پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


فرهنگ سرمایه داری و نیازهای کاذب


فرهنگ سرمایه داری و نیازهای کاذب
بازیگردانان قرن ۲۱ را می توان دارای انچنان قدرتی دانست که بی شماران، دوپای رنگین را با افسارهایی از آب طلا به دنبال خویش می کشند.
قدرتی انضمامی از خدم و حشم و انسان و سازمان و دولت و حکومت و... ،که به هیچ عینیتی در نیامده است ،نظام نظامندی که در بستر سازی تمام رو بناها از فرهنگ ، سیاست و اجتماع گرفته تا شخصی ترین مسائل زندگی اثر گذاشته است. ناتوانی در بازنمایی این قدرت را شاید بتوان به علت تعدد اجزا تشکیل دهنده این بستر دانست و این ساختار پیچیده ی از هم پاشیده و در عین حال نظامند چیزی جز نظام سرمایه داری نیست .
نظام سرمایه داری در زمان کنونی و بخصوص ساختار بر آمده از تفکرات نئولیبرالیستی دارای پیچیدگی های بسیار خاص شده است که پرداختن به هر قسمت از آنها زمانی بس طویل می طلبد . نئو لیبرالیستها در دهه ۱۹۵۰-۱۹۴۰ در حالی، در پی برنامه ریزی برای سالهای آتی بودند ، که نیک می دانستند ، چگونه جهان ملعبه دست این تفکر خواهد شد .
آنها بر این نکته تاکید داشتند ، که باید به مکانیسم بازار اجازه داد تا درباره مسائل اجتماعی و سیاسی تصمیم گیری کند ، یا دولت باید داوطلبانه نقشش را در اقتصاد کاهش بدهد و باید به شرکتهای بزرگ آزادی کامل داد ، می بایست اتحادیه های کارگری محدود شوند در این صورت بخش عظیمی از شهروندان حمایت کمتری خواهند داشت ، و اینها همه ، میوه های این درخت هستند ؛ درخت سرمایه داری .
جهان سرمایه داری برای ایجاد حس رقابت ، دست به روشهای گوناگونی زد ، بعد از پایان تنوع کالایی موجود به فکر تولید کالاهایی افتاد که برای فروش ان در بازار نیازی که نبود را در تفکر مشتری پرورش می داد و به این گونه نیازهای کاذب شکل داد .
تکنولوژی در این دوره نه در بخش تولید بلکه بیشتر در جهت تنوع مصرفی و لوکس سازی کالاها به خدمت گرفته شد . تلویزیونهای ۵۰ اینچ و شاید زمانی ماکروفرهای ۴۰ اینچ که تلویزیون هم دارند ، نمونه های بارز این تکنولوژی هستند . وجهان عرصه رقابت برای آن چیزی ، که نمی خواهی و نه می دانی چیست شد .
پس بخر و لذت ببر از آنچه که نیازهای مجازی تو را ارضا می کند و به این صورت بود که شعار معروف مارگرت تاچر « قبول کن که هیچ بدیلی نیست » بیشتر رشد پیدا کرد .
و آن به دلیل چیزی جز جهان سرمایه نبود . در جهان سرمایه داری نوین ، بخصوص برای نئولیبرالیستها بازار آنقدر عاقل است و خوب مثل خدا که دستهای نامرئی حتی می تواند از یک شرایط شیطانی و مذموم پی آمد مطلوب به دست بیاورد .
از این رو بود که تاچر یک بار در یک سخنرانی گفت : «این وظیفه ماست تا نابرابری را ستایش کنیم و شرایطی ایجاد نماییم که قابلیت و توانایی بخاطر نفع همگانی ما قابلیت تظاهر یافته ما زاد بیشتری داشته باشد». و در کلامی دیگر : «در یک مبارزه رقابت آمیز نگران آنها که عقب می مانند نباشید . مردم بطور طبیعی نابرابرند ولی این خوب است و مفید».
تاچریسم نقش کسانی که آموزش بیشتری دیده اند ؛ به پشتوانه القاب خویش سرسخت ترند،و در خانواده برتری به دنیاآمده اندو در نهایت به نفع همگان عمل خواهند کرد را تقوبت می کند.
جامعه به ضعفا ، افرادی که آموزش ندیده اند ، دینی ندارد و آنچه بر آنها
می رود تقصیر خودشان است وقعی نمی نهد. این هرگز گناه جامعه نیست . در این روند رو به افزایش نابرابری درآمد ها، هیچ رمز و رازی وجود ندارد .
سیاست ها مشخصا به این خاطر تدوین می شوند تا درآمد بیشتری در اختیار ثروتمندان قرار گیرد و پی آمد آن کاهش از میزان دستمزد پرداختی می باشد .
تئوری و توجیه ایدئولوژیک این سیاست ها هم این است که درآمد بیشتر برای ثروتمندان و سود بیشتر برای سرمایه، میزان سرمایه گذاری را افزایش می دهد و تخصیص منابع را بهینه می نماید و در در نتیجه ، برای همگان اشتغال و رفاه به دنبال می آورد .
در واقعیت اما ، همانگونه که قابل پیش نگری بود نتیجه این است که پول بیشتر برای ثروتمندان، موجب رشد بادکنکی بازار سهام می شود . برای اقلیتی ثروتهای باور نکردنی کاغذی ایجاد می شود و جامعه سر از بحران های مالی در می آورد . اگر درآمدها به سود ۸۰ درصد فقیر ترین بخش جمعیت توزیع شود ، آنها هر آنچه که نیاز دارند را مصرف می کنند و در نتیجه ، این ثروت اضافی نه صرف اقتصادی محلی و ملی بلکه در بازارهای سهام بین الملل به جریان می افتد . و اما چگونه تا به حال نظام سرمایه داری از این حربه استفاده کرده است ؟ چگونه است که منتقدین به جوامع سرمایه داری نتوانسته اند مردم را به این راضی کنند که زندگی در این شرایط چیزی جز بدبختی طبقه غیر ثروتمند ندارد ؟ ولی نباید فراموش کرد که روند رو به رشد این تفکر از پیش درآمدهای فکری لیبرالیستی شد و چرااین روند صورت گرفت .
بنیان گذار این انتقاد کسی جز مارکس نبود ، کسی که سوسیالیسم را از یک جهان بینی و یک تخیل به یک علم و نیروی عملگر تبدیل کرد و تا جایی که این انتقاد در روش و ماهیت پیش رفت که جهان سرمایه داری برای رشد خویش هم دست به تغییرات متدولوژیک زد و هم سعی بر پوشاندن ماهیت خویش در یک طرح آزادی و عدالت خواهانه نمود.
هراس جهان سرمایه از سه عامل آرمان ، عامل اجرایی و تئوری که به سهولت به پیام ایدئولوژیک مارکسیسم تبدیل شده بود .
هراس آنها از طرح اینچنین پیامهایی بود : فقر شما دیگر الزامی نیست . همیشه و همه جا مردم دو دسته بوده اند : استثمارگران و استثمار شدگان .
تا زمانی که وسایل تولید کالا کفاف همگان را نمی داد ، شاید این شرایط جهنمی گریز ناپذیر بود . اما دیگر این امکان پذیر نیست . فقر شما حاصل دست زدن به عملی یا کوتاهی در انجام عملی دیگر نیست ، فقر شما به سبب گناه نخستین یا اراده ی خداوند یا بخت بد نیست ، فقر شما ناشی از شرایط سیاسی اقتصادی است و این همان شرایطی است که سرمایه داری نام دارد.در آغاز ، سرمایه داری نیروی پیشروی عظیمی در تاریخ بشر بود و در محدوده آن بشر امکانات عظیمی برای تولید آنچه نیاز داشت ، فراهم آورد . شما فقیر هستید و استثمار می شوید و استثمار خواهید شد تا زمانی که سرمایه داری حاکم است .
چرا که سرمایه داری دیگر نیروی پیشرو نیست ؛ سرمایه داری به مانعی در راه پیشرفت تبدیل شده است ؛ مانعی در راه پیشرفت شما . سرمایه داری در همه جنبه های زندگی بشری ، اعم از خصوصی و عمومی ، نفوذ می کند و به تباهی اش می کشاند . سرمایه داری نظامی است که شما را استثمار می کند . فقر شما الزامی نیست .
شرایطی که سبب فقر شما هستند ، قابل تغییرند و تغییر نیز خواهند یافت . سرمایه داری بذر فساد و زوال خود را در درون خویش دارد .
شما ، چه هم اینک از آن آگاه باشید یا نه ، سرانجام قطعا انقلابی به پا خواهید کرد . آنان که بر شما حکم می رانند و در فقر غرقتان می کنند ، سرنگون خواهند شد . این ، گام بعدی بشریت در راه پیشرفت است . این گام را شما برخواهید داشت .
شما با انقلاب می توانید یکبار و برای همیشه استثمار انسان را از انسان براندازید ؛ « شما می توانید به جامعه سوسیالیستی قدم بگذارید که در آن انسان بر طبیعت چیره می شود و دیگر نشانی از فقر و استثمار بشر نخواهد بود ». این پیام ها بقدری مجاب کننده و برانگیزنده است که مشکل بتوان از ادامه ی خواندنش باز ایستاد ! و این گونه بود که جهان سرمایه داری باید راهکاری جدید اتخاذ می کرد که وقوع انقلاب را در جهان سرمایه متوقف کند و آن زمانی بود که بسیاری از امکانات با حفظ منافع طبقه سرمایه دار به طبقه های محروم داده شد ، امکاناتی همچون بیمه بیکاری ، بیمه کارگری ، بیمه غیر کارگری ، و غیره .
و اما جهان سرمایه احتیاجی مبرم به لاپوشی این جریانات داشت ، و بدین صورت ابزاری به نام فرهنگ مورد مطالبه قرار گرفت .
و فرهنگ سرمایه داری یک منطق را رواج داد : مصرف تا حد انفجار ، سرگرمی تا حد مرگ . و به این ترتیب راهکار فرهنگی در جوامع سرمایه داری و غیر سرمایه داری به صورتهای مختلف ، همچون لوکس سازی ، مدسازی ، توهم سازی و از همه مهمتر آغاز دور جدید جنگ روانی بعد از جنگ سرد علیه نه دولت ها و حکومت ها بلکه ، ذهن مردم به خصوص جهان سوم ، رواج یافت . دولت آمریکا در سال ۲۰۰۰ نه تنها ، برآورد ه کردن نیازهای کاذب به وجود آمده توسط خویش نیز فتح نمود و به این ترتیب به روزمرگی دچارشد که اگر ادامه می یافت چیزی جزمرگ خویش را در بر نداشت .
پس باید بازاری جهت عرضه محصولاتش در دیگر نقاط دنیا پیدا می کرد که نه فقط کالاهای خود را به فروش بگذارد بلکه حتی بتواند آمریکایی دیگر در آنجا پیاده کند ، پس جنگ های خاورمیانه آغاز شد .
ابتدا افغانستان و سپس عراق و بعد از پایان جنگ ، آذربایجان و سپس با کودتایی آمریکایی گرجستان ، به تسخیر آمریکا درآمد ، شاهراه دنیا حالا به غیر از ایران در مشتهای آمریکاست و شاید مترصد برپا کردن آمریکایی دیگر در ایران باشد .
و بازپرسشی دیگر ، چگونه ذهنها چه در آمریکا و چه در دیگر نقاط دنیابرای اینچنین حرکاتی آماده شد و می شود ؟ پاسخ به این سوال را می توان در انواع فیلم ها ،سی دی ها و دی وی دی ها و بازیها رایانه ای ماموری آمریکایی هستید که وظیفه کشتن تروریست ها در اقصی نقاط دنیا از کره شمالی و چین تا افغانستان و ایران را بر عهده دارید .
علیرضا غفاری


همچنین مشاهده کنید