شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


وقت مردن : پایان خوش تنهایی


وقت مردن : پایان خوش تنهایی
فیلم داستانی دارد که بارها مورد استفاده قرار گرفته است، زنی که روزهای پایانی عمرش است و هیچ همدمی به جز سگش ندارد و فرزندانش قصد دارند خانه‌اش را از چنگش بیرون بیاورند. اما طراحی صحنه‌های زیبا (که با تصویربرداری سیاه و سفید زیباتر هم شده است) و نمایش رابطه عمیق پیرزن با سگش خصوصا با در نظر گرفتن وجوه شخصیتی سگ (که بی اغراق جای خالی یک شخصیت را با حرکاتش پر می‌کند) و استفاده حداقل از موسیقی و ایجاد تصاویری عمدتا ساکت و آرام باعث شده تا فیلم به یک کمدی سیاه دوست داشتنی بدل شود.
فیلم از تمامی اجزایش به خوبی برای پیشبرد داستان کمک می‌گیرد و نوع تاکید بر شخصیتها و اغراق‌آمیز بودن صحنه‌ها به کمک تصاویری که به شخصیت پردازی کمک می‌کنند مثل استفاده زیاد از کلوزآپ به خصوص در لحظاتی که اتفاق مهمی می‌افتد به قصد نمایش این مسئله که پیرزن چقدر نسبت به اطرافش حساس است باعث شده تا ضعف‌های فیلم کمتر به چشم بیاید.
حتی برخی ایده‌های فیلم مثل بچه‌های بازیگوش همسایه و نگاه شاید حسرت بار پیرزن به آنها کمی دستمالی شده به نظر می‌آید ولی نمایش این که یکی از آنها به راحتی از دیوار خانه زن بالا می‌رود و زن در اتاقش از دیدن او شوکه می‌شود به خودی خود جذاب است.
خصوصا که پسر می‌گوید که نامش فیودر است و به همین خاطر دوست دارد او را داستایوسکی صدا بزنند، هر چند که فکر می‌کند داستایوسکی یک نقاش بوده است. اما به واقع شخصیت سگ با وجوه انسانی‌اش اصلی ترین شاخصه فیلم است. او به قدری هوشمندانه در برخی صحنه‌ها ایفای نقش می‌کند که بیننده را به حیرت وا می‌دارد.
خصوصا یکی صحنه‌ای که با پیرزن قهر می‌کند و رویش را از او بر می‌گرداند و به خواهش‌های پیرزن هم توجه نمی‌کند و در نهایت با اصرارهای او نیم نگاهی به پیرزن می‌اندازد و دیگری صحنه بسیار زیبای غذا خوردنش که ابتدا پیرزن تکه‌های نان را یکی یکی در دهان سگ می‌گذارد و وقتی پیرزن به کنار پنجره می‌رود تا بیرون را نگاه کند او به ناگهان به بشقاب نانها حمله می‌کند و به سرعت همه تکه‌های نان را می‌بلعد و به محض اینکه پیرزن به سمت او بر می‌گردد و متوجه ماجرا می‌شود سگ به زیر تخت می‌رود و قایم می‌شود.
اما از جهاتی فیلم تحت تاثیر یکی از نمونه‌ای‌ترین فیلمهای با این مضمون در تاریخ سینما یعنی فیلم زیستن ساخته آکیرا کوروساوا است. زیرا زن لحظه‌ای می‌میرد که خانه‌اش را به گروه کُر کودکان می‌بخشد، آن هم گروه کر کودکانی که گاهی اوقات از آزار و اذیتشان به ستوه نیز آمده است.
به این ترتیب وقتی بزرگترین کاری را که باید به خیال خودش انجام بدهد انجام می‌دهد آن وقت با خیال راحت می‌میرد. از این رو تلاش فیلم برای نمایش دیدگاهی مثبت از مرگ بسیار با موفقیت روبروست. خصوصا نمایش هجوآمیزی از مرگ مثل صحنه‌ای که زن دراز می‌کشد و خود را برای مرگ آماده می‌کند و چشمهایش را می‌بندد و پس از لحظه‌ای دوباره چشمهایش را باز می‌کند و می‌گوید الان وقت مردن نیست، و اینکه مرگ در مقابل خیلی از اتفاقات مسئله چندان مهم و جدی نیست و بسیار پیش افتاده است مثل صحنه پایانی فیلم که زن وقتی خانه‌اش را می‌بخشد و به نوعی گویا ماموریتش را انجام می‌دهد، بلافاصله می‌میرد.
اما از نقاط ‌ضعف فیلم می‌توان به این مسئله اشاره کرد که به لحاظ محدود بودن محل وقوع اتفاقات فیلم در برخی لحظه‌ها کند و ملال‌آور به نظر می‌رسد و از این منظر گاه گویا برخی ایده‌ها صرفا به جهت افزایش زمان فیلم به آن اضافه شده‌اند. نیز اینکه یکی از ایده‌های اصلی فیلم یعنی به یاد آوردن خاطره‌های گذشته توسط پیرزن بدون هیچ تمهید خاصی و کاملا به شکلی کلیشه‌ای به نمایش در می‌آید.
در مجموع فیلم برغم این ضعفها در نمایش دنیای مورد نظر خود موفق است.
نمایش دنیای زنی که در حال مرگ است و خوب می‌فهمد نزدیکانش تا چه حد سودجویانه به دنبال کسب منافع خود و بیرون کشیدن دارایی او از چنگش هستند و اینکه چرا زن بیشتر از نزدیکانش با سگش مانوس است.
حتی بیشتر از نوه چاقش که به نوعی ادامه دهنده نسل بی خاصیتی است که پیرزن از خودش به جا گذاشته است و باعث می‌شود او بیشتر از بازماندگانش ناامید شود. شاید نمای پایانی فیلم به نوعی پرواز روح زن باشد، شاید استعاره‌ای از رستگار شدن او.
داوود زادمهر
منبع : لوح


همچنین مشاهده کنید