شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به تاثیر قرآن در ادب پارسی


نگاهی به تاثیر قرآن در ادب پارسی
آنچه نزد مسلمین بعنوان علم بلاغت خوانده می شود(معانی ،بدیع و بیان) بیش از هر چیز مبتنی بر اسالیب قرآن بوده است .چنانچه در باره نعوت کلام و اوصاف بلاغت و فصاحت همواره عالی ترین شواهد از قرآن عرضه می شود و این نکته مویید آنست که تاثیر قرآن در تکوین و در تحول نقد ادبی مسلمین بسیار زیاد بوده است. تاثیر آن در اذهان شعرا و اهل ادب اجتناب نا پذیر است. شعرا پارسی زبان از همان آغاز پیدایش شعر پارسی- دری تحت تاثیر آن بوده اند.شعرا، ادبا و دانشمندان نه فقط از معنی و قصص آن اخذ کرده اند بلکه استعارات و مجازات آن رانیز به کار برده اند.(۳۳)
چون ادبیات پرتوی از انعکاس تاریخ علمی، اجتماعی و سیاسی روزگار خویش است، بنابران، تجربه ها و آزمایشهای شعرا به عباره دیگر، الهام های آنان تحت تاثیرمحیط اجتماعی زمان می باشد. از جمله عطار که مرد مومن و مخلص راستین بود آگاهی کامل به تفسیر قرآن ،حدیث و قصه های مذهبی داشت. مثنوی های وی که مورد تحقیق است، مشحون به مضامین است که از آیات قرآن و یا احادیث سرچشمه گرفته است و گاه به روایت شادر وان فروزانفر(۳۴) مسایل فقهی و مضامین مستعاراز علم کلام در شعرش پیدا می شود. البته عطار خدا را می پرستید اما نه پرستش زاهدانه بلکه عاشقانه و از روی کمال معرفت، عشق الهی در اشعارش شور و غوغا می آفریند، از شوق چون دریا به جوش می آید و میگوید.
گر از هر جزوه من چشمی شود باز
نبیند جز ترا در پرده ی راز
به همین ترتیب اشعار مولانا جلال الدین بلخی- رومی به مضامین آیات قرآن کریم زینت یافته است.
نگه کن ذره ذره گشته پویان
بحمدش خطبه تسبیح گویان
زهی انعام ولطف کار ساری
که یک یک ذره را با اوست رازی
اشاره است بر این آیه: نسبح له السموات..(هفت آسمان وی زمین ویهرچه در آنهاست همه به ستایش وی ذکر خدا مشغولند وی موجود نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح وی ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنهارا نمی دانید او بسیار بردبار و آمرزنده (گناهخلق) است.
توحید گوی او نه بنی آدم است وبس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
(سعدی)
زنفخ هور فردا جاودانی
فرو میرد چراغ آسمانی
از وقایع روز قیامت در قرآن آمده: و نفخ فی الصور.
مرده را از زنده پیدا آورد
زنده از مرده به صحرا آورد
ناظر بر این آیه است: یخرج الحی من المیت ویخرج.
مثنوی در حقیقت یک کتاب حکمت، فلسفه و اخلاق، ذوق، حال، تربیت و علوم اجتماعی است(۳۵ ) و لبریز از اسرار حقایق حیات می باشد که با زندگی پیش می رود، درست مثل امواج دریا که پشت سر همدیگر میرسند ولی در میان آنها فرق فراوان وجود دارد. مثنوی نمونه ای است از آنچه در قرآنکریم است، زیرا در قرآنکریم هم از بیان حق تعالی و حقایق معنوی است. آیه، آیه احکام ، آیه اشاره به صبر است. آیه دیگر به خوف ورجا. به هر حال آیه ها مرتب و مدون نیستند. کتاب مثنوی شریف نیز به همین کیفیت است. به همین جهت با همه وضوحی که مولانا در افاده مثنوی بکار برده است، بیشتر ابیات آن از نظر فهم دشوار است.(۳۶)
مطابق شمارش که قاضی تلمذ حسین در مرآت المثنوی کرده و در هندوستان چاپ شده است، در مثنوی معنوی ۷۴۵ حدیث نبوی تفسیر و توضیح شده است. ۵۲۸ آیه از آیات قرآنی در مثنوی به طریق اشاره ویا به تصریح مذکور است که مولانا آنها را شرح و تفسیر کرده است.(۳۷)
مولانا مانند سنایی که بطور ضمنی، حدیقه "الهی نامه"خود را قرآن پارسی(۳۸) می نامد و همچون دانته (شاعر ایتالیایی) که کمدی الهی خودرا "کتاب مقدس"(۳۹) می خواند، مولوی هم اثر خود را بدون خود ستایی در دیباچه دفتر سوم، کتاب مثنوی الهی(ربانی) تلقی می کند.
مولانا در دیباجه عربی دفتر اول، کتاب مثنوی را اصول، اصول، اصول دین در کشف اسرار، اصول و یقین می خواند و آنرا فقه اکبر، شرح ازهر وبرهان اظهر خداوند می شمرد. آنرا جنان جنان می خواند، در یکجا آنرا به رود نیل تشبه می کند که آبشخور برد باران و گروندگان به حق است، در جای دیگر آنرا هادی خلق می نامد و آنرا در عین حال شفا صدور و جلاء اذهان و کشاف قرآن وصف می کند.
اما نا گفته نباید گذاشت کسانیکه خواسته اند مثنوی را از راه عرفان محی الدین یا از طریق فلسفه یونان بیان کنند، اشتباه کرده اند، زیرا بیان مولانا از هر دو جهت بر کنار و بالاتر است. چنانکه فرموده اند" القرآن یفسرما بعضه بعضاً" یعنی قرآن قسمتی، قسمتی دیگر را تفسیر می کند. علت هم اینست که مسایل در مثنوی اگرچه مرتب نیست ولی مکرر به اجمال تفسیر شده است یعنی مولانا برحسب استعداد مستمع گاهی مطلبی را در یک بیت طرح فرموده است تا نکاتی را به خواننده و شنونده بدهد و او را برای تحقیق مساله آماده کند، بعد مسایل دیگر را برای تفنن و برای استیناس شنونده و خواننده در بین آورده است .اشعار سنایی، عطار و بخصوص احیای علوم دین امام غزالی، پایه های اصلی فکر مولاناست و پس از آن آثار سلطان العلما(پدر مولانا)، معارف برهان محقق و مقالات شمس تبریز(۴۰)
قصه یوسف و زلیخا که به استناد خود قرآن احسن القصص نامیده شده، به نظم زیبا و دلپزیر بوسیله عبدالرحمن جامی نبشته شده که شاهکار ادبیات است. به همین منوال تاثیر قرآن را در آثار و نظم و نثر سایر شعرا و نویسندگان قدیم و معاصر دری چون عطار، سعدی، حافظ، بیدل، دهلوی، کاشفی، اقبال لاهوری، سنایی، خواجه عبدالله انصاری، خاقانی، ناصرخسرو، امام فخر رازی،غزالی، نظامی، قاری عبدالله، بیتاب، خلیلی ویصد ها تن دیگریبه کثرت می توان یافت که به نحوه خاص بازتاب وتجلی یافته است. "علاوتاً قرآن غیر از مقام خود به عنوان مصحف مذهبی و دینی از لحاظ زبانشناسی در انکشاف زبان عربی نقش محوری داشته و اساس انکشاف صرف و نحو و لغات آنرا تشکیل می دهد".(۴۱)
از فیض و تاثیر کلام الله وکتاب مبین، آثر گرانبهای در ادب پارسی و عرفان و تصوف بوجود آمده که تا جهان باقیست، مورد تحسین اهل ذوق و دانش قرار داشته و به حیث شهکار پر فروغ ادب باقی خواهد ماند.
تاثیر قرآن در شعر مولانا، بطور قطع وحد اشد موجود است. مولوی حکیمی است عارف و شاعری است عالم که در علوم ظاهری و باطنی یگانه روزگار خود بوده است و تمام آثارش آموزنده و رهگشاست. در مورد شان والای او در عرفان و ادب همین نشانه بس است که عبدالرحمن جامی مثنوی اش را از حیث عمق معانی به قرآن و شیوه تبلیغی او را به روش انبیا مانند کرده اند و در بزرگداشت او چنین سروده است.(۴۲)
آن فریدون جهان معنوی
بس بود برهان ذاتش مثنوی
من چه گویم وصف آن عالی جناب
نیست پیغمبر ولی دارد کتاب
علم و معارف قرآنی برای اهل دل همچون مرکب است که ایشان برآن سوارند وبه نیروی آن طی طریق می کنند، و اهل ظاهر و دنیا طلبان را همچنون بار گران است که آنان را سنگین دل و مغرور وخودبین می سازد.
و مقصود حافظ که گفت:
عشقت رسید به فریاد ور خود بسان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
این است که حتی اگر قرآن را از حفظ با چارده روایت فرا خوانی و از عشق حق خالی باش ، رستگار نخواهی بود، مگر آنکه عشق تو را دریابد و به فریاد تو رسد زیرا:
گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد،
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
(حافظ)
گرچه مطالعه این موضوع که تاکدام حدود شعرا و ادبای پارسی- دری تحت تاثیر آیات قرآنی و احادیث نبوی قرار گرفته اند ایجاب مطالعه و پژوهش جداگانه و بیشتر را می کند، تاهر کدام از شعرا و ادبا را در ادوار مختلف ادبی و تاریخی و حتی اشعار آنها را طور علیحده مورد بررسی قرار دهیم که از حوصله این مقاله خارج است. با آنهم لازم است در اینجا چند نمونه از آیات قرآنی و بازتاب آن در اشعار شعرای پارسی-دری تذکر داده شود.
زدودی گنبد خضرا کند او
یهی نرگس بینا کند او (۴۳)
ناظر بر این آیه است: ثم استوا الی السما ء وهی دخان (۴۴)
و آنگاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دود بود.
قل لوکان البحر،بخشی از آیه ۱۵۹ سوره کهف بدین مضمون
(ای رسول ما ظاهر بینان کوته نظر را) بگوی که اگردریا مرکب شود تا کلمات پرورگار ترا برنگارند بی گمان آب دریا به پایان آید و کلمات پروردگار همچنان باقی ماند، هرچند دریای دیگری را نیز به مدد آورند.
نظیر این مضمون در سوره لقمان آیه ۲۷ نیز با کمی تفاوت آمده است و مولانا آیه اخیرالزکر را در بیان راه بی نهایت عشق و ظرفیت نامتناهی دل عارف در مثنوی آورده است
هفت دریا گر شود کلی مدید،
نیست مر پایان شدن را هیچ امید
باغ و بیشه گرشود یکسر قلم
زین سخن هرگز نگردد هیچ کم
آن همه حبر و قلم فانی شود،
وین حدیث بی عدد باقی بود (۴۵)
کلمه "الست" مخفف کلمه اَلَستُ به معنی آیا من نیستم؟"، از آیه ۱۷۱ سوره اعراف اخذ شده است، مضمون آیه چنین است: (ای رسول ما، به یاد آر) هنگامی را که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریات آنها را برگرفت و آنان را بر خود گواه ساخت که: من پروردگار شما هستم؟ همه گفتند: بلی ، ما به خدایی تو گواهی دهیم.
در ادب فارسی ترکیباتی چون "روز الست"، "بامداد الست"، "شراب الست"، "مست الست"، مهد الست" و نظایر آنها همه اشاره به این پیمان بندگی و پروردگاری بین انسان و خدا است.
ما مست الستیم به یک جرعه، چو منصور
اندیشه و پروای سرِ دار نداریم
(شمس)
نماز شام قیامت به هوش باز آید،
کسی که خورده بود زبامداد الست
(سعدی)
خرم آن دل که، همچو حافظ
جامی زمی الست گیرد
(حافط)
آنجا که الست آمد، ارواح بلی گفتند،
این مذهب و ملتها می دان که نبود آنجا
(شمس)
و چون این یاد آوری همه را در "بزم الست"، همکیش ودارای پروردگار واحد می کند، عارفان آنرا" باده وحدت" گفته اند (۴۶)
دو آیه است در صفت روز قیامت، بدین مضمون:
«اذاالسما»روزیکه آسمان شگافته شود( انشقاق، ۱ سوره عمه)
«اذازلزلت الارض » روزیکه زمین، به سخت ترین لرزه خود به لرزه درآید (زلزال،۱سوره عمه)
روزی بیاید که عالم صورت سخت بلرزد و این دیوار ها که آفتاب وحدت را متکثر کرده اند فرو ریزند و همه یک نور شوند و به اصل خود باز گردند و این افتراق در عالم ماده عین اجتماع در عالم معناست.
باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با یکدیگر آمیختند
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
جمله همچو سیم و زر آمیختند
روز و شب را از میان برداشتند
آفتابی با قمر آمیختند
چون بهار سرمدّی حق رسید
شاخ خشک وشاخ تر آمیختند
(دیوان شمس)
این مضمون که حقیقت یکی است و تعینات عالم کثرت چون شیشسه های رنگارنگ نور سپید ابدیت را تکثر می کنند. در یکی از اشعار شیلی، شاعر روانتیک انگلیس در قرن نزدهم، به زیبایی تمام آمده است که به علت مشابهت تام سخن او با اشعار عارفان پارسی گو، ترجمه این قطعه منظوم ذکر می شود.
آن گوهر یگانه باقی است جاویدانه
وین جلوه های کثرت برخیزد از میانه
انوار آسمانها رخشان کند زمین را
تا سایه های ظلمت بگریزد از زمانه
نور سپید مستی بر گنبد جهان تافت
صد رنگ شد پدیدار زان گوهر یگانه(۴۷)
«سیما هم فی وجوههم»(آیه ۲۹ سوره فتح) در اوصلف یاران رسول که:
بر رخسار ایشان آثار سجود (و شکوه بندگی) هویداست.
متن و محتو و تفسیر های گوناگون از این آیه در آثار مولانا و دیگر عارفان آمده است:
حق چو "سیما" را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است
(مثنوی)
نویسنده:فتح محمد سامع
منبع : سایت اعجاز علمی


همچنین مشاهده کنید