جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اغراض روحی و غایات فیلسوف


اغراض روحی و غایات فیلسوف
چنان که می دانیم ، راسل یکی از بزرگترین منطق دانان و ریاضیدانان قرن بیستم به حساب می آید.
ولی بیش از هر چیز از او به عنوان یک فیلسوف در تاریخ اندیشه بشری یاد می شود. طبق اقرار خود راسل یکی از دلایل اشتیاق او به فلسفه رسیدن به پاسخ این سوال بود که آیا فلسفه می تواند بنیادی عقلانی برای عقیده دینی بیابد. از سوی دیگر، راسل توقع داشت مطالعه فلسفه موجب حصول معرفتی خاص برای او شود. هر چند در هر دو مورد او با بن بست مواجه شد و به این نتیجه رسید که فلسفه یقینی به دنبال ندارد. در این مقاله برآنیم تا از نگاه راسل به ماهیت فلسفه نظر افکنیم و به سوالاتی از این قبیل پاسخ دهیم:
ـ ماهیت فلسفه از نگاه راسل چیست؟ نخستین گام در آغاز پژوهش فلسفی کدام است؟
ـ فلسفه دربرگیرنده کدام مسائل می باشد؟ و آیا راسل نظام فلسفی خاصی تاسیس نموده است؟
● تعریف:
با توجه به ذهن پویا و دائما در حال تحول راسل نمی توان به دنبال تعریفی دقیق و مشخص از فلسفه در میان آثار او بود. با وجود این ، می توان چنین بیان کرد که از دیدگاه راسل فلسفه عبارت است از معرفت جویی و این خود به معنای جستجوی حقیقت عینی است (کاپلستون ، تاریخ فلسفه ، ج ۸، ۵۵۲.) از نگاه او، فلسفه تلاشی است بی پایان و نه تلاشی برای کسب کمال غایی. او در کتاب زمینه های فلسفی و در ابتدای گفتار پیرامون شک های فلسفی چنین می نویسد: «شاید انتظار بر این باشد که در آغاز سخن تعریفی از فلسفه را ارائه کنم ، لکن به درست یا نادرست بر این اندیشه نیستم. تعریف فلسفه بر حسب مکتبی که برگزیده ایم متفاوت خواهد بود و در آغاز تنها می توان گفت مسائلی وجود دارند که توجه پاره ای از مردم را به خود جلب می کنند و لااقل تا این زمان به بخش ویژه ای از علوم تعلق ندارند. این مسائل همگی چنان هستند که ما را درخصوص آنچه بر حسب متداول شناخت می نامیم ، به تردید وامی دارند و اگر بنا باشد برای این شک ها پاسخی به دست آید، این کار تنها به وسیله پژوهش ویژه ای میسر است که آن را فلسفه می نامیم.» بنابراین در نخستین گام برای تعریف فلسفه آشکار کردن این مسائل و شک ها امری ضروری است.
● مسائل فلسفه:
از نگاه راسل ، تقریبا همه پرسش هایی که اذهان اهل نظر را به خود مشغول ساخته ، پرسش هایی هستند که علم از حل و پاسخ دادن به آنها ناتوان است. به عبارت دیگر، مسائل فلسفی مسائلی هستند که در حال حاضر در قلمروی هیچ کدام از علوم تخصصی قرار نمی گیرند. فلسفه در باب این مسائل به ارائه فرضیه می پردازد و از آنجا که فرضیه های علم خود موقتی می باشند، مسلما فرضیه هایی که فلسفه برای حل این مسائل مطرح می کند، از درجه بیشتری از موقتی بودن برخوردارند. ازجمله این مسائل می توان به مساله غایت یا غایات حیات بشری اشاره کرود که از سوی بسیاری از فیلسوفان مورد تامل واقع شده است. آنچه ذکر آن ضروری است ، بیان این مطلب است که هرچند وظیفه فلسفه پرداختن به این موضوعات و مسائل است ، لکن لزوما چنین پژوهشی به حل یا یافتن پاسخ منجر نخواهد شد. حال باید از راسل پرسید پژوهش در باب مسائلی که پاسخی به دنبال ندارند، چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ از نگاه راسل می توان به این سوال چنین پاسخ داد که پرسش های مهم و معناداری وجود دارند که علم ناتوان از پرداختن به آنهاست ، ولی پرداختن به این پرسش ها موجب وسعت بخشیدن به افق فکری آدمی می شود.
در صورت فقدان و یا بی توجهی به این پرسش ها مسلما «حیات انسانی فقیر خواهد شد» (راسل ، مقالات مردم ناپسند، ۴.)
● روش فلسفه:
روش تحلیلی روشی است که راسل در آثار خویش درباره آن بیشترین تاکید را کرده است. در مقام تبیین و توضیح این روش می توان گفت «این روش در فلسفه عمومی به این معنی است که فیلسوف کار خود را با مجموعه ای از معرفت مشترک یا آنچه معرفت انگاشته می شود، آغاز می کند. این معرفت داده های او را تشکیل می دهند. او سپس این مجموعه پیچیده معرفت را که در گزاره های تا حدی مبهم و اغلب منطقا مستقل بیان شده است ، به تعدادی گزاره که می کوشد حتی المقدور ساده و دقیق باشد، تقلیل می دهد. اینها سپس در زنجیره های قیاسی آراسته می شوند که منطقا بر گزاره های ابتدایی خاصی که همان مقدمه ها هستند، استوارند.» (کاپلستون ، تاریخ فلسفه ، ۵۲۳.) از دیدگاه راسل ، وظیفه کشف این مقدمه ها به عهده فلسفه است ، لکن استنتاج مجموعه معرفت مشترک از آن مقدمات به عهده ریاضیات است. مشروط بر این که ریاضیات به معنای وسیع تری در نظر گرفته شود. مسلما پژوهش های راسل در حوزه ریاضی علت اصلی کاربرد چنین روشی در نظام فلسفی خویش است.
‌● فایده فلسفه:
این که چه فایده ای از تحصیل فلسفه برای آدمی حاصل می شود، پرسشی است که نه تنها ذهن بسیاری از مردم را به خود مشغول کرده ، بلکه حتی متعاطیان فلسفه نیز گه گاه خود درگیر این پرسش هستند. راسل معتقد است به واسطه نفوذ و تاثیر علم بسیاری از افراد معتقدند فلسفه چیزی جز توضیح واضحات و موشکافی های غیرضروری نیست و به همین دلیل تحصیل آن ثمره ای به دنبال ندارد.
● نظام سازی راسل
آیا راسل فیلسوفی با دستگاه فلسفی کامل و اصول معین است؟ پاسخ آشکارا منفی است. راسل بر آن نبوده که فلسفه ای را به یکباره به وجود آورد، بلکه فیلسوفی بوده است خواهان تجدیدنظر و اصلاح. به تعبیر آلن وود، می توان گفت راسل فیلسوفی بدون فلسفه بوده و به همین دلیل او فیلسوف همه فلسفه هاست. هنگامی که ما سخن از دستگاه کامل فلسفی به میان می آوریم ، مقصود آن نوع دستگاهی است که در آن تمام جنبه های عالم تبیین شده باشد. راسل طرح و بنای چنین دستگاهی را از یک سو شتاب آمیز و از سوی دیگر نوعی خطا می داند در عین حال که بر عدم امکان تحقق آن تاکید می ورزد.
او در کتاب زمینه های فلسفی چنین می نویسد: «فلاسفه نیز در بسیاری از موارد کوشیده اند تا دستگاه نهایی بنیان نهند و به پیشرفت های تدریجی که مردان دانش را راضی می کند، قانع نبوده اند؛ ولی به نظر من آنها در این کار به خطا رفته اند. فلسفه نیز همچون علم باید گام به گام پیش برود و جنبه موقتی داشته باشد...» (راسل ، زمینه های فلسفی ، ص ۲۲.)
در پایان ذکر این نکته ضروری است که هر چند راسل بر فلسفه علمی تاکید می کند، اما توجه او به رفاه بشریت و آرمان های آزادیخواهانه موجب پرداختن به موضوعاتی شد که این موضوع ها تحت شمول فلسفه به معنای عامه پسند آن قرار می گیرد.
راسل به این سوءظن پاسخ می دهد، اما پیشاپیش متذکر می شود که کسانی که نگرش پراگماتیستی را در زندگی خویش دنبال می کنند و تنها احتیاجات مادی را مدنظر قرار می دهند، مسلما از پاسخ او قانع نخواهند شد. راسل معتقد است فایده فلسفه منحصرا از لحاظ غایات و اغراض روحی است و فقط کسانی که به این غایات و اغراض علاقه دارند، می توانند قبول کنند که تحصیل حکمت (فلسفه) اتلاف وقت نیست (راسل ، مسائل فلسفی ، ۱۹۰.) از سوی دیگر، راسل معتقد است ارزش فلسفه بیشتر در عدم قطعیت آن نهفته است. کسی که ذوق فلسفی دارد، هرگز در دام تعصب و پیشداوری های خود گرفتار نمی شود و «جزمیت قرین به کبر و نخوت » را در پژوهش علمی وارد نمی کند.
● نقد فلسفی: راسل معتقد بود آنچه ما در زندگی روزمره شناخت می نامیم ، دارای ۳ عیب بنیادین است:
۱) یقین بیش از حد
۲) ابهام
۳) تناقض.
در نتیجه آگاهی ما از این ۳عیب بنیادین نخستین گام برای ورود به قلمروی فلسفه است. در چنین حرکتی راسل ما را از افتادن در دام شکایت کاهلانه برحذر می دارد و بیان می کند ما باید شناخت ناسنجیده خود را با شناخت تحول پذیر و دقیق و منسجم اصلاح کنیم. وظیفه فلسفه در نگاه او چنین است که بدون آن که امکان شناخت را به یکباره نفی کند تا آنجا که امکان دارد به رفع این عیوب بپردازد. از سوی دیگر، مهمترین وظیفه فلسفه را تفکر انتقادی (critical thinking) و روشنگری مفاهیمی می داند که در میان اذهان انسان ها غایی انگاشته شده و به شیوه غیرانتقادی مورد پذیرش واقع شده است. به عبارت دیگر، می توان گفت کار فلسفه نوعی نوسازی مفاهیم است که علوم ، آن مفاهیم را از شعور عام اخذ کرده است.
اما آن هنگام که فلسفه به عنوان ناقد علم و معرفت ظاهر می شود، باید حد و حدودی نیز برای آن ترسیم کرد زیرا «رد و ابطال هر چیزی به برهان باید مبتنی بر امر معلوم معینی باشد که مشترک بین متخاصمان است و شک مطلق ممکن نیست که مبداء هیچ استدلالی قرار گیرد» (راسل ، مسائل فلسفه ، ۱۸۶.) در نتیجه نقد فلسفی نباید از نوع مخرب باشد و گرنه حاصلی دربر نخواهد داشت. از سوی دیگر، علیه چنین شک مطلقی نمی توان دلیل منطقی اقامه کرد. لکن فهم این نکته که این نوع شکایت نامعقول است به نظر کار چندان دشواری نیست. راسل در میان فیلسوفان به دکارت اشاره می کند و شک دستوری او را مترادف با نقد و تحقیق فلسفی برمی شمارد. از نظر راسل ، نقد فلسفی هرگز به دنبال این نخواهد بود که بدون دلایل معقول هر چیزی را رد کند. بلکه تلاش می کند هر عقیده ای را که به عنوان علم در نظر گرفته می شود، بر حسب دلایل و براهینی که له و علیه آن است ، مورد محک قرار دهد و آنچه پس از عمل نقادی همچنان عنوان علم را یدک می کشد، قبول نماید. مسلما حتی پس از عمل نقد و تحقیق همچنان احتمال خطا باقی است ؛ زیرا آدمی موجودی جایزالخطاء و به عبارتی لازم الخطاء است. اما فلسفه می تواند دعوی این را داشته باشد که احتمال خطا را تقلیل می دهد، هر چند ناتوان از حذف کامل آن است.
● معرفت علمی و معرفت فلسفی:
با بررسی مطالب قبلی ممکن است چنین پرسش هایی به ذهن آدمی خطور کند: رابطه معرفت علمی و معرفت فلسفی چیست؟ آیا این رابطه از نوع تقابل است یا از نوع تفاهم؟ آیا می توان تمایزی میان این دو معرفت قائل شد؟ و....
به نظر راسل نمی توان میان معرفت فلسفی و معرفت علمی ذاتا تفاوتی قائل شد. به عبارت دیگر، چنین نیست که فلسفه دارای منشاء و منبع خاص باشد، در حالی که علم از آن محروم است. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که نتایج به دست آمده از علم با آنچه در فلسفه حاصل می شود دارای اختلاف اساسی نیست.
اما در این میان، ویژگی خاص فلسفه چیست که آن را از علم متمایز می کند؟ راسل معتقد است این ویژگی همانا نقد و انتقاد است؛ زیرا فلسفه به نقد و تحلیل اصولی می پردازد که در علوم به کار می روند و تنها هنگامی این اصول را می پذیرد که پس از تحقیق انتقادی دلیلی برای رد آن باقی نمانده باشد. به طور خلاصه، می توان چنین نتیجه گرفت که از نگاه راسل فیلسوف باید اصول، روش ها و مفاهیم را از علوم اخذ کند. علوم می کوشند واقعیات را به وسیله قوانین خود دسته بندی کنند و حال آن که مواد خام فلسفه همین قوانین علمی هستند و نه آن واقعیات. از سوی دیگر، او بر پیوند میان فلسفه و علم تاکید می کند و سخن از فلسفه علمی به میان می آورد. مقصود او از علمی شدن فلسفه به این معناست که باید کوشید تا آنجا که امکان دارد، از کاربرد فلسفه برای اثبات عقاید از پیش اندیشیده شده یا آرامبخش یا تلقی شده به عنوان راه رستگاری خودداری کرد. در عین حال که ارزش داوری های عینی باید از حوزه فلسفه بیرون رانده شوند.
منابع:
۱- راسل برتراند، زمینه های فلسفی ، ترجمه محسن امیر، تهران ، ۱۳۴۹.
۲- راسل برتراند، مسائل فلسفه ، ترجمه بزرگمهر، انتشارات خوارزمی ، ۱۳۶۷.
۳- کاپلستون فردریک ، تاریخ فلسفه ، ج ۸، ترجمه خرمشاهی ، انشارات سروش و علمی و فرهنگی ، ۱۳۷۶.
مهدی میرلو
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید