پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


نوروز، میراث دار آئین های کهن


نوروز، میراث دار آئین های کهن
بعضی رسم ها، سنت ها و باورها آنچنان به ما نزدیک می شوند و چنان با پوست و خونمان عجین می شوند که زمان قلم به دست گرفتن برای نوشتن از آن باید روزها کتاب خواند تا خلق واژه کنی هر آنچه تا دیروز به مانند یک لیوان آب خوردن سر می کشیدی و راحت از آن می گذشتی!
اکنون برای نوشتن از نوروز، این کهن میراث معنوی باید کتاب ها خواند تا بتوانی اندک اندک بیابی و درک کنی آنچه گذشتگان ما برای ما برجای نهادند، حال برای نوشتن چند خطی لاغر باید لمس کنی هر آنچه پدرانت بر آن باور داشته اند و تو به خیال خودت همه را یک جا صاحب شده ای، باید قلم فرسایی کنی و تلاش، ناگفته پیداست که اگر همین میراث باستانی را در این برهه زمانی به خود وانهی، ناگهان غافگیر می شوی و می بینی هرآنچه تا دیروز مایه غرور و سربلندیت بود دیگران به زور سیم و زر و با هیاهوی رسانه ای به نام زده اند و به اصطلاح دست تو کوتاه و خرما بر نخیل! یعنی اگر دیر بجنبیم بعد از چند صباحی دیگر شاهدیم که نوروز را به مانند مولانا، رودکی و... به صورت شش دانگ صاحب شده اند و ما حسرت خوران در غم از دست دادن و ناتوانی در پس گرفتن، بیانیه صادر می کنیم و ناچار به چند سمینار و همایش بسنده می کنیم و دیگر هیچ!
● روزی، روزگاری
بچه که بودیم، هر روز برایمان شوق تازه ای داشت. بوی دیوارهای تازه رنگ خورده و عطر اتاق های خانه تکانی شده، روزهای آخر اسفند را به نخستین روزهای فروردین گره می زد، به شب تحویل سال و هیاهوی رنگ کردن تخم مرغ ها، پیدا کردن سیر و سماق از گوشه و کنار آشپزخانه، دست کردن در تنگ بلور ماهی های قرمز و یواشکی گرفتن شان.
نخستین روزهای بهار ما را به نخستین دید و بازدیدها و نخستین عیدی ها پیوند می زند. به اسکناس های ۱۰ تومانی و ۲۰ تومانی، به خش خش لباس های نو و جیرجیر کفش های تازه، به روزهایی به رنگ آب و شب هایی با طعم شکلات. حافظه ما پر از این خاطره هاست. تصویرهای ماندنی که دیگر با هزار تخم مرغ رنگی و یک خروار سیر و سماق تکرار نمی شوند. حتی یک دیگ سمنو و یک بغل شکلات هم دیگر شیرینی آن روزهارا به یاد نمی آورد.
آن روزها بچه بودیم و یک عمر پیش رویمان بود. بچه بودیم و تمام رؤیاها دست یافتنی، کافی بود دستمان را دراز کنیم و آرزوهای شیرین و کوچکمان را از درخت زندگی بچینیم، اما حالامی دانیم که عید به عید، فقط بچشه ها شادند. آدم بزرگ ها بیشتر ادای شاد بودن را درمی آورند. به هم لبخند می زنند و برای یکدیگر آرزوی خوشی و سلامتی می کنند. چون یک دنیا فرصت از دست رفته را پشت سر دارند و یک جهان ترس و دلهره پیش رو.
حالالحظه تحویل سال با بقیه لحظه های سال، هیچ فرقی ندارد، جز این که ذهنمان چرتکه برمی دارد و فرصت های سوخته و آرزوهای مرده را به رخ ما می کشد.
دیگر لحظه تحویل سال هم مثل همه ثانیه ها و دقیقه ها رمنده و گریزان است، زود از کفمان می رود، مثل همان ماهی قرمزی که وقتی بچه بودیم از کف دستمان سر می خورد و در می رفت و ما حتی نمی توانیم خاطره اش را تمام و کمال در سراچه ذهنمان ثبت و ضبط کنیم و آنچه می ماند حسرت است و بس. آری، بهاری دیگر آمده است، اما برای آن زمستان ها که گذشت، نامی نیست.
اما حقیقت این است که، چه بخواهیم ، چه نخواهیم، در پس هر خزان، بهاری دیگر از راه می رسد، بهاری که ما را به جنبش و پویایی فرا می خواند و با زبان بی زبانی به ما می گوید: زمستان با تمام قدرت و شوکتش ماندگار نبوده و پایدار نمی ماند. گواه این سخن، بنفشه های زمستان شکنی هستند که در هر کوی و برزن رسته اند و جوانه هایی که بر درختان بی برگ و خسته دیروز شکفته اند.
● روزها یا ماه جشن نوروز
گروهی از پژوهشگران و تاریخ نگاران ایرانی بر این باورند که جشن نوروز را جمشید، پادشاه پیشدادی، بنیان نهاده است، نکته و باوری که دانشمندان و شاعرانی چون حکیم فردوسی توسی، خیام نیشابوری و ابوریحان بیرونی در آثار ارزشمند خود گزارش آن را به خوبی شرح داده اند.
در ادبیات کهن آمده است که خداوند جان و خرد، گیتی را در شش هنگام یا شش چهره (گاهنبار) آفریده و هر چهره، ۵ روز به طول انجامیده و در هر چهره یکی از پدیده های اهورامزدا که لازمه زندگی است آفریده شد و در مرحله آخرانسان آفریده شده و با پیدایش انسان، تکامل در آفرینش به مرحله تازه ای رسید و از آن پس انسان اندیشمند با بهره گیری از شرایط مناسبی که از پیش برایش فراهم شده بود زندگی خود را روی زمین آغاز کرد.
زرتشیان برابر نوشته های اوستایی باور دارند که ۱۰ روز مانده به آغاز فروردین ماه هر سال، فروهرهای درگذشتگان، به زمین فرود خواهند آمد، مدت ۱۰ شبانه روز میهمان فرزندان و نوادگان خود خواهند بود و در سپیده دم نخستین روز از ماه فروردین (آغاز نوروز) به جایگاه مینوی خود باز خواهند گشت.
در شب پیش از نوروز، زمانی که تاریکی آخرین شب سال در برابر سپیده دم نخستین روز بهار، رنگ می بازد، با افروختن آتش بر بالای بلندی یا بام خانه ها، بازگشت فروهرها از زمین را بدرقه می کنند و با نیایش خود، خشنودی روان و فروهر درگذشتگان را فراهم می سازند و بازآمدنشان را در آغاز سال بعد، آرزو می دارند.
مدت برگزاری جشن هایی چون مهرگان، یلدا، سده و بسیاری دیگر، معـمولاً یک روز (یا یک شب) بـیشتر نیست ولی جشن نوروز که درباره اش اصطلاح «جشن ها و مراسم های نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا ۲ هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یک ماه می نویسد: چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند.
عیدها را ۶ بخش کردند: ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، ۵ روز دوم را به اشراف، ۵ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی، ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان، ۵ روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزیگران. رسم ها و مراسم های نوروزی که از روزگاران کهن برگزاری آنها از نسلی به نسل بعد به ارث رسیده، به ناگزیر با دگرگونی شیوه های زندگی، تکنولوژی های صنعتی و ماشینی، سازمان های اداری، شغـل ها، قانون ها، وسایـل ارتباط جمعی جدیـد - چنان که خواهیم دید - بدون آن که هویـت خود را از دست بدهد، تحول یافته است. از آداب و رسوم کهن پـیـش از نوروز، باید از پنجه (خمسه مسترقه)، چهارشنبه سوری و خانه تکانی یاد کرد.
آمن خادمی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران


همچنین مشاهده کنید