سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

پوپولیسم مذهبی


پوپولیسم مذهبی
در آغاز بحث، ناگزیر به ارائه برخی توضیحات و تعاریف هستیم، چون این نوشته از دو جز اصلی تشکیل شده است: (پوپولیسم) و (دین). نخست باید تعاریف درستی از این دو مقوله داشته باشیم تا در پایان باارائه مصادیق عینی در این زمینه، خواننده با دیدی روشن به درک مطالب بپردازد.
جهان امروز، جهان تبلیغات است. جهانی که با استفاده از وسایل ارتباط جمعی بسیار پیشرفته، می توان ذهن ها و مغزها را، اگر نگوییم به تسخیر، لااقل به واکنش وا داشت.
در دنیایی که غول های رسانه ای، نقش سربازان قدیم را در آن بازی می کنند و مغزها و ذهن ها و تسخیر آنها جای تسخیر سرزمین ها راگرفته است، نمی توان در مقابل هیچ چیز بی تفاوت بود. تبلیغات ورسانه ها، مرزها را در نوردیده اند و به ذهن ها رسوخ کرده و در صددند تا به ذهن ها بقبولانند که درستی و حقیقت، همان چیزی است که آنهامی گویند. از تبلیغ خوراکی های متنوع گرفته تا ظریف ترین موضوعات فرهنگی و فلسفی را مانند بمب، بر ذهن، فکر و روح مخاطبان خود فرودمی آورند.
برای مثال، نگاهی به جو رسانه ای این روزها بیندازید. (جنگ تمدن ها)، (تروریسم)، انفجار در محله شیعه نشین (صدر) بغداد وکشته شدن بیش از ۲۰۰ نفر، شهادت بیش از ۱۰۰ نفر از مردم فلسطین در اثر حمله های رژیم صهیونیستی درخلال یک ماه گذشته، توافق هسته ای فرانسه و ایتالیا و...
امروزه در سایه این هیاهوهای تبلیغاتی است که پدیده ای به نام (پوپولیسم) تقویت می شود و به عوام فریبی خود شدت می بخشد. درعین حال، این مقوله مانند بسیاری مسائل زندگی بشر، امروز دچارپیچیدگی زیادی شده است.
تاریخچه پیدایش پدیده پوپولیسم به سبک و سیاق امروزی را باید درگروهی به نام نارودنیک ها (مردم باوران) که در سال ۱۸۶۰ در روسیه، به قصد انقلاب سوسیالیستی فعالیت می کردند، جست و جو کرد که تکیه آنها بیشتر بر توده و عامه مردم بود.
در بحث های نظری پیرامون پوپولیسم، دو نوع رویکرد وجود دارد: دریک نگاه پوپولیسم معادل مردم باوری قرار می گیرد و اعطای آزادی ها وامتیازات دمکراتیک به مردم و شریک کردن آنان در ساختار قدرت است که در عین حال، در مقابل نخبه گرایی و نخبه باوری قرار می گیرد و از بعدسیاسی و اجتماعی چندان مذموم نیست.
از نگاه دیگر، پوپولیسم به معنای مردم داری است که تزریق نوعی امید واهی به جامعه و تاکید بر عقاید فراموش شده توده جامعه است که به بهره برداری هایی از جامعه منجر می شود.
آنچه در این نوشته از آن بحث می شود، بر رویکرد دوم استوار است.
پوپولیسم در طول تاریخ حیات خود، در عرصه های مختلف اجتماع ـبه خصوص نحله های فکری افراطی نظیر فاشیسم و نازیسم ـ به صورت پنهان یا آشکار حضور و نفوذ داشته است.
این طرز فکر، به دلیل داشتن وجوه اشتراک بسیار با افکار تندروانه وعوام پسندانه گروه های مختلف، توانایی تداخل و اشتراک فکری را بااین گروه ها دارد. تفکر پوپولیسم با نفوذ به رده های بالای مدیریتی گروه های فکری، قدرت را به تدریج قبضه کرده و نیروی مردم را باشعارهای تهییج کننده خود ـ البته برای مدت زمانی کوتاه ـ در راه نیل به اهداف خود به کار می گیرد.
اگر به نحله های فکری، همچون ناسیونالیسم و مارکسیسم، وتاریخچه آنها نظری بیفکنیم، شاهد ظهور افراط گرایانی چون هیتلر، موسیلینی و استالین (نازیسم، فاشیسم و استالینیسم) هستیم. باید گفت از وجوه اشتراک (حداقل در سیاست اعلانی) این گروه ها یا افرادی که سردمدار آنها بودند، در شعارهای فریبکارانه و عوام گرایانه آنها بود. درحقیقت، هیتلر، موسیلینی و استالین حکومت های خود را برپایه شعارهای پوپولیستی بنا کردند یا حداقل یکی از پایه های حکومت آنهاپوپولیسم بود.
در اینجا باید اذعان داشت که پوپولیسم، به دلیل اینکه دارای شعارهای مردم گرایانه بوده و در پی جلب توجه هر چه بیشتر مردم است، در نتیجه در مخالفت جدی با امپریالیسم و ناسیونالیسم قرار دارد؛ ولی این دلیل نمی شود که مکتب های فکری افراطی، نظیر فاشیسم ونازیسم، از روش های پوپولیستی در راه نیل به اهداف خود بهره نبرند. چون همان گونه که خواهد آمد، پوپولیسم متشکل از گروه های متفاوت وگاه متناقض است که هر یک در صدد دستیابی به منافع خود هستند.
پیش از اینکه پوپولیسم را در ترکیب با دیگر شئون جامعه بررسی کنیم، نخست باید با پوپولیسم و آموزه ها و اهداف آن آشنایی مختصری داشته باشیم.
● پوپولیسم چیست ؟
پوپولیسم از واژه لاتین populus(توده مردم یا عامه) گرفته شده است. پوپولیسم که در فارسی از آن به عوام گرایی و مردم باوری یاد می شود، ویژگی هایی دارد که در زیر به بعضی آنها اشاره می شود.
۱) جلب پشتیبانی مردم با توسل به وعده های کلی و مبهم، و معمولاتحت کنترل رهبر فرهمند و شعارهای ضد امپریالیستی.
۲) پیشبرد اهداف سیاسی، مستقل از نهادها و احزاب موجود، بافراخوانی توده مردم به اعمال فشار مستقیم بر حکومت.
۳) بزرگداشت و تقدیس مردم یا خلق، با اعتقاد به اینکه هدف های سیاسی باید به اراده و نیروی مردم و جدا از احزاب یا سازمان های سیاسی پیش برود.
البته آیین و سنت سیاسی پوپولیستی، در هر کشوری شکل ویژه ای دارد. در نهضت های پوپولیستی، معمولا ائتلافی آشکار یا ضمنی، میان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض بر قرار می شود.
تداخل اقشار گوناگون در این نهضت ها، به طور عمده ناشی از عدم تشکل طبقاتی و عدم وجود مرزبندی روشن طبقاتی است.
به هر روی، پوپولیسم دارای مشخصات زیر است:
عوام فریبی، تقدیس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تکیه بر توده های محروم، نداشتن ایدئولوژی مشخص، اصلاح طلبی، ضدیت باامپریالیسم، ملی گرایی، توسعه خواهی و پر و بال دادن به نیروهای بازار. (۱)
در نگرش پوپولیستی، جهت گیری افکار عامه، به منظور وا داشتن حکومت به پذیرش منویات مردم، چشمگیر است. در پوپولیسم، اراده جهت دار توده مردم نسبت به عدالت خواهی، نقشی بارز دارد و مکانیسم این اراده جهت دار، مؤثرتر و برتر از مکانیسم های سازمان های مختلف است و حکومت ها به طور مستقیم و غیرمستقیم، تحت فشار و تأثیرخواست عامه مردم واقع می شوند و در تنظیم و تعبیه صحیح امور وتبیین سیاست و وظایف جدید نظر می کنند. معمولا رواج فساد در طبقه حاکم، به حرکات و روش های پوپولیستی منتهی می گردد.
پوپولیست ها همواره به دنبال جستن روزنه هایی مبنی بر وجود یا عدم وجود کژی و فساد در حکومت هستند.
در حقیقت عوامل زیادی موجب پیدایش پوپولیسم در جوامع امروزمی گردد. به عقیده پل تاگارت، پوپولیسم، واکنش به اندیشه هاوروش های نظام های سیاسی مبتنی بر نمایندگی است و در مقابل احساس وقوع بحران، به تجلیل پنهان یا آشکار از کانون آرمانی خودمی پردازد؛ با این همه، به دلیل فقدان ارزش های بنیادی، از عوام بیشترتأثیر می پذیرد و در هر محیطی ویژگی های محیط پیرامون خود رامی پذیرد و عملا پدیده ای گذرا است. (۲)
به هر روی، پوپولیسم با توده مردم سر و کار دارد و در حقیقت جنبشی توده ای است؛ اما به دلیل نداشتن تشکل منسجم و هدف مشخص وواقعی، این جنبش ها منسجم تر و دارای تشکیلات منظم بعدی هستندکه در ادامه، منویات خود را اعمال می کنند. همان گونه که پیش ترگذشت، این پدیده ملقمه ای از گروه ها، افکار و افراد با منافع متفاوت وگاه متضاد است که هر یک در پی برآوردن منافع و خواسته های خودهستند. در این میان، تشکیلات و گروهی موفق تر است که بتواند سوار برموج پوپولیسم، آن را به سمت و سویی که خود می خواهد، هدایت کند.
پوپولیسم با همه تنوع در تاریخ اجتماعی معاصر، بر موج احساسات توده ای سوار شده و بدین گونه مشروعیت سیاسی خاصی را برای خودپی می ریزد.
در آنچه به فرایند پوپولیسم باز می گردد، باید بر پتانسیل بسیار بالایی سرایت در باورها و رفتارهای فرهنگی اشاره کرد که صرفا بحثی روان شناسانه است؛ به گونه ای که برای مثال مارکس گرایان فرویدیست، درباره فاشیسم مطرح کرده اند (رایش) یا روانشناسان بر آن تاکیدداشته اند (فروم)، بلکه از نگاه انسان شناسی، بیشتر به پدیده تقلیدفرهنگی و الزام و کنترل اجتماعی و نیاز و ضرورت جماعت گرایی دربرابر فرد گرایی در بسیاری جوامع و موقعیت ها مربوط می شود. (۳)
به هر حال در آنچه به نتایج مربوط می شود، باید متأسفانه بر این نکته تاکید کرد که تجربه پوپولیسم را نمی توان بر خلاف آنچه بسیار تصورشده است، نوعی واکسیناسیون در برابر خطرات بعدی ظهور این پدیده در آن جامعه یا جوامع دیگر به حساب آورد.
آنچه تاریخ به ما می آموزد، آن است که پیش داوری های پوپولیستی، عموما به تخریب های گسترده فرهنگ و حتی جنگ ها، تنش ها و قوم کشی های هراسناک منجر می شوند (برای نمونه جنگ جهانی دوم)؛ امااین نتایج حتی پس از آنکه تحلیل شده و همه افراد از آنها آگاه شده وحتی دچارعذاب وجدان نسبت به آنها می شوند، لزوما موجب نمی شود که با تکرار فاجعه روبه رو نشویم؛ برای نمونه قتل عام ها و نسل کشی های بالکان در اروپا و همین فرایند در افریقا، به ویژه رواندا در ابتدای دهه ۱۹۹۰ از این لحاظ گویا هستند. (۴)
در نهایت باید تأکید کرد که پوپولیسم، همچون هر روند دیگری که درراه تقلیل دهندگی اندیشه حرکت می کند، به دلیل آنکه جهان ما جهانی است که دائمٹ رو به سوی پیچیدگی بیشتر دارد، می تواند به همان میزان خطرناک تر شده، ضربات سخت تری را از لحاظ فرهنگی بر یک کشور یایک فرهنگ وارد کند.
موضوع فرهنگ که در این مقال مد نظر ماست، دین و مسائل مربوطبه آن است.
● صهیونیسم یهودی ـ مسیحی و استفاده پوپولیستی از دین
تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی و پدر صهیونیسم سیاسی که درسال ۱۸۹۷ میلادی، نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالارموسیقی شهر بال تشکیل داد، گمان نمی برد که جنبشی را که پایه گذارآن بوده است، روزی بتواند از مواهب بی شمار رادیکالیسم دسته عظیمی از مسیحیان استفاده کند، زیرا وی در آن کنگره گفته بود که همه جهانیان از یهودیان جدا هستند و یهودیان، تنها در میان خودشان می توانند در امان باشند؛ اما امروزه به نظر می رسد که یهودیان، مأمنی بهتر از ارض موعود (اسرائیل) در جامعه و دولت آمریکا یافته اند. (۵)
شناخت دقیق تر هر دو جریان صهیونیسم سیاسی یهودی و مسیحیان دست راستی، و باز خوانی آرا و عقاید آن ها بسیار مهم است، چون نه تنهابه دلیل علاقه ای دو جانبه و استراتژی واحد، بلکه به دلیل هدفی مشترک، پایه گذار نامبارک ترین پیوند شده اند. این هدف مشترک، یعنی حمایت از برپایی دولت اسرائیل و حیات سیاسی آن، از نظر مسیحیان انجیلی، از پیش شرطهای ظهور دوباره حضرت مسیح است ومسیحیان تا آن زمان باید، حمایت های بی دریغ خود را نثارصیهونیست ها کنند. صهیونیسم سیاسی و بنیاد گرا، بیشترین نصیب رااز این تعصب دینی برده است.
صهیونیسم یهودی، امروزه در سایه حمایت های بی دریغ امریکا ومظلوم نمایی های تاریخی، همچون هولوکاست، توانسته است که خود رابر سرزمین فلسطین تحمیل کند و در این میان، از تمام امکانات برای پاکسازی قومی و دینی در این سرزمین استفاده کند. سخن به گزافه نگفته ایم اگر بگوییم که از مهم ترین پایه های تشکیل رژیم صهیونیستی، استفاده کاملا پوپولیستی از دین بوده است.
مهاجرت به ارض موعود که البته درآغاز سرزمینی در آفریقا بود، ولی سپس با مساعدت انگلیسی ها به فلسطین معطوف شد، یهودی های سراسر دنیا را با فریب و نیرنگ به آنجا کشید و با شست و شوی ذهن وروح آنها، اسلحه به دست آنان داد تا ساکنان اصلی سرزمین فلسطین، اعم از مسیحی یا مسلمان را از بین ببرند و هولوکاستی را در سرزمینی فلسطینی بیافرینند که روی هولوکاست هیتلری را سفید کرد.
● هفت مرحله در آخر الزمان
مسیحیان صهیونیست معتقدند که در آخر الزمان هفت مرحله یا هفت مشیت الهی به وقوع می پیوندد. این مراحل عبارت است از:
۱) بازگشت یهودیان به فلسطین.
۲) ایجاد دولت یهود.
۳) موعظه شدن بنی اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل.
۴) (حصول مرحله) وجد یا سرخوشی (Rapture)، یعنی به بهشت رفتن همه کسانی که به کلیسا ایمان آورده اند.
۵) دوره ۷ ساله حکومت دجال (آنتی کراست ـ ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایر به اصطلاح مومنان.
۶) وقوع جنگ ارماگدون.
۷) شکست لشکریان دجال و تشکیل حکومت مسیح به پایتختی قدس ( اورشلیم)، یهودیان در این دوره به مسیح ایمان می آورند.
● اهداف مسیحیان صهیونیست
مسیحیان صهیونیست، بیشتر تحت تاثیر افکار صهیونیسم یهودی هستند و اهداف زیر را دنبال می کنند:
۱) تشویق و دلگرمی در گفت و گوهای یهودیان و مسیحیان.
۲) مقابله با افکار ضد یهودی.
۳) آموزش با نگرش به ریشه های یهودی دین مسیح: این برنامه در۲۰۰ مدرسه با ۱۰۰۰۰۰ دانش آموزش اجرا می شود.
۴) اقدامات بشر دوستانه در میان پناهندگان یهودی.
۵) مخالفت با مقامات یهودی میانه رو که به دنبال روش های مصالحه جویانه برای صلح در فلسطین.
۶) سوء استفاده از مسیحیت برای توجیه اعمال ضد حقوق بشر.
۷) آخر الزمان شناسی از کتاب مقدس، در معرض تبدیل شدن به پیش گویی منجر به واقعیت، برای اجرای بند هفتم با تبلیغ تفکرات تدبیرگرایی (یا مشیت گرایی Dispensationalism).
در میان عموم تلاش می کنند تا این باور را به وجود آورند که مسائلی که رخ می دهد، همان است که در کتاب مقدس آمده و ما نباید با آنها مبارزه کنیم.
مهم ترین رویه پوپولیستی را در صهیونیسم یهودی ـ مسیحی، باید درمقوله آرماگدون مشاهده کرد. آرماگدون (Armageddon) مرحله ششم ازمراحل هفت گانه آخر الزمان، جنگی همه گیر در جهان است که در آن همه زمین به سختی نابود خواهد شد. اصل این کلمه هارمجیدو (یاهارمگیدو) است. مکان وقوع این جنگ، صحرای مگیدو در شمال اسرائیل و کرانه غربی رود اردن است. در این مکان در گذشته شهری استراتژیک وجود داشته که در مسیر عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب بوده است. جنگ های زیادی در تاریخ در این مکان رخ داده است. این جنگ میان نیروهای خیر (یهودیان) و نیروهای شر (مسلمانان ازایران و روسیه) رخ می دهد و به همه دنیا کشیده می شود. در صحیفه حزیقال نبی، درباره آرماگدون آمده است: (باران های سیل آسا وتگرگ های سخت آتش و گوگرد، تکان های سختی در زمین پدیدخواهد آورد؛ کوه ها سرنگون خواهند شد؛ صخره ها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد شد). (۶)
در صحیفه زکریای نبی آمده است: (گوشت ایشان، در حالی که برپاهای خویش ایستاده اند، کاهیده خواهد شد و چشمان ایشان در جای خود گداخته خواهد شد و زبان هایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد).
بنیادگرایان این عبارات را بر استفاده از بمب های اتمی و نوترونی دراین جنگ حمل می کنند. اعتقاد به این جنگ تأثیر زیادی برسیاست های داخلی و خارجی داشته است. جیمز وات، وزیر کشور اسبق ایالات متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت: (به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمی توانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم)(۷).
ریگان رئیس جمهور اسبق امریکا نیز بسیار تحت تأثیر تعلیمات دینی ای بود که توسط مادرش نل ریگان دیده بود. وی می گوید: (این نبی خشمگین حزیقال است که بهتر از هر کسی، قتل عامی را که عصرما را به ویرانی خواهد کشاند، پیشگویی کرده است... این علامت آن است که فرا رسیدن آرماگدون دور نیست). (۸)
● هزاره گرایی
هزاره گرایی از مسائل مهم در تاریخ و حوادث مربوط به آن بوده است. این تفکر بر این اساس استوار است که در ابتدای هر هزاره، اتفاق مهمی رخ خواهد داد. مسیحیان نیز به این تفکر معتقدند. آنها می گویند که جنگ آرماگدون در ابتدای هزاره سوم رخ خواهد داد؛ یعنی تا سال ۲۰۲۶.
● رسانه ها و جریان صهیونیزم مسیحی
برای تبلیغات تفکرات صهیونیستی (اعم از یهودی، مسیحی ومسلمان) ابزارهای فراوانی وجود دارد. ۸۵ درصد سرمایه هالیوود متعلق به صهیونیست هاست؛ از این رو آنها به راحتی می توانند برای رواج نظریات خود به فیلم های سینمایی متوسل شوند (فیلم های آرماگدون، ماتریکس، شمارش معکوس تا آرماگدون، امگاکد یا مگیدو و... ). بسیاری کارگردانان وبازیگران معروف سینما صهیونیست هستند و درخدمت منافع اسرائیل فعالیت می کنند. از میان ۱۴۰۰ رادیوی مذهبی دردهه ۹۰ در امریکا، ۴۰۰ رادیو در دست بنیاد گرایان پروتستان است که در آن ۸۰۰۰ کشیش، درباره نظریات صهیونیستی خود تبلیغ می کنند. برنامه های تلویزیونی عامه پسند بنیادگران مسیحی، حدود ۶۰ میلیون بیننده دارد. آنها در فعالیت های خود تبلیغ می کنند که صلح نتیجه ای دربر ندارد و باید به دنبال جنگ بود و با استناد به آیات انجیل، اثبات می کنند که اکنون در آخرالزمان حضور داریم (نظریه جنگ تمدن ها). آثاراین تبلیغات در امریکا به حدی است که ۲۵ درصد مردم عملا به این فرقه پیوسته اند و اکثریت مردم امریکا معتقدند که به برکت حمایت دولتشان از رژیم صهیونیستی است که خداوند به آنها روزی و نعمت می دهد. سایر مردم جهان نیز از این تفکرات بی بهره نیستند. سربازان اسپانیایی شرکت کننده در جنگ عراق، خود را نمایندگان مسیح می دانند و از علائم جنگ های صلیبی استفاده می کنند.
در پایان این تفاصیل، به نظر می رسد که بسیاری سیاست های امریکادر جهت تحقق آرمان های این گروه از مسیحیان است و می توان بسیاری کارهای امریکا و مسائل پشت پرده آن را دریافت. (۹)
شناخت دقیق تر هر دو جریان صهیونیسم سیاسی و مسیحیان دست راستی و باز خوانی آرا و عقاید آنها بسیار مهم است، چون نه تنها به خاطر علاقه ای دو جانبه و استراتژی واحد، بلکه به دلیل هدفی مشترک، پایه گذار نامبارک ترین پیوند شده اند. این هدف مشترک یعنی حمایت ازبر پایی دولت اسرائیل و حیات سیاسی آن، از نظر مسیحیان انجیلی، ازپیش شرطهای ظهور دوباره حضرت مسیح است و مسیحیان تا آن زمان باید حمایت های بی دریغ خود را نثار اسرائیلیان کنند.
صهیونیسم سیاسی و بنیادگرا، بیشترین نصیب را از این تعصب دینی برده است. حتی اعتقاد این گروه از مسیحیان به اینکه حضرت مسیح پس از ظهور، تمام یهودیانی را که به وی ایمان نیاورده اند، خواهد کشت، مانع از آن خواهد شد که آن ها از سخاوت های بی چشم داشت خود چشم پوشی کنند.
● طالبانیسم و نظریه پردازان وهابی
در شرایط کنونی که افکار افراط گرایانه اسلامی رواج یافته است، بازخوانی افکار ابن تیمیه بی فایده نیست.
افکار ابن تیمیه، روشن و صریح است. او با عقل به کلی مخالف است وخواستار الغای عملکرد عقل از تمام شئون زندگی است و با فکر کردن واندیشیدن دشمن است؛ مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تأییدنقل و احادیث باشد. وی در این زمینه می گوید: دلایل عقلی درست وقتی قابل شنیدن است که مخالف اخبار انبیا نباشد و فکر و عقلی که با اخبار واحادیث مخالف باشد؛ نه عقل است و نه فکر. (۱۰)
افکار وهابیت نیز در پشت دیوار دفاع از توحید، مبارزه با شرک و بدعت، و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است؛ به گونه ای که خود رامدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک می خوانند. آنها در اعتقادات خود فقط با احادیث و روایات پیامبر کار دارند و اصولا آنها را حجت می دانند. پس دلایل عقلی در مقابل دلایل نقلی بی ارزش هستند. ابن تیمیه با این گفتار، راه را بر عقل و اندیشه گرفته و عملا به جمود و تحجرفکری دعوت می کند و برای فکر، خطوط قرمز زیادی تعیین می کند. وی می گوید: سلف صالح به نیابت از ما، اسلوب ها و روش ها را تعیین کرده وما باید تبعیت و تقلید کنیم. ما باید تماما در خط، اسلوب، کردار و گفتارسلف صالح راه برویم. نقش ما تبعیت است و این به نفع ماست؛ حتی ممکن است از نظر ظاهر هم نفع و سودی در تقلید و انجام یک تکلیف وجود نداشته باشد، با این همه ملزم به تبعیت هستیم، برای اینکه این تبعیت ما را به انبیا نزدیک می کند، چنان که می گوید: (ولهذا نحن ننتفع بنفس متابعتنا لرسول الله (ص) و السابقین من المهاجرین و الانصار، فی أعمال لولا أنهم فعلوها لربما قد لا یکون لنا فیها مصلحه، لما یورث ذلک من محبتهم، و ائتلاف قلوبنا بقلوبهم، و ان کان یدعونا الی موافقتهم فی أمور أخری الی غیر ذلک من الفوائد). واضح است که این کلام دشمنی با هرگونه تفکر است، برای اینکه فاصله ما با زمان صحابه و زمان ابن تیمیه متفاوت است و نیازهای عصر ما با آن دوره فرق می کند. (۱۱)
در واقع، او تمامی نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی می کند. ازجهت دیگر، تیمیه مسلمانان را فرا می خواند که تمامی روابط خود را باکفار قطع کنند و در تمامی امور با آنها مخالف باشند. وی می گوید: (کذلک قد نتضرر بموافقتنا الکافرین فی أعمال، لولا أنهم یفعلونها لم نتضرر بفعلها... فتکون موافقتهم دلیلا علی المفسده و مخالفتهم دلیلاعلی المصلحه). به عبارت دیگر، مسلمانان نباید هیچ یک ازساخته های فیزیکی و فکری کفار را به کار گیرند حتی اگر این به ضررمسلمین باشد. به نظر او مهم ترین مصلحت در این است که با آنهامخالف باشیم. برای اینکه در کارهای کفار مصلحتی به نفع ما نیست:
(و حقیقه الامر: أن جمیع أعمال الکفار، و أموره لابد فیها من خلل یمنعها أن تتم له منفعه بها. ولو فرض صلح شی ء من أموره علی التمام، لاستحق بذلک ثواب الاخره. ولکن کل أموره اما فاسده أو ناقصه). دریک مورد از این شیخ الاسلام پرسیده می شود: (رأی علما در خصوص قومی از اهل ذمه که مجبور شده اند، لباسی غیر از لباس عادی و بومی خود بپوشند. مثلا آنها را سلطان مجبور کرده که از عمامه مسلمین استفاده نکنند، و این موجب آزار و اذیت آنها و همچنین ضررکاسب کاران مسلمان شده است؛ آیا امام برگشت آنها به لباس محلی رامجاز می دارد؟ پاسخ ابن تیمیه منفی است: (فجاءتنی الفتوی فقلت لایجوز اعادتهم الی ما کانوا علیه و بجب ابقاؤهم علی الزی الذی یتمیزون به عن المسلمین. فذهبوا ثم غیروا الفتی، ثم جاءوا بها فی قالب آخر، فقلت: لا تجوز اعادتهم، فذهبوا، ثم أتوا بها فی قالب آخر، فقلت: هی المسأله المعینه و ان خرجت فی عده قوالب).
این سؤال را در قالب های مختلف پرسیده اند و هر بار شیخ بر جواب منفی خود اصرار ورزیده است. طرح سوال به صورت های مختلف ازجانب سؤال کنندگان، نشان گر عدم اغنای آنهاست و اصرار شیخ برجواب منفی نیز، نشانگر ماهیت تعصب آمیز، تندرو و غلو ایشان در افکاررا نشان می دهد، زیرا برای او مهم نیست که غیر مسلمان اذیت و آزارمی شود و مسلمان نیز ضرر اقتصادی می بیند. او با این کار، افکارتندروانه، نژاد پرستانه و کراهیت را مورد تایید قرار می دهد. چرا؟
او خود پاسخ می دهد: (أما ما یرویه بعض العامه عن النبی (ص) أنه قال (من أذی ذمیا فقد أذانی) فهو کذب علی رسول الله (ص) ولم یره أحدمن أهل العلم)؛ اینکه بعضی افراد از پیامبر نقل کرده اند که هر کس ذمی را آزار دهد، مرا آزاد داده است، یک کذب است، پس چون پیامبراین حرف را نزده است و در سند دیگری هم نقل نشده است، پس آزارغیر مسلمان بر ماگناه و جنحه ای ندارد. او با این شیوه، تمامی نص های دینی در خصوص مسامحه و تسامح با غیر مسلمانان را رد می کند و برافکار تند روانه خشونت و قتل و غارت ادامه می دهد.
ابن تیمیه در واقع دارای ترازو و سنگ محک متفاوتی است؛ ترازوی برخورد با کفار و ترازوی بر خورد با مسلمین. او حتی برخورد تبعیض آمیز ونژادپرستانه را جایز می شمارد. او هر گاه با حدیثی روبرو می شود که مخالف ایده های تندروانه اوست، آنها را منکر می شود و در مورد آیات قرآنی که با افکار او سازگار نیست، به تفسیر و تاویل روی می آورد. (۱۲)
سلفی های جهادی مانند زرقاوی، متأسفانه همان دیدگاه سنتی ابن تمیمه را میراث داری می کردند؛ به گونه ای که آنها مسئولیت شرورترین حادثه سال های اخیر، یعنی انفجار حرم امام موسی کاظم و امام عسکری در سامراء را بر عهده گرفتند وقول تخریب سایر اماکن مقدسه را نیز دادند. آنها قبلا نیز در توجیه جنایاتی مانند حمله انتحاری و کشتارهزارن نفر در پل کاظمیه، طی اطلاعیه ای تاکید کرده بودند:
بزرگان ما خط مشی روشنی را در مورد شیعه در اختیار ما گذاشته و پرده از این قوم برداشته اند تا جایی که امام البخاری می گوید: در پشت سرشیعه، یهود و مسیحی نماز نخوانید، به آنها سلام ندهید، با آنها ازدواج نکنید و از گوشت ذبح شده توسط آنان نخورید. (۱۳) همانطور که بزرگان ما از جمله شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است: (به این دلیل که شیعیان با کفار علیه مسلمانان همکاری می کنند و آنها از بزرگ ترین اسباب حلقه چنگیزخان به سرزمین های اسلامی و آمدن هالاکو به عراق واشغال حلب و صالحیه بودند و از این رو، هنگام عزیمت به مصر، پادگان های مسلمانان را ویران کردند و راه را بر روی مسلمانان بستند وبه این دلیل، با تاتار و فرانسوی ها علیه مسلمانان همکاری کردند و ازپیروزی اسلام خشمگین وناراحت می شدند؛ در واقع آنان طرفداران یهود، مسیح و مشرکان هستند و قلب هایشان مملو از کینه و خصومت بامسلمانان است. همچنین از بزرگ ترین عبادت ها نزد آنها، لعنت فرستادن بر اولیاء الله در میان مسلمانان است. حریص ترین مردم درجدایی افکندن بین مسلمانان هستند و عالی ترین اصول آنها، کفرگویی، لعنت و دشنام به علمای مسلمان و خلفای راشدین است و اعتقاددارند که هیچ جایی برای کسانی که به امام معصوم (دوازده امام) ایمان ندارند، وجود ندارد.
وهابیون حتی به سنی های معتدل نیز رحم نکرده، آنها را مانعی دربرابر تفکرات و دیدگاه های خود تلقی می کنند؛ برای مثال در تاریخ ۸۴/۳/۱۱ جریان طالبان و وهابیت، (ملا عبدالله فیاض) عالم برجسته قندهار را به جرم همکاری با دولت کرزای ترور کردند و روز بعد، درمجلس فاتحه او، اقدامی انتحاری صورت دادند که به کشته شدن دست کم بیست نفرمنجر شد.
این نخستین بار است که وهابی های افراطی و طالبان، به طور آشکارا، سنی های معتدل را از میان بر می دارند. این قبیل اقدامات بیشتر بر ضدشیعیان در عراق و پاکستان انجام می شد.
مهم این است که سنیان معتدل و واقع گرا نیز از دست اقدامات در امان نخواهند بود. در عراق هم طی ماه های گذشته، برخی روحانیون سنی که تمایل به مذاکره با دولت داشته اند، کشته شده اند. در این حوادث، معمولاافراطیون سنی تلاش کرده اند که این اقدامات را به عهده سپاه بدربگذارند؛ اما اکنون با عملیات انتحاری که در قندهار صورت گرفت و بابعضی اعمال دیگر آنها علیه سنی ها، می توان یقین کرد که در عراق هم طرفداران زرقاوی، نمی توانند سنیان معتدل را تحمل کنند و به همین دلیل روحانیون متمایل به مذاکره با دولت را ترور کرده، با یک تیر، دونشان می زنند: هم آنها را از سر راه بر می دارند و هم مسئولیت آن را برعهده سپاه بدر و شیعیان می گذارند. (۱۴)
امام خمینی و نیز علمای شیعه در ایران و عراق، تلاش زیادی کردند تااز اندیشه ها و سوء تفاهم های تاریخی را که موجب افکار ضد شیعی وهابیان شده و در دشمنی با شیعیان به آنها استناد می کنند، برطرف سازند تا هم شیعه و هم سلفی ها، یکدیگر را براساس شرایط امروز، از نوباز بشناسند و از قالب های کلاسیک خارج شوند؛ اما متاسفانه اندیشه های افراطی و وهاب گونه امثال زرقاوی، در روحیه تکفیری ریشه دارد و حاضر نیست، شرایط امروزی را مطالعه کند. البته افراطگری، علی رغم مخالفت بعضی بزرگان شیعه در بین بعضی شیعیان نیزوجود دارد که مورد سوء استفاده دشمنان اسلام نیز قرار می گیرد. آیت الله سید محمد باقر درچه ای را می توان از برجسته ترین فقهایی دانست که در دو قرن اخیر، از اقدامات افراطی و غلوآمیز، انتقاد کرده است. (۱۵)
بدین ترتیب، اسلام وهابی شکل گرفت تا در قرن های بعدی، چنان چهره خشنی از اسلام ارائه دهد که در تاریخ اسلام بی سابقه بوده است. ازدرون آن طالبانیسم و القاعده متولد شد که در سایه کارهای خود، چهره ای تروریستی از اسلام تصویر کرد، چون می خواست با خشونت وزور، دینی را به زعم خودحفظ کند که خود مخالف خشونت است و فقط باآموزه های الهی خود توانسته بود، در جهان نفوذ کند؛ ولی با تبلیغاتی که به تهییج جوانان می انجامد، گروه طالبان به جمع آوری طرفدارانی برای خود پرادخته است که آماده انجام عملی هستند تا رهبرانشان از آنهاراضی باشند.
در این میان، غربی ها نیز در سایه تئوری جنگ تمدن های خود، درصددند تا اسلام وهابیت و القاعده را به عنوان چهره واقعی اسلام معرفی کنند.
باید گفت که اگر خشونت به نام دین باشد، دو جنایت صورت می گیرد: یکی خود خشونت است و دیگر اینکه به نام دینی که ضد خشونت وطرفدار محبت، رحمت و صلح است، این خشونت صورت می گیرد. اینان جنایتکارانی هستند که تیشه به ریشه دین اسلام می زنند.
در این میان، اسلام از دو سو با استفاده پوپولیستی از دین مواجه است: از یک سو در میان خود مسلمانان، گروهی مانند وهابی ها و طالبان، باشعارهای پوپولیستی و عوام گرایانه خود، درپی پیشبرد اهداف گروهی خود برای کسب قدرت در دنیای اسلام هستند و از سوی دیگر، درسطحی جهانی، دنیای غرب با استفاده از تند روی های گروه های یادشده، در پی القای تفکر جنگ تمدن ها در قالب جنگ میان ادیان است. در این راه غرب سعی دارد که از اسلام چهره ای خشن به دنیای مسیحیت ارایه کند و با یاد آوری جنگ های صلیبی، اذهان غرب رانسبت به دنیای اسلام و مسلمانان بد بین کند.
در حقیقت غرب و دستگاه تبلیغاتی آن، ازسال های پیش، در پی چنین هدفی بوده است و ریشه های این نوع بر خورد رسانه ها و دستگاه تبلیغاتی غرب را با دنیای اسلام، باید در دست های پنهانی جست و جوکرد که درطی سالیان گذشته، به پرورش این گروه ها پرادخته اند. اگر به صورت خوشبینانه ای به پدیده وهابیت و طالبانیسم بنگریم، باید بگوییم که این اگر کاملا توسط استعمار گران پدید نیامده باشند؛ حتما توسط آنهاتقویت، گسترش و حمایت شده است.
● سخن آخر
(پوپولیسم و استفاده از دین)، یا استفاده های تبلیغاتی عوام گرایانه ازآن، امروزه در سطوح مختلف ادیان وجود دارد. در ادیانی مانند اسلام ومسیحیت، با گروه های تند رویی همچون طالبان و وهابیت مواجه هستیم. ادیان یهود و مسیحیت نیز با صهیونیسم یهودی و مسیحی روبه رو هستند. این گروه ها با شعارهای فریبکارانه و عوام گرایانه خود، توده ساده و قشری نگر را به سوی خود جلب می کنند و هر یک خود را منادی دین راستین می دانند و در این رهگذر، دست به اقداماتی می زنند که دین مورد نظر خود را آن گونه که می خواهند، معرفی می کنند.
از سوی دیگر، همانگونه که پیش تر گذشت، ما در عصر رسانه قرارداریم. غول های رسانه ای، مرزهای جغرافیایی را در نوردیده اند و تمام سعی آنان این است که به ذهن ها و افکار مخاطبان خود نفوذ کنند ودیدگاه های خود را به آنان بقبولانند. در حقیقت پوپولیسم در دنیای امروز. با وجود غول های رسانه ای، شکل پیچیده ای به خود گرفته است. مرزها و نوع آن را نمی توان مشخص کرد. رسانه ها در آن واحد می توانند، شعارهای پوپولیستی را به عنوان شعار منطقی به مخاطبان بقبولانند یااینکه با پوپولیستی خواندن یک عقیده یا عمل منطقی، آن را نا کام بگذارند.
رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنت و به تازگی پیام های کوتاه تلفن همراه، هر نظری را در کوتاه ترین مدت ممکن به آگاهی مخاطبان خودمی رسانند.
در زمانی که (عصر بازگشت به دین) نامیده شده است، اقبال بشر به دین و آموزه های دینی افزایش بسیار یافته است و در این راه، شاهد آن هستیم که دین باوری و اهمیت یافتن دین و رهبران دینی، بار دیگرمورد توجه قرارگرفته است. این امر، مایه امیدواری دین باوران است؛ وی با این همه موجب نگرانی هایی نیز شده است، زیرا این امکان را فراهم می آورد که برخی گروه های فرصت طلب، از فرصت به وجود آمده، برای دستیابی به اهداف خاص خود استفاده کنند و به نام دین، به اقداماتی دست زنند که هیچ سنخیتی با دین و آموزه های آن ندارد.
نویسنده: سید حسین - حسینی
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۶ - شماره ۲۰۷
منابع:
۱ـ دائره المعارف فریدوجدی: ج ۱۰، ص ۸۷۱، مقاله صالح ابن دخیل نجدی ـ زرکلی، اعلام، ج ۶، ص ۲۵۷.
۲ـ الدرر السنیه، زینی دحلان، ص ۴۲ ـ زهاوی، الفجر الصادق، ص ۱۷.
۳ـ فتنه الوهابیه، ص ۶۶.
۴ـ سوسن شریعتی، پوپولیسم، خیزشی برای تشخص، منبع: اینترنت.
۵ـ پل تارگارت، پوپولیسم، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، چاپ اول ۱۳۸۱.
۶ـ شهاب اسفندیاری، پوپولیسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت، شماره ۵۸۵۲.
۷ـ سعید حجاریان، سوء دمکراسی، منبع: اینترنت.
۸ـ محمد جواد روح. آفت پوپولیسم. منبع: اینترنت. سوسن شریعتی، پوپولیسم، خیزشی برای تشخص، منبع: اینترنت.
۹ـ پل تارگارت، پوپولیسم، حسن مرتضوی، انتشارات آشیان، چاپ اول ۱۳۸۱.
۱۰ـ شهاب اسفندیاری، پوپولیسم به مثابه چماق، روزنامه رسالت، شماره ۵۸۵۲.
۱۱ـ سعید حجاریان، سوء دمکراسی، منبع: اینترنت.
۱۲ـ محمد جواد روح. آفت پوپولیسم. منبع: اینترنت.
۱۳ـ www. Lotfipurs siteg. com
۱۴ـ www. iketab. com
۱۵ـ www. dari. com
۱۶ـ www. populism. com
۱۷ـ http: \\fa. wikipedia. irg
۱۸ـ ابو علیه، عبدالفتاح، محاضرات فی تاریخ الدوله السعودیه الاولی، ص ۱۴ ـ ۱۳ ـ تاریخ الجزیره العربیه فی عصر شیخ محمد بن عبدالوهاب، تالیف حسین خلف شیخ.
۱۹ـ ناصراسدی، (استراتژیهایی برای نابودی عالم) روزنامه جام جم، ۸ دی ۸۲).
۲۰ـ فیلیب حتی، تاریخ عرب، ج ۲، ص ۹۲۶، ترجخه فارسی.
۲۱ـ العقیده و الشریعه، ص ۲۶۷.
۲۲ـ جبران شامیه، آل سعود ماضیهم و مستقبلهم، ص ۲۳، طبع ریاضها
۲۳ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب تالیف سیدمحسن الامین، منشورات مکتبه الامین.
۲۴ـ الغدیر فی کتاب و السنه تالیف عبدالحسین احمد الامینی النجفی، دارالکتب الاسلامیه.
۲۵ـ آیین وهابیت تالیف استاد جعفر سبحانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
۲۶ـ وهابیان بررسی و تحقیق گونه ای درباره عقاید و تاریخ وهابی تالیف علی اصغر فقیهی، انتشارات صبا
۲۷ـ وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، آیه الله سبحانی، موسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق (ع)
۲۸ـ الوهابیه و التوحید تالیف علی الکورانی العاملی، دارالسیره بیروت.
۲۹ـ الدعوه فی کلمه التوحید تالیف شیخ محمد صاد آل شیخ مبارک الخطی الصفوانی، دارالمصطفی لاحیاء تراث.
۳۰ـ پیام حکمت و تدوین محمد تقی فخلعی، آموزش اداره کل مبلغان.
پی نوشت ها:
۱ـ علی آقا بخشی و مینو افشاری، فرهنگ علوم سیاسی، نشر چاپار، تهران ۱۳۷۹.
۲ـ غلامرضا علی بابایی، فرهنگ سیاسی آرش، انتشارات تشیان، ۱۳۸۲.
۳ـ همان.
۴ـ همان.
۵ـ ناصر اسدی، استراتژیهایی برای نابودی عالم روزنامه جام جم، ۸دی ۸۲.
۶ـ منبع: سایت فرهنگی رهیوپان وصال
۷ـ همان.
۸ـ همان.
۹ـ همان.
۱۰ـ سایت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ذیل عنوان (پدرفکری طالبانیسم).
۱۱ـ همان.
۱۲ـ سایت سیاست خارجی ج. ا. ا ذیل عنوان (پدر فکری طالبانیسم) به نقل از المغربیه پر تیراژترین روزنامه مراکش).
۱۳ـ خلق افعال العباد ص ۱۲۵.
۱۴ـ سایت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ذیل عنوان پدرفکر طالبانیسم.
۱۵ـ همان.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید