پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

تقابل استبداد منوره با اشرافیت ایلی


تقابل استبداد منوره با اشرافیت ایلی
در طول چند قرن اخیر ایران، همواره بین خلا‌فت و سلطنت از یک‌سو و وزارت و دیوانسالا‌ری از سوی دیگر یک رقابت دیرینه برقرار بوده است. اولین نتیجه کشمکش دربار و دیوان رواج رسم و سنت نامتعارف و ناپسند وزیرکشی بوده است. در دوره اولیه عباسیان پایه‌های این رسم نهاده شد و به تدریج به صورت یک فرهنگ سیاسی به نسل‌های بعدی به ارث رسید. این ستیزه پنهان و آشکار بسیاری از افراد برجسته و تاثیرگذار زمان خودشان را به‌کام مرگ کشید.
سقوط خاندان برمکیان در دوره‌هارون الرشید، قتل ابوعلی حسن‌بن‌میکال (حسنک وزیر) در سال ۴۲۲، عمیدالملک کندری وزیر طغرل (البته او قربانی رقابت درون دیوانی شد) به سال ۴۵۶، خواجه رشیدالدین فضل‌الله وزیر دانشمند ایلخانی نمونه‌هایی از شکاف بین دربار و دیوان بود. در عهد صفوی هم این رویه ادامه پیدا کرد و برخی از شاهان این سلسله از جمله شاه‌عباس کبیر که به صورت الگویی برای زمامداران بعدی درآمد، دست به چنین عملی زد و مرشد قلی‌خان استاجلو که وکیل‌السلطنه نامیده می‌شد را از سر راه خود برداشت. ‌ نکته مهمی که از دوره یورش ترکان و مغولا‌ن در صحنه سیاسی ایران ظهور کرد؛ جنبه ایلیاتی فرمانروایی است که به رودررویی اشرافیت ایلی و دیوانسالا‌ری کهنسال ایرانی انجامید. به نظر می‌رسد این رقابت در دوره قاجار با شدت ادامه یافت که در نهایت چندین وزیر دانشمند را نابود کرد.
ابراهیم خان کلا‌نتر معروف به اعتمادالدوله اولین وزیر خاندان قاجار بود که در تحکیم پایه‌های این خاندان نقش مهمی ایفا کرد و بر امور نظارت کامل داشت، نخستین قربانی خاندان قاجار به شمار می‌رفت و فتحعلی شاه با سنگدلی تمام او و افراد خانواده‌اش را قتل‌عام کرد. قائم‌مقام فراهانی وزیر دانشمند محمدشاه هم سرنوشتی بهتر از کلا‌نتر نداشت و قربانی امیال شاه ضعیف و ناتوان قاجار گردید. در پایان باید از امیرکبیر، وزیر باکفایت ناصرالدین شاه نام برد که به علت نداشتن پایگاه اجتماعی بالا‌ و اقدامات اصلا‌ح‌طلبانه‌اش خاری شد در چشم مخالفان درباری و دسیسه‌بازان سفارت‌های خارجی که در نهایت مورد بی‌مهری شاه قرار گرفت و با تیغ‌کینه‌جویان به قتل رسید. از این وزیرکشی‌ها دو نتیجه می‌توان گرفت:
۱) نشان بلوغ سیاسی شاهزادگان جوان بود که می‌خواستند زمام امور را به دست گرفته و استقلا‌ل فکری خود را نشان دهند.
۲) تلا‌ش شاهان برای انتقال قدرت از دیوان به دربار و تمرکز قدرت در دست افراد نزدیک و مورد اعتماد خودشان.
● امیرکبیر که بود
میرزا تقی‌خان فرزند مشهدی قربان فراهانی از قریه هزاوه (از روستاهای اراک امروزی) سال ۱۲۱۰ هـ .ق و به روایتی در سال ۱۲۱۴ هـ .ق متولد شد. پدرش آشپزی بود که در خدمت خاندان میرزا عیسی قائم‌مقام اول کار می‌کرد. او ایام طفولیت را در خدمت خاندان قائم مقام سپری کرد. هوش و ذکاوت و استعداد فطری‌اش فراهانی را برآن داشت تا به میرزاتقی اجازه دهد که نزد فرزندانش آموزش مقدماتی را فرا بگیرد. بعد مدتی به دستگاه احمدخان زنگنه امیرنظام آذربایجان راه یافت و به مقام منشی‌گری او منصوب شد.
به مرور با نشان دادن مدیریت و کاردانی‌اش به فردی قابل‌اعتماد و مطمئن مبدل گردید. در نخستین ماموریت به همراه خسرو میرزا شاهزاده قاجاری برای عذرخواهی از تزار به دلیل قتل گریبایدف به روسیه رفت، به دستور قائم مقام (دوم) منشی گروه شد. در مساله اختلا‌فات ارضی با عثمانی نماینده تام‌الا‌ختیار ایران در مذاکرات بود. این سفرها تاثیر زیادی بر رشد فکری امیر به‌جا گذاشت و تا حدودی بر اراده‌اش برای اصلا‌حات در ایران موثر واقع شد. مدت کوتاهی مستوفی آذربایجان شد و هنگام فوت محمدشاه از طرف شاه جدید به امیر نظامی آن ولا‌یت منصوب گردید. ‌
● پیامد فوت محمدشاه
وضعیت کشور در آستانه فوت محمدشاه بسیار آشفته بود. آقاسی که برمحمد شاه نفوذ کامل داشت در طول صدارتش اسباب نارضایتی اعیان و اشراف را فراهم آورده بود. او که از جان خود بیم داشت تمام تلا‌ش خود را به‌کار برد تا افراد متنفذ را از دربار دور نماید. از این‌رو نوری، وزیر لشکر را به کاشان و آصف‌الدوله از دیگر اشراف سرشناس را به عتبات تبعید کرد. مهدعلیا مادر ولیعهد و میرزا آقاخان نوری ازجمله چهره‌های مخالف آقاسی بودند، صدراعظم برای مستحکم کردن موقعیتش سعی داشت ناصرالدین میرزا را از ولیعهدی محروم کند به همین جهت از عباس میرزا که مادری غیرقجری داشت حمایت می‌کرد. این اقدام اختلا‌ف بین‌صدراعظم با ولیعهد و مهدعلیا را بسیار زیاد نمود. شاه در نهم شوال ۱۲۶۴ از دنیا رفت. به گفته عباس امانت اعیان و اشرافی که از صدارت آقاسی صدمات فراوان دیده بودند بلا‌فاصله بعد از مرگ شاه با حمایت مهدعلیا <مجلس جمهوری (مشورتی>) برای تصمیم‌گیری درباره آینده تشکیل دادند. میرزا یوسف‌خان آشتیانی مستوفی‌الممالک و حسن‌علی‌خان گروسی آجودان باشی از چهره‌های پرنفوذ پشتیبانی خود را از ناصرالدین میرزا اعلا‌م کردند و به مقابله با صدراعظم و حامیانش برخاستند. پیش از آنکه شاه جدید به تهران برسد؛ دربار به میدان زورآزمایی و دسیسه‌های سیاسی مبدل شده بود. البته این امر جدیدی نبود و باید خواه‌ناخواه منتظر نابسامانی‌های بعد از مرگ شاه بود. آنیچکوف کنسول روسیه در تبریز نخستین فردی بود که خبر مرگ شاه را به ولیعهد داد. ناصرالدین میرزا از وضعیت آشفته و متزلزلی که داشت نگران بود. اما نمایندگان روس و انگلیس وعده دادند که شاه جوان را یاری دهند بنابراین با پیشنهاد میرزا تقی‌خان و با ضمانت نمایندگان آن دو کشور تجار و بازرگانان مبلغ ۱۰ هزار تومان وام در اختیار ولیعهد و امیر نظام قرار دادند.
همزمان با ورود شاه به تهران وضعیت کشور و دربار بسیار نابسامان بود و خطر یک انقلا‌ب ضدقاجاری، سلطنت‌شاه جوان را تهدید می‌کرد. میراثی که از شاه متوفی به‌جا مانده بود عبارت بود از خزانه خالی، بی‌سروسامانی دستگاه دولت و آشفتگی سراسر کشور بود. سالا‌رالدوله فرزند آصف از خاندان دولو در مشهد با کمک ترکمان‌ها و کردها قیام کرده بود و ادعای تاج و تخت می‌کرد.
تمام اقدامات دولت مرکزی در دوره محمدشاه برای پایان دادن به این آشوب بی‌نتیجه ماند. دومین خطر از سوی بابیان بود که در شهرهای زنجان، شیراز و آذربایجان به تبلیغ بابیت پرداخته و اسباب نارضایتی مردم و ازجمله علما را فراهم آورده بودند. هنگامی که شاه از تبریز به تهران حرکت می‌کرد میرزا تقی‌خان را به لقب امیر نظامی مفتخر گردانید تا اینگونه به دربار تهران بفهماند که دست خالی به تهران نیامده تا به ابزاردست اشراف مبدل شود. میرزا نصرالله خان صدرالممالک اردبیلی که خود را صدراعظم آینده می‌دانست به دستیاری برخی بزرگان به توطئه علیه میرزا تقی‌خان مشغول شد اما به دستور امیر به قم تبعید گردید. نوری وزیر لشگر تبعیدی دیگر مدعی کرسی صدارت، بلا‌فاصله از کاشان به تهران آمد تا خود را مهیای مقام صدارت نماید اما امیرنظام که نفوذ زیادی بر شاه داشت او را وادار کرد که دستور دهد نوری به کاشان بازگردد، در پی این وزیر لشگر به سفارت انگلستان پناهنده شد و هر چند در ظاهر از دستورات شاه پیروی می‌کرد اما در نهان برای تضعیف امیرنظام وارد عمل شد.
در ۲۲ ذی‌القعده شاه به طور رسمی تاجگذاری کرد و در این مراسم لقب <اتابک اعظم> را به امیر داد و در فرمانی به او گفت: <تمام امور ایران را به شما سپرده‌ایم و شما مسوول هر اقدامی هستید زیرا من به‌جز شما به کس دیگری اعتماد ندارم.> طبیعی بود دادن لقب فرماندهی کل قشون به امیر که پایگاه اشرافی نداشت برای بسیاری از سران ایل قاجار قابل تحمل نبود. ‌
یکی از دلا‌یل موفقیتآمیز در این کارزار نابرابر به جز هوش و درایتش، تسلط بر لشگر آذربایجان بود که با توجه به اصلا‌حات عباس‌میرزا در نوع خود مدرن و پیشرفته‌تر از قشون ایلی بود. امیرکبیر در نخستین اقدام سعی کرد اوضاع را آرام نماید. او که از خزانه خالی حکومت خبر داشت نمی‌خواست هزینه لشکرکشی را هم به خزانه تحمیل نماید. از این‌رو سلطان مراد میرزا را مامور مذاکره با سالا‌ر نمود تا شاید بتواند از طریق دیپلماتیک قضیه خراسان را حل و فصل نماید.
اما سالار از هرگونه مذاکره خودداری نمود و در نهایت امیر دستور محاصره مشهد را داد تا این‌گونه شورش سالا‌ر سرکوب گردد. غائله با بیان هم به همین ترتیب سرکوب شد. نزدیک به یک سال طول کشید تا امیر اوضاع را سروسامان داده و اصلا‌حات در زمینه‌های مالی و اقتصادی و فرهنگی را آغاز نماید. ابتدا از وضعیت آشفته مالی شروع کرد و شیوه جدید مالیاتی را بنیان گذاشت که در آن مالیات براساس میزان درآمد افراد دریافت می‌گردید. هزینه‌های اضافی که برای دولت سنگین بود و عموما از طرف مردم هم پرداخت می‌شد حذف گردید.
مخارج اضافی دربار حذف شد این با نارضایتی درباریان همراه بود، حتی مخارج شخصی شاه هم دستخوش صرفه‌جویی‌های جدید شده بود. از دیگر اقدامات ارزنده امیر انتشار روزنامه وقایع‌الا‌تفاقیه برای بالا‌ بردن سطح آگاهی مردم و تاسیس دارالفنون جهت آموزش محصلا‌ن در سطوح عالی آموزشی بود، او همچنین چندین کارخانه کوچک تاسیس کرد. ‌
● امیر کبیر موانع و مشکلا‌ت
در واقع نیاز متقابل شاه و امیر به یکدیگر موجب گردید که در آغاز ناصرالدین شاه از دادن هر امتیازی به صدراعظم خودداری نکند. آشوب‌هایی که سلطنت را تهدید می‌کرد بسیار جدی بودند و در مقابل این بحران امیر هم برای پوشاندن نقطه ضعف (نداشتن پایگاه اشرافی) خود نیازمند حمایت شاه بود. در فلسفه سیاسی امیرکبیر نهاد سلطنت تنها قدرت سیاسی مشروع بود، که یک قوه اجرایی قانونی به نام دستگاه صدارت هم در کنارش قرار داشت. چون در ایران مجلس و مشورت‌خانه‌ای وجود نداشت. یگانه منشا قدرت سلطنت بود اما با وضعی که دربار قاجار داشت نهاد سلطنت فاقد آن وجهه و قدرتی بود که امیر برای شاه متصور شده بود. از اهداف مهم امیرکبیر این بود که فن مملکت‌داری را به شاه جوان بیاموزد و او را به مسوولیت سلطنت آگاه گرداند.
وی در نامه‌ای به شاه می‌گوید: <به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن‌ها و از کار گریختن‌ها، در ایران به این هرزگی حکما نمی‌توان سلطنت کرد باید به همه امور بینا بود> و خاطر نشان می‌کند <گیرم که من ناخوش شدم و یا مردم شما باید سلطنت کنید یا نه؟... یا دائم محتاج به وجود یک بنده‌ای باشید.> شاه جوان از اینکه می‌دید امیر با کفایت سپاهش درصدد احیای اقتدار سلطنت است شادمان بود ولی جناح‌های تشنه قدرت در دربار تهران این استنباط شاه را به آسانی پذیرا نبودند. تعقیب سیاست افزایش قدرت شاه مخالفان و دشمنان زیادی برای امیر تولید کرد.
با این تفاسیر حکومت مورد نظر امیرکبیر نمونه‌ای از <استبداد منوره> بود. در این نوع نظام یک حکومت متمرکز تشکیل می‌گردد که تمام امور را در اختیار دارد و اصلا‌حات را با قدرت پیش می‌برد. دشمنان هیچ‌گاه ساکت ننشستند و بر ضد او نزد شاه و مادرش سعایت می‌نمودند. اصلا‌حاتی که در قشون صورت گرفت، بدخواهان را به این فکر انداخت که نزد شاه رفته و از نفوذ امیر در قشون اعلا‌م خطر نمایند. اما شاه چون می‌دانست اتابک اعظم هدفی جز تمرکز قدرت ندارد گوش خود را به روی این اتهامات بست و برای اینکه حمایت خود را از برنامه‌های اصلا‌حی صدراعظم اعلا‌م نماید زمینه‌ساز ازدواج خواهر تنی‌اش <عزت‌الدوله> با امیر شد.
هر چند مادر شاه یعنی دشمن شماره یک امیر و دیگر اشراف با این امر مخالف بودند و ازدواج شاه دوخت قاجاری با فرزند یک آشپز را امری ناپسند می‌شمردند. صدراعظم هم این موقعیت را فرصت بسیار مناسبی برای تقویت موقعیت خود می‌دانست. این احتمال هم وجود دارد که شاه می‌خواست از طریق این وصلت بیشتر امیر را تحت نظر داشته باشد.
از آنجا که امیر هم بر قشون متکی بود و هم از تفقد شاه برخوردار بود، بزرگان قاجار و قدرت‌های بیگانه را به هراس انداخت. مخالفان در صدد بودند امیرکبیر را از سر راه خود بردارند، در نخستین اقدام سربازان آذربایجانی را علیه صدراعظم تحریک کردند آنان به علت بدرفتاری برادر امیر که آن زمان والی آذربایجان شده بود از شاه درخواست برکناری امیر را کردند. البته دالگورکی وزیر مختار روسیه که از اقدامات امیر ناراضی بود در تهییج سربازان نقش مهمی داشت.
روز ۳ ربیع‌الا‌ول ۱۲۶۵ اطراف خانه صدراعظم را گرفته و او را تهدید به استعفا کردند و تنها به خاطر احترام به خواهر شاه وارد خانه‌اش نشدند. مردم در حمایت از صدراعظم به خیابان‌ها آمده و بازار هم تعطیل گردید. شاه برای اینکه نشان دهد فرد قدرتمندی است و زیربار درخواست یک عده شورشی نمی‌رود به آنها دستور داد به سربازخانه‌ها بازگردند. ‌
دو سیاست امیر یعنی دور نگه‌داشتن شاه از خاندان و بستگانش و کاهش مزایای دربار جبهه مخالفان را به هم نزدیکتر کرد. مهدعلیا که اقدامات امیر را عامل کینه و بدبینی شاه نسبت به خودش می‌دانست قدرتمندترین فرد ضدسیاست‌های امیر در دربار بود.
بدیهی است صدراعظم به هیچ‌وجه نمی‌خواست با مادر شاه درافتد و ظاهرا سعی کرد شاه را وادار کند نسبت به مادرش سیاست دوستانه‌تری در پیش بگیرد. دوقطب دیگر مخالفان را نوری وزیر لشکر و میرزایوسف‌خان مستوفی‌الممالک رهبری می‌کردند. نوری به مرور موقعیتش در لشکر کمرنگ شده می‌شد و آشتیانی هم که پیش از این متنفذترین فرد دیوانی بود اکنون شاهد کاهش اقتدارش بود. شاه که اکنون تاج و تختش تثبیت شده بود به دنبال مجراهایی بود تا خود را از زیرسلطه صدراعظم خارج نماید و استقلا‌ل خود را ابراز دارد. فرمان می‌داد، دستورالعمل صادر می‌کرد، اقدام فوری می‌طلبید و امر به مجازات عبرت‌انگیز می‌داد. ‌
به نظر می‌رسد تلا‌ش شاه برای کسب استقلا‌ل از صدراعظم و دسیسه توطئه چینان سرانجام مثمرثمر واقع شد وقایع سفر شاه به اصفهان در ۱۲۶۷ بیانگر این امر است. در این سفر عباس میرزا برادر ناتنی شاه هم به پیشنهاد صدراعظم در رکاب شاه بود. امیرکبیر با عباس‌میرزا رابطه خوبی داشت و بارها به شاه توصیه کرد برای جلوگیری از توطئه مخالفان با برادرش به نیکی رفتار نماید. ناصر از عباس میرزا نفرت داشت این اقدامات امیرکبیر واهمه شاه برای حفظ تاج و تختش را برانگیخت. به نظر می‌رسد صدراعظم می‌خواست از برادر شاه به‌عنوان یک اهرم فشار برضد دربار استفاده نماید والا‌ امیر از نفرت دوبرادر باخبر بود.
نکته مهم اینکه امیر در طول سفر بارها با خدیجه مادر عباس محرمانه ملا‌قات نمود، این دیدارهای سری اعتماد شاه را نسبت به امیر سلب کرد. هنگام بازگشت شاه عباس میرزا را والی قم کرد که این امر به منزله تبعید برادر بود ولی امیرکبیر با این انتصاب مخالفت کرد و دستور داد شاهزاده به سوی تهران حرکت کند، این عمل موجب خشم شاه شد و بدگمانی جایگزین دلبستگی به صدراعظم گردید. او اینک راضی شده بود که امیر را برکنار کند اما از واکنش قشون واهمه داشت.
به همین جهت تصمیم گرفت به مرور امیر را از صحنه سیاست خارج کند؛ ابتدا او را در ۲۲ محرم ۱۲۶۸ هـ .ق به این بهانه که صدارت کبری دارای مسوولیت زیادی است که امیر به تنهایی از عهده آن برنمی‌آید، از صدارت عزل نمود و میرزا آقاخان نوری را به این مقام گماشت و هنگامی که باعکس‌العمل قشون روبه‌رو نشد امیرنظامی را هم از او گرفت. فکر انهدام امیر از ذهن توطئه‌چینان چندان دور نبود، نوری که با وجود حضور امیر احساس امنیت نمی‌کرد از شیل وزیر مختار انگلیس خواست به شاه توصیه کند امیر را از تهران دور نماید اما صدراعظم معزول که برجان خود بیم داشت حاضر به خروج از تهران نبود، او والیگری قم و فارس را رد کرد. در این وضعیت بحرانی دالگورکی وزیر مختار روسیه درصدد برآمد از آب گل‌آلود ماهی بگیرد به همین علت عده‌ای قزاق را برای حفظ جان امیر به خانه‌اش فرستاد هر چند امیر به تحت‌الحمایگی هیچ‌کدام از سفارتخانه‌ها موافقت نکرد و از این عمل وزیر مختار روس هم برآشفت ولی خشم شاه نسبت به امیر با این اقدام روس‌ها دوچندان شد.
امیر که پی برده بود دیگر راهی برای بازگشت به دربار وجود ندارد به ناچار حکومت کاشان را پذیرفت و همراه خانواده راهی این سفر بی‌بازگشت شد. هر چند او در کاشان بود اما همچنان سایه‌اش بر دربار سنگینی می‌کرد، اقدامات درخشان او با عملکرد ضعیف نوری قابل قیاس نبود به همین جهت احتمال بازگشت امیر بر مسند صدارت بیشتر شد. سرانجام بدخواهان شاه را تحریک کردند تا امیر را به قتل برساند؛ از این‌رو علی‌خان فراشباشی از طرف دربار به کاشان رفت و این جلا‌د درباری هم در ۱۸ ربیع‌الثانی ۱۲۶۸ امیر را در حمام فین‌کاشان به قتل رساند تا اینگونه پرونده یکی از بزرگترین شخصیت‌های تاریخ ایران در سکوت کامل بسته شود. قتل امیر ضربه بزرگی برای ایران عقب‌مانده بود با حضور امیر ایران می‌رفت که راه ترقی و پیشرفت را در پیش گیرد. شاید اقدامات ضعیف نوری و وابستگی‌اش به سفارت انگلیس به شاه فهماند که چه فرد بزرگی را از دست داده است.
محمد چگینی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید