پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


طنین ابی کاشی ها


طنین ابی کاشی ها
طنین آبی کاشی ها
یاداشتی بر : آتش سبز
به کارگردانی محمد رضا اصلانی
آیا به خاکستری درخشان می توان گفت: سفید؟ آیا چیزی به نام دایره مربع قابل تصور است ؟ آتش سبز نسبتی با ابراهیم دارد؟ شاید باید پاسخ به این پرسش ها را به فرصت و مجال دیگری واگذاشت و متمرکز شد روی چیزی که قرار است در باره آن سخن گفت. آتش سبز فیلمی از محمد رضا اصلانی. اصلانی شاعر، مستند ساز و شاید همان که گاهی هم به عنوان منتقد چیزی می گوید در باره نشانه شناسی ، و همیشه حس می کنی این آدم رابطه ای هم دارد دوستانه با کتاب های روز فلسفی.
بیایید از جای دیگری شروع کنیم و به این نکته یا آگاهی برسیم که قرار نیست که دیگر فیلمی بسازیم و هر چه هست هم، همین است که می خواهیم و امکان ساختش را یافته ایم . وضعیت ما در این زمینه در ارتباط با کاری که انجام می دهیم چگونه خواهد بود؟ بله درست همین کلمه منظور نظر است "سختگیرانه ". آنوقت می خواهیم به موضوعی اشاره کنیم که باید تمامیت ما را در بر بگیرد و عصاره ای باشد از آنچه امکان ما خواهد بود برای بودن و باشیدن ؛ پس وضعیت ما در این رابطه "خود اندیشانه " (reflexivity ) خواهد بود. و در این میان محصول تولید شده چیزی بسیار سنگین خواهد بود که نیاز به کالبد شکافی و جرح وتعدیل بسیار دارد.
▪ و اما آتش سبز:
ما در اولین گامها با تصاویری مواجه می شویم (نقوش برجسته وپیکر هایی که در بیرون کاخ دادگستری قرار دارند) که به گونه ای در بر گیرنده دو موضوع هم زمانند. اولی بحث عدالت (عدالت به مثابه مرجع تقابل ها ) که می توان آن را به عنوان محوری ناموجود از حکم و قرائت در نظریه های شالوده شکنانه زیر چشم داشته * و آن را به جنون تصمیم در فرایند سوژه یابی نزدیک کرد و دوم، چیزی از شعور متجسم (embodied consciousness) که ذهنیت یا خود (ego) را در پیوندی با عالم خارج معنا پذیر می شمارد و ذهنیت را فارغ از عالم عینیت راهگشا نمی داند. نگاه کردن به یک تکه سفال یا غرق شدن در تماشای یک طاق ضربی چیزی از این آگاهی را در خود دارد. درست مثل زمین شناسی که با در دست گرفتن یک تکه سنگ دراعماق دور تاریخ فرو رفته و می بیند چیزی را که از تاثیر میلیونها سال عبور زمان و فرسایش و هم نشینی به وجود آمده است. آگاهی او برای بررسی ابژه درست همان چیزی است که کار کردن به روی همان ابژه در اختیارش گذاشته است. شاید روانکاوی برای این مثال بهترین نمونه باشد "کار کردن خود بر روی خود". این روند در" آتش سبز "به شکل استادانه ای با کالبد شکافی آنچه می تواند هویت خوانده شود و با استفاده از تبارشناسی(Etymology) برخی کلمات به روایت می انجامد و چیزی که در مقابل چشم قرار می دهد نه سوژه و نه ابژه بلکه تلاشی ست هم زمان برای تفسیر خود در خود. این روش این امکان را به بار می آورد که هویت یابی نه از طریق کنش مشاهده دیگری بلکه از طریق یک گسست در ایده خود حاصل شود. اگر با این روش به کرمان نگاه کنیم می توانیم آن را" کرم + آن" بخوانیم و یک قصه از صعود و فرود را با همین دو پارگی به انجام برسانیم و اگر همین کرمان را به عنوان بخشی از همان بازی دوباره بر تفسیر و تاریخ استوار کنیم با اضافه کردن یک " واو" متجاوز و قتل یک "میم" به "کور+ آن" خواهیم رسید و بخش دیگری از یک تهاجم را به قصه الصاق خواهیم کرد. پس رویکرد به روایت همواره در بستر یک شکاف و یا گسست و دوری جستن از نگاهی خطی به تاریخ ممکن خواهد بود. بله یک گسست درون ماندگار.(در اسطوره آفرینش حوا از درون و یا به تعبری دنده چپ ادم خلق می شود) در این اقدام خاص برخی نقاط مثل بن واژه های زبان مورد افشانش یا کنش آناگراماتیک قرار گرفته و به روایت می انجامند اتخاذ این راهکار گویی در "آتش سبز" گریز ناپذیر نموده است. در این جا قاضی (نقش های چند گانه عزت الله انتظامی) کسی است که در سرتا سر کار حضور دارد و به شکل دیگر روایت کننده قصه ماست. اوست که با هر شکل از قرائت (خوانش انقلابی در مورد کاوه اهنگر )و هر حکم می تواند سوژه مندی را به کلیت کار تزریق کند. قاضی به مثابه فرامن تاریخی ، قاضی به مثابه روای و سوژه تصمیم گیرنده.
هفت بند ، هفت زخم ، هفت صعود و فرود و هفت ... شاید چیزی که در این تکرارها بیشتر باید به چشم بیاید خود "هفت" باشد تا دورنه ای از کمیت ؛ چرا هفت؟ و چرا عدد دیگری نه؟ آیا باید متون باستانی را زیر و رو کرد؟ یا توجیهات را می توان در خود کار جست. گویی از جایی این عدد شروع به تکرار و نشاندار کردن کرده است، اما این آغاز مثل هر آغاز دیگری در دل رخداد های بی پایان خود به ابهامی دور بدل شده است. چند نکته برای بر قراری ارتباط ساده تر در مورد وقایع "آتش سبز" ضرروری به نظر می رسد. اولین مسئله به هم ریختن زمان خطی در ضربی از تاریخ یادواره ای ست. چیزی که در بازگشت به گذشته به صورت کاملاً خاص در ذهن شکل پذیرفته، بخشی از نشانداری رویداد ها را باز می آفریند. گویی کسی نشسته و به خود در خود می اندیشد.
برای او وقایع نه به دلیل تقدم و تاخر بلکه بر مدار اثر گذاری و حضور خاص و برجسته شان ممکن می گردند. او نه میتواند خود را محکوم کند نه قادر به فراموش یک وجدان همواره معذب است او تنها می تواند بر خود نظاره کند. موتیو های روایی در "آتش سبز" آنقدر زیاد و پررنگند که نمی توان به سادگی از کنار آن گذاشت. گویی با هر قدم به تونلی از دلالت ها پرتاب می شویم . برای نمونه بخشی که به لطفعلی خان و جنگ او با آغا محمد خان قاجار باز می گشت برای من به شخصه یاد آور و در ارتباط با تونلی از خاطرات و سالهایی بود که کتاب "دلاور زند " را ورق ورق به صبح می رساندم و یا بازی خاتون و کلفت، که به شکل قابل ستایشی در ارائه طرحی از اسطوره های سامی موفق عمل کرده بود. نوع ارتباط در قصه های مربوط به آدم و حوا و زنی به نام لی لی * در حاشیه این روایت به شکل استادانه ای جا افتاده بود. دو زن به مثابه دو تفاوت در خواست یکی با رقابت و هدف مندی و دیگری رها از هر نوع چشم داشت. او همواره جاودان می ماند چرا که از خواست می رهد او ناممکن را می خواهد و با همین خواست از دایره مالکیت و شناخت می گریزد.
تکفیر استاد موسیقی در برگریدن بت جدید و انالحق گویی حلاج. همه چیز به شدت با تاریخ و متون کهن در تعامل و گفتگوست. استفاده از آیین های باستانی، سوگ و تمام آنچه در هر لحظه بر فضای کلی بار معنایی مضاعف را تحمیل می کنند. دکور سنگین و ظرافت های خاص طراحی لباس و صحنه ، همگی به اندازه خارج از توانی انرژی برده اند. گویی تمام صحنه ها با دقت و ظرافت وسواس گونه ای منجق دوزی و آینه کاری شده، به همان ظرافت که مسجد جامع اصفهان ؛ یا به همان تو در تویی ارگ بم. " آتش سبز " و کارگردان آن در لایه های درونی تری مشغول دیالوگی پنهان با آثار و یا کارگردانی دیگرند.کسی مثل بهرام بیضایی با آثاری مثل "چریکه تارا "(در آنجا یک شمشیر به عنوان موضوعی مسئله ساز در تاریخ پرتاب شده، در اینجا هفت مرگ و یک جسد در بر گیرنده ایده لوح اعظم ) یا غریبه و مه (مفهوم هبوط در آثار بیضایی به کرات تکرار شده و در"آتش سبز" رکنی از نفوذ در تاریخ را در یک سیر نزولی از ایده به روایت پیکربندی می کند).
با این حال نه این گفتگو به رقابت منتهی می شود نه سایه های کم رنگ آن در حال اقتدارند . بلکه باز هم به شکلی دیگر در کار گسترش بی نهایت اثر در آگاهی و حافظه بیننده اند. و از همین منظر است که باید تکرار کرد و دوباره دید. برخی مفاهیم را به سمت اثر شلیک کرد و بدون توضیح کامل و مبسوط از آنها گذشت . شلیک کرد و دوباره دید. تازه آنوقت است که می توان به لزوم قربانی کردن اندیشید ، به لزوم مرگ های مکرر و تجاوز به متن.
فرهاد اکبرزاده
پی نوشت ها
* برای آشنایی بیشتر نگاه کنید به بحث سایمون کریچلی در مورد واسازی و عمل گرایی در کتابی به عنوان دیکانستریشن و پراکماتیسم به ویراستاری شانتال موفه و ترجمه مرحوم شیوا رویگریان. نشر گام نو
* در اسطوره های سامی لی لی نام زوج اول آدم است بخش زنانه پیکری یگانه که با دو بخش شدن آن اندام دوجنسه هم به وجود آمده است، او بسیار سرکش و نا فرمان بود و بعد از مدتی با خواست آدم خدواند حوا را از دنده چپ آدم می آفریند، حوا زنی رام و مطیع است. آدم و حوا به واسطه خوردن میوه آگاهی از بهشت رانده می شوند اما لی لی جاودان می ماند روایت های زیادی را به لی لی نسبت می دهند. مثل ربودن و کشتن نوزادان تازه متولد شده پسر.


همچنین مشاهده کنید