ادغام هر چه بیشتر اقتصاد های حاشیه ای که به جهان سوم مرسوم شده بود، در اقتصاد سرمایه داری نداشت) و بالاخره طرح مفهوم جامعه مرفه به عنوان هدف اصلی کشورها ، خاصه جوامع غربی، مسأله فقر مجدداً به فراموشی سپرده و بودجه های تحقیقاتی درباره فقر روز به روز کمتر شد.
اما در اواخر دهه ۱۹۶۰ با توجه به جنبش های رهایی بخش ملی در جهان عقب نگه داشته شده ، جنبش های رنگین پوستان ، مهاجران ، کارگران ودانشجویان و حرکت های اعتراضی نسبت به جنگ ویتنام و سایر اقدامات ایالات متحده از یک سو و شکست برنامه های توسعه برونزا و عمیق تر شدن شکاف بین کشورهای فقیر و غنی از سوی دیگر، دوباره مفهوم فقر رواج یافت، بودجه های تحقیقاتی فزونی گرفت و مطالعات فقر و فقرزدایی رایج گردید. اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی، باز دوره فراموش شدن فقر و فقرزایی بود .
در دهه ۱۹۸۰ با حاکمیت تاچریسم و ریگانیسم، بی توجهی به مسأله فقر اوج گرفت .
بودجه های اجتماعی قربانی شد و سیاست های تعدیل یا انطباق ساختاری آرام آرام مطرح گردید تا در اوایل دهه ۱۹۹۰ در قالب بحث های جهانی شدن سازمان یابد. لیکن مشخص شد که هدفی جز نجات اقتصاد سرمایه داری از بحران رکود همراه با تورم ماندگار شده از دهه ۱۹۷۰ ندارد و به فقیر شدن انبوه مردم جهان می انجامد و مسائل جدی از جمله شورش های غذا و شورش های شهری را محتمل می گرداند. از این رو مفهوم فقر و فقرزدایی دوباره مورد توجه قرار گرفت .
مسأله این است که طی این سال ها تلاش ها و برنامه های زیادی برای مبارزه با فقر و کاهش آن به اجرا گذاشته شده و سیاست های حمایتی گوناگونی در دستور کار قرار گرفته است، اما در بسیاری از کشورها - حتی کشورهای ثروتمند - مظاهر مختلف فقر وجود دارد و جهان در حالی به هزاره سوم پاگذاشته است که به رغم وفور نعمت در جهان، فقر بیداد می کند. براساس معیارهای فقر درآمدی، از ۶ میلیارد نفر جمعیت جهان ۲‎/۸، میلیارد نفر با درآمد کمتر از ۲ دلار و ۱‎/۲ میلیارد نفر با درآمد روزانه کمتر از ۱‎/۲ دلار زندگی می کنند .
● فقر و انواع آن
فقر در لغت به معنای تنگدستی، تهیدستی، نادانی و درویشی آمده و در اصطلاح به معنای ناتوانی در برآورده ساختن حد کافی نیازهای بنیادی انسان به منظور بر طرف کردن حداقل احتیاجات اولیه زندگی است. این تعریف براساس تعریف درآمدی از فقر است. بر این اساس فقر را به صورت فقر مطلق و فقر نسبی یا مقایسه ای در نظر می گیرند اما یک تعریف جدیدتر از فقر که در دهه ۸۰ میلادی ازسوی آمارتیاسن ارائه شد بر قابلیت دسترسی افراد به امکانات و خدمات تأکید دارد و آن را فقر قابلیتی تعریف می کند.
▪ فقر مطلق:
زمانی رخ می دهد که افراد یا خانواده ها از تأمین حداقل نیازهای ضروری برای حیات باز مانده و تداوم زندگی یعنی گذشتن از امروز به فردا را مشکل و غیر ممکن یابند و این به آن معناست که نیازهای اساسی مثل غذا ، پوشاک و سرپناه ارضا گردد و در انحطاط جسمانی و وضع ظاهری منعکس شود و افراد یا خانواده ها به معنای کلمه درمانده شوند و راه به جایی نبرند.
به عبارتی در اینجا مجموعه کالاها و خدماتی که برای حیات یک خانواده ضروری است، مرز بین فقیر و غیر فقیر در نظر گرفته می شود.
▪ فقر نسبی:
فاصله های چه کم و چه زیاد از ملاک های معین شده ای را می رساند که معمولاً ملاک آن درصدی از درآمد جامعه است. هر چه چنین فاصله ای زیاد شود، فقر نسبی به فقر مطلق نزدیک تر می شود. با این حساب فقر نسبی با ارزش گذاری سروکار دارد یعنی به هر تقدیر امروز به فردا می پیوندد اما افراد یا خانواده ها از معیار تعیین شده به وسیله جامعه برای تامین حداقل نیازهای لازم برای یک زندگی سالم با حفظ کرامت انسانی و رشد تعالی فاصله دارند. البته معیار تعیین شده برای گذران زندگی از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است و معیار مورد بحث از خصایص ساختار و جامعه و پویش تاریخی آن نشأت می گیرد.
به بیان دیگر هرگاه فقر معیشتی به حداکثر برسد فقر مطلق نتیجه می شود. چنانچه فقر معیشتی از سطح مطلق آن فاصله بگیرد و نیاز های بسیاری ارضا نشده باقی بماند، فقر نسبی تحقق می یابد.
نسبی بودن فقر در عین حال گویای این حقیقت است که فقر مفهومی چند بعدی است و از این رو گریز از فقر به معنای فراهم آمدن امکاناتی است که نیازهای حداقل در ابعاد مختلف را برآورده می سازد و طبیعتاً چنین حداقلی از جامعه به جامعه دیگر متفاوت است .
عواملی چون تغذیه ، پوشاک ، آموزش و سرپناه در درجه اول اهمیت قرار دارند که فقدان حداقل آنها فقر مطلق را موجب می شود. لیکن در مرحله بعدی مسائلی همچون نیازهای بهداشتی و اوقات فراغت مطرح می گردد و در مراحل بعد جداماندگی و انزوای اجتماعی رخ می دهد. از سوی دیگر به علت فقر احساس بی قدرتی و یا خودبیگانگی مطرح می شود و عدم امکان بر خورداری از حقوق فردی و اجتماعی رخ می نماید. نهایتاً تمامی عوامل یاد شده به فشارهای روحی و روانی فقرا منجر می شود.
مرگ در اثر عدم ارضای نیازهای غذایی نقطه پایانی فقر مطلق است.
▪ فقر قابلیتی
مفهوم قابلیت اولین بار از سوی پرفسور آمارتیاسن (۱۹۸۵) برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ ، مطرح شد. مقاله معروف «سن» با عنوان «کالاها و قابلیت ها» ، نقطه آغازین مباحث مربوط به این رویکرد محسوب می شود. به زعم آمار تیاسن ارزش کالاها به نقش و کارکردی است که در رفع نیازهای انسان دارند، به این معنا می بایست توجه خود را از نگاه تنگ و محدود درآمدی که عملا منتج از نظریه مطلوبیت است به نگاه مبسوط مبتنی بر قابلیت ها معطوف کنیم. او قابلیت را به معنای آنچه که مردم واقعاً قادر به انجام دادن آن هستند، تعبیر می کند. بنابراین چه بودن یا چه کردن انسان ها اهمیت محوری اند؛ آنچه مهم است توانایی بالقوه افراد است برای انتخابی متفاوت از آن چه هستند و آن چه انجام می دهند. به عبارت بهتر وضعیت اقتصادی یا اجتماعی که افراد درآن قرار دارند باید محصول یک انتخاب باشد نه اجبار. این وضعیت های مختلف بستگی مستقیم به ویژگی های فردی و شرایط محیطی دارد.
با این تعبیر، بین فردی که مثلاً دچارمشکلات فیزیکی یا معلولیت جسمی است با فردی که دارای بدن سالم است، یعنی بین فردی که به دلیل وابستگی اجتماعی و خانوادگی و طبقاتی ناتوان می ماند و کسی که قابلیت تحرک دارد تفاوت ماهوی وجود دارد. سطح مطلوبیت این افراد با توجه به رویکرد درآمد محور قابل اندازه گیری و مقایسه نیست . فرد معلول با درآمد مساوی با فرد سالم ممکن است در وضعیت نامناسب تری به سر ببرد، زیرا او از یک محرومیت قابلیتی (و نه درآمدی) نیز رنج می برد. بنابراین سن بر ضرورت تغییر زاویه دید و نحوه نگرش به اهمیت کالا ها برای انسان تأکید کرد . به زعم وی کالاها از آن رو اهمیت دارند که نیاز انسان را برآورده می سازند و ارزش یک کالا در رفع نیاز انسان بستگی زیادی به شرایط فرد و قابلیت های او دارد. به این تعبیر کتاب برای فرد بی سواد و دوچرخه برای کسی که دوچرخه سواری بلد نیست ، مطلوبیت ندارد و به طور وسیع تر نیازهای افراد مختلف بسته به خصوصیات فردی، می تواند بسیار متفاوت باشد. برای مثال یک فرد معلول دارای نیازهای خاص است و ممکن است با داشتن درآمد مساوی از موقعیت ضعیف تر و مطلوبیت کمتری برخوردار باشد.
از این دیدگاه فقر به هیچ وجه به معنای نداشتن درآمد نیست. در این دیدگاه فقر به مثابه محرومیت از قابلیت های فردی و اجتماعی تعریف می شود و اساساً فقر فقدان قابلیت است و بدیهی است که راه حل آن نیز می بایست در رشد قابلیت های انسانی جست وجو شود. تعریف فقر بر حسب محرومیت از قابلیت ها، بزرگ ترین مزیتی که دارد تبیین سیاست ها و اقدامات اجتماعی خاص است که نه به صورت گذرا بلکه به صورت ریشه ای به اجرا گذاشته می شود؛ سیاست هایی که به طور هدفمند گروه های خاص را مورد توجه قرار می دهد. درباره فقر و محرومیت دو الگوی نظری درباره اولیه که هریک به شاخه های گوناگونی تقسیم می شوند ، تدوین شده است.
● دیدگاه یا مدل کارکردگرایی
دیدگاه کارکردگرایی فقر و محرومیت را بازتاب نابرابری اجتماعی می داند، اما بلافاصله اضافه می کند که نابرابری اجتماعی طبیعی، مفید و دارای کارکرد مثبت است. دیوس و مور از اولین تئوریسین های علوم اجتماعی هستند که آشکارا به این موضوع اشاره کرده و اعلام کرده اند که نابرابری اجتماعی وسیله ای است که به طور خودکار به وجود آمده و اشغال مهم ترین مناصب از سوی واجد شرایط ترین افراد را تضمین می کنند.
اگر از کارکرد گرایان پرسیده شود چرا گروهی از ویژگی های لازم برای سود بردن از موقعیت ها و فرصت های زندگی بی بهره اند و گروهی با بهره و شماری بسیار بهره مند، پاسخ در دلایل شخصی جست وجو می شود که قدیمی ترین آنها دلایل ژنتیکی، نژادی و قومی است.
کارکرد گرایان می کوشند ثابت کنند که محرومان و فقرا تنها افرادی به شمار می آیند که از انطباق بهنجار با محیط بازمانده اند. دلایل این ناتوانی نیز در نارسایی های فردی آنان پنهان است. گروهی از کارکرد گرایان پارا فراتر گذارده، تهیدستی و محرومیت را به مسائل آسیب شناختی پیوند می زنند و هر جا از فقر نشانی می یابند به دنبا ل ردپای دزدی، فساد و اعتیاد برمی خیزند. برخی دیگر نیز در اثبات نارسایی های فردی فقرا به عنوان تنها دلیل فقر و محرومیت از چرخه محرومیت سخن به میان آورده و کوشیده اند نشان بدهند که چگونه فقر پدران و مادران زمینه ساز فقر فرزندان آنان است. درژاندو از نخستین کسانی است که به مفهوم چرخه یا دور فقر و محرومیت اشاره کرده است. بعد ها اسکار لوئیس مفهوم فرهنگ فقر را معرفی کرد . او مدعی است که کودکان محلات فقیر نشین هنگامی که به سن شش، هفت سالگی می رسند، در ارزش های بنیادین خرده فرهنگ محیط خویش یعنی همان فرهنگ فقر چنان حل می شوند که از نظر روانی دیگر برای بهره گیری از شرایط در حال تغییر و دگرگون کردن اوضاع آماده نیستند و لذا به سرنوشت پدران خود دچار و فقرا و محرومان آینده خواهند شد. یکی از ایرادها به نظریه لوییس در زمینه روش شناختی است.
با توجه به انتقاداتی که به نظریه لوییس شد، اندیشمندان بسیاری به عوامل اقتصادی، اجتماعی وسیاسی در شکل گیری فقر اشاره کرده اند، لیکن در تحلیل نهایی خود، همان نظریه لوییس را حفظ کرده اند .
سر ژوزف در سال ۱۹۷۲ اعلام کرد که چرخه محرومیت از نسلی به نسلی دیگر به ارث می رسد. البته او قدمی فراتر نهاده و عوامل متعددی را مسئول این چرخه معرفی می کندکه مهم ترین آنها عبارتند از :عوامل اقتصادی (بیکاری مداوم، دستمزد پائین ، درآمد پائین و...) شرایط زندگی (مسکن نابهنجار و...) عوامل شخصی (بیماری، تصادف، نابهنجاری و...) الگوهای تربیتی (محرومیت و ناپایداری عاطفی).
● نظریه قدرت گرا
درست در مقابل دیدگاه کارکرد گرایانه، نظریه قدرت گرا قرار دارد که خود به شاخه های مختلفی تقسیم می شود.این دیدگاه گرچه مشکلات فردی اقلیتی از افراد را که به موجب تداوم فقر در خانواده هایشان می گردد نادیده نمی گیرد، لیکن جامعه را مسئول محرومیت و فقر اکثریت تهی دستان می داند.بر اساس این نظریه جامعه انسانی برپایه مکانیسم های قانونمند در هر مرحله معین تاریخی به طبقات مشخصی جان می بخشند. این طبقات که در تضاد آشکار و نهان با همدیگر هستند،از امتیازات جامعه به نحو ناهمگون و نامتعادل بهره می برند.جالب آنکه بنیان گذاران جامعه شناسی از جمله مارکس وبر که بسیاری این دو را از نظر فکری نقطه مقابل یکدیگر تلقی می کنند، هر دو فقر و محرومیت را ناشی از مکانیسم های برآمده از جامعه و باز تولید آن می دانند.
مطابق نظر ماکس وبر طبقات، گروه های تشخص یا بلند پایگان و بالاخره احزاب پدیده های ناشی از توزیع نامتعادل قدرت در جامعه اند.در دوران معاصر بسیاری از جمله پارکین با توسعه دیدگاه وبر و ترکیب آن با سایر دیدگاه های قدرت گرا، به تحلیل فقر و محرومیت پرداخته اند.پارکین مفهومی تحت عنوان محدودسازی اجتماعی را بر اساس مباحث مارکس وبر طرح کرده و معتقد است هر گروه اجتماعی، قشر و طبقه ای پس از احراز موقعیتی مشخص در ساخت اجتماعی - اقتصادی، راه را بر سایر اقشار و طبقات و گروه ها می بندد و با وضع دستورالعمل ها و قوانینی موقعیت خویش را مستحکم می کند تا وضع موجود را حفظ کند.
● خط فقر
برای روش شناسی فقر مهمترین مفهوم، اصطلاح «خط فقر» است .برنامه توسعه سازمان ملل متحد خط فقر را سطح درآمدی تعریف می کند که پائین تر از آن، افراد از تأمین غذایی که جوابگوی استانداردهای تغذیه ای حداقل است، ناتوانند و لذا قادر به تأمین حداقل نیاز های غیر غذایی خود نیز نیستند.
نخستین تلاش برای اندازه گیری خط فقر از سوی سر فدریک اون در قرن ۱۸ به عمل آمده است.اندازه گیری دیگری نیز به وسیله چارلز بورث و سیبام روانتری در انتهای قرن نوزدهم برای شهر یورک انجام شد .از هنگامی که روانتری(۱۹۱۰) برای نخستین بار خط فقر را محاسبه کرد حدود یک قرن می گذرد .وی به اندازه گیری هزینه های لازم برای تأمین حداقل های معیشت بر مبنای محتوای مواد غذایی، مسکن، پوشاک و سوخت به انجام این کار مبادرت کرد.سال های نخستین دهه ۱۹۹۰ تعریف و روش های اندازه گیری فقر تفاوت ماهوی چندانی نداشته است. تعریف فقر در این سال ها به طور عمده مبتنی بر نگاهی است که آن را فقر درآمدی می نامیم .البته ابعاد فقر و تعاریف مربوط به آن در طی این سال ها به حوزه های وسیع تری همچون سواد و بهداشت نیز گسترش یافت، اما استدلال های رایج همواره بر این بوده است که جنبه های مختلف فقر با هم مرتبط هستند و بر یکدیگر تأثیر می گذارند.این استدلال در عین درست بودن، کامل نیست زیرا راه حل رفع جنبه های مختلف فقر را کماکان از محل افزایش درآمد جست وجو می کند.
هدف از تعیین خط فقر به طور معمول عبارت است از تفکیک فقیر از غیر فقیر .خط فقر بر پایه سطح معینی از درآمد ها یا هزینه هایی استوار است که برای تهیه حداقل قابل قبولی از مواد غذایی و دیگر ملزومات اجتناب ناپذیر زندگی ضروری به نظر می رسد.این هزینه ها بر حسب کشور ها و حتی بر حسب مناطق مختلف یک کشور معین، تغییر می یابد و به طور کلی از موازین فرهنگی و آداب و رسوم و عادت ها وسلیقه های خاص هر محل تأثیر می پذیرد. به همین علت است که نه فقط برای هر کشور بلکه برای هر منطقه ازآن کشور، بویژه برای مناطق شهری و روستایی هر منطقه تهیه نوعی خط فقر مخصوص ومتناسب با ویژگی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محل مورد نظر ضرورت می یابد.
بسیاری از کارشناسان سنجش فقر بر این اعتقادند که سنجش های پولی فقر از طریق میزان درآمد ها یا هزینه های خانواده تصویر مبهمی از توسعه انسانی به دست می دهد.در سنجش فقر از طریق طبقه بندی درآمدها، همواره این اشکال وجود داشته و دارد که افراد تحت بررسی به دلایل گو ناگون از اظهار رقم واقعی درآمد خود امتناع می کنند.
اشکال دیگری که در مورد تعیین خط فقر از طریق هزینه های خانوار (سطح مصرف) وجود دارد، این است که قیمت های محلی اقلام مصرفی موجود در سبد خانوار بر حسب مناطق مختلف هر کشور متفاوت است .برای حل این مشکل کارشناسان سازمان ملل در پاره ای از بررسی های خود به تعیین نوعی قدرت خرید مشترک روی آوردند، ولی نتیجه این ابتکار منفی بود زیرا متوجه شدند که ممکن است بسیاری از اقلام سبد مصرف استاندارد خانوار در همه نقاط کشور وجود نداشته باشد و اگر هم موجود باشد از نظر کیفیت و کمیت همسان نیستند.
● اندازه گیری خط فقر
به عقیده مارتین راولیون (۱۹۹۸) خط فقر عبارت است از مخارجی در یک زمان و مکان معین برای دسترسی به یک سطح حداقلی رفاه.افرادی که به این سطح رفاه دسترسی ندارند فقیر تلقی می شوندوکسانی که به این سطح دسترسی دارند غیرفقیر هستند.برای اندازه گیری فقر و تعیین فقیرها و شخصیت آن ها از غیر فقیران به یک آستانه یا ملاک به نام خط فقر نیاز داریم .این آستانه چیست و چگونه اندازه گیری می شود این آستانه را می توان بر اساس واحد پولی و حداقل مخارج برای ادامه حیات تعریف نمود.اما مفهوم ادامه حیات در این تعریف کاملاً روشن نیست.همین ابهام موجب شده است تعاریف مختلفی از فقر و خط فقر ارائه شود.برخی از محققین، حداقل معاش برای ادامه حیات را بر حسب میزان انرژی و پروتئین مورد نیاز بدن تعریف می کنند. برای مثال حداقل معاش در کشور چین ۲۱۵۰ کالری در روز تعریف می شود، به طوری که ۹۰ درصد آن از غلات و تنها ۱۰ درصد دیگر با مصرف خوراکی های دیگر به جز غلات تأمین شده باشد. خط فقر در اندونزی برحسب ۲۰۰۰ کالری تعریف شده است، به طوری که ۶۶ درصد آن از طریق غلات تأمین شده باشد.
بسته به اینکه فقر، مطلق یا نسبی در نظر گرفته شود، خط فقر خاصی تعریف می شود .انتخاب هریک از خطوط فقر نسبی یا مطلق در سیاست های فقرزدایی حائز اهمیت است، زیرا شاخص های فقر مبتنی بر هریک از این دو مفهوم، حساسیت های متفاوتی درمقابل تغییرات اقتصادی - اجتماعی کوتاه مدت و بلندمدت و یا نابرابری درآمد از خود نشان می دهند. یکی از روش های تعیین خط فقر و در واقع خط فقر روش تعیین نیاز های اساسی است .بر اساس این روش، خط فقر مطلق عبارت از مقدار درآمدی است که با توجه به نیازهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه مورد بررسی، برای تأمین نیازهای اساسی افراد(مانند غذا، پوشاک، مسکن و...) لازم است .در ایران خط فقر مطلق درمناطق شهری و روستایی برای سال های ۱۳۷۹-۱۳۶۳ از سوی آقای جمشید پژویان براساس نیاز کالری محاسبه شده است. به طور خلاصه توضیح داده می شود.
▪ روش پژویان
در این روش که برای تعیین خط فقرمطلق استفاده شده، ابتدا لازم است با توجه به نظر متخصصان تغذیه حداقل نیاز هر فرد به انرژی غذایی مثل کالری، پروتئین و ریزمغذی ها تعیین شود.در این مطالعه صرفاً به حداقل نیاز هر فرد به کالری به میزان ۲۱۷۹ کالری و۲۳۰۰ کالری در روز بسنده می شود.در مرحله بعد دو ماتریس حاوی داده های مصرفی خانوارها و ارزش های غذایی موجود در هر صد گرم از هر یک از مواد غذایی تنظیم شد.در ماتریس اول میزان مصرف ۱۰ دهک درآمدی (مخارج) از هریک از اقلام غذایی برای هر یک از سال های مورد نظر ۱۳۷۹-۱۳۶۳ برای مناطق شهری و روستایی تنظیم گردید.پس از آن ماتریس ارزش های غذایی (کالری، پروتئین، سدیم و...) موجود در هر صد گرم از مواد غذایی تنظیم شد و با ضرب کردن دو ماتریس فوق، عملکرد تغذیه ای هر یک از دهک های درآمدی برای هر یک از سال های مورد نظر محاسبه شد.در واقع ماتریس ها حاصلضرب، میزان انرژی (کالری)، پروتئین و...دریافتی فرد شاخص شهری (روستایی) و دهک درآمدی را مشخص می سازد.
از آنجا که در این مطالعه برای محاسبه خط فقر براساس روش نیازهای اساسی غذایی، به ارقام کالری نیاز بود بنابراین در مرحله بعد نخستین دهکی که میزان انرژی دریافتی اش برابر با ۲۱۷۹کالری یا بیشتر بود برای هریک از سال ها به تفکیک مناطق شهری و روستایی شناسایی شدند و میزان انرژی دریافتی دهک مورد نظر ثبت شد.برای مثال اگر در سالt، دهک I ام نخستین دهکی باشد که حداقل انرژی دریافتی را دریافت کرده است، رقم انرژی دریافتی این دهک به صورت ict مورد توجه قرار می گیرد.در مرحله بعد با تقسیم مخارج کل دهک I ام به میزان انرژی دریافتی این دهک هزینه تأمین هر واحد انرژی مشخص می شود.
▪ روش میانه و میانگین
روش تعیین خط فقر براساس میانه و میانگین، روش محاسبه خط فقر نسبی است .در روش میانه، ابتدا مخارج خانوارها در ۱۰دهک درآمدی(هزینه ای) مرتب شده و سپس از مخارج دهک های پنجم و ششم میانگین گرفته می شود و این میانگین به عنوان میانه مخارج خانوارها در نظر گرفته شده و یک بار ۵۰ درصد و بار دیگر ۶۶ درصد میانگین مخارج را در نظر می گیرند. در روش میانگین، ۵۰ یا ۶۰ درصد میانگین مخارج خانوارها رادر نظر می گیرند.
▪ روش معکوس ضریب انگل
در نظریه رفتار مصرف کننده، قانون انگل همواره مورد توجه محققان بوده است و از این قانون در تنظیم سیاست های حمایتی و یارانه ای استفاده می شود .بر اساس این قانون با افزایش درآمد خانوار، سهم مخارج خوراکی از کل مخارج خانوار کاهش می یابد. در واقع انتظار می رود که درصد بالایی از مخارج خانوارهای فقیر به مواد غذایی اختصاص یابد .در بحث فقر و برای اندازه گیری خط فقر، از قانون انگل، که ناظر بر رابطه بین مخارج خوراکی و مخارج کل خانوارها است، استفاده می شود.
▪ شاخص فقر انسانی
یکی از شاخص هایی که می توان از آن برای ارزیابی فقر استفاده کرد، گزارش سالانه توسعه انسانی است که از سوی سازمان برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) منتشر می شود.یکی از شاخص های اصلی در این گزارش، شاخص فقر انسانی است.این شاخص به جای اندازه گیری فقر از طریق سنجش درآمد ها یا هزینه های خانوار، شاخص های اساسی ترین وجوه محرومیت را ملاک قرار می دهد که عبارتند از: کوتاهی عمر (طول عمر)، فقدان آموزش های پایه (آموزش) و عدم دسترسی به منابع و امکانات عمومی و خصوصی (کیفیت زندگی). مهمترین محرومیت مربوط به سطح آموزش های پایه، «محروم ماندن از خواندن و نوشتن و ارتباط برقرار کردن با دیگران» است که با اندازه گیری نسبت بزرگسالان بی سواد مشخص می شود. سومین وجه محرومیت ارتباط می یابد با سطح زندگی آبرومند، بویژه مؤلفه های اقتصادی آن .این شاخص مرکب از سه متغیر اساسی است: نسبت دسترسی افراد به خدمات بهداشتی و درمانی، آب سالم و نسبت کودکان زیر پنج سال که دچار فقر غذایی هستند.
این شاخص را می توان به عنوان ابزاری برای برنامه ریزی یا تحقیق و توسعه به کار گرفت یا برای سنجش فقر انسانی در یک کشور یا در یک منطقه معینی از یک کشور مورد استفاده قرار داد ونسبت آن بخش از جمعیت را که از محرومیت های مختلف رنج می برند مشخص ساخت.
بر اساس گزارش سازمان توسعه ملل متحد، رتبه ایران درمیان ۱۰۴ کشور، از نظر شاخص فقر انسانی (HPI) ۳۵ صدم است. در این گزارش کشور اروگوئه رتبه اول را دارد یعنی بدترین وضعیت با توجه به مؤلفه های شاخص فقر انسانی را دارد. وضعیت کشور ترکیه از ایران بدتر است.
روح الله حاجی زاده
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید