شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


واقع گرایی جدید


واقع گرایی جدید
کمدی سیاه «یانوش گلوواتسکی» در نمایشنامه کوتاه «خانه»، تضادی را برجسته می کند که به واسطه آن، زندگی به سبک نیویورکی به مقابله با وضعیت و زندگی مهاجران لهستانی برمی خیزد. نمایشنامه تک پرده یی خانه، علاوه بر آنکه تصویری از روزمرگی های مهاجران لهستانی، توام با طنزی تلخ را ترسیم می کند، گوشه چشمی نیز به وضعیت نمایشنامه نویسی (یا در کل نویسندگی) در دوران «پساکمونیسم» دارد و از این رو تلویحاً پیامد رویکرد نویسندگان به شرایط جدید را به ویژه در رابطه با آنان که از نوشتن سلاحی برای مبارزه با کمونیسم ساخته اند، مورد مداقه و بررسی قرار می دهد. چنان که شخصیت نمایشنامه نویس نمایشنامه خانه (که در دوره پس از فروپاشی کمونیسم همچنان سودای مبارزه با آن را در سر می پروراند و از این منظر دیگر استقبالی از کارهای او نمی شود) و نیز نویسنده اصلی نمایشنامه خانه یعنی «یانوش گلوواتسکی» (که موضوع مهاجرت را دستمایه آثار خود قرار داده و اتفاقاً نمایشنامه هایش در امریکا با استقبال بسیار مواجه شده است)، عملاً دو رویکرد متفاوت به مقوله انتخاب موضوعی برای نوشتن در دوران پساکمونیسم را به نمایش می گذارند.
«ویتک» درباره شخصیت «نمایشنامه نویس» به «الک» می گوید؛ «تو برادوی به یارو قول دادن به محض اینکه یه بار دیگه کمونیستا شلیکو شروع کنن، نمایشنامه ش می تونه تو برادوی اجرا بشه.» و تا آن زمان ظاهراً نمایشنامه نویس چاره یی ندارد جز آنکه برای گذران زندگی اش به شغل کارگری و مرمت ساختمان مشغول شود و شاید از همین روست که در دوران پساکمونیسم، انتخاب موضوع برای نویسندگان اروپای شرقی که عمری را صرف مبارزه با دولت های دست نشانده مسکو و نقد نظام کمونیستی حاکم کرده اند، به معضلی اساسی تبدیل می شود. با این وجود وضعیت گلوواتسکی مهاجر در قیاس با شرایط همکارانش در لهستان کمی بهتر است، چرا که دست کم او، پس از فروپاشی کمونیسم، هنوز موضوعی برای نوشتن دارد و آن ادامه مسیری است که گلوواتسکی از زمان مهاجرت به امریکا، آغاز کرده است؛ پرداختن به وضعیت مهاجران در امریکا در قالب «کمدی - کافکائسک»هایی که به تعریفی نو از رئالیسم، جامه عمل می پوشانند. گلوواتسکی در مروری گذرا بر وضعیت تئاتر لهستان از رکودی می نویسد که پس از فروپاشی کمونیسم گریبانگیر تئاتر معترض و ضدکمونیستی لهستان شده است. او گفته یکی از نمایشنامه نویسان لهستانی را در این باره نقل می کند که می گوید؛ «بدترین چیز این است که سانسور دیگر وجود ندارد.» و ادامه می دهد؛ «وقتی که آزاد باشی درباره هر چه می خواهی بنویسی، دیگر احساس نوشتن نمی کنی.» اینها همه توصیفاتی است که گلوواتسکی در سال ۱۹۹۳ یعنی دو سال پیش از نگارش نمایشنامه خانه و در حالی که به تازگی نمایشنامه «آنتیگونه در نیویورک» را به پایان برده بود، از وضعیت تئاتر لهستان ارائه می دهد.
برای گلوواتسکی اما نوشتن همچنان در ادامه همان مسیر پرداختن به معضل بحران هویت قرار دارد؛ مسیری که آثار گلووواتسکی از رهگذر آن با مقوله مهاجرت و زندگی مهاجران در امریکا، پیوند می خورد. چنان که سه شخصیت نمایشنامه «خانه»، تصویری نمونه وار از این زندگی و آن بحران هویت را انعکاس می دهند، بحرانی که حرافی شخصیت های نمایشنامه را توجیه می کند و ماهیت عبث زندگی شان را که واقعیت روزمره و هر روزه آنان است، هر لحظه بیش از پیش آشکارتر می سازد. در رویکرد گلوواتسکی به زندگی مهاجران، واقعیت از طریق فراواقعیتی آمیخته با طنزی تلخ و گزنده و متاثر از فضایی کافکاگون ارائه می شود که راه را برای ارائه تصویری دهشتناک از زندگی این گونه افراد ممکن و هموار می کند و این ویژگی، یکی از مشخصه های سبکی گلوواتسکی به شمار می رود که رد آن را در دیگر آثار او نیز می توان پیگیری کرد، چه آنکه گلوواتسکی در نمایشنامه «شکار سوسک ها» (۱۹۸۷) نیز زندگی زوج مهاجری را ترسیم می کند که بی خوابی هایشان یا به عبارتی کابوس هایشان را با سوسک ها قسمت می کنند، سوسک هایی که در فرهنگ اروپای شرقی مابه ازایی چون «گرگور زامزا» دارند و این در حالی است که در فرهنگ امریکایی، سوسک ها تنها مخلوقاتی فاضلابی به شمار می روند،
در نمایشنامه خانه نیز گلوواتسکی از خلال حرافی های «ویتک» و «الک» حین نقاشی ساختمانی در خیابان پنجم نیویورک و به واسطه وجود نمایشنامه نویسی که بالطبع مهارتی در کار ساختمانی ندارد اما درنهایت با روزنامه هایش به حل معضل اصلی نمایشنامه یاری می رساند، رفاه نیویورکی را که به صرف تاکید بر محل وقوع ساختمان (خیابان پنجم نیویورک- نماد رفاه امریکایی) در ذهن تداعی می شود در مواجهه با نحوه برخورد سه شخصیت نمایشنامه با مرد حلق آویز شده یی که جسدش در انجام کار نقاشی ساختمان مانع تراشی می کند به چالش می کشد و با ترسیم تلاش آنها برای حل مشکل پیش آمده (که به صرف اتمام کار و دریافت مزد صورت می پذیرد) تصویری از شخصیت هایی تهی شده از خصایص انسانی را به نمایش می گذارد، با این تفاصیل اما در نسبت دادن عنوان تئاتر ابزورد به آثار گلوواتسکی می توان به دیده تردید نگریست؛ چه آنکه با وجود غرابت ظاهری متون گلوواتسکی، شخصیت ها، موقعیت ها و موضوعات آثار او ریشه در حقایق و واقعیات زندگی دارند و از این رو به نظر می رسد نظریه «یان کات» که در قالب پیشنهادی برای تغییر نام تئاتر ابزورد به تئاتر رئالیسم نو ارائه شده است بیشتر می تواند مبین و معرف ماهیت آثار گلوواتسکی باشد. آنچه زمانی ابزورد نامیده می شد امروزه به واقعیت زندگی بدل شده است و از این منظر اطلاق عنوان «رئالیسم نو» به آثار گلوواتسکی بر مبنای معنایی که کات از این اصطلاح مراد می کند منطقی تر به نظر می رسد، چنان که «خانه» یانوش گلوواتسکی تلاشی است در راستای بازنمایی وجهی دیگر از این «واقع گرایی جدید»،
اشکان غفارعدلی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید