جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


من می ترسم، نمی توانم حرفم را بزنم


من می ترسم، نمی توانم حرفم را بزنم
مشکلات مختلف قاطعیت چه چیزهایی هستند؟
چگونه می‎توان به اختلاف بین قاطعیت و پرخاشگری پی برد؟
ایستادگی چه زمانی درست است و چه وقتی نادرست؟
چگونه می‎توان اصول آموزش قاطعیت را در رفتار خود مورد استفاده قرار داد؟
مانند هر چیز دیگر زندگی، چگونگی قاطعیت را نمی‎توان در سیاه و سفید طبقه‎بندی کرد، ولی به طور کلی افراد دارای مشکل را می‎توان به هفت گروه اساسی تقسیم کرد. انواع مشکلات قاطعیت
۱) فرد ترسو اجازه می‎دهد آلت دست قرار گیرد. نمی‎تواند حرفی بزند و در تمام مواقع انفعالی و صبور است. هر اندازه حالت ترس و عدم اتخاذ تصمیم داشته باشید همیشه نقطه‎ای وجود دارد که می‎توانید تغییرات را از آن جا شروع کنید.
۲) شخصی که مشکلات ارتباطی دارد. تصریح می‎کنم که قاطعیت دارای چهار مشخصه‎ی رفتاری صراحت و آشکاری، صداقت و تناسب است. ممکن است شما در یکی یا سه جزء آن توانایی نداشته باشید، ولی غالباً در یکی فاقد قاطعیت هستید.
ارتباط غیر صریح و آشکار: تمایل به زیاده‎گویی دارید و فاقد صراحت هستید. به جای این که به شوهرتان بگویید «چون از جلو سوپرمارکت رد می‎شوی ممکن است دو کیلو گوشت بخری»؟ می‎گویید «می‎دانم امروز به سلمانی می‎روی. راستی از خیابان سی و هشتم می‎گذاری»؟ مستقیماً تقاضا نمی‎کنید شوهرتان هم نمی‎داند چه می‎خواهید، به این خاطر آن چه می‎خواهید به دست نمی‎آورید. تمرین بیان مطالب به طور مستقیم و ساده و بدون شاخ و برگ می‎تواند الگوی رفتاری شما را تغییر دهد. ارتباط غیر صادقانه و قاطعیت دروغی: ظاهراً قاطعیت نشان می‎دهید، ولی در گفتارتان صداقت ندارید. شما می‎گویید «از دیدنت خوشحالم، مدت‎هاست که به تو فکر می‎کنم»، در حالی که این طور نیست و طرف این را می‎داند. این امر نمی‎تواند نزدیکی و صمیمیت ایجاد کند.
ارتباط نامتناسب: مسئله‎ی درستی را در وقت نامناسب مطرح می‎کنید. مثلاً موقعی که شوهرتان درباره‎ی روز سختی که در اداره داشته صحبت می‎کند، شما اشتباهات او را به میان می‎کشید و بحث می‎کنید. ممکن است شما صریح و صادق باشید، ولی رفتار ساده‎لوحانه و غیر بالغانه‎ی شما در روابط ایجاد مشکل کند و به جای نزدیکی ایجاد فاصله نماید.
۳) نیمه قاطعیت: افراد ممکن است در یک بخش قاطعیت موفق شوند و در قسمت دیگر شکست بخورند. ممکن است بتوان احساسات دلسوزانه‎ی خود را هر جا ابراز کرد، ولی به طور کلی نتوان احساسات خود را نشان داد. مردی ممکن است در اداره کاملاً حالت انفعالی داشته باشد، ولی در خانه مانند یک دیکتاتور رفتار کند یا این که در اداره یا ارتباطات اجتماعی قاطع باشد، ولی در مقابل همسرش نتواند قاطع عمل کند. تشخیص مرز قاطعیت خیلی باریک است. شما ممکن است در کار قاطع باشید، ولی با یک سرپرست، یک زیردست، یا فقط یک شخص به خصوص این طور نباشید. ممکن است شما در روابط فرد با فرد قاطع باشید، ولی در مقابل عده‎ای چنین نباشید. مثلاً خانمی با همه قاطع است، ولی در مقابل خدمتکاری که هفتگی برای او کار می‎کند این طور نیست یا بعضی از افراد در مقابل همه قاطع هستند به جز مادرزنشان.
۴) شخص با نقص رفتاری. بعضی‎ها نمی‎توانند تماس چشم در چشم برقرار کنند، با کسی حرفی بزنند و برخوردی داشته باشند، یا سر صحبت را باز کنند. این مهارت‎های قاطعیت را می‎توان یاد گرفت.
۵) شخص با موانع به خصوص: بعضی‎ها می‎دانند چه می‎توانند بکنند و قدرت انجام آن را هم دارند، ولی ترس از طرد شدن، خشم، کنجکاوی، انتقاد، نزدیکی، یا دلسوزی مانع از انجام کار آن‎ها می‎شود.
▪ ایده‎های نادرست: فرق بین تجاوز و قاطعیت را نمی‎دانید. می‎دانید چگونه کاری را انجام دهید، اما حق خود را در انجام آن مورد سؤال قرار می‎دهید.
▪ داشتن نظر اشتباه نسبت به واقعیات اجتماعی: انواع گوناگون روابطی را که با افراد مختلف وجود دارد درک نمی‎کنید. فکر می‎کنید با یک غریبه باید مانند یک دوست رفتار کرد. هیچ وقت به نظرتان نمی‎رسد که با غریبه مانند یک غریبه و با دوست مانند دوست باید رفتار کرد. به طور مثال یک بیمار جدید اعلام کرد «من به کسی اعتماد نمی‎کنم». تحقیقات نشان داد که او به کسانی که پول دارند یا دارای اطلاعات اقتصادی هستند اعتماد می‎کند.
▪ اشتباه او: فکر می‎کرد چون نمی‎توان در همه چیز به کسی اعتماد کرد، پس باید به کسی اعتماد نکرد.
داشتن یک ایده‎ی اشتباه در واقعیت روان‎شناختی: شما در مورد نگرانی نگران هستید، در مورد اضطراب مضطرب می‎شوید، درک نمی‎کنید که در مواقعی، زندگی مشکلاتی پیش می‎آورد و اضطراب واکنش مناسبی است.
▪ مردی با یک سلسله مشکلات نزد من آمد: اخیراً پدرش به طور ناگهانی فوت کرده بود، همسرش به علت سرطان تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، به تازگی کارش را از دست داده بود و پسرش هم زندانی شده بود. چون به خاطر این چیزها افسرده و ناامید شده بود فکر می‎کرد عصبی است. طبیعی است وقتی که زندگی این طور صریح حرف می‎زند شخص مضطرب و ناراحت می‎شود. به هر حال به جای گفتن این که «خوب من در موقعیت بدی هستم به همین علت ناراحتم» نتیجه می‎گیرید که «چون عصبی هستم خیلی نگرانم، پس بهتر است در فکر این امر باشم». به خاطر توجه به اختلال عصبی مانع خودانگیختگی خویش می‎شوید. در مواردی مانند آن چه ذکر کردم مطمئناً بهتر است به خویشاوندان و دوستان متوسل شوید تا به درمان‎گر.
▪ ندادن استقلال رأی به دیگران: فکر می‎کنید به خاطر دلایل منطقی‎تان دیگری نیز باید با شما هم عقیده باشد، ولی غالباً دیگری به علت نیازها، احساسات، و گرفتاری‎هایش نمی‎تواند با شما هم عقیده باشد. احساس می‎کنید تا زمانی که کار درستی انجام می‎دهید باید موفق و پیروز باشید: اگر این طور نشود عیب و علتی در کار شماست. واقعیت بدین صورت عمل نمی‎کند. شما ممکن است درخواست اضافه حقوق بکنید و مستحق آن هم باشید، ولی وضع اقتصادی مؤسسه‎ی شما امکان پرداخت اضافه حقوق را نداشته باشد.
۶) شخص دارای عادات مزاحم: چون یاد گرفته‎اید کارها را به طور نادرست انجام دهید ممکن است در کاری که می‎خواهید انجام دهید مشکل داشته باشید. من این عادات مزاحم را «سندرم ساندویچ بادام زمینی» می‎نامم. من برای بیمارانم این سندرم را با بیان داستان دو کارگری که با هم ناهار می‎خورند شروع می‎کنم. یکی سفره‎ی خود را باز کرد و ساندویچ خود را برداشت و گازی به آن زد و گفت: «اوه، دومرتبه ساندویچ بادام زمینی! من از ساندویچ بادام زمینی متنفرم». رفیقش به او گفت: «چرا به همسرت نمی‎گویی برای ناهارت این ساندویچ را درست نکند»؟ مرد اولی پاسخ داد: «همسرم! من ساندویچم را خودم درست می‎کنم». اگر بدانید رفتار ناخواسته‎ی شما چیست ممکن است توانایی تغییر آن را داشته باشید. اما ممکن است بدانید رفتار ناخواسته‎ی شما چیست، ولی هرگز به فکر تغییر آن نیفتید و به خوردن ساندویچ بادام زمینی ادامه دهید. سرگذشت «بیژن» که اخیراً دکترای خود را گرفته به علت مشکل شغلی نزد من آمد. او از درس دادن در کالج لذت می‎برد، اما اخیراً کارش را خسته کننده و کسالت‎آور می‎دید. مذاکرات ما روشن ساخت که این امر از موقعی که پایان نامه‎ی دکترای خود را می‎نوشت شروع شد. چون خیلی گرفتار بود نمی‎توانست خود را کاملاً برای کلاس آماده کند، به این خاطر هر چه به نظرش می‎رسید تدریس می‎کرد. بعد از اتمام پایان‎نامه این عادت جدید خود را ادامه داد. «بیژن» متوجه شد این دروس نامرتب و سطحی است. وقوف بر این امر باعث ایجاد عدم رضایت و افسردگی او شد. این نکته به نظرش نرسیده بود که در این مورد کاری بکند. من داستان ساندویچ بادام زمینی را برای او گفتم. او قبول کرد که آماده ساختن دوباره دروس کلاس برای او امکان دارد. در وسط ترم بعدی تلفنی به من اطلاع داد که با آن کار لذت درس دادن دوباره برگشته است.
۷) فردی که با فرزندان خود مشکل قاطعیت دارد: پدران و مادران می‎خواهند فرزندانشان با قاطعیت رشد کرده افراد با عزت‎نفسی شوند، ولی آن‎ها از درک این مطلب غافلند که مهارت‎های مختلف قاطعیت لازم است تا شخص مستقل شود و بتواند با دیگران روابط نزدیک برقرار کند؛ ضمناً آن‎ها نمی‎دانند که مشکلات قاطعیت آن‎ها چگونه روی فرزندانشان اثر می‎گذارد. پدران و مادران باید نمونه‎ی درست و صحیحی باشند. اگر فرزندتان ببیند شما به خود احترام می‎گذارید، برای منافع خود ایستادگی می‎کنید، صداقت نشان می‎دهید او هم یاد می‎گیرد این کارها را بکند. اگر شما در عمل خود را قاطع نشان ندهید، هر نوع گفتاری که داشته باشید و هر راهنمایی که بکنید باعث قاطعیت او نخواهد شد. دو نکته را به یاد داشته باشید:
الف) شما ممکن است به طور کلی کاملاً قاطع باشید ولی با فرزندانتان مشکل داشته باشید، چون می‎خواهید از تکرار بحث‎ها و عدم موافقت‎هایی که بین شما و والدینتان وجود داشته جلوگیری کنید.
ب) اگر خودتان زندگی کاملی داشته باشید کمتر به نیابت از طرف آن‎ها عمل می‎کنید و به آن‎ها امکان می‎دهید تا خودشان راهشان را پیدا کنند.
نگارش یافته توسط محمود قوچانی
منبع : مردمان پورتال جوانان


همچنین مشاهده کنید