پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


سرگردانی در لحن فیلمساز


سرگردانی در لحن فیلمساز
پس از تجربه موفق و دلنشین قدمگاه که فیلمی مذهبی با رویکردهای انتقادی و آسیب شناسانه به فرهنگ عمومی جامعه ایرانی بود، محمد مهدی عسگرپور فیلمساز امروز و مدیر دیروز در سومین طبقه از ساختمان فیلمسازی اش با دستمایه قرار دادن داستانی از جنس سینمای تعلیق( که اتفاقا از این منظر فیلم سوم او بی شباهت به اثر قبلی اش نیست) و نه ژانر وحشت امتداد دغدغه های فکری اش را در فیلمی به نام اقلیما پیگیری کرد.(خود کارگردان هم به درستی این نکته را تایید کرده است که اقلیمای او فیلمی در ژانر وحشت به معنای رایج و آکادمیک آن نیست، چرا که اساسا فاقد ویژگی های این ژانر به عنوان عناصری از فیلم می باشد.)
البته این چرخش در قصه گویی فیلمساز خیلی ها را به تعجب ناشی از این اشتباه واداشت که این همه تغییر در مضمون و درونمایه و بعضی وجوه ظاهری فیلم! از کجا آب می خورد و چه گذشته بر فیلمساز متعهد و دولتی! این سینما در فاصله قدمگاه تا اقلیما که البته این نوع اظهارنظرهای شخصی غالبا بی پایه و مبتنی بر درونیات قبلی و روحی و سلیقه ای گوینده آن و نه مبتنی بر مبنایی قابل تعریف و شناسایی، مشخص است که تا حد زیادی غیرمنصفانه و غلط است. چرا که درونمایه داستانی که عسگرپور در اقلیما به کار گرفته تا واسطه منتقل کننده آن به تماشاگرش باشد همچنان خبر از وجود دغدغه های مشخص در فیلمساز می دهد. این نکته اما که عسگرپور آگاهانه و به عبارت بهتر خودآگاهانه در صدد انتقال این مفاهیم بوده یا این معانی بوده اند که از درون قصه ای که بازگو کردنش دغدغه اصلی فیلمساز محسوب می شده جوشیده اند و همزاد فیلم گشته اند را نمی دانم ولی احتمال اول را به حقیقت نزدیک تر می دانم و شاهد این مدعا را هم پایان بندی فیلم می دانم که احتمال خودآگاهی و در نتیجه تسلط فیلمساز بر معانی چسبیده به فیلمش و حتی می شود گفت تحمیل بودن آنها را قریب به یقین می سازد.
فیلم هایی از این دست ( فیلم های تعلیقی که نمونه های مشابهش در سینمای دنیا و خصوصا امریکا فراوان ساخته می شوند) بیش از هر چیز به ذهن منطقی و دقیق فیلمساز و توجه فراوان او در نحوه چینش وقایع دراماتیک داستان نیاز دارند تا احیانا اشتباهی هرچند کوچک منطق و ساختار حاکم بر فیلم به باد نرود، از سویی دیگر به یقین می توان اذعان کرد که فیلم هایی از این گونه و تبار سینمایی بیش از سایر گونه ها و تبارها فیلم های کارگردانی اند. یعنی قدرت کارگردانی فیلمساز و تزریق ایده و خلاقیت و اساسا ذهن خلاقه اوست که می تواند فیلم را به عرش ببرد و این که فیلم تا چه حد به اهداف خودش که همانا ایجاد هراس در تماشاگرش به منظور تخلیه روانی و بخش های ناخودآگاه نزدیک شده بسته به این است که کارگردان چند مرده حلاج است (در مورد این فیلم به خصوص بر سر هدف اشاره شده مناقشه است چنان که گفته شد) اقلیما از این منظر چند نقطه ابهام ـ اگر نگوییم اشتباه ـ دارد. این که در سکانس ملاقات پانته آ بهرام با آن زن موطلایی در بیمارستان و کنار بستر شوهرش که بعدها معلوم شد ریشه هایش در واقعیت آب می خورد و توهم نبوده پس به ناگاه آن زن ( همان معشوقه عماد) چه شد؟ یا در صحنه هایی از فیلم عماد را می بینیم که برای حال و روز همسر پریشانش اشک می ریزد که قاعدتا نباید بریزد و توجیه ظاهرسازی هم با توجه به میزانسن صحنه که کسی عماد را نمی بیند تقریبا منتفی است. اینها می تواند نقاط ابهام در فیلم باشد که البته همان طور که گفتیم برای رعایت احتیاط از لفظ اشتباه استفاده نمی کنم. چه بسا که فیلم پاسخ این سوالات را هم داده باشد. نکته دیگر این که هدف عماد از آزار همسرش در فیلم را نمی توان صریحا فهم کرد. آیا عماد به دنبال مال و منال کلان همسرش است یا به خاطر عشق به زن دیگر و خیانت و باز هم پای یک زن در میان است.
با تحلیلی بر روند قصه می شود گفت که هیچ کدام از دو هدف مزبور موتور محرک خوبی برای پیشبرد درام نیستند عماد اگر قصد رسیدن به ثروت سارا را داشت که همان طور که دیدید و دیدیم در فیلم قبل از همه این بازی ها سارا با دستان خودش و با رضایتی که از عشق او سرچشمه می گرفت این کار را انجام داد. ضمن این که ریاست بر یک شرکت بزرگ و آن وضع مالی عجیب و غریب که دیگر جایی برای این بازی ها و حکایت ها نمی گذاشت. اگر هم همه این قضایا بر سر یک زن بود که ازدواج مخفیانه ( موقت یا دایم!) ختم همه این داستان ها بود چنان که خیلی دیگر از فیلم ها و سریال های ایرانی هم پیشتر از همین راه حل بهره برده اند!
اشکال بزرگ اقلیما را شاید بتوان سرگردانی و گیجی در لحن فیلمساز دانست. از سویی ما داریم قصه ای را می بینیم که می خواهد فی حد ذاته هراسناک باشد و به قواعد ژانر وفادار و از سویی دیگر پرستیژ ماورایی خودش را حفظ کند که اگر چه جمع این دو محال عقلی نیست ولی اکثر اوقات به نتیجه خوبی در اجرا تبدیل نمی شود.
شایسته است که از بازی خوب پانته آ بهرام هم یادی بکنیم که اگر از تقسیم بندی های معمول بازیگری بگذریم می بینیم که بازی پانته آ بهرام به خوبی هراس و مهمتر از آن تنهایی عمیق یک زن را که با تمام وجود به دنبال پناهگاهی در زندگی برای فرار از این تنهایی می گردد و عشق و بهتر بگوییم نیاز شدید او به شوهرش از خلائی عاطفی سرچشمه می گیرد را به خوبی نشان داده است. همچنین سلیقه ای که محمدمهدی عسگرپور برای در آوردن بعضی از قاب های تصویری فیلم به خرج داده ستودنی است.
و در پایان بد نیست این را هم بدانید که هابیل و قابیل هر کدام همزادهایی داشتند. قرار بود هابیل با همزاد قابیل و قابیل با همزاد هابیل ازدواج کند نام همزاد قابیل اقلیما بود…
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید