پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


اسکار نوش جانتان!


اسکار نوش جانتان!
حالا دیگر می شود گفت، تعطیلی چهارده پانزده روزه نوروز یکی از وقتهای طلایی خوره های فیلم است که کنترل به دست، دایم
شبکه های تلویزیون وطنی را عوض کنند و محصولات رنگین داخلی و خارجی را با دوبله های شیرین و دلچسب ایرانی و البته حذفهای هنرمندانه (بخوانید سانسورهای ناشیانه!) تماشا کنند.
امسال البته تلویزیونی ها تبلیغات عظیمی راه انداختند و در بوق و کرنا کردند که ۸۰ فیلم برتر ایران و جهان را پخش می کنیم، پس لطفاً از پای گیرنده های خود تکان نخورید! اما حالا و بعد از اتمام این کارناوال سینمایی، جز چند فیلم، می توان اکثر آثار پخش شده را متوسط هایی رو به پایین خواند که طبق سیاستهای همیشگی سیما در نوبت پخش قرار گرفتند.
خیلی با فیلمهای ایرانی کار ندارم که اکثراً تله فیلمهای معمولی تولید سیما بود یا کمدی های سطح پایین (این وسط تنها برگ برنده تلویزیونی ها پخش «لاک پشتها پرواز می کنند» قبادی بود که با حضور خود کارگردان نقطه اوج نوروز برای عشق فیلمها محسوب شد!) اما در میان فیلمهای آن ور آبی هم جز چند فیلم، بقیه هیچ جایگاهی در تولیدات استاندارد سینمای جهان نداشتند.
اما از انصاف هم نگذریم پخش دو فیلم اسکاری «پیرمردها جایی ندارند» (سرزمینی برای پیرمردها نیست) و «خون به پا می شود» و دو فیلم تحسین شده «گنگستر آمریکایی» و «قتل جسی جیمز به دست رابرت فوردترسو» شاهکار تلویزیون در این مدت بود. البته به این لیست می توانید «۱۴۰۸» و «تیرانداز» و «در دره اله» و «فهرست آروزها» را اضافه کنید. به هر روی اکثر این فیلمها در ستون «اکران روز» همین صفحه معرفی و بررسی شده اند، اما به بهانه پخش دو فیلم بی نظیر برادران کوئن و تامسن آندرسن از شبکه ۴ که مدت زیادی از کسب اسکار توسط آنها نمی گذارد و البته حالا که دیگر مطمئنیم آنها را دیده اید (هر چند با دقایق زیادی حذف)، بد ندیدیم نگاهی به آنها بیندازیم...
● برادرانی برای تمام فصول...
«پیرمردها جایی ندارند» را جزو کدام یک از این دسته ها می توان قرار داد؟ یک فیلم جاده ای؟ یک وسترن؟ یا یک اثر گنگستری جنایی؟ شاید یک تریلر روانشناسانه با لایه های عمیق انسانی و البته همزمان یک درام مهیج همراه با طنز؟ «پیرمردها جایی ندارند» را باید از کدام منظر ستود؟ کارگردانی فوق العاده و تحسین برانگیز کوئن ها؟ فیلمبرداری و قاب بندی و ترکیب نماها؟ بازی های تأثیر گذار و به یاد ماندنی؟ روایت جذاب و پر افت و خیز؟ یا لوکیشنهای بی نظیر و لذت بخش؟ با جواب به این دو سؤال متوجه خواهید شد، چرا این فیلم چهار اسکار اصلی سال را برده و بهترین فیلمنامه، کارگردانی و فیلم سال ۲۰۰۷ بوده است.
گفتن از روایت و داستان «پیرمردها جایی ندارند» در شرایطی که اکثر آن را با دوبله فارسی دیده اند کار بیهوده ای است، اما اقتباس آزاد اتان و جوئل کوئن از رمان کورمک کارتی (برنده جایزه پولیتزر) حتماً یکی از جذابترین قصه ها و ماجراهایی است که در چند سال اخیر بر پرده سینما دیده اید، اما به نظر من مهمتر از نوع روایت، شخصیت پردازهای فیلم است.
اصلاً کوئن ها به همین ویژگی در سینمای امروز جهان معروفند. سه کاراکتر اصلی «جایی برای پیرمردها نیست» هر کدام لایه ها و حتی زیر لایه های پنهان و آشکاری دارند که تماشاچی به تدریج پی به آنها می برد و همزمان احساسات انسانی و تمایلات بشری بین آنها تقسیم می شود.
البته شخصیت مورد علاقه من که به نظرم بهترین بدمن سینمای جهان در سالهای اخیر است، اکنون شیگور با نقش آفرینی فوق العاده خاویر بارام است که الحق اسکار فقط برازنده خود او بود.
چهره سرد و سنگی، نگاه نافذ و رعب آور، حرکات دست به ویژه هنگام شیر یا خط برای زنده ماندن یا مردن قربانیانش و حتی راه رفتن او با آن وسیله عجیب «در باز کن»(!) تا مدتها در تاریخ سینما جاودانه خواهد ماند.
البته جاش برولین و تامی لی جونز هم از عهده ایفای نقش کاراکترهای پر پیچ و خمشان بسیار خوب برآمده اند و مجموعه بازی های فیلم فراتر از حد تصور است.
«پیرمردها جایی ندارند» در قالبی پر هیچان و استادانه، از انتخابهای یک انسان حرف می زند. از اینکه آدمها در شرایط مختلف تعریفهای مختلف دارند. از اینکه اخلاقیات نسبی اند و یک جاهایی برای بشر دردسر آور! از اینکه چه چیزهایی آدمها را به حیوانهای باهوش تبدیل می کند. از اینکه یک فرد معمولی چه قدر پتانسیل دارد که به یک جنایتکار بی اخلاق تبدیل شود و یا یک قاتل بی رحم به خاطر یک شوخی شیر یا خط از قید کشتن قربانی اش می گذرد.
به هر حال فیلم آخر کوئن ها نه تنها از «فارگو» یا «اوه برادر کجایی» یا «وکیل هادساکر» کم نمی آورد، بلکه به نظر من یک جورهایی تکمیل کننده تمام آنها و درخشانترین اثر این برادران مؤلف و اندیشمند سینماست. پیشنهاد می کنم نسخه اصلی فیلم را یک بار دیگر نگاه کنید و این بار به جز روایت و قابها و کادربندها، به کاراکترها و رفتارهای آنتون، لولین و کلانتر تام دقت بیشتری کنید.
● استاندارد یعنی این...
اگر نقدهایی را که در سایتهای معتبر سینمایی بر «خون به پا می شود» خوانده باشید اصلی ترین اشتراک آنها مقایسه آن با فیلم تحسین شده اورمن ولز «همشهری کین» است. البته در ظاهر هیچ شباهتی بین دنیل پلین ویوو که کم کم غول نفت می شود و آقای کین مایه دار و «رزباد» معروفش نیست، اما قصه هر دو داستان، بزرگ شدن و اضمحلال است.
قصه زیر پاگذاشتن اخلاق (شاید ناخودآگاه) برای رسیدن به چیزهایی که روزی آرزو بوده است؛ روایت خودفروختگی و این جاست که می توان دنیل پلین ویوو را با «فاولت» هم مقایسه کرد. معاوضه روح «اخلاقیات و انسانیت» با «مادیات و قدرت»؛ کاری که فاولت با شیطان انجام داد.
در «خون به پا می شود» هم با یک اقتباس ادبی رو به رو هستیم. رمان «نفت» نوشته آپتون سینکلر که در اواخر دهه ۲۰ به چاپ رسید و یک جورهایی به قصه پیدایش نفت در آمریکا می پردازد.
پل تامسن آندرسون خالق آثار موفقی چون «شبهای بوگی» و «ماگنولیا» و «تلنگر عشق» از روی این رمان یکی از تحسین شده ترین فیلمهای سال را ساخته که ۶ نامزدی اسکار «از جمله بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه) و دو اسکار (بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلمبرداری) را کسب کرد.قصه جوانی که از فقر و البته بلند پروازی به امید یافتن طلا به نفت می رسد و پس از حدود ۱۳ سال به مرد ثروتمند و با نفوذ و یک کارتل نفتی تبدیل می شود.
در همین راستا تمام ویژگی های انسانی، اخلاقی و مذهبی او نیز از بین می رود و او به خاطر کسب قدرت و پول بیشتر به هر عمل ضد اخلاقی دست می زند و در واقع روح خود را می فروشد. به رابطه او با کارگران، دستیارش، پسرش، هنری برادر ناتنی اش، کلیسا، دین، پول و نفت در صحنه های مختلف فیلم توجه کنید تا به برداشت بی نظیر آندرسن از کتاب و فیلمنامه ای قوی، ماجراهای منطقی و جذاب و شخصیت پردازیهای محکم و استخواندار بیشتر پی ببرید.
به نظر من، شاه جمله فیلم که از زبان دنیل دی لوئیس بیرون می آید «از آدمها متنفرم» تکلیف تماشاچی را با دنیل روشن می کند.
به اینها اضافه کنید فیلمنامه قوی، دیالوگهای قوی و شخصیت پردازی قوی، تصاویر بهت آور و فوق العاده از صحراهای تگزاس، بیابانها و کوهها و دشتها، دستگاههای حفاری ابتدایی و حتی نماهای داخلی که به نظرم یکی از بهترین فیلمبرداری های چند سال اخیر هالیوود را تشکیل می دهد. از کارگردانی عالی خود آندرسون هم که بگذریم، بازی تحسین شده دنیل دی لوئیس برگ برنده اصلی فیلم است.
اما آنها که دی لوئیس را می شناسند هنوز مقهور هنرنمایی های او در «پای چپ من»، «به نام پدر» و «آخرین موهیکان» هستند، گرچه او در «خون به پا می شود» نیز بهترین گزینه برای به تصویر کشیدن جاه طلبی و قدرت دنیل پلین ویوو بود.
وحید ضرابی نسب
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید