شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نفت از درآمد دولت جدا شود


نفت از درآمد دولت جدا شود
همین هم مایه خوشحالی است. در باور کارشناسان ما این حقیقت هنوز هم جایی پیدا نکرده است که بودجه آکنده از دلارهای نفت با هر نوع برنامه ریزی، بار کجی است که به منزل نمی رسد.
اگر کمی بی پرده سخن بگوییم، تلاش کارشناسان ما در برنامه ریزی اقتصاد نفتی ایران به تلاش دانش آموزی شباهت پیدا می کند که در حل مساله یی ساده در جبر، برای معادله یی بدون ریشه، با سعی و خطا در جست وجوی ریشه یا یافتن پاسخی غیرممکن است. آنها که سال های اولیه دبیرستان را به خاطر می آورند منظور مرا خوب درک می کنند.
بلی مطلب این است که با استفاده از علم بسیاری اوقات شدنی یا نشدنی را از همان ابتدای کار می شود فهمید و کار بیهوده را کنار گذاشت. ولی متاسفانه با وجود این همه سعی و خطا، در اقتصاد کشور هنوز هم در ادراک چرایی این همه ناکامی ناتوان مانده ایم.
در جامعه ایرانی ما که هنوز تک واژه یی ویژه علم با مفهوم علوم طبیعی (به معنای science) در زبان مردم حتی فرهیختگان جایی باز نکرده است شاید طرح اینگونه مسائل آن هم با کاربردی که انتظار آن می رود، امری غیرممکن باشد.
مردمی که فقط و فقط با کمک تجربه و سعی و خطا به دنبال راه حل مسائلند، عمر و امکانات زیادی را به هدر می دهند. ممکن است پرسیده شود آیا این به آن معنا است که مردم ما به موضوعات علمی باورمند نیستند؟ در جواب باید گفت که ایرانیان امروز البته به علم وفادارند ولی اغلب به آن دسته از موضوعات علمی وفادارند که در غرب و توسط مردم آن دیار مراحل تئوریک و مراحل تجربی آن طی شده باشد، یعنی هم علم و هم تجربیات مربوط به آن را مردم غرب پیش تر از ما عمل کرده و صحت آن را آزموده باشند و این ادعایی مبالغه آمیز نیست. نگاهی به آمارهای جاری تولید علم یعنی همان علوم تجربی که خود کلمه یی مرکب است و آن را معادل کلمه انگلیسی science می دانیم، سهم و نقش جامعه ایرانی در تولید علم در دهه ها و حتی قرون اخیر را برای همه ما مشخص می کند.
تا اینجای کار، مساله چندان فاجعه آمیز نیست. بسیاری از ملت ها در جهان سوم وضعیت ما را تجربه کرده و می کنند ولی بدشانسی این است مردم غرب با شکلی از مساله که امروز گریبانگیر ما است هرگز روبه رو نشده اند یا اصولاً مساله یی اقتصادی با این مشخصات را هرگز مقابل روی خود نداشته اند. این دسته از مسائل که البته بسیار نادر و شاید هم منحصر به فرد اتفاق بیفتد (به ویژه اگر به اقتصاد و جامعه شناسی مربوط شود) تحلیل آن کاری انجام ناشده باقی خواهد ماند تا آن زمان که از فراسوی مرز صدایی در مورد آن شنیده شود. در آن صورت است که تحلیلگران خودی، یعنی آنان که فقط نگاه به دست دیگران عادتشان شده است، شروع به ترجمه یا تجزیه و تحلیل آن می کنند. این وضعیتی امیدوارکننده نیست ولی حقیقتی غیرقابل انکار است و شاید این عادت تاریخی ناپسند تا آینده یی دور و سال های طولانی با ما باقی بماند و آرزو می کنیم نسل های جوان و خلاق ما این راه طولانی را هرچه زودتر پشت سر بگذارند.
برویم سر اصل مطلب و برای اجتناب از درازگویی، انتقادی مستقیم به سخنان دلسوزانه آقای ستاری فر داشته باشم.
۱) ایشان صندوق ارزی نروژ و کویت را نمونه های موفق تجربی می دانند و تا اینجای کار با ایشان موافقیم ولی ایشان بستر نامناسب و نبود امکان شکل گیری موفق چنین شکلی از صندوق در ایران را نادیده گرفته اند. توضیح بیشتر حول این مطلب را در ادامه بحث در میان خواهیم گذاشت.
۲) ایشان دولت و قوه مجریه را در آفرینش چنین وضعی دخیل می بینند و به نقش غیرمستقیم دو قوه دیگر در آفرینش این وضع و اصولاً به نبود مـولـفه کارشناسی نیرومند حتی در میان عالمان اقتصاد در ایران اشاره یی روشن نمی کنند.
۳) ایشان به تخطی ناآگاهانه از اصلی ترین قانون در جامعه شناسی و سیاست یعنی به رابطه سیستمی جامعه و حکومت اشاره یی روشن نمی کنند. یعنی به قانون لزوم وابستگی مستقیم حکومت به ثمره کار مردم (در ابعاد ملی) اشاره نمی کنند.
این قانون همان قانون است که عمل به آن از شروط لازم پایداری و برقراری یک زندگی آرام و پیش رونده در مشارکتی اجتماعی است. برقراری و حفظ تعادل در تمامی مجموعه های سیاسی و اجتماعی، تحت نام یک کشور، مستلزم رعایت این قانون بنیادی است. اگرچه این قانون را کسی به نام خود ثبت نکرده ولی همچون قانون عرضه و تقاضا که با نام آدام اسمیت همراه شده است، در چشم انداز قوانین اجتماعی و اقتصادی همیشه جاری است و تخطی از آن یا بی توجهی به آن مانند هر بی توجهی دیگر به قوانین طبیعت، فاجعه بار می شود.
نکته اینجا است که رعایت خود به خودی و شاید ناخودآگاه این قانون در میان ملل جهان تاکنون سبب نشده که کوتاهی در انجام آن برای آنان به مساله تبدیل و در نتیجه راه حلی برای آن باب شود. اعتقاد نگارنده این است که ایران از معدود کشورهای جهان و اولین آن در رویارویی با این مشکل است.
به راستی از ابتدای شکل گیری جوامع انسانی تا امروز و در میان تمامی کشورهای جهان، نمونه یی را سراغ دارید که در فراهم آوردن عمده منابع مالی برای حکومت، توده اصلی مردم نقش نداشته باشند، آن هم به مدت چند سال یا حتی چندین دهه؟ این اتفاق برای اولین بار در ایران امروز به دلیل نفت، البته زمانی که دلارهای نفتی اعظم ارقام درآمدی بودجه را به خود اختصاص می دهد، اتفاق افتاده است. ممکن است سوال شود چرا در جایی دیگر اقتصادی شبیه آنچه در ایران اتفاق افتاد، دیده نشده است؟ مثلاً در نروژ و کویت چنین رویدادی چرا چهره نشان نداده است؟
به تجربه آموخته ام که مخاطبان همیشه این پرسش را مطرح می کنند که تفاوت کویت با ما در چه چیز است؟ و در ادامه می پرسند مگر نه آن است که آنها هم با نفت زندگی می کنند، یا با نروژ تفاوت ما بر سر چه چیز است؟
در پاسخ باید گفت بسیاری چون آقای ستاری فر تفاوت را مثلاً بر سر نداشتن صندوق ارزی می دانند. ولی واقعیت این است همان طور که اقتصاد کویت بر بنیاد درآمد های نفتی است جمعیت کار در آن کشور (البته جمعیتی که دارای حقوق سیاسی و اجتماعی اند) از لحاظ تعداد، قریب به تعداد نیروی انسانی در شرکت نفت یعنی پدیدآورندگان اصلی ثروت در کویت اند. یعنی شرکت نفت کویت خود به تنهایی تجلی کار جمعیتی عمده از جمعیت کویت است که حاکمیت آن کشور از آن برخوردار می شود. بنابراین قانون پیوستگی کاری و مالی حکومت با مردم در کویت کاملاً قابل مشاهده است.
به یاد بیاوریم تمامی کارکنان و ایرانیان شاغل در شرکت ملی نفت ایران که تا سال های اخیر در حدود و در ابعاد شرکت نفت کویت بوده است در مقابل جمعیت کارکن در کشور ایران ناچیز و در حد صفر به حساب آورده می شوند اما در نروژ تفاوت به گونه یی دیگر است. در این کشور توسعه یافته، حداقل تا سال های اخیر، درآمد ناشی از فروش نفت بخش اعظم درآمدهای دولت در این کشور نـبوده است و همیشه در حدود ۳۰ درصد منابع مالی دولت را تامین می کرده است. در واقع نروژ با وضعی مشابه وضع ما، فاصله فراوان داشته. می بینیم که تفاوت ریشه یی تر از آن است که با یک تصمیم ساده یعنی ایجاد صندوق ارزی آن طور که آقای ستاری فر سازوکار آن را پیشنهاد می کنند مساله ما حل شود.
بنا براین مساله، مساله، تناسب ها است و در این میان، کشور ما ایران و به دنبال آن چند کشور دیگر مثل عراق و الجزایر حائز شرایطی می شوند که استثنایی است. در این کشورها مجموعه یی کوچک از نیروی کار در شرکت نفت قریب به اتفاق منابع مالی حکومت را، که بر جمعیتی به نسبت بسیار کلان و بی نهایت زیاد البته به نسبت تولیدکنندگان نفت حکومت می کند، فراهم می سازد. چنین وضعی در دیگر کشورهای جهان نه در گذشته و نه حال پیشامد نکرده است. مزه این تجربه تلخ را اولین بار ما ایرانیان در جهان چشیده ایم و انقلاب سال ۵۷ اولین بازتاب تاریخی آن بود ولی تاسف اینجا است که هنوز امیدواریم بی آنکه دلیل ریشه یی چنین اتفاقی را به درستی بدانیم، می خواهیم فقط با سعی و خطا مساله یی بغرنج را حل کنیم.
بنا بر این شرط لازم بازگشت ما به وضعیتی پایدار و طبیعی زمانی اتفاق می افتد که حکومت در ایران درآمدش از ثمره نیروی کار و تمکن مردم، آن هم در ابعاد ملی حاصل شود، اما چگونه؟
در وضعیت امروز ایران برای رسیدن به این جایگاه باید قوه کلان و حیرت انگیز نفت به طور جداگانه و تفکیک شده در کنترل بی واسطه و مستقیم مردم درآید و خصوصی سازی واقعی هم همین است. آیا نمی توان شرکت ملی نفت ایران را مانند دیگر شرکت های عظیم در جهان و با سهامداری فردفرد ملت ایران یا در شکلی نزدیک به آن اداره کرد؟ برای بعضی از ما که به تقلید و کارهای سطحی از کار دیگران عادت کرده ایم، شاید این راه حل در نگاه اول غیرممکن باشد ولی باید توجه داشته باشیم راه حلی هم که عجالتاً در آن غوطه وریم منتهی به نتایج فاجعه بار اقتصادی و اجتماعی است.
تفاوت راه حلی که خود به آن معتقدم با راه حلی نظیر راه حل آقای ستاری فر در ممکن بودن و ممکن نبودن است. باید هوشیار بود. راه حلی دشوار ولی ممکن بـا راه حلی غیرممکن و بی فرجام تفاوت زیادی دارد. پرداختن صرف به تجربه دیگران یا پرداختن صرف به سعی و خطا روشی است که ممکن است در نهایت خساراتی عظیم به دنبال داشته باشد. اگر شانس آن را داشته باشم بحث مفصل در این زمینه را با کمک اندیشمندان علاقه مند ادامه خواهم داد.
درویش علی کولاییان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید