پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

هدف از حمله رسانه‌ای به فرهنگ انتظار چیست؟


هدف از حمله رسانه‌ای به فرهنگ انتظار چیست؟
جریان روشنفکری بومی غربگرا که در ادبیات سیاسی کشور بر آنان نام روشنفکر گذاشته شده، از بدو پیدایش تاکنون، دوره های گوناگونی را طی کرده است.
وجه مشترک حرکت این جریان در طول این دوره ها، بومی سازی ارزش های پایه ای و ساختاری هژمونی غرب در ایران بوده و البته وجوه تفاوت و تناقض رفتاری آنها معمولاً ریشه در شرایط سیاسی روز دارد.شرایط سیاسی ای که به دلیل بستر بودن برای فعالیت روشنفکران، مشخص کننده تاکتیک های آنها برای نیل به استراتژی بلندمدتشان هم هست.
بنابراین طبیعی بود که تغییر شرایط سیاسی روز، خواسته یا ناخواسته، تاکتیک های این جریان را نیز تغییر دهد.با این همه، نسل روشنفکران دهه ۴۰ به بعد، به دلیل اقتضای شرایط وقت که از جمله مهمترین آنهاست، قیام دهه ۴۰ روحانیت اصیل به عنوان نماینده وجدان دینمدار ملت، سعی نمود در حوزه تقابل نرم با فرهنگ دینی مردم، محافظه کارانه تر عمل کند و جز در موارد تقابل احکام فقهی با ارزش های لیبرالیسم، در سایر موارد یا از کنار موانع عمیق فرهنگی اسلام در برابر لیبرالیسم بگذرد و یا در صورت امکان، حتی آنان را با توسل به قرائت یا تفسیری منحصر به فرد و البته عوام پسند، مصادره به مطلوب نماید.
این احتیاط خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه پس از رأی قاطع مردم به جمهوری اسلامی، برای روشنفکران دهه ۶۰ جنبه حیاتی هم یافت.آنچنان که تخطی آنان از روال احتیاط در اوایل دهه ۶۰ که به صدور بیانیه ای علیه حکم «قصاص» از سوی روشنفکران وقت منجر شد، اعلام «ارتداد» این جماعت محافظه کار را نتیجه داد و آنان را به اعلام عذرخواهی وادار ساخت.
البته همه روشنفکران هم یکسان نبودند و بودند کسانی از آنان که در حوزه رفتارهای شخصی و فقط در این حوزه به گونه ای ملموس، متفاوت از سایرین بودند.
در این میان، بازرگان و بدنه جوان جریان روشنفکری دهه ۵۰ تعلقات خود به حوزه اعتقادات و مذهب عمومی را حفظ کرده بود، اما ترجیح می داد شگفتی خود از آنچه از پیشرفت مادی غرب و نظم مدرنیتی آن می دید را با تأویل مفاهیم عمیق و تصدیق شده دینی به دستورات پوسته ای و همچنین تظاهر، جبران کند.
در منش این گروه، تقید به دستورات ظاهری اسلامی و البته ابا نداشتن از نمایش علنی این تقید، از آن جهت که اثبات پایبندی آنان به شعارهای دینی دهه های سی و چهل آنها در پایه گذاری انجمن های اسلامی دانشگاه ها می شد، هم فال بود و هم از آن جهت که روشنفکران پیر را به عنوان نمایندگان قرائت خاصی از «دینداری» معرفی می نمود، تماشا.
قرائتی که در منظومه آن، ساماندهی امور فردی، غایت و تکامل دین و دینداری محسوب می شد.
اما با گذشت نزدیک به ۳۰ سال از آن تاریخ و در دهه ،۸۰ فرزندان آن روشنفکران پیر در پی کنش ها و واکنش های سیاسی روز، حرف های متفاوتی در عرصه رسانه می زنند که منش و روش پدران خود را البته در مواردی نقض می کند.
تجری نسبت به پایه ای ترین و سنتی ترین ریشه های اعتقادی ملت ایران که از قضا به دلیل پیوندهای احساسی و شعاری مردم با آن، علاوه بر برخورداری از جایگاه ویژه برای خواص، نزد عامه مردم هم مهم تلقی می شوند، یکی از این تفاوت ها است.
چندی است که تیم نوباوگان رسانه ای این جریان، به بهانه های مختلف و متفاوت به بیان جملاتی در باب مهدویت و انتظار می پردازند و به راحتی از آنچه قرن ها و سال ها و ماه ها و هفته ها در وجود دینی مردم کشورمان نهادینه شده، با عنوان «خرافه گرایی» و یا «رؤیاپردازی» نام می برند.
بیان چنین اظهاراتی اگرچه پیش از این و در دوران حاکمیت دولت خاتمی هم درباره مفاهیم و اشعار ناب مذهبی مردم همچون عاشورا و شهادت... تکرار شده بود، اما در دو سال اخیر خصوصاً بر موضوع مهدویت و انتظار تمرکز خاصی یافته است و از قضا پشتیبانان مالی این جریان رسانه ای نیز در موارد گوناگون و مختلف بر بیان آن پای فشردند.
در آخرین نمونه آن سخنگوی یکی از احزاب تکنوکرات کشور که اعضای آن به صورت رسمی و غیر رسمی به تغذیه مالی و فکری این جریان رسانه ای پرداخته اند، در یکی از دانشگاه های کشور و در میان دانشجویان اعلام کرد که به اعتقاد وی حداقل تا (۱۰۰۰) هزار سال دیگر مسئله ای به نام «ظهور» اتفاق نخواهد افتاد و به همین دلیل، پافشاری بر این مسأله، اولویت ندارد. این درحالی است که رسانه های وابسته به این حزب و جریان فعال رسانه ای آنها نیز اخیراً و به بهانه های مختلف از جمله پرداختن به سابقه مداحی ها و یا شعارهای رئیس جمهور در ابتدای سخنانش، به تمسخر به بیان جملاتی از این دست پرداخته اند.
این تجری نسبت به آنچه لا اقل به مدت سی نسل است که در فرهنگ و اعتقادات مردم، ریشه دوانیده و اتفاقاً به همین دلیل، زوال آن نیز ممکن نمی باشد، لا اقل از آن جهت که بتوان پروژه رسانه ای این جریان را ارزیابی هزینه - فایده نمود، لازم به نظر می رسد.
در نگاه اول می توان این تحرکات رسانه ای که در دو سال اخیر تمرکز بیشتری نیز یافته است را ناشی از لج بازی های سیاسی ای دانست که در آن غالباً یک طرف به جهت مقابله برای هرآنچه مخالفش از گفته ها و اعتقادات و سیاستگذاری ها بنوازد، چشم بسته، ساز مخالف کوک می کند.
با قبول این پیش فرض، این گونه مخالفت ها با مبانی دینی و اعتقادات درآمیخته با فرهنگ و عواطف ملت را از آن جهت که نه از پارادایم اعتقادی جریان رسانه ای مذکور، بلکه از عملگرایی و روزمرگی مفرط سیاسی آن برخاسته است، بیشتر می توان یک انتحار سیاسی نامید.
چرا که در این فرض، طبیعتاً اتخاذ چنین تاکتیک رسانه ای و سیاسی بدان جهت که در برابر هزینه گزافش، بلافایده بوده و تنها در حد یک اعلام موضع سیاسی مخالف، کاربرد دارد، همانقدر مضحک است که انجام عملیات انتحاری به قصد زنده ماندن!
البته چنین احتمالی خصوصاً در مورد جریان رسانه ای مذکور، بدان جهت که بستر تولدش بر خلاف جریان روشنفکری دهه های ۴۰ و ،۵۰ صرفاً تحرکات حزبی بوده و از قضا علت محدثه و مبقیه آن، ارتزاقش از سران یک حزب سیاسی ۱۲-۱۱ ساله است، به سادگی قابل رد نبوده و تأمل درباره آن چندان بیراه نیست.
این مسئله زمانی بیشتر خود را می نمایاند که اتفاقاً حزب مذکور از سرسخت ترین دشمنان رئیس جمهوری باشد که اکنون ۳۰ ماه است، پیش از آغاز تمامی سخنان خود، دعای فرج را قرائت می کند و از انتظار سخن می گوید.
اما در فرض دوم اگر این پروژه رسانه ای را نه از لج بازی های مرسوم سیاسی، بلکه ناشی از صف بندی های واقعی و تضادهای پارادایمی بدانیم و از این منظر تفسیر کنیم، آن گاه تعلق خاطر جریان رسانه ای مذکور به منظومه فکری لیبرال - دموکراسی که در بیان این احساس تعلق ، اصرار عجیبی هم دارد، و حتی در نوشته ها و مصاحبه ها خود را با نام لیبرال معرفی می کند، می تواند ریشه این هجمه برنامه ریزی شده باشد.
در این منظومه فکری، غایت تاریخ، هضم و انحلال تمامی ایدئولوژی های رقیب در برابر هژمونی لیبرال دموکراسی غرب نمایانده می شود و رسانه های غربی برای محقق کردن این پیش بینی تجربه ناپذیر، همسو با فشارهای ساختاری و سخت حکومت ها و قدرت های سیاسی غربی، به فشارهای نرم تبلیغاتی روی می آورند.
اما در برابر فشارهای سیاسی - رسانه ای غرب برای غلبه دادن این هژمونی، مقاومت هایی در سایر ملل هم وجود دارد که مضمحل نمودن آنها از آن جهت که دارای صبغه فرهنگی هستند، مستلزم حضور سربازان بومی «لیبرالیسم» در این کشورهاست. به هر میزان که مقاومت یک ملت در برابر ارزش های پذیرفته شده لیبرال دموکراسی، رنگ ایدئولوژیک بیشتری داشته باشد و هر اندازه این مقاومت ریشه ای تر باشد، جایگاه این سربازان بومی در تحقق رؤیای لیبرالیسم رفیع تر و عملکردشان خطیرتر خواهد بود.
شاید بتوان گفت فرهنگ «مهدویت و انتظار غیر منفعلانه» که از پایه ای ترین مشخصات و تئوری های اسلام ناب است، از آن جهت که روح امید و مقاومت را به ملت ها می دمد، بزرگترین مانع بر سر راه هضم و انفعال در برابر هژمونی غرب است.در کشور ما و در میان ملت ایران که رسوخ این تئوری، طی مسیر تاریخی بلندمدت خود، از یک امر احساسی صرف به چارچوب اصلی و شاکله اعتقادی ملت تبدیل شده است، به نظر می رسد انجام پروژه ای که مطابق فرض دوم، غایتش حذف چنین مانعی باشد، برای سربازان بومی لیبرالیسم پرهزینه باشد. هرچند که در این فرض ممکن است فایده بلندمدتی که هژمونی غرب از این پروژه می برد، توجیه کننده مجموع هزینه هایی باشد که سربازان بومی آنها، برای هر بار مقابله رسانه ای با این فرهنگ می پردازند.
در هر صورت، از آنجا که این پروژه مدتی است در رسانه های این جریان کلید خورده است و تحلیل یادداشت پیش رو عملاً یک تحلیل پسینی است، باید گفت که بر مبنای پیش فرض دوم، این اقدام های متمرکز، در حقیقت چینش قطعاتی از پازل استراتژی بلندمدت باشگاه رسانه ای نوروشنفکران است.اگر این چنین باشد - که با رد پیش فرض اولیه، غیر از این هم محتمل نخواهد بود - آنگاه نتیجه طبیعی پافشاری این باشگاه نوظهور و البته منسجم، بر چنین استراتژی ای، یقیناً به وجود آمدن شکاف های عمیق اعتقادی در فضای سیاسی آینده کشور خواهد بود.
شکاف هایی که «لیبرال - دموکرات های مسلمان» در یک سوی آن برای تثبیت ارزش های لیبرالیستی، به دنبال برچیدن درهم تمامی موانع سطحی و عمیق، سیاسی و فرهنگی و... خواهند بود و در طرف دیگر آن، پایبندان به اعتقادات گره خورده با عواطف ملت ایران که قرن ها در دل مردم این سرزمین جوشیده.
محمد شفیع نژاد
منبع : نوسازی


همچنین مشاهده کنید