جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


غم ایام پیری


غم ایام پیری
جان و وندی سویج، برادر و خواهری هستند که مدتی از یکدیگر دور بوده اند و لطمات و آسیب های روحی وارده به آنان محسوس می نماید، اما واقعی و قابل باور به نظر می رسد. گاهی لرزان و گاهی ترسان هستند و در اکثر اوقات بی فکر عمل می کنند و از این که حتی به یکدیگر دروغ بگویند، نیز ابایی ندارند.
با این حال آنها پس از مدتی گرد هم می آیند و کنار یکدیگر قرار می گیرند زیرا باید از پدر پیر و بیمار خود مراقبت کنند. پدری که براثر کهولت و مسائل نظیر آن توان حفظ خویش را دیگر ندارد. اینجا است که اشتباهات و بی رحمی های بیشتری از این برادر و خواهر سر می زند ولی این رویداد نیز طبیعی و باور پذیر می نماید.
فیلمی که اوصافش را آوردیم، وحشی ها (وطبق توضیحاتی که در پایان فیلم می آوریم، «سویج ها») نام دارد و اولین فیلم تامارا جن کینز پس از کمدی سال ۱۹۹۸ او («حاشیه های به ورلی هیلز») به شمار می آید. او در این فیلم پیرامون مشکلاتی که در زمان پرستاری از یک پدر پیر برایتان به وجود می آید، سخن می راند و این کار را با صداقت بی واسطه و طنزی تلخ انجام می دهد. اگر توضیح کاملتری بخواهید، باید متذکر شویم که سناریوی این فیلم و به واقع کل آن از تجربه پرستاری وی از پدر بیمار خودش نشأت گرفته و پایانی که برای فیلم برگزیده، از جالب ترین و دلچسب ترین سکانس های پایانی ای است که می توان برای یک فیلم سینمایی تصور کرد.
ایفای رل های اصلی یعنی برادر و خواهر به فیلیپ سیمور هافمن و لورا لین، بازیگران قوی هالیوود سپرده شده است، حسن دیگر این انتخاب این است که این دو برای اولین بار در یک فیلم روبه روی یکدیگر بازی کرده اند و از آن جا که هر دو در انتخاب پروژه های خود دقت زیادی را به خرج داده اند و به کارهایی مانند «وحشی ها» علاقه و گرایش فراوانی داشته اند، جای تعجب دارد که چرا این همه سال طول کشیده که در چنین جا و فیلمی برای نخستین مرتبه همبازی شوند. فیلیپ بوسکو دیگر بازیگر عمده این فیلم نیز که سابقه فتح جایزه «تونی» (اسکارتئاتر) را دارد: در رل لنی، پدر بیمار این دو برادر و خواهر، تند، غیر قابل پیش بینی و گاه اسباب و عامل شکستن دل تماشاگران و حاضران است. تامارا جن کینز با یاری مات هافل که مدیر فیلمبرداری اوست از آغاز تصویری خاص از کاراکتر لنی سویج بدست می دهد. او در اوایل فیلم جن کینز، مردی مسن اما مسلط بر اوضاع است که چوب های گلف و وسایل شیک در دست دارد و زرق و برق اش توی چشم می خورد. یک روز شروع به نوشتن روی دیوار می کند و آن هم با چوب و قلمی که برای این کار نیست و این همان نشانه های اولیه بیمار شدن او و اعلام خطر برای وی است.
از آن پس جان و وندی باید به خانه برگردند تا بتوانند به مشکل بیماری فزاینده پدر خود رسیدگی کنند. آنها چنین می کنند و به خانه برمی گردند، اما از خود می پرسند که با پدر خود چه باید بکنند و بهتر بگوییم او را به کجا ببرند.
وندی که به کار نمایشنامه نویسی اشتغال دارد و به دشواری خرج زندگی اش را در می آورد، همراه با گربه محبوبش در آپارتمانی در منهتن نیویورک زندگی می کند. او در خواست کمک نقدی از چند آشنا و بانک کرده اما هیچ گاه آنها را دریافت نکرده و مجبور است از همسایه اش لری (پیتر فریدمن) کمک بگیرد. اولین چیزی که از این تصاویر می گیرید، این است که او حتی در اداره زندگی خودش مشکل دارد، چه برسد به زندگی دیگران با این وجود او می کوشد خانه ای جدید را برای پدرش بیابد. خانه ای که مخصوص سالمندان و بیماران باشد و یا منزلی که اگر ویژه این قشر نیست، محلی تازه و مناسب برای درمان پدرش باشد و با روحیات وی بخواند. برادر او جان فقط قدری بهتر از او عمل می کند. وی به ظاهر استاد یک دانشگاه است که در خانه ای مجلل در شهر بافالوی آمریکا زندگی می کند و در آنجا به نوشتن کتاب درباره سوژه هایی پرداخته است که آن قدرها هم به فکر دیگران نمی رسد. جدید ترین کتاب او پیرامون برتولت برشت نمایشنامه نویس معروف آلمانی است. با این حال همسر لهستانی او به سبب تمام شدن مدت ویزایش درصدد ترک آمریکا است و بنابراین جان ترجیح می دهد که تکلیف پدرش هرچه زودتر روشن شود تا بتواند به زندگی خودش برسد!
توضیحات فوق و البته تصاویری که جن کینز به بینندگان ارائه می دهد، به وضوح به ما یادآور می شوند که این برادر و خواهر در بسیاری از موارد متضاد با یکدیگر هستند. اما لازم و ملزوم یکدیگر هستند و باید حتماً یکی باشد تا دیگری احساس کند که کار و وظایفش کامل شده است. آنها چندان با یکدیگر حرف نمی زنند، اما هنوز رقابت جو هستند و در اغلب دقایق منفعل و به گونه ای منفی باف جلوه می کنند. با این اوصاف وقتی می شنوید و می بینید که این دو سرانجام به این نتیجه می رسند که اضافه بر پیدا کردن بهترین محل سکونت برای پدرشان مناسب ترین و درست ترین نوع مراقبت را جهت او در پیشگیری ، به تعجب در می آیید ولی بعد از مدتی کوتاه در می یابید که آنها به دلیل تضاد های درونی، اصراری بر انجام این کار ندارند و صرفاً حرف می زنند. با این حساب ما با یک کمدی تلخ روبه رو هستیم و با فیلمی که می خواهد در ورای ماجرای خانواده فوق و دو خواهر و برادر کج مدار مذکور و پدرشان از تمامی رفتارهای تلخ ایام معاصر در جهان غرب بگوید و حتی گرایش این دو به اعمال خوب و مصمم شدن شان برای کمک رسانی حقیقی و وسیع به پدر نیز این واقعیت را تغییر نمی دهد.
شاید این ایراد بر جان و وندی سویج وارد باشد که پس از آن همه جست وجو و تلاش چرا سرانجام پدر خود را در یک خانه ویژه کهنسالان بیمار اسکان می دهند، اما فراتر از آن تصویر و تجسم پیری و احساس بی پناهی و غم و رنج کهنسالی است که به همه ما در صورت پیر شدن و عدم ترک زودهنگام جهان فانی دست خواهد داد و هیچکس را گریزی از آن نیست و جن کینز با طرف شدن هنرمندانه اش با این سوژه یک بار دیگر ثابت می کند که یک جامعه شناس حاذق است و با این که موضوعات مورد اشاره وی عموماً تلخ و عمدتاً تیره و نا امید کننده است، اما او کاری کرده است که بار حقیقی قصه اش هم آگاهی رسان و هشدار دهنده باشد و هم تلخی آن غیر قابل تحمل نشود و به واقع حقیقت بر هرچیز دیگری سنگینی کند.
پیشتر گفتیم که نام فیلم و بهتر بگوییم معنای لغوی آن «وحشی ها» است، اما این هم محصول بازی هنرمندانه جن کینز با واژه «Savages» است که هر چند این معنا را می دهد، اما اسم فامیلی این دو برادر و خواهر خاص است و صحیح تر است که بگوییم عنوان درست و اصلی برای این فیلم ۱۱۳ دقیقه ای کمپانی سرچ لایت، «سویج ها» و به واقع نام فامیلی آنها است، اما جن کینز به ما می گوید که انتخاب این واژه نیز برای نام فامیلی آنها بسیار با مسما بوده است، زیرا آنان واقعاً وحشی اند و این از بد اقبالی وابستگان آنهاست که باید دل و امید به چنین برادر و خواهری ببندند.
ترجمه: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید