جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


مناطق نفت خیز به مثابه ی یک تمدن


مناطق نفت خیز به مثابه ی یک تمدن
همگان نیک میدانیم که نخستین رویارویی و برخورد با دو مساله مدرنیسم و انقلاب صنعتی در ایران بواسطه ی کشف نفت ،در مناطق نفتخیز آن صورت گرفت که این خود سبب گشوده شدن فصلی در تاریخ معاصر کشورمان تحت عنوان تاریخ مناطق نفتخیز گردید .اما آنگونه که پیداست تا کنون این پروسه مهم از تاریخ معاصر کشورمان خواسته یا نا خواسته مورد توجه وارزیابی قرار نگرفته است و آنرا به محاق فراموشی سپرده اند.
اینک با گذشت نزدیک به ۱۰۰ سال از کشف و استخراج نفت و تحولاتی که از پرتو این مسئله حادث شده است می طلبد که ابعاد این مهم اعم از سیاسی ،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی از سوی مورخان / روشنفکران/جامعه شناسان و کلیه ی کسانی که در عرصه قلم دستی دارند مورد ارزیابی و مداقه قرار بگیرد، باشد که در آینده از دستاوردها وتجارب آن درسهایی بیاموزیم و میراثی گرانسنگ با عنوان (تاریخ مناطق نفتخیز )برای یار و دیار به یادگار بگذاریم .
آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار خواهد گرفت تاملی بر تاریخ مناطق نفتخیز و ارتباط آن با مسئله مدرنیسم با رویکردی جامعه شناختی و تاریخی و بررسی تقابل های ادوار تاریخ ایران از آغاز تا کشف نفت است.
نقل می کنند که در حیات ادواری ایران زمین تا کنون چندین مورد رویارویی و تقابل صورت گرفته است که هر کدام از آنها با ادبیاتی شناخته میشوند و ما هم به رسم پیشینیان از این ادبیات بهره خواهیم برد.
۱) حمله اسکندر مقدونی و مغولان: که در نابودی روبنای تمدن و آثار فیزیکی آن بسیار کوشیدند و پیروزی های در خور توجهی نیز کسب کردند اما در نابودی زیربنا و ریشه های فرهنگی کاری نتوانستند از پیش ببرند، چه جذب آن شدند و هویتی تلفیقی ساختند.
۲) ورود اسلام: که حمله ی اعراب" هم نامیده میشود...که این پروسه باعث شکل گیری فصلی نو و حیاتی چند گونه در تاریخ ایران و ایرانیان شد این بار قضیه یک قضیه ی نو بود و تفاوتهایی فاحش با سایر تحولات داشت.
این رویارویی منجر به تکمیل و تطبیق دو جریان برخورد کننده شد:
۱) ازسویی اعراب با مظاهر مدرن و نو یافته ای از فرهنگ و تمدن انسانی و فرهنگی مواجه شدند که در باورشان حتی یارای تصور آنرا را نداشتند.
۲) استفاده ابزاری ساسانیان از دین و بکار گماردن افراد ناکارآمد و ناصالح در راس هرم قدرت ... فساد ناشی از بی بندباری سران حکومتی و دلایل عمده دیگر سبب این شد تاریخ آنگونه که می خواهد رقم بخورد و بستری امن و مناسب جهت ظهور اندیشه و بینشی نو که مبتنی بر یکتا پرستی /آزادگی و بدور از هر گونه اختلاف طبقاتی و قومیتی شد .
چه پیشتر زرتشت با آموزه هایش دراین راه رنجه شده بود. اما این شق آخر هویتی متفاوت از پیش ساخت که هویت ایرانی اسلامی نام گرفت و دستاوردهای گرانسنگ در پرتو این هویت پدید آمد و اسلامی دیگر گون آمد.
شاید این پندار، از حقیقت به دور نباشد که اگر سرزمین حجاز خاستگاه اسلام بود، سرزمین ایران و ایرانیان تبلور اندیشه اسلامی شدند اما آنچه که گاهی موجب مباهات است آنکه بعضی از روشنفکران ناسیونالیست حیات فکری و فرهنگی ایرانیان در دوران اسلامی را نادیده میگیرند و وقعی به آن نمی گذارند و دیدگاه سلبی نسبت به آن دارند.
داریوش شایگان فیلسوف و جامعه شناس ایرانی معتقد است" که ایران اسلامی و اسلام ایرانی چنان با یکدیگر آمیخته شده است که دیگر تشخیص آن دو از یکدیگر تقریبا" محال است . در دیگر جای به تاسی از تاریخنگاری هگل معتقد است که « ایران،در واقع، در دنیای اسلام همان رسالت را داشت که آلمان در غرب. اگر به گفته هگل مشعل تفکری را که یونانیان برافروختند آلمان زنده نگاه داشت، از چراغ امانت آسیایی در اسلام، ایران پاسداری کرد .ناسیو نالیست های جدید کشور ما که منکر اسلام و این جنبه از تاریخ ایران باستان هستند و به سبب هر آنچه اسلامی است، دست به سوی تاریخ باستان دراز میکنند و به نوعی «اسطوره زدگی »دچار میشوند، به این نکته توجه ندارند که انکار اسلام انکار ۱۴ قرن تمدن و تفکر ایرانی است ».
در دیگر رویارویی در میانه های عهد قاجاریه و صدارت امیر کبیر تکانه هایی به منظور ایجاد تحولاتی دگر در ایران آنروز پدیدار شد و با تاسیس دارالفنون، ظهور مدرنسیم در عرصه ذهن و پندار آغاز شد . دانشجویانی جهت تحصیل علوم جدیده راهی فرنگستان شدند تا در غرب به مطالعه و کسب علم بکوشند و با دستی پر به بلاد خویش بازگردند و بدینسان نطفه ی روشنفکری که آنروزها منورالفکر ی خوانده میشد در ایران آن دوران شکل گرفت.
بعد ها این روشنفکران که با تحولات دنیای غرب از نزدیک آشنا شده بودند در یافتند که ایران هم باید به تاسی از دنیای مدرن و پیشرفته تحولاتی چند را پذیرا شود تا از قافله ی جهانی عقب نماند .... تااینکه نهضت مشروطه سر برآورد و همه ی ایران و ایرانی را دلمشغول شد و تلاشها برای آن صورت گرفت.
تعیین نظام مملکتی مبتنی بر آرای مستقل مردم، تشکیل مجلس مرکب از نمایندگان مردم، ورود سیاسیون به عرصه رقابتهای دموکراتیک و دیپلماتیک، ابداع قانون اساسی و.... اما دیری نپایید که همان هایی که دغدغه ملت و امت داشتند با یکدیگر بر سر موضوعاتی اختلاف نظر ها پیدا کردند که سرانجام منجر به انحراف مشروطه و عقیم ماندن پروسه ی دموکراسی گردید و تلاش ها برای دستیابی به دموکراسی ایرانی به پروژه ای نا تمام تبدیل شد.
دیری نپایید که مشروطه مدفون غبار یادها شد و استبداد محمد علی شاهی برایند آن شد! اما آن استبداد هم دیری نماند و داستان نیز به اینجا ختم نشد.مدتی بعد جراید بلاد فرنگ و سیاسیون آن از چیزی سخن میگفتند که که مردم پارس از آن چیزی نمی دانستند.
آری سخن از« نفط» بود که به تازگی در بلاد ماوراء اروپ و ینگه دنیا از دل زمین بیرون می آید . بعدها دانستند که این ماده سیاه و متعفن است اما خوب می سوزد .اما در هیچ کجای دنیا مثل انگلستان این خبر مهم و شگفت انگیز نبود.
دیری نگذشت که روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان انگلستان از پرتو دمکراسی کهن دریافتند که چه بسیار کودکان که مجبورند در معادن سرد و تاریک زغال سنگ کارکنند و کارفرمایان سنگدل و زورگو دسترنج آن اطفال معصوم را به یغما ببرند و حقوق کودکان و خانواده های آنان نادیده گرفته شود .
در این گیرو دار بود که چارلز دیکنز نویسنده ی متعهد و رئالیست برای مبارزه با این فاجعه انسانی علم و قلم مبارزه علیه ی صاحبکاران سنگدل را به دست گرفت و تکانه های شدیدی به پیکره ی بی خیال جامعه انگلستان داد و همگان را به اهمیت موضوع و یافتن راهی برای برون رفت از این معضل وا داشت .طولی نکشید که سیاسیون نیز به اهمیت مو ضوع پی بردند و گفتند که سوای ابعاد انسانی قضیه معادن زغال سنگ نیز رو به اتمام است و با توجه به نیاز روز افزون کشور به مواد انرژی زا در راستای صنعتی شدن لازم است که سوختی جایگزین زغال سنگ شود.
چرچیل هم بعدها در اوان صدارتش ، در مجلس عوام در فرازی از سخنان خود اعلام نمود که " سیاست نهایی ما این است که نیروی دریایی، مالک مستقل و تولید کننده ی مایحتاج سوخت مایع خود شود ... ما باید مالک یا دست کم کنترل کننده ی قسمتی از منابع نفت مورد نیاز خود شویم ".
انگلیسی ها علاوه بر اینکه ادیبان قابلی هم بودند دریانورد و جغرافی دانانی نیز ، چه کمی هم تودار و سختکوش بودند. پس بسبب قلمفرسایی های دیکنز در « الیور توئیست و روزگاران سخت» و یافتن سوخت جایگزین زغال سنگ راهی تازه در پیش گرفتند .
این بار با تمامی امکانات مادی و معنوی آمدند و هنگامی که به نزدیکای مرزهای ما رسیدند رویارویی دیگری برای ما رغم خورد .اما این بار رویارویی از جنسی دیگر بود و سلاحی نا متعارف به کار گرفتند که ما تا سالهای سال از آن بی بهره بودیم و وقتی هم به آن دست یافتیم کار با آنرا وارد نبودیم و به سوی خودمان شلیک می کرد.
در آن روزگار این سامان در دو زبانه گیر کرده بود، همسایه ای از شمال و میهمان ناخوانده ای از جنوب که هستی اش را در هم می فشرد (روسیه و انگلستان) اولی با سلاح نظامی و دومی با سلاح دیپلماسی . اگر چه قبل از انگلستان ارتباطات و رویارویی هایی با روسیه داشتیم اما روسیه در ذهن و باورمان جایگاه ویژه ای نداشت .روسیه برای ما به عنوان یک گذرگاه بسوی غرب آن دوران که شامل «اتریش ،فرانسه وآلمان وانگلستان بود و راه زمینی ما به غرب بود، و از جایگاه اسطوره ای که انگلستان دارا بود روسیه برخوردار نبود. ما روسها را از نظر فرهنگی و تمدن برتر از خویشتن نمی پنداشتیم.
روسها تا چند قرن قبل در پندار مردمان ما انسانهای بربر محسوب میشدند و از بعد شخصیتی مردمانی خودرای و خشن و تجاوز گر بودند که جبر زمانه آنها را اینگونه ساخته بود . روسیه برای ما جذبه ای نداشت ،چرا که عرصه ی برخورد و کشاکش های با امواجی بود که از غرب می رسید اما انگلیسی ها بهتر از هر کس دیگری مارا شناخته بودند و نیک می دانستند که ما چه مردمانی هستیم چه روحیاتی داریم ،چه دلمشغولی داریم و...
خبر یافتن از شیوه زندگی، کارشان و وسایل مورد استفاده آنها در صنعت باعث شد که ما غرب و مدرنیسم را در قالب انگلستان تجربه کنیم .چرا که در طول تاریخ خود چنین تجربه ای نکرده بودیم .تا آمدیم ببینیم ما را چه شده اشت، خود را مسخ انگلستان دیدیم طوری که ملکه ذهن ما شده بود و همه چیز را در انگلستان متجلی می دیدیم.
دیری نپایید که فرستادگان دولت فخیمه بریتانیا در قالب سیاح و شرق شناس و زمین شناس پای به سرزمین پارسیان نهادند تا ما و تاریخ ما را بهتر به ما بشناسانند و وقتی که نفت را یافتند اینگونه القا کردند که نفت چیزی بد بو متعفن است پس بهتر که انگلیسی ها آنرا ببرند! و چقدر فرنگی جماعت احمق است که با وجود این همه چیزهای خوب مایع گند و بد بو را از دل زمین با هزاران زحمت استخراج میکند .پس بهتر که ما را از شر این خلاص کنند و دارسی وطن پرست مامور اجرای طرح گند زدایی شد و قرار داد معروفش را منعقد کرد.
بواسطه ی عقد این قرارداد انگلستان شروع به اکتشاف و بهره برداری از منابع نفتی ایران نمود و مدتها به این منوال گذشت تا اینکه انگلستان که زمانی ما را فرو دست و ناآگاه می پنداشت دریافت حقایق آنگونه که او می پندارد نیستند و ایرانی ها هم دارای نبوغ و استعداد هستند و عقب مانده هم نیستند بلکه عقب نگه داشته شده اند.
اینجا در کنار رئالیسم دیکنزی،ایده آلیسم دارسی هم گل کرد و شروع به انجام کارهایی بزرگ برای ایرانیان نمود ...!
باری هنگامی که برخورد ما با غرب «انگلستان» از حالت میهمانی به صاحب خانگی درآمد، سیر تاریخ به گونه ای دیگر شد و حاصل خود را به یک نظم (صنعتی اجتماعی ) در جهت پیشبرد منافع سیاسی نمایان ساخت .این یک سکه دو رو بود. در انگلستان اینگونه وانمود می کردند که برای سازندگی کشور و اعتلای امپراتوری بریتانیای کبیر و توسعه ی صنعت کشور به نفت ایران نیاز مبرم است ،چه بسا خیل عظیمی از کارگر /مهندس /تاجر/پزشک و حتی دانشجویان دانشگاهها هم رهسپار ایران شدند تا حیات اقتصادی خویشتن را در پرتو شعله های پر فروغ دکلهای نفت جستجو کنند.
چه حتی( دکتر یانگ ) هم از این گروه بود .که بعدها منشا خدمات بسیار برای شرکت نفت ایران و انگلیس شد و کارهای بسیار بزرگ و در خور توجه در مناطق نفت خیز در زمینه علم پزشکی و معالجه بیماریهای صعب العلاج آنروز انجام داد.
انگلستان بواسطه ی کشف ذخایر متعدد نفت در ایران و در جهت تثبیت خود در خاورمیانه الزاما ایران، یک برنامه ریزی کوتاه مدت و بلند مدتانجام داد. کوتاه مدت: سبب تثبیت حضور انگلستان شد و در این برنامه زمینه های ذهنی حضور خود را تثبیت کرد که شامل برنامه فرهنگی / رفاهی /خدماتی /امنیتی و ....بود.
انگلستان به نیکی دریافته بود که مردم مناطق نفتخیزعلاقه سیری ناپذیری نسبت به آشنایی با چیزهای مدرن و صنعت نوین دارند و آمادگی هرگونه تحول را دارا می باشند.
پس سیاستهای خودرا طوری تنظیم نمود که در انگلستان اعتبار و محبوبیت ملی کسب کند و در ایران سلطه و نفوذ.
ایرانیان عمری با سلطه و استبداد سر کرده بودند و مقاومت چندانی در بربر زیاده خواهی انگلستان نمی کردند و بینش سیاسی جامعه آنروز هم هیچ گونه مخالفت و دگر اندیشی را بر نمی تابید. اینها همه در جهتی بود که ما ناخواسته و اتفاقی به سوی آن در حرکت بودیم .
انگلستان به منظور تسخیر اذهان عمومی اقدام به تاسیس انواع امکانات رفاهی و خدماتی، باشگاه های ورزشی و فرهنگی جهت استفاده ی انگلیسیهای دور از وطن و در اولویت دیگر افراد انگشت شمار ایرانی که در استخدام شرکت بودند .بزودی تمامی مناطق نفتخیز آنزمان که شامل :مسجد سلیمان ،آبادان ،هفتکل ،نفت سفید،عنبل و خارک همه چون جزء قلمرو شرکت محسوب می شدند از عالیترین امکانات رفاهی و خدماتی برخوردار شدند«سینما /باشگاه /استخر /فرهنگسرا / زمین های چند منظوره ورزشی /بیمارستان های مدرن /دبیرستان و مدرسه و...» هرکدام از این مناطق به منظوری خاص برای شرکت دارای اهمیت بود.
مسجد سلیمان به عنوان پایتخت و مرکز امور اداری مناطق نفتخیز، آبادان :مرکز تجاری و سامانه ی صدور نفت، محل فرآوری فرآورده های نفتی و محلی برای خوشگذرانی ها و میهمانی های شرکت.
هفتکل و نفت سفید به دلیل موقعیت جغرافیایی محلی برای اقدامات امنیتی و اطلاعاتی که به قلب مناطق نفتخیز معروف بود و لالی و عنبل که بعدها حوزه های آنان کشف شد از اهمیت اقتصادی برخوردار بودند .اما مردم چون در یک فضای عقب مانده رشد کرده بودند و از مظاهر تمدن مدرن بی اطلاع بودند همه چیز برای شان تازگی داشت و زود شیفته ی آن می شدند و نمی دانستند این کارهایی که شرکت انجام میدهد چه چیزی در قبال آن از ما مطالبه میکند.
این موضوع دارای دو بعد بود :
۱) شرکت برای کارکنان انگلیسی این امکانات را به شکل آنگونه که در انگلستان بود تاسیس کرده بود تا با دیدن این مناظر آنها احساس غربت نکنند و حس زندگی در وطن در آنها بیانگیزد .از سوی دیگر مردمان ما با دیدن این مظاهر هر روز خود را بیشتر به شرکت نزدیک می کردند و شرکت هم در نهایت با بی رحمی آنها را استعمار میکرد.
مثلا مردم از هر گونه ساخت و ساز مسکن محروم بودند و مجبور بودند شب ها زیر چادرها بخوابند و آبگرم بنوشند در صورتی که در بنگله شرکتی ها، به کولر و آبسردکن مجهز بود.
بعدها فضای کمی هم برای حضور ایرانی ها باز شد و آنها هم از مواهب تمدن و مدرنیسم اندکی بهره مند شدند و این سبب شد که خبر این تحولات به دیگر نقاط ایران سرایت کند و خیل عظیم توده های انسانی با ویژگی ها و فرهنگ های گوناگون رهسپار این دیار شوند.این درون مهاجرت ها خود داستانی داشت .
جماعتی از جور خوانین و قحط سالی های ممتد یار و دیار را وانهادند و آمدند .گروهی برای ماجرا جویی و سودجویی و دسته ای هم بدین سبب که ثابت کنند ستون به ستون فرج است.
هرکدام از اینها، بعد از مدتی اقامت سر گشته ی کار در شرکت می شدند و عشق کارگر شرکت بودن در و جودشان همیشه شعله وربود .اما عمده این مهاجران در زمینه ی کشاورزی فعالیت می کردند و چون در این سامان جایی برای کشاورزی نبود به فعالیتهای طاقت فرسای بدنی /کارهای بنایی و...هزاران کار شاق دیگر.گروه اندکی هم در بخش خدمات و با اندک سرمایه ای که داشتند اگر شرکت صلاح می دید فعالیت میکردند.
با کشف حوزه های جدید نیاز شرکت به نیروی کار ارزان و کم توقع روز به روز افزایش پیدا می کرد و طوری پیش رفته بود که شرکت به هر نیرو با هر گونه مهارت نیاز مند بود .نیاز روزافزون به کارگر و ظواهر فریبنده ی تمدن مدرن غربی سبب شد که کارگران تمام تلاش خود را در موازات یافتن شغل و کاری در شرکت نفت به ورطه ی فراموشی بسپارند و حتی فرهنگ خود را از این قاعده مستثنی نکردند. دیگر انگلستان به هر آنچه که می خواست دست یافته بود سالهای اولیه ی حضور انگلستان در مناطق نفتخیز اینگونه گذشت.
آنها فرهنگ خویش را در اذهان استبداد زده و عقب نگه داشته شده ی پدرانمان جا انداخته بودند و اقتدار پدری هم مزید بر علت شده بود .در این میان شرکت به فکر افتاد که در راستای برنامه بلند مدت، به ایجاد شرکت شهرهایی اقدام کند . پس کلنگ احداث اولین شرکت شهر زده شد.
● مسجدسلیمان
اولین شهر نفتخیز و صنعتی ایران و خاور میانه که آنروزها« جهانگیری» نامیده می شد و جز قلمرو بختیاریهای هفت لنگ محسوب میشد و قشلاق آنان نیز بود. خیلی زود به شهری بالینها و بنگله ها ،فرودگاه /سینما /باشگاه /بیمارستانی بسیار مدرن که در آن حتی جراحی زیبایی انجام می شد و دبیرستان هایی که علاوه بر فضای آموزشی مناسب از تجهیزات مدرنی همچون آزمایشگاه و کتابخانه زمین های ورزشی و سالن آمفی تئاتر نیز برخوردار بودند.
● هفتکل
دومین شرکت شهر بود که تاریخ ولادت آن سال ۱۲۹۷ خورشیدی بواسطه ی کشف نفت و ۱۳۰۲ خورشیدی هم کلنگ تمدن نفت زمین تفتیده اش را شکافت. از آن هنگامه تا سال ۱۹۶۱ میلادی روی هم رفته ۴۸ حلقه چاه نفت در آن حفر شده بود که بهره برداری از ۱۹ حلقه چاه آن روزانه ۱۲ هزار و ۵۰۰ بشکه بوده است و در ادوار گوناگون تولیدات حوزه ی هفتکل دچار فراز و فرودهایی بود و در کل تا پایان سال ۱۹۷۶ نفت خام تولیدی این منطقه ۱۶۷ میلیون بشکه با درجه ی سبکی ۳۸ بود.
● آبادان
آبادان هم دیگر شرکت شهری بود که بواسطه ی بندر بودن و راههای ارتباط آبی با سایر نقاط جهان جهت صدور نفت و تراتزیت کالاهای مورد نیاز شرکت از اهمیت والای ژئوپلیتیکی نیز برخوردار بود. فراموش نکنیم که فرودگاه های آبادان و هفتکل و به تبع پالایشگاه های شان خدمات بسیار ارزنده ای به نیروهای متفقین در زمینه تهیه ی سوخت و دیگر فرآورده هایی از این دست در جنگ جهانی دوم ارایه نمودند.
بی جهت نیست اگر بگوییم که بدون یاری مناطق نفت خیز ورق جنگ هیچگاه به سود متفقین برنمی گشت اما این سوی سیاسی اقتصادی قضیه بود و در ورای این سویه ها، سویه ای اجتماعی و انسانی نیز وجود داشت و آن شکل گیری هویت و تمدنی جدید را سبب شد که مردمان دیگر نقاط ایران با چشمانی متحیر به این مناطق بنگرند.
حتی شخصی چون ملک الشعرای بهار در سال ۱۳۰۶ خورشیدی که در آن هنگامه نماینده مجلس شورای ملی بود و در راس هیاتی از مجلسیان برای بازدید از طرح های شرکت نفت به دعوت خود شرکت به مناطق ۴گانه نفتی جنوب ( مسجدسلیمان / هفتکل / آبادان / لالی) سفر می کند مسحور این ظواهر می شود و با مباهات فراوان از آن در خاطراتش یاد میکند و قصیده ای بلند در وصف این مناطق می سراید که خواندنش برای هر کسی خالی از لطف نیست.
این قصیده که بالغ بر ۵۰ بیت است با این مطلع آغاز میشود:
حـــق پرستان سلف کاری نمایان کرده اند معبدی بر کوهسار از سنگ بنیان کرده اند
مناطق نفتخیز در آن زمان به کلکسیونی از اقوام/فرهنگ ها/انسان ها و منش ها تبدیل شده بود که همه گونه در آن به خوبی یافت می شد .مردمی سربرآورده بودند که حایل میان فرهنگ ایرانی و انگلیسی بودند. که این، تفاوت ها را با سایرین بر می انگیخت.
آنچه گذشت روایت واقع بینانه ای از مسئله ی نفت و به موازات آن مدرنیسم ایرانی بود . که بهای بسیار سنگینی برای دستیابی به آن پرداخت کردیم و کمتر توانستیم از آن بهره برداری های لازم را ببریم .
حال ممکن است این سوال پیش بیاید که اگر نفت کشف نمی شد باز ما می توانستیم وارد پروسه ی صنعت و به تبع آن مدرنیسم بشویم؟ اما نکته ای اساسی تر اینکه گذار از جامعه ی سنتی به صنعتی برای اولین بار در مناطق نفتخیز صورت گرفت. مدرنیسمی که در مناطق نفتخیز پدیدار شد سبب تحولاتی شد که در آینده نسلهای بعدی از دستاوردهای آن استفاده کنند. اگر مارا تحقیر می کردند، محدودمان می کردند و فرودستانه نگاه مان می کردند سبب شد که در اندک زمانی با جنبش ملی شدن نفت به دست همین مردمان بساط همه آنها برچیده شود.
اگر چه بعد از ملی شدن هم استبداد نفتی دامنگیرمان شد ولی باید اذعان داشت که دموکراسی و مدرنیسم پروژه نیستند، چه پروسه های هستند که برای وارد شدن به آنها باید هزینه ها و الزامات آنها را پرداخت نمود .آیا ملتی را می توان یافت که بدون هزینه به مطالبات وخواسته هایش نایل آمده باشد ؟براستی که نه.
تجربه ای که در مناطق نفت خیز و به تبع آن از غرب کردیم باید مورد ارزیابی همه جانبه قرار بگیرد تا از اشتباهات و فرصت سوزی ها در آینده جلوگیری کند.در هیچ کجای ایران مثل این مناطق، غرب و ماهیت آن ظهور نداشته است و این خود تجربه ای گرانبهاست .
● از سویه ی اجتماعی
یکی از پیامدهای صنعتی شدن و مدرنیسم در ایران برهم زدن ساختار تولید جامعه از کشاورزی به کارگری بود.
هم زمان با کشف نفت در این مناطق عمده شغل مردم از دامداری و کشاورزی به کارگری در بخش صنعت تغییر کرد .نکته ای که باید اذعان کرد اینکه تحول اجتماعی در اینجا برای اولین بار رخ دادو از اینجا به سایر نقاط تسری پیداکرد.
گفتیم گذار از جامعه سنتی به مدرن با کشف نفت آغاز می شود که این خود دارای تبعات اجتماعی و فرهنگی نیز می باشد.از نظر اجتماعی ساختار فئودالی به ساختار کارگری تغییر ماهیت داد و مطالبات کارگری و شغلی جای مطالبات قومی را گرفت . دیگر کسی بر سر محدوده ی چراگاه یا تعداد دامها نزاع یا کشمکشی نداشت و اعتصاب ها و تحصن ها پیرامون کسری حقوق بیمه ی بازنشستگی کاهش ساعات کار با توجه به تغییر فصل ها از تبعات این تغییر بود .
از سویه ی فرهنگی
تغییر شکل و (style )زندگی مردم این مناطق با استخدام در شرکت آغاز شد و از حالت یکپارچگی فرهنگی درآمدند و خیلی زود جذب فرهنگ وارداتی شرکت شدند حتی تا آنجا پیش رفتند که به آمیختگی های بختیاری - انگلیسی نیز تن دادند و چنان با این فرهنگ خو گرفتند که هنوز با گذشت یک قرن هنوز این فرهنگ رایج است .
در تبیین چگونگی بروز مدرنیسم در ایران باید گفت :که این بروز به دو گونه بوده است:
عدم کنجکاوی و استفاده ابزاری یا پراگماتیستی .
۱) در ابتدای برخورد با غرب ایرانیان هیچ گونه شان و جایگاهی برای تمدن و فرهنگ غرب قایل نبودند و خویشتن را بی نیاز می دیدند به این سبب هیچ تلاشی برای شناخت غرب نکردند.
۲) در تبیین بحث استفاده ابزاری باید گفت: گرایش ما به غرب از سر نیاز مادی و بواسطه ی ضروت زمانه بود .این امر سبب شد که کمتر به ماهیت و حقیقت تمدن غرب کنجکاو شویم .
۳) شور و اشتیاق مردم مناطق نفتخیز در استخدام در شرکت نفت از دو جنبه حایز اهمیت است : الف)با استخدام در شرکت نفت از جور خوانین رهایی یافته و دارای برنامه شغلی و زیستی منظم می شدند و بعد از وقت کاری وقت شان متعلق به خودشان بود و می توانستند هر گونه استفاده ای از آن بکنند.دیگر مجبور نبودند تحت عنوان تفنگچی در نزاع ها و کشمکش های قومی و قبیله ای شرکت کنند و کشته یا مجروح شوند .
۴) از دیگر سوی خوانین با استخدام افراد در شرکت موافق بودند چرا که دیگر هیچ گونه مسئولیتی در قبال تامین اقتصادی آنان نداشتندو خان با استخدام افرادش در شرکت اعمال نفوذ و اخلال در کار شرکت را سبب می شد و نوعی افتخار برای قوم محسوب می شد.
منابع:
۱- آشوری ،داریوش /ماومدرنیت
۲- بروجردی ،مهرزاد/روشنفکران ایرانی و غرب
۳- یعقوبی نژاد،علی/رئیس نفت
۴- بهار،محمدتقی/دیوان اشعار
۵- احمدی ،بابک/مجله ی چشم انداز ایران ،ش ۳۴
۶- هودشتیان،عطاا.../مجله ی نگاه نو،ش ۶۴
(Naftkhiz۳@yahoo.com)
محمدشاهرخ نسب
منبع : نفت نیوز


همچنین مشاهده کنید