شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


موانع بروز خلاقیت


موانع بروز خلاقیت
طرز تلقی مثبت از مهم ترین خصوصیت افراد خلاق است. حتی افرادی که بسیار غیرخلاق به نظر می رسند دارای قدرت تصورند لیکن تصور آنان منفی است. افراد منفی باف پس از گوش دادن به یک ایده تنها به داشتن یک فکر گرایش دارند «چه ایرادی می توانم در آن ببینم؟» غالباً این نوع تصور مخرب به چنان نحو عجیبی روان است که به سرعت ایرادات یکی بعد از دیگری مانند باران می بارد. بسیاری از افراد خلاق بوسیله ضرب الاجل در مورد زمان تکمیل کارشان به تحرک واداشته می شوند. اما در این راه موانعی وجود دارد که باید برای رفع آنها تلاش کرد.
این موانع به شرح زیر است:
۱) قضاوت عجولانه و انتقادجویانه ممکن است شعله های خلاقیت ما را خاموش کرده و حتی ایده هائی را که تولید شده است شسته و زایل نماید. مغز قضاوت کننده و خلاق، کار مشابهی می کنند یعنی حقایق را تجزیه و تحلیل نموده، بعضی را رد و برخی دیگر را قبول می کنند منتهی نتیجه نهائی در مغز خلاق به جای یک قضاوت، یک ایده است و قضاوت محدود به حقایق است ولی تصور باید به سوی مجهولات سیر کند تا آن جا که از دو با دو چیزی بیش از ۴ بسازد ۴=۲+۲، ۲۲= ۲و.۲
۲) باید از وسواس بپرهیزیم تا مبادا موجب عدم موفقیت شود. اولین لامپ ادیسون یک محصول زمخت بود ولی وی آن را عرضه کرد سپس به بهبود آن پرداخت (وی می توانست ایده خود را به دور اندازد یا به مدل ناقص خود چسبیده و شب و روز به بهتر کردن آن ادامه دهد ولی ادیسون هیچ کدام از این دو کار را نکرد.)
به نظر روانشناسان وسواس در کامل بودن جز خفه کردن کوشش خلاق نتیجه ای نخواهد داشت یعنی فرد هر چیزی را که کامل نباشد مورد قبولش نیست مانند اینکه ما همیشه موفقیت را تشویق کرده، ناکامی را توبیخ یا حتی با سردی از آن استقبال کنیم مخصوصاً در مورد کودکان خود.
۳) یک ایده پا برجا ممکن است مانعی برای یک ایده جدید باشد، لذا تکیه بر یک ایده پایدار و پابرجا و اصرار بر آن ممکن است مانع ایده جدید و خلاق شود. در واقع عادت پیشین مانع حل مسائلند لذا ما هرچه بیشتر رشد می کنیم خلاقیت ما کمتر می شود؟! زیرا قربانی عادات می شویم، یک عامل پرتوان مبارزه با عادات بازدارنده عبارت از تکنیکی موسوم به یورش فکری است اصلی که یورش فکری (چرخش آزاد) بر آن پایه گذاری شده است عبارت از تفکیک تفکر ایده جویانه و تفکر انتقادجویانه به نحوی که قضاوت تا یافتن حداکثر تعداد راه حل ها به تعویق افتد. مورد دیگر اینکه در جامعه بر روی اهمیت ایده ها ارائه آنها تأکیدی نشده است. دلیل دیگر آن که غالب والدین یا به صورت فعال در دلسرد کردن کودکان خود و یا حداقل در عدم تشویق فعالانه آنان مقصر هستند.
۴) از مهمترین عواملی که اثر تخریبی شدید بر روی یک ایده جدید دارد عکس العمل منفی است یعنی فوراً پیشنهاد جدید را رد کرده و نشان دهیم که غلط و اشتباه است.
تشویق متقابل- با یکدیگر در مشاور بودن- قانون مطلق است. طرز فکر منفی هرگز مجاز نیست مگر پس از آن که ما ایده های زیادی برای انتخاب از بین آنها تدبیر کرده باشیم.
۵) دلسرد کردن خود به عنوان یک عامل بازدارنده است. بسیاری از مردم خلاقیت خود را با دلسرد نمودن خویش تحلیل می برند یک راه مبارزه با دلسرد کردن خود عبارت از آن است که به خاطر بیاوریم که غالب بهترین ایده ها بدواً مورد تمسخر قرار گرفته اند؟ اما دلسرد کردن هایی که بیش از همه در تخریب خلاقیت مؤثر است آنهایی است که از طرف افرادی که به آنان علاقه مندیم (از جمله نزدیکان) سرچشمه می گیرد.
۶) گرایش دیگری که خلاقیت را تهدید می کند عبارت از تمایل به همرنگ جماعت شدن است این تمایل طلسم سنت گرائی را با خود به همراه دارد و سنت گرائی (اصرار بر عادت پیشین که قبلاً نیز بیان شد) دلسردکننده عمده ای برای خلاقیت است (ترس از احمق جلوه کردن به نظر دیگران با عدم تمایل به متفاوت بودن از دیگران همراه است پس همرنگ جماعت می شویم) ترس از احمق جلوه کردن یک سد بسیار مرسوم عاطفی است. تعداد کمی از ما از این خصوصیت ضد خلاقیت آگاه هستیم.
۷) کم روئی مانع خلق ایده هاست در غالب موارد، کم روئی از تردیدهای واقعی افراد درباره استعداد خلاقیتشان سرچشمه می گیرد. شکسپیر می گوید: «چنین تردیدهایی خائن اند قطعاً تردیدی وجود ندارد که ما دارای استعداد و قدرت تصور هستیم و نیز می توانیم آن را در صورتی که اراده کنیم به کار ببریم.»
۸) جمع آوری اطلاعاتی بیش از حد لازم در مرحله نامناسبی از هر پروژه قدرت تصور را خفه می کند.
اکنون به چند نمونه از عباراتی که بازدارنده خلاقیت است توجه می کنیم:
۱) «کی؟ من؟! هرچه کوشش کنم قادر به ایجاد ایده جدیدی نخواهم بود»
فقط افرادی که از لحاظ فیزیولوژی به ضعف نیروهای مغزی مبتلا هستند می توانند چنین اظهاری بکنند زیرا به طور یقین ثابت شده است که قدرت تصور به اندازه قدرت حافظه عمومیت دارد.
۲) باز هم مثل همیشه درس نخوانده ای؟! کار همیشگی ات است؟
در حالی که باید احتمال داد شاید این دفعه علت موجهی داشته.
حواست را جمع نکردی، لیوان شکست، چقدر حواس پرتی؟
۳) چرا ۱۹.۵ گرفتی باید بیست می گرفتی؟ فقط نمره ۲۰ از نظر من قابل قبول است (متأسفانه وسواسی که بعضی از اولیاء بالاخص در پایه ابتدائی به نمره ۲۰ پیدا کرده اند!!)
۴) من روش کارم همین است! سالهاست که همین روش را دارم، تو نمی توانی و نمی خواهی یاد بگیری!
۵) باز تو حرف زدی؟ نظر دادی؟ جائی که چند نفر بزرگتر است بچه حرف نمی زند؟ (بچه منظور فقط بچه ۷-۸ ساله نیست)
۶) با این همه خواندن باز هم قبول نشدم؟ پس من توانائی این کار را ندارم؟ خواندن من آب در هاون کوبیدن است.
۷) همه چه کار می کنند؟ ما هم همان کار را می کنیم.
(یعنی به جای ما دیگران فکر کنند ما احتیاج به فکر کردن نداریم؟)
۸) اگر حرف بزنی می گویند چقدر بی کلاسه، بی فرهنگه، بی ادبه؟ و... مبادا حرف بزنی
۹) تو که می دونستی نمی توانی؟ چرا این کار را کردی؟
۱۰) اگر یاد نمی گیری حفظ کن؟!
۱۱) همه عبارت هایی که به نحوی تحقیر یا اهانت به ساحت مقدس انسانیت باشد (با عرض معذرت) احمق، بی شعور باز هم درس نخواندی؟ تو چیزی نمی شوی من بیهوده خودم را خسته می کنم؟ تو دیگه آدم نمی شی؟!!! یا دیگه هیچ وقت دوستت ندارم، دیگه سراغ من نیایی یا (در مقابل عذرخواهی) اصلاً نمی بخشم، به هیچ وجه، برو از جلو چشمم دور شو و شاید صدها و بلکه هزارها عبارت دیگر که خود ما نیز به کار ببریم بدون اینکه توجه به خطرات و عواقب زیانبار این گونه گفتارها یا رفتارها داشته باشیم؟
پس بیایید چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم،
خوب ببینیم خوب بشنویم و خوب سخن بگوئیم
نه اینکه فقط خوبها را ببینیم.
صغرا حسینی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید