پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


راه و رسم یک دلقک


راه و رسم یک دلقک
شریدر را بیشتر به عنوان یک فیلمنامه نویس می شناسند نه فیلمساز (هر چند طی این چند سال شاهد فیلم های خوبی از او بوده ایم.) فیلمنامه نویسی که خود را مدیون روبر برسون، یاسوجیرو ازو و درایر می داند. او با فیلمنامه «راننده تاکسی» به شهرت رسید. تراویس راننده تاکسی (با بازی رابرت دونیرو) کسی است که در حاشیه جامعه زندگی می کند و با بسیاری مصائب جامعه از نزدیک آشناست و طی حوادثی تصمیم می گیرد تمامی نابرابری های جامعه را از بین ببرد، البته با خشونت.
ساختار کلی بیشتر فیلمنامه های شریدر در همین قالب می گنجد و شخصیت های اصلی او نیز از همین تیپ هستند؛ آدم های تنها و سرگردانی که البته به مرور در فیلمنامه های شریدر و عکس العمل شان نسبت به جامعه تفاوت زیادی کرده اند. از تراویسی که با خشونت می خواهد به نتیجه برسد تا یک ژیگول خودشیفته که در اعتراض غرق می شود و کارتر پیج ( شخصیت فیلم «رهرو») که با سکوت به تماشا می نشیند.
«رهرو» قسمت سوم از تریلوژی شریدر است که با «ژیگولوی امریکایی» در دهه هشتاد شروع شد و با «سبک خواب» ادامه یافت. در این فیلم نیز ابتدا با شخصیت اصلی یعنی کارتر پیج (وودی هارلسون) آشنا می شویم؛ مرد جوانی که در سکانس اول فیلم در میان چند زن پا به سن گذاشته نشسته و با آنها ورق بازی می کند. صحنه یی که در همان ابتدا موقعیت خاص کارتر را نشان می دهد. موسیقی فیلم در صحنه های ابتدایی که با روایت شخصیت همراهی می کند، نقش مهمی در معرفی کارتر دارد. همین طور برخوردهای متفاوت او هنگامی که در آپارتمانش تنهاست، و دوربینی که از بالا او را همراهی می کند و تنهایی او را به تصویر می کشد.
در بین گفت وگوها و شوخی های ابتدایی، ما به نوع رابطه دوستانه آنها با هم پی می بریم. او مرد شوخ طبعی است که نقش یک سرگرمی را برای زنان اشرافی که همسران مردان سیاسی امریکا هستند، بازی می کند. در سکانس بعد ما با چهره واقعی تر کارتر آشنا می شویم. هنگامی که او به آپارتمانش برمی گردد و تمامی ظاهر سازی هایش؛ کلاه گیس، انگشتر و لباس هایی که در خانه کلکسیونی از آنها تهیه کرده، از تن می کند. کارتر با گذاشتن کراوات و انگشترش میان انبوه کراوات ها و انگشترهایی که هر کدام شکل و نوعی خاص دارند و ظاهراً هر کدام را برای مراسم خاصی تهیه دیده، به ما نشان می دهد که چه نقشی در میان جمعی که با آنها بازی می کند، داشته. او بعد از این کار در آینه نگاهی می کند و به خودش لبخندی می زند. بازی خوب وودی هارلسون در این نقش که با بیان خاص خود و رفتارهای کلیشه یی که کاملاً با شخصیتی که از کارتر سراغ داریم همخوان است، یکی از عناصر ارزشمند فیلم است.
در سکانس های بعد ما با خانم لین کریستین اسکات تامس که کارتر برای او نقش یک همراه و او برای کارتر نقش یک دوست را دارد، آشنا می شویم. همین طور مرد جوان آلمانی- ترک تباری به نام امک (موریتز بلیترو) که دوست صمیمی کارتر است.
روایت فیلم در واقع از جایی شروع می شود که کارتر هنگامی که با ماشین لین را به منزل دوستش می رساند با جنازه روی زمین افتاده دوست لین که توسط شخص ناشناسی کشته شده است، مواجه می شود. کارتر به تقاضای لین خود را شاهد ماجرا معرفی کرده و مساله را به پلیس گزارش می کند. ولی وقتی پلیس وارد ماجرا می شود، به کارتر مشکوک شده و او را متهم اصلی قتل به حساب می آورد.
بعد از آنکه لین خودش را کنار می کشد، کارتر به کمک دوستش امک، سعی می کند قاتل اصلی را پیدا کند اما در این بین هیچ گاه از وظایفش کوتاهی نمی کند و اسم لین را به زبان نمی آورد.
ابتدا در پیرنگ و موقعیت روایی فیلم، به ظاهر هیچ ویژگی خاصی پیدا نمی کنیم. اما در انتهای فیلم وقتی کلیت داستان در ذهن ما شکل می گیرد، به مساله عمیق تری پی می بریم.
در ابتدا عنوان فیلم (The Walker) که به طور مستقیم به شخصیت اصلی فیلم یعنی کارتر اشاره دارد، معنای «رهرو» می دهد؛ شخصیتی که مثل بسیاری از شخصیت های دیگر فیلمنامه های شریدر در میان جمعیت اطرافش تنها و سرگردان است اما هنگامی که در دوراهی خود و لین مجبور به انتخاب می شود، نسبت به موقعیت خود آگاه می شود. در واقع جنایت به عنوان گره مرکزی روایت فیلم به حاشیه می رود و تاثیری که این حادثه در کارتر و شکل روابطش با دیگران ایجاد می کند، ارزش می یابد. در سکانس پایانی کارتر به هتلی که همان زن ها دوباره جمعند برمی گردد و با نگاه بازتر و واقعی تری به خودش می نگرد. صحنه پایانی که چه از نظر میزانسن و چه از نظر بازی، درخور توجه است. حالا او با این آگاهی و این راهی که پیش رو دارد باید ادامه دهد و مسیرش را تا انتها طی کند. البته کارتر برخلاف دیگر شخصیت های مشابه شریدر در چنین موقعیتی چیزی برای گفتن ندارد و رد شدن لین از مقابلش را با سکوت همراهی می کند.
اما عنوان The Walker به واسطه شخصیت کارتر، معنای دیگری نیز به ذهن متبادر می کند، یعنی «همراه» یا «همگام» که در انگلیسی به وسیله یی که برای کمک به راه رفتن استفاده می کنند، اطلاق می شود. در واقع کارتر به عنوان یک همراه برای زنان ثروتمندی عمل می کند که به خاطر مشغله زیاد شوهران شان در امور سیاسی، اوقات خالی زیادی دارند و برای رفع یا پوشاندن مشکلات حاصل از این بی توجهی، نیاز به کمک دارند. تیپی که به عنوان یک همراه مجاز به عاشق شدن و دوست داشتن هم نیست. واکرها همان گونه که برایشان تعریف شده رفتار می کنند و هیچ گاه از این خط کشی ها عبور نمی کنند. شخصیت هایی شبیه waiter پیشخدمت و partner که برای همراهی یا کمک در کاری استفاده می شوند و بعد کنار گذاشته می شوند.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید