پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


رویا های یک یخ فروش


رویا های یک یخ فروش
▪ در حاشیه اکران : با چشمان تو
▪ کاری از : رودریگو فورس
▪ محصول آرژانتین ۲۰۰۶
همه چیز با تصویری از اعتصاب های خیابانی(کارگری) آغاز و بلافاصله بعد از چند صحنه آتش سوزی و اغتشاش به یک اتومبیل در حال حرکت می رسد که خانواده ای را حمل می کند. آنها در دام اعتصاب افتاده و با اقدام انقلابی پیرزن که پای پیاده به سمت فرودگاه حرکت می کنند با این کار زن ، دو وجه از روابط گسترش می یابد اول نمایش اقتدار زن در جهت دهی به روند قصه و دوم پیوندی مسئله اجتماعی و انتخاب شخصی. از همان ابتدا ما با مسئله اصلی کار مواجهیم . مسئله ای که رابطه ای میان کل و جزء را پیش می کشد و حوزه عمومی را به حوزه خصوصی پیوند می زند و از همان ابتدا ما با تصاویر لرزان و سر درد آوری روبروییم که با حرکت های تند دوربین روی دست (تزریق یک دوربین خانوادگی به قصه ، خود گواهی بر وضعیت انتقادی،استنادی و خودنگر است) و نور و تصاویر گاهن آزار دهنده ما را به عنوان بیننده متوجه کنش عصبی و انتقادی فیلم در مقابل فیلم های شیک هالیودی میکند .نوعی بی قوارگی و به همان اندازه پرداخت عصبی به عناصر.
داستان فیلم خط ساده ای را دنبال می کند. لیتو کارخانه دار به همراه همسرش نیلدا به قصد درمان لیندا به نیویورک می روند تا در آنجا هم به درمان لیندا پرداخته شود و هم در این میان به آرزوهای دور و دراز لیندا جامع تحقق پوشانده شود. لیتو نماینده مناسبی از یک کارخانه دار با تکنولوژی وارداتی و مستعمل است و با آرمان های دور و درازش در مورد توسعه کار وصادرات محصول خویش کاریکاتوری از یک شبه سرمایه دار ورشکسته را جان می بخشد.او تولید کننده یخ است و در حالی به سیاحت و درمان می رود که از سویی کارخانه مغروض و رو به زوالش در حال متلاشی شدن است و از سوی دیگر حقوق عقب افتاده کارگران ماجرا را به یک بن بست واقعی بدل ساخته . او نماینده تمام عیاری ازاقتصاد مغروض و رو به زوال کشورش است و در کنار او همسرش حضوری پررنگ در جهت دهی به میل یا به تعبیری تحقق فانتزی های او را بر عهده دارد و در این میان نیویورک نقش سیب قرمز معروف (بیگ اپل) و یا همان سرزمین رویایی جوامع توسعه نیافته را بازی میکند
شاید بعد از تحلیل های گسترده ژیژک در مورد سینما و گسترش و تعمیم نگاه لاکانی او بتوان روی این بخش از قصه تمرکز بیشتری یافت و این مسئله را به گفته معروف لاکان "میل همواره میل دیگریست" تسری داده و با این فیلم توضیح داد . لیتو پیرمردی است که همواره خود را در چهارچوب نظام قانون، دولت و خانواده تعریف کرده و با همین جهت گیری تحقق میل او در گرو بر آورده شدن میل دیگری ست که در این جا کسی جز منبعی از لذت ،مراقبت و کنترل یعنی همسرش نیست. آنها به نیویورک می روند و در اولین شب اقامت در هتل لیندا با وجود مراقب های لیتو در با کنشی افراطی درلذت بخش تر کردن (با نمک) راهی بیمارستان می شود.
درعرف روانکاوانه او دچار نوعی اختگی ادیپی ست که در وضعیت قصه منجر به کوری می شود. او به شدت به تصویر و تمامیت تصویر خود در نگاه دیگری اهمیت داده و در صحنه ای به شدت هجو آمیز می بینیم که در همان لحظات نا بینایی نیز با کمک همسرش رنگ آرایش خود را انتخاب و اصلاح می کند . او نمایند هیستریک حساسیتی است که با روکش کردن (صحنه بسته بندی لوازم) و فیتوشیسم مصرفی تحقق میل خود را در فرایندی پیچیده در جهت ارضاء و تایید نظامی از دلالت ها (نظام مد)به شکل ساده در گرو مشروعیت بخشی از نگاه آمریکایی به عنوان دیگری بزرگ می یابد. پس او با ایفای نقش میانجی برای همسرش نقش ارباب کوچک را در فرایند هدف یابی بازی می کند. او با غرق شدن در دیالکتیک میل و تحقق آن به نوعی اشباع می رسد و این مسئله با مرگ نابهنگام او در قصه بازسازی می شود.
اما آخرین خواست او هنوز بر آورده نشده و این خواست چیزی نیست جز یک هدف یا شرط سازنده که می تواند انرژی لیتو را به مصرف تحقق خویش برساند. زن در آخرین دیدار قبل از مرگ از همسرش تصادفاً می خواهد که به وسیله جراحی نوعی آرایش دائمی را به چهره خود الصاق کند تا از وسواس روان رجورانه خویش رها شود و از همین شرط یا خواست نهایی است که وضعیت ویتو به عنوان پیرمردی ورشکسته در کشوری با زبان بیگانه و جبیب و حساب های خالی به اوج درمایتک خود می رسد.
او که تا کنون خود را ملزم به رعایت قانون می دانست با هدفی کاملا شخصی یعنی آرایش چهره همسر مرده اش به وسیله جراحی و دزدیدن جسد و دفن آن در خاک نیویورک عرف و قانون را مورد تهاجم قرار داده وخود را به عنوان یک مجرم سوژه مند می سازد(خود اثر نیز با دفرمه کردن خویش به این هدف چشم می دوزد).او با پیوند های خاصی که به عنوان یک خارجی با یک جوان پرویی و یک زن روسی برقرار می کند جناح چپ را از آن تقابل قبلی شرقی وغربی رها کرده و در یک بازی کاملا یک دست به یک مخالف درونی در حد چند افتابه دزد بدل می کند. برف می بارد و هوا به شدت سرد است او کاری برای انجام دادن و چیزی برای مراقبت ندارد از رسیدن حواله پول از کشورش نیز نا امید شده و همه چیز برای شنیدن نوایی غمگین و نوشته های پایانی اماده است . تماشاگران طبق عادت مرسوم جشنواره مردد فیلم را تشویق می کنند و سالن به سرعت خالی می شود.هوا اینروز ها خیلی سرد شده است، خیلی ...
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید