جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


متاع عشق


متاع عشق
مناسک هنوز غیر سنتی "ولنتاین" به حد مقدور با همان مختصات جهانی (شده) در ایران برگزار می شود؛ البته وجدان معذب برای آن که راهی برای توجیه "ولنتاین" بیابد آن را به "سپندارمذگان" ترجمه می کند، سنتی باستانی که لابد گرامیداشتش با مختصاتی ولنتاینی نادرست نیست. به این ترتیب جهانی بودن بومی می شود. اما آیا سپندارمذگان یک پاسخ به ضرورتی ناسیونالیستی است یا پاسخی ناسیونالیستی است برای یک ضرورت؟ مقابله ای میهن پرستانه است با تهاجم فرهنگی یا شیوه ای است که فرهنگ ملی، میهنی برای گریز از تهاجمی بنیادی بر گزیده است؟ کارگزاران اسفندگان (سپندارمذگان) اگر چه آن چه می کنند را مطابق شیوه اول می دانند در راه دوم گام برمی دارند.
این مساله به ویژه آن هنگام آشکار می شود که به دفاعیه هایی غیر ناسیونالیستی از ولنتاین هم بر می خوریم، بی آن که تهاجمی در کار بوده باشد؛ دفاعیه هایی که آن را از سنتی خاص عشق های خام نوجوانانه به یک آیین ازلی و ابدی محبت ارتقا می دهند، یا اصلاحیه هایی که هدایای ولنتاین را به ساده زیستی دعوت می کنند و در نهایت بیانیه هایی که ولنتاین را صرفا بهانه ای برای مهرورزی اعلام می کنند و همز مان همه روزها را ولنتاین. این همه گویای اگر نه یک حمله وسیع به ولنتاین، که وجود نقاط ضعف عمده در آن است.
"مشخص نیست این سنت از چه زمانی به شکل کنونی برگزار می شود." بیان چنین گزاره ای یک شیوه اسطوره پردازی است. اگر نتوان زمان و مکان مشخصی برای آغاز سنت ها یافت به نظر می رسد از هبوط به بعد جاری بوده اند. تکرر هم به معنی عادت و عادت به معنی عادی بودن ماجرا است. پس محبان و محبوبان ولنتاینی چیستی و چرایی عمل خود را به پرسش نمی گیرند، که عملی است عادی. برای مهرورزان ایرانی اما این چنین نیست، که کاملا مشخص است چند سالی بیشتر از رواج ولنتاین در ایران نمی گذرد و این مبداء رواج به کار توجیه چرایی اش نمی آید، پس با شگردی میهنی وانمود می شود ولنتاین اساسا متعلق به ایران باستان بوده است و سرآغاز آن به نقطه ای نا معلوم در تاریخ کهن پرتاب می شود؛ پس ولنتاین به عنوان تداوم اسفندگان جعل می شود، اسفندگانی که مشخص نیست از چه زمانی و به چه شکلی برگزار شده و می شود.
مبانی اساطیری یا تاریخی اسفندگان و ولنتاین هر چه باشد، آیین سانتی مانتال کنونی شدیدا نوجوانانه (تین ایجری) است. هیجانی است آزمندانه جنسی و از خود شرمسار، آمیخته به اظهار عشق های غلو شده و جعلی و آراسته به تصاویر کودکانه قلب و لب. علاوه بر این ناسازگاری درونی آز و شرم، ناسازگاری هایی بیرونی نیز دارد، با سنت و فرهنگی که رفتار جنسی در آن قبیح است، خاصه در این شکلش. پس برای نجات ولنتاین از همه خواسته می شود به هر آن که دوستش دارند هدیه ای دهند که اگر همگان نوجوانانه رفتار کنند، نوجوانانگی بی معنا می شود؛ هدیه ای که پسرک دانش آموز به دوست دخترش می دهد خود را در میان هدایایی که پدران به مادران،نوادگان به پدربزرگان و... می دهند پنهان می کند. به این ترتیب ناسازگی ها به سازش می رسند.
هدیه ولنتاین می خواهد تجسم مادی احساسی انسانی باشد. پس ناگزیر احساس عمیق تر مترادف هدیه ای گران بهاتر خواهد بود و سنجه بها قیمت است. باز شدن پای پول به خانه عشق اما پذیرفتنی نیست، خصوصا در فرهنگی که عشق جسمانی را هم بازتابی از آن عشق بزرگتر و مقدس می داند. مساله اما فقط کالایی واسط عشق شده نیست، خود آن نیز به کالایی بدل می شود؛ عشاق آن را به یکدیگر عرضه می کنند، عشق مبادله می شود.
مجموعه آن چه ولنتاین است، مهوع است؛ این تهوع اما برای نجات از اختگی باید بسط یابد، آن هنگام بسیاری چیزها برای استفراغ وجود خواهند داشت. فقط جعلی بودن این آیین نیست که آن را غیر قابل پذیرش می کند، که هر آیینی جعلی است و با جعل واقعیت در پی اسطوره پردازی. سانتی مانتال بودن عشقی که جعل می کند هم گرچه مهوع است، تنها دلیل تهوع نیست، که هر نظام دیگری نیز بخواهد با جعل الگوی مشخصی از عشق، روابط جنسی را سازمان دهد همین سان تهوع آور خواهد بود. کالا شدن عشق در این بازار هم وضعیتی ویژه نیست. سرمایه مداری هیچ پیشداوری ارزشی ندارد، از این رو از هر چیز سودآور کالایی قابل مبادله می سازد: هنر، دانش، منزلت و عشقی که این روزها به صورت قلب هایی فانتزی که با پوشال فرم گرفته اند پشت ویترین ها است.
مازیار سمیعی

منبع:
http://joojs.net/spip.php?article۳۹
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید