شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نگاه تلخ به سرزمین تاریک


نگاه تلخ به سرزمین تاریک
زمانی بود که گفته می‌شد خشونت، حتی بیش از کمدی، موجب ناکامی فیلم‌ها در اسکار خواهد شد اما از راه رسیدن فیلم‌های سرشار از خونریزی چون «تصادف» و «مردگان» این قوانین را تاحدودی متزلزل ساخت.
باوجود این، هیچ فیلمی بیش از «پیرمردها کشوری ندارند»، تریلر دلهره‌آور برادران کوئن و برنده جایزه بهترین فیلم امسال، نشان‌دهنده تغییر رویه اسکار در طول زمان نیست.
جدیدترین ساخته برادران کوئن که عامدانه فاقد هرگونه احساساتی است، روایتگر داستانی تکان‌دهنده درباره خشونت، حماقت و انتقام است. مهم‌ترین شخصیت این فیلم قاتل بی‌رحم و بی‌احساسی است که با خونسردی هرکس را که سر راهش قرار بگیرد نابود می‌کند. از سوی دیگر این فیلم تنها اثر ستایش‌شده‌ای نیست که برگرفته از جلوه‌های تاریک زندگی آمریکایی است. بسیاری از موفق‌ترین فیلم‌های امسال ـ به‌ویژه دو نامزد دیگر بهترین فیلم «خون به پا می‌شود» و «مایکل کلیتن»، همچنین «گانگستر آمریکایی»، «قول‌های شرقی»، «رفته عزیزم رفته» و «اولتیماتوم بورن» ـ روایتگر خشونت، خیانت، انتقام و بلندپروازی‌های جنون‌آمیز هستند.
تونی گیلروی، نویسنده و کارگردان «مایکل کلیتن»، معتقد است: «شاید فکر کنید ما آمریکایی‌ها در فیلم‌هایمان نگاهی بدبینانه و انتقادی به فرهنگ خود داریم. حقیقت این است که طی هشت سال گذشته ما در محیطی سرشار از رویدادهای تاریک و رازآمیز زندگی کرده‌ایم. بدین ترتیب فیلم‌های ساخته شده نیز در پی یافتن علت این اتفاقات هستند.»
شاید همه چیز متاثر از زمان ساخت فیلم‌ها باشد. کارگردانان و فیلمنامه‌نویسان به هزاران دلیل تصمیم به روایت داستانی می‌گیرند و بسیاری از ایده‌ها‌یشان نیز هیچ‌گاه به مرحله عمل نمی‌رسد اما در این سال‌ها بیش از هر دوره دیگری می‌توان آشکارا دید که ساخته‌های فیلمسازان، بازتابی از وقایع جاری است. به‌هرحال همه این سینماگران در دوران پس از یازده سپتامبر زندگی می‌کنند که هراس از تروریسم دنیا را فرا گرفته، جنگ خشونت‌بار عراق به شدت مورد انزجار افکار عمومی جهان است و نگرانی‌های زیادی در خصوص دخالت دولت ایالات متحده در امر شکنجه زندانیان وجود دارد.
فیلم‌های امسال آشکارا از نمایش ناهنجاری‌ها پرهیز داشتند. «مردگان» ساخته مارتین اسکورسیزی، برنده جایزه بهترین فیلم در سال گذشته، روایتی فوق‌خشن از انتقام و خیانت در دنیای زیرزمینی جنایتکاران بوستون بود. «تصادف» نیز در سال ۲۰۰۶ اسکار بهترین فیلم را به‌خاطر نگاه بی‌احساسش به مسائل نژادی و طبقاتی در شهر چندملیتی لس‌آنجلس به دست آورد. از سوی دیگر زد و خورد، ناسزاگویی‌های ناگوار و خشونت‌های تصادفی از نکات برجسته فیلم بودند.
معمولا فیلمسازانی که با این طرز تفکر در اسکار مورد تقدیر قرار گرفتند، افرادی بوده‌اند که برای یافتن پیچیدگی‌های فرهنگ آمریکایی‌ها تلاش می‌کرده‌اند. بدون شک این مساله نمی‌تواند تصادفی باشد که در اوایل سال‌های ۱۹۷۰، زمانی که کل جامعه آمریکا تحت تاثیر رسوایی واترگیت قرار گرفته بود، مجموعه‌ای از تریلرهای پارانویایی چون «سه روز کندور»، «مکالمه» و The Parallax View ساخته شدند.
در سال ۱۹۶۷، پس از ترور کندی، خشونت‌های منطقه واتز و بالاگرفتن کار جنگ در ویتنام، سینمای آمریکا با موجی از فیلم‌های خشن مانند «بانی و کلاید»، «دوازده مرد خبیث»، «در کمال خونسردی»، «خوب، بد، زشت» و «لوک خوش‌دست» مواجه شد.
امروزه نیز ظاهرا نتایج فضاحت‌بار جنگ عراق الهام‌بخش موج جدیدی از فیلم‌های خشونت‌محور شده است. پال هگیس، که «در دره الله» ساخته او به خشونت میان سربازان بازگشته از عراق می‌پردازد، در این‌باره می‌گوید: «اگر نگاهی به فیلم‌های برنده جایزه امسال بیندازید، خواهید دید همه آنها یک وجه مشترک دارند؛ همه آنها ساخته هنرمندانی هستند که می‌پرسند خشونت چه بر سر انسانیت ما آورده است.» او می‌افزاید: «ملت آمریکا تمام تلاش خود را برای رهایی آثار مخرب این خشونت می‌کند.
تصاویر تابوت‌های ارسالی از عراق یا فیلم‌های گرفته شده از جنگ به ندرت دیده می‌شوند اما حقیقت با این کارها پنهان نمی‌ماند و بالاخره در جایی خود را نشان خواهد داد که یکی از آن جاها هم فیلم‌های ماست.»
یک دهه پیش، زمانی که آمریکایی‌ها دوران سرخوشانه‌تری داشتند، اسکار بهترین فیلم نصیب فیلم‌های شادتری می‌شد که «فارست گامپ»، «تایتانیک» و «شکسپیر عاشق»، نمونه‌های شاخص آنها هستند. اکثر برندگان اسکار در سال‌های ۱۹۹۰ نگاهی به گذشته داشتند و داستان‌ها در مکان‌های دور و آرام می‌گذشته که می‌توانست انگلستان دوران شکسپیر، غرب وحشی در «با گرگ‌ها می‌رقصد» و «نابخشوده»، دوران طلایی «تایتانیک» یا سال‌های جنگ جهانی دوم در «بیمار انگلیسی» و «فهرست شیندلر» باشد.
فیلم‌های موفق امسال اما ترجیح داده بودند داستان‌های خود را در خانه خود روایت کنند. لوکیشن اصلی «پیرمردها کشوری ندارند» منطقه‌ای در غرب تگزاس است که بر حسب اتفاق پال تامس اندرسن نیز بیشتر صحنه‌های «خون بپا می‌شود» را در آنجا فیلمبرداری کرده است. دیوید تامسن، مورخ سینما، می‌گوید پس از شنیدن این گفته برادران کوئن که فیلم را به دلیل آشنایی‌شان با آن منطقه ساخته‌اند، متعجب شده است: «من سال‌ها در آن منطقه بوده‌ام و به جرات می‌گویم فیلم هیچ شباهتی به تگزاس غربی واقعی ندارد. این منطقه بسیار زیباست، مردمش مهربان و مهمان‌نوازند و در خیابان‌هایش نیز زامبی‌های قاتل پرسه نمی‌زنند.»
تامسن معتقد است این فیلم بازتاب‌ واقعی روحیات آمریکا از زمان یازدهم سپتامبر است: «بیشتر مردم، مانند شخصیت تامی لی جونز در فیلم فکر می‌کنند اوضاع خارج از اختیار آنان است. بیشتر آمریکایی‌های این دوران فکر می‌کنند در هر گوشه و کناری شیطانی پنهان شده است و توقع دارند هرگاه در خانه‌شان را بازی می‌کنند با قاتلی ناشناس روبه‌رو شوند.»
تجربه نشان داده است هرگاه فیلم‌ها فاصله خود را با اخبار جنجالی روز حفظ می‌کنند، حاصل کار بهتر خواهد شد. فیلم‌های بزرگ به‌ندرت به تیترهای درشت روزنامه‌ها پرداخته‌اند و به‌جای آن ترجیح داده‌اند نقبی به مسائل پشت پرده و مبهم دوران خود بزنند. در این‌باره می‌توان نگاهی به شاهکارهای سینمای مدرن داشت. فیلم نخست «پدرخوانده» علاوه بر آنکه به جنایتکاران می‌پرداختند، داستان‌هایی هشداردهنده درباره قدرت و فساد در دورانی بودند که ماجرای «واترگیت» از نفوذ تفکرات شیطانی در هیات حاکمه آمریکا خبر می‌داد.
بسیاری از فیلم‌های موفق اخیر نیز روایتگر داستانی‌هایی درباره قدرت و فساد بودند. جورج کلونی در «مایکل کلیتن» ایفاگر نقش وکیلی است که از سران خبیث یک کمپانی شیمیایی در مقابل افرادی که از محصولات آنان آسیب دیده‌اند دفاع می‌کند. در «خون بپا می‌شود» دانیل دی-لوئیس یکی از افرادی است که در آستانه قرن بیستم برای کسب ثروت به‌دنبال نفت می‌رود اما به مرور تبدیل به موجودی بی‌رحم و خشن می‌شوند.
در دورانی که آمریکا خود با خونریزی‌های عراق و رسوایی‌های زندان ابوغریب و بازداشتگاه‌های مخفی سیا، تمام اصول اخلاقی را زیر پا گذاشته است، جای تعجب نیست که فیلمسازان نیز داستان‌هایی تمثیلی درباره سوءاستفاده از قدرت روایت کنند.
مارک هریس، نویسنده کتاب «تصاویری از یک تحول: پنج فیلم و تولد هالیوودی جدید»، معتقد است: « همه از ناکامی فیلم‌های مرتبط با جنگ عراق به خاطر موفق نبودن‌شان در گیشه، صحبت می‌کنند اما هیچ‌کس توجهی به برخی فیلم‌های دیگری که مقابل روی‌مان است، ندارد.
فیلم‌هایی مانند «پیرمردها کشوری ندارند»، «مایکل کلیتن» و «خون بپا می‌شود» بازتاب‌ تاریکی واقعی، ناامیدی مطلق و حس نداشتن اعتماد که در میان اکثر مردم نسبت به جهان اطراف‌شان وجود دارد. «اولتیماتوم بورن» بدبینانه‌ترین فیلمی است که از سال‌های ۱۹۷۰ تابه‌حال درباره دولت آمریکا و عملیات‌های مخفی‌اش ساخته شده است.»
و در این میان فیلم‌هایی ماندگار خواهند شد که تنها نسخه سینمایی مقالات مطبوعات نیستند، بلکه بیشتر بر مفاهیم عمیق هنرمندانه تکیه داشته‌اند. در سال ۱۹۶۷ «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید» به‌عنوان روایتی معاصر از مسائل نژادی مورد توجه قرار گرفت. این فیلم امروزه کمی کهنه به نظر می‌رسد اما «بانی و کلاید»، با آنکه داستانش در دوره رکود اقتصادی می‌گذرد، بازتاب دقیقی از فضای ضدقهرمانی و شورشی سال‌های ۱۹۶۰ است.
به گفته هریس: «سینما رسانه‌ای مناسب برای به تصویر کشیدن نوشته‌های روزنامه‌ها نیست. این موضوع به ویژه درباره این دوران که مرز واقعیت و خیال چندان مشخص نیست، صادق است. بهترین فیلم همیشه از اشارات غیرمستقیم استفاده می‌کنند. بعید می‌دانم برادران کوئن، گیلروی یا اندرسن قصدشان نشان دادن تفکر مردم آمریکا نسبت به دولتمردان‌شان بوده باشد اما این بدان معنا نیست که نوشته‌های روزنامه‌ها به ساخته‌های آنان راهی نداشته است. آنان این مسائل را تنها به شیوه‌ای غیرمستقیم روایت کرده‌اند.»
گیلروی می‌گوید ۲ سال پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۰، خواندن روزنامه‌ها را برای همیشه کنار گذاشت: «قلبم چندین بار شکست. فکر می‌کنم ساخت فیلمی درباره این انزجار راحت‌تر است، چراکه حاصل کار به‌رغم فاصله گرفتن از واقع‌گرایی داستانی شنیدنی‌تر خواهد بود. من هنوز هم احساس سرخوردگی می‌کنم و احتمالا این مساله بر فیلم‌های آینده‌ام نیز تاثیر خواهد داشت.»
منبع: لس‌آنجلس تایمز، ۲۵ فوریه
پاتریک گلدستاین
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید