پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ترمیم هویت امروز ایرانی


ترمیم هویت امروز ایرانی
خیلی سخت است که بتوانی سال های سال، آن هم در سینمای ایران حرف خودت را بزنی و عملکردت همگام با اندیشه های خودت باشد و نه این که ذهنیت ات دستخوش آلودگی و آینده اش با شایعات، خرافه ها و رفتارهایی باشد که در ابتدا از طریق واکسینه شدن اش به بخش عمومی جامعه در ادامه گریبان تو به عنوان یک سینماگر و به طورخاص، فیلمساز را بگیرد.
احتمالا سالهای اواخر دهه ۶۰ و ابتدای دهه هفتاد را خاطرتان هست، سال هایی که از سوی معاونت امور سینمایی وقت و بنیاد سینمایی فارابی تمام ذهنیت ها را به سوی سینمای تارکوفسکی می کشاند و آن قدر تبلیغ بدی از این سینما به عنوان سینمای الگو شد که اگر فیلمی با این حال و هوا به لحظه نمایش می رسید، تماشاگر آن را پس می زد، نسبت به آن موضع می گرفت و آن را بی ارزش! می دانست گرچه تماشاگر و مخاطب علا قمند سینما نسبت به سینمای تارکوفسکی یا فیلم مذکور که تحت تاثیر این نوع سینما ساخته شده بود، موضع نمی گرفت،اما چون در ناخود آگاه اش و حتی در آگاهی به این نتیجه می رسید که مثلا فیلمساز مورد علا قه اش، دچار از دست دادن استقلا ل اش شده، نسبت به اثر جدید آن در نقطه مقابل «جاذبه» قرار می گرفت و آن را سطحی و بی ارزش، ارزیابی می کرد.
فیلمسازانی که با هوشی سرشار و با استقلا لی کامل تن به چنین جریان هایی در سینمای ایران نداده اند بسیار کم هستند و شاید از انگشتان یک دست هم کمتر! چرا که طی کردن این مسیر سخت است شاید این جا آن گفته معروف که معتقد است، «به دست آوردن چیزی در ایران آسان ولی حفظ اش بسیار سخت است» ، مصداق داشته باشد. به هر ترتیب هر فیلمساز امرار و معاش دارد و ادامه حیات هنری آن منوط به ارتباط با مخاطب، که اگر همسو با جریان های متداول و رایج همیشگی نباشید، مسلما از این ارتباط دور خواهد ماند. عده ای هم بوده اند و هستند که در میانه راه خسته شده اند و عطای سینمای مستقل خود را به لقایش بخشیده اند، (لا زم می دانم توضیحی کوتاه بدهم; فیلمسازانی که مثلا و به اصطلا ح نقد اجتماعی یا نقدهای سیاسی دارند منظورم نیست، بلکه همه این جریان سینمای مجید مجیدی که طی این سال ها تنها مسیر خود را رفته و در عین حال به سینما اتفاق هایی را افزوده است نیز شامل می شود.)
محمدرضا اصلا نی از آن دسته فیلمسازانی است که طی دوران حیات اش در سینمای ایران - چه در حوزه مستند و چه در حوزه سینمای داستانی - به دنبال دغدغه هایش بوده و تن به واکسینه شدن بسیاری از جریان های سطحی سینما نداده است، همیشه در حال تجربه است و آن را از هر اتفاق دیگری در سینما ارجح تر می داند. حتی با افزوده شدن سن، تجربه، مطالعه، تحصیلا ت، تحقیقات و هر آنچه که می تواند در دانش یک فیلمساز کمک کند، او بار دیگر بعد از نزدیک به ۵۰ سال فعالیت سینمایی، در تازه ترین اثرش «آتش سبز» دست از «تجربه کردن» برنداشته است و خود را شاگرد سینما می داند!
طی روزهایی که از جشنواره سپری کردیم، حرف های نه چندان جالبی درباره این فیلم در مطبوعات به نگارش درآمد که البته خود سلیقه ای است و قابل احترام; اما واقعیت در مورد «آتش سبز» بسیار پیچیده تر از آن است که بخواهیم با نوشتاری چند سطری در مورد آن بحث و تحلیل کنیم. نگارنده، چند روزی با خودم درگیر بودم که چگونه از «آتش سبز» و فیلمسازاش بنویسم، چرا که نه تنها انکار فیلم بلکه تمجید از آن کار بسیار سختی است.
باید پرسید چرا «آتش سبز» فیلم بدی است؟... چرا مخاطبان اهل قلم بدون در نظر گرفتن بسیاری از موارد آن را به راحتی زیر سوال می برند؟ اما بیش از هر چیز علا قمندم بنویسم که این فیلم دور از هرگونه تحلیل درباره روایت و فرم و مضمون های پنهانی و غیرپنهانی اش ارزشمند است. ارزشمند است چون تجربه جدیدی در سینمای ایران به حساب می آید، ارزشمند است، چون یک فیلمساز اندیشه اش را به راحتی در اختیار جریان های حقنه شده به سینمای ایران - چون سینمای معناگرا و غیره - نداده است. ارزشمند است، چون به ما - که کمتر اهل مطالعه هستیم - تاریخ غریب و پیچیده مان را یادآوری می کند، ارزشمند است چون سنت ها را که به عنوان عادت های تاریخی مان است به نقد می کشد، ارزشمند است چون فیلم «فاعلی» است و از آن دست فیلم هایی که به صورت خروار خروار در سینمای ایران تولید می شود و خنثی و مغفول در مواجهه با جریان های پیرامون عمل می کند، نیست. ارزشمند است چون... روایت فیلم از محبوس شدن دختری به نام «دردانه» در برزخ شروع می شود، در قلعه ای بزرگ که راه خروجی ندارد، مگر رسیدن به «خود» یا همان «خودآ»... (خدا). تفسیر فیلم از تاریخ اعجاب آور و بسیار تلخ و در عین حال شکوهمند است. فیلمساز ضمن اینکه به تاریخ و پیشینه اش می بالد بزنگاه های تلخ و رفتارهای «ایرانی» را به نقد می کشد که در عصر امروز چون مردگان متحرک بر این خاک عزیز نباشیم. «دردانه» می بایست برای خروج از برزخ که در آن گرفتار آمده، هفت روایت را از کتابی مقدس قرائت کند و با پایان هر روایت، یک سوزن از تن مردی مرده که مربوط به دوران هخامنشی است، خارج کند. بیرون کشیدن هر سوزن ترمیمی است که ما می توانیم برای امروزمان انجام دهیم، رسیدن به هویت وجودی ایرانی ها کلیت این ترمیم وزنده شدن است.
درباره فیلم «آتش سبز» بسیار و بسیار ها باید نوشت; تنها می توانم این را بگویم، هنگامی که فیلم در سینمای اهالی رسانه اکران شد، گرچه که در دوران نمایش «جام حسنلو» نبودم - که این فیلم توانست ورق تازه ای در سینمای مستند ایران بزند - اما با مطالعه تاریخ سینمای ایران، حس نمایش آن فیلم به من دست داد که همان زمان «جام حسنلو» را اثری بی ارزش دانستند، اما تاریخ اثبات کرد که آن فیلم و دیگر آثار محمدرضا اصلانی چرا برای سینمای ایران ارزش دارد!
نویسنده : خدایار قاقانی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید