پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


قرمز پررنگ


قرمز پررنگ
سینما از همان نخستین روزهای آفرینش و حضورش، برای تماشاگرانی که به تازگی سالن تاریک سینما را تجربه می کردند، ترسناک و دلهره آور بوده است. ترس از پرت شدن اشیا به داخل سالن یا حتی ورود قطار و برخورد کردن آن با تماشاچیان از ابتدایی ترین موارد است. اما خیلی از فیلم ها جدا از نیت شان، برای اکثر مخاطبان ترسناک بوده، شاید به این دلیل که مخاطبان برای اولین بار اینقدر راحت و بدون دردسر می توانستند چشم چرانی کنند و خیلی بیشتر بدانند بدون اینکه کسی مزاحمشان شود که خب این موضوع به خودی خود می توانسته ترسناک باشد. حتی وجود موسیقی و اجراهای زنده در خیلی از سالن های نمایش فیلم، بیشتر به این دلیل بوده تا میزان ترس و وحشت کم شود و مخاطبی که برای سرگرم شدن به سالن سینما آمده اندکی با خیال راحت به تماشای هنر هفتم بنشیند.
بعد از اینکه فیلمسازان توانستند سینما و زبانش را بشناسند و هر نوع شیوه روایی و ساختاری را از هم جدا کنند و در حالی که سلایق مخاطبان دست شان آمده بود و شیوه های سرگرمی سازی را کاملاً از بر شده بودند، سینمای وحشت یا همان فیلم های ژانر وحشت نقشی بسیار کلیدی در این هنر- صنعت پیدا کردند طوری که امروزه می گویند اگر می خواهی روایتی فلسفی داشته باشی فیلمی علمی-تخیلی بساز و اگر می خواهی سیاسی صحبت کنی، فیلمی وابسته به ژانر وحشت بساز. نخستین فیلم های این ژانر همان طور که قابل پیش بینی بوده، از ادبیات الهام گرفته اند. موجوداتی چون دراکولا ها و خون آشامان و فرانکشتاین از آن دسته موجودات مخوفی هستند که از طریق ادبیات وارد سینما شدند و چه جالب که سینما به زودی همه این موارد را در راستای اصل بازتولید خود و تبدیل کردن به نشانه های بصری، از آن خود کرد طوری که سال هاست ما این موجودات را به خاطر سینما می شناسیم نه ادبیات و تعاریف ادبی. تا قبل از جنگ جهانی دوم، فرانکشتاین، یکی از جدی ترین موجوداتی بود که سینمای وحشت بارها و بارها از آن استفاده کرده بود و در این بین بد نیست اگر به دوران طلایی سینمای اکسپرسیونیستی هم اشاره یی بکنیم. خون آشامان (دراکولا) و مومیایی ها هم به نوعی حضور داشتند.
بعد از جنگ جهانی دوم و ظهور نگرش اگزیستانسیالیسم رسماً سینمای وحشت به مانند هر نوع سبک و شیوه بیانی( ادبیات، تئاتر، نقاشی و...) وارد مرحله تازه یی شد. بعد از جنگ عالمگیر دوم، سینمای وحشت را می توانیم به سه زیرگروه اصلی تقسیم کنیم؛ فیلم هایی که در آنها عامل ترسناک انسانی مخوف است، فیلم هایی که عامل ترسناک نزدیک شدن به آخرالزمان است و فیلم هایی که در آنها عامل ترسناک شیاطین و موجودات متافیزیکی هستند که این آخری تا حد زیادی با همان سینمای وحشت دهه های نخستین سینما قابل مقایسه است و شباهت های فراوانی با آن دارد.
از همین دوره به بعد است که سینمای وحشت رفته رفته به ساب ژانر یا ژانرهای فرعی تقسیم می شود.
دو دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی در مسیر حرکت سینمای وحشت نقاط عطف بسیار مهمی به شمار می آیند. به دلیل ظهور تکنولوژی های تازه و پیچیده، ماکت ها و به طور کلی استفاده گسترده از جلوه های ویژه بصری، موجودات غول پیکر و فضایی و بیگانه و آدم خوار به این نوع سینما قدم گذاشتند. بعد از جنگ جهانی و به خصوص در این دو دهه فیلم های رده ب که عموماً با بودجه بسیار کمی ساخته می شدند، در سینمای امریکا آغازگر مسیری شدند که در دهه های بعد حتی سینمای هالیوود را نجات داد و دوباره احیا کرد. پس سینمای وحشت در دهه ۵۰ پر شد از موجودات عجیب و غریب که به این کره خاکی چندان تعلقی نداشتند. هجوم ربایندگان جسم (دان سیگل) یک نمونه از این دسته فیلم هاست. اما در دهه ۶۰ میلادی و با توجه به خوانش های جدید وابسته به گزارش ها و تئوری های فروید، نوع جدیدی از سینمای وحشت خلق شد که در آن همین همسایه خوش قیافه (بچه رزمری) یا آن پسرک هتلدار سر جاده (روانی) عاملان اصلی وحشت شدند. در واقع اگر در دهه ۵۰ مساله جنگ سرد کمی اهمیت پیدا کرد که بعد ها حواله شد به فیلم های جیمز باند، دهه ۶۰ این حکم را به نوعی صادر کرد که انسان جنگ خو و خون به پا کن، از همه ترسناک تر است. موجودات عجیب و غریب هم جای خودشان را به پرندگان دادند. اما روح، خود شیطان و زامبی ها وارد داستان شدند. شکار (رابرت وایز) و شب مردگان زنده از آثار مهم این دهه هستند. در دهه ۷۰ سینمای امریکا از نظر مالی جان تازه یی گرفته بود و فیلم های وحشت و دلهره پرسودتر از قبل شده بودند پس سرمایه گذاری و جریان های تازه به راه افتادند.
جن گیر (ویلیام فردکین)، آخرین خانه سمت چپ (وس کریون)، کشتار با اره برقی و آرواره های کوسه چند نمونه از فیلم های این دهه هستند. اگر بخواهیم فقط نام کسانی را که در این دهه فیلم های وابسته به سینمای وحشت می ساختند، نام ببریم به یک لیست بلندبالا خواهیم رسید. ایتالیا (باوا، آرجنتو و فولچی ) و اسپانیا (خسوس فرانکو) قدرتمندانه در این جریان وحشتناک حرکت می کردند و سینمای آسیا هم یواش یواش ترسناکان خودش را به تصویر می کشید. اسلشرمووی ها در دهه ۸۰ جان تازه یی گرفتند و دهه های بعدی با وام گرفتن از پیشینه غیرقابل انکار این نوع سینما و با کامل تر شدن جلوه های ویژه کامپیوتری ترس و وحشت را با صفر و یک های خودش بازسازی کرد و این جریان هنوز به اشکال و شیوه های مختلف ادامه دارد.
محمد باغبانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید