جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


روایت آدم های تهران امروز


روایت آدم های تهران امروز
"دایره زنگی" فیلمی در ژانر اجتماعی است که از مؤلفه های مورد علاقه ی "اصغر فرهادی" و " پریسا بخت آور" هر دو بهره می برد. از این روست که یافتن رگه هایی از سریال "من یک مستأجرم" و یا فیلم "چهارشنبه سوری" در آن دشوار نیست.
زندگی آپارتمان نشینی با همه ویژگیهای منحصر به فردش و دختر پسری که با ورود شان به این آپارتمان ما را با حوادث یک روز از زندگی ساکنان آن همراه می کنند.
علی رغم وجود شخصیت های متعدد، کارگردان اثر "پریسا بخت آور" در منطبق کردن مؤلفه های آثار تلویزیونی اش با مدیوم سینما تا حد زیادی موفق عمل کرده است.
این فیلم روایتگر آدم های تهران امروز است، آدم هایی که میان سنت و مدرنیته دست و پا می زنند و رهاییشان را در ترجمه ی رمان های "هری پاتر"، کلاس زبان، فیلم ساختن برای جشنواره های خارجی و حتی توالت فرنگی جستجو می کنند.
سنت گراها و به اصطلاح متجددانی که هر یک دیگری را به بی فرهنگی متهم می کنند و بیچاره فرهنگی که در میان این سطحی نگری ها هیچ نشانی ازاو نیست.
کارگردان بی آنکه فیلمش را به اثری شعاری بدل کند بی طرفانه و بدون قضاوت تنها تصویر گر وضعیت موجود است.
تصویرگر روشنفکرنمایی ها و دو رویی ها، تصویرگر فرزندانی که دیگر والدین سنتی شان را بر نمی تابند و تصویر گر مدیری که به خاطر ترس از دانش آموزانش ماهواره نمی خرد. هرچندگاهی در این بین اغراق هایی هم به چشم می خورد به عنوان مثال دیگر از آن زمان که دیش را برای بچه ها چیزی بدتر از جیش تعبیر کنند!واقعا گذشته است.
موقعیت های کمیک فیلم به خوبی شکل گرفته پیژامه ای که در ماشین "بهاره رهنما" یافت می شود، سوء تفاهمی که برای مجریان آن سوی آب بر سر دستگیری "رهنما" پیش می آید از این دست است.(جالب اینکه کارگردان در تصویر کردن این کانال ها نیز بی طرفی لازم را حفظ می کند به گونه ای که دیگر از آن تصاویر اغراق شده و مضحکی که از آن سوی آبی ها سعی می شود ارائه شود خبری نیست.)
بازی بازیگران فیلم خوب و یکدست است.
رئالیسم همیشگی "فرهادی" در فیلمنامه ی این اثرنیزبه چشم می خورد هرچند که باز هم چون آثار پیشین از کش و قوس ها و پیچیدگی های زائدی رنج می برد. کافیست تنها نقطه عطف دوم فیلم را که به گره گشایی می انجامد در نظر بگیریم.دختری از دستشویی خانه ی "حیایی" بیرون می آید، پیش از این "حیایی" از روی آرم ماشین متوجه شده که پدر دختر در اداره ی برادر زنش کار می کند، همسرش که به وفاداری او شک می کند به برادرش زنگ می زند تا از او درباره ی دختری که حتی فامیلش را نمی داند تحقیق کند حال در این میان با اتفاقاتی که بر ما معلوم نیست برادر از میان تمامی کارمندانش اتفاقا به صاحب ماشین دزدیده شده زنگ می زند و او که دختری ندارد به قضیه مشکوک می شود و به پلیس گزارش می دهد واین چنین پای پلیس به ماجرا باز می شود.آیا واقعا بدون این همه کش و قوس و کمی ساده ترامکان نداشت پای پلیس به ماجرا باز شود؟
کما اینکه برای تعلیق هرچه بیشترگاهی منطق اثر به فراموشی سپرده می شود. چرا "رهنما" با صدای مردانه قضیه فرار"شیرین" را گزارش می کند تنها به این دلیل که با شک "عبدالله زاده" به دخترش داستان تعلیق بیشتری پیدا کند ویا به عبارتی بیشتر کش بیاید.
در سکانس دیگری در حالیکه پلیس پشت در ایستاده ودر حالیکه همگی بر این گمانند پلیس به خاطرنصب دیش ها به آنجا آمده پسر باز هم با خیال راحت به نصب آن در خانه ی "رزاقی" ادامه می دهد. فرار کردن "شیرین" نیز از دست پلیس علی رغم همه ی رفتارهای شک بر انگیزش و نیز علی رغم دروغ بچه گانه ای که با پسرک فیلمساز تحویل پلیس می دهد غیر منطقی می نماید.
نکته ی پایانی اینکه ای کاش باورپذیری فیلم فدای رو دست زدن به تماشاگر نمی شد. سکانس آغازین فیلم و دزدیده شدن ماشین که بیننده به راحتی از آن فاصله می گیرد همچون وصله ی ناجوری است که در پایان فیلم همه چیز دوباره بدان ارجاع داده می شود.
آیا واقعا بدون این مفاهیم اغراق شده کارگردان نمی توانست یک اثر خوب اجتماعی از خود ارائه دهد؟ در این فیلم معصومیت دخترک سر خوش و ساده ای که هر لحظه امکان به دام افتادنش وجود دارد دلنشین تر و باورپذیرتر است است یا دخترک ساده نمای ماشین دزدی که تک و تنها زمین و زمان را دور می زند؟ بیننده با کدامیک ارتباط بیشتری بر قرار می کند؟
شیوا منتظری
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید