شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نوروز در فرهنگ و تاریخ ایران


نوروز در فرهنگ و تاریخ ایران
انسان، از نخستین سالهای زندگی اجتماعی، زمانی که از راه شکار و گردآوری خوراکهای گیاهی روزگار میگذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی، یعنی تکرار فصول شد. زمان یخ بندانها موسم شکوفه ها، هنگام جفت گیری پرندگان و چرندگان را از یکدیگر جدا کرد. نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت؛ فصل بندیها و تقویم دهقانی و زراعی را بوجود آورد. نخستین محاسبهی فصلها، بیگمان در همهی جامعهها، با گردش ماه که تغییر آن آسانتر دیده میشد، صورت گرفت. و بالاخره نارساییها و ناهماهنگیهایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت.
سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبوده، زمانی شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زمانی دیگر تابستان هفت ماه (از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردین) بوده، و سرانجام از زمانی نسبتا کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم گردیده است. گذشته از ایران، سال و ماه سغدیها، خوارزمیها، سیستانها در شرق و کاپادوکیها و ارمنیها در مغرب ایران، بدون کم و زیاد همان سال و ماه ایرانی است.
● آغاز سال
مردم شناسان را عقیده بر این است که محاسبهی آغاز سال، در میان قومها و گروههای کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحلهای از کاشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیینها در نخستین روزهای پاییز، یا زمستان و یا بهار میباشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید ولی «حمزه اصفهانی» در کتاب «سنی ملوک الارض و الا نبیاء» و «ابوریحان بیرونی» در «آثار الباقیه» گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزارهی هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطهی اعتدال ربیعی بود، و طالع سرطان بود.
● پیدایش جشن نوروز
در ادبیات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیینها، رسمها، فرهنگها و تمدنها به نخستین پادشاهان نسبت میدهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی بزرگ، منوچهری، عنصری، بیرونی، طبری، مسعودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطورهای آنان بیگمان ادبیات پیش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید میدانند، که تنها به چند نمونه و مورد [ از آنها ] اشاره میشود :
جهان انجمن شد بر تخت اوی از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروزروز
بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند
«محمد بن جریر طبری» نوروز را سرآغاز دادگری جمشید دانسته :
«... جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد میباشید تا هرچه در او داد و عدل باشد بنمایید، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشست روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند ...»
«ابوریحان بیرونی» پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز میداند :
«... چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب مینشینند و تاب میخورند ...»
به نوشته «گردیزی»، جمشید جشن نوروز را به شکرانهی این که خداوند «گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود» برگزار کرد و هم در این روز بود که «جمشید بر گوسالهای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد.»
و سرانجام «خیام» مینویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت :
«... سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقهی حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت [ آن را ] نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار میشده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب میکند، یادآور میشود که : «... آن روز را که روز تازهای بود جمشید عید گرفت؛ اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود ...»
گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشنها و آیینهایی را در آغاز بهار سراغ داریم.
در منطقهی لیدی و فری ژی، براساس اسطورههای کهن، به افتخار «سی بل»، الههی باروری و معروف به مادر خدایان، و الههی «آتیس» جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می­شد.
مورخان از برگزاری آن در زمان «اگُوست شاه» در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر میدهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مارس (۴ تا ۷ فروردین).
«صدرالدین عینی» دربارهی برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا (ازبکستان) مینویسد:
«... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت درآمدن تمام رستنیها، راست آمدن این عید، طبیعت انسان هم به حرکت میآید. از این جاست که تاجیکان میگویند : « حمل، همه چیز در عمل » در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشتهای غله، دانه و سر شدن (آغاز) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او میشود ...»
وی در جای دیگر میگوید : «... در بخارا نوروز را که عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت میکردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده، از وی فایده میبردند. از آیتهای قرآن هفت سلام نوشته به «غولونگ آب» که خوردن وی در نوروز از عادتهای ملی بیشتره بوده، تر کرده میخوردند ...»
ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاههای حکومتی و سازمانهای دولتی و غیر دولتی و در بین همهی قشرها و گروههای اجتماعی، بیگمان، از ویژگیهای ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکستها و دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پابرجا مانده، و افزون بر آن به جامعهها و فرهنگهای دیگر نیز راه یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعه و کشوری را با جشن و آیین چندین روزهای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد، سراغ نداریم.
● روزها یا ماه جشن نوروز
مدت برگزاری جشنهایی چون «مهرگان»، «یلدا»، «سده» و بسیاری دیگر، معمولا یک روز (یا یک شب) بیشتر نیست. ولی «جشن نوروز»، که دربارهاش اصطلاح «جشنها و آیینهای نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد.
ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه مینویسد :
«... چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند :
۱) ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند،
۲) ۵ روز دوم را به اشراف،
۳) ۵ روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی،
۴) ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان،
۵) ۵ روز پنجم را به تودهی مردم
۶) پنجهی ششم را به برزیگران.»
«کمپفر» در سفرنامهی خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانیها، تفریح و جشنهای نوروز در میدانهای عمومی تا سه هفته طول میکشید.
«درو ویل» نیز مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته مینویسد.
ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبهی آخر سال» آغاز و در «سیزده بدر» پایان میپذیرد.
رسمها و آیینهای نوروزی که از روزگاران کهن برگزاری آنها از نسلی به نسل بعد به ارث رسیده، به ناگزیر با دگرگونی شیوههای زندگی، تکنولوژیهای صنعتی و ماشینی، سازمانهای اداری، شغلها، قانونها، وسایل ارتباط جمعی جدید - چنان که خواهیم دید - بدون آنکه هویت خود را از دست بدهد، تحول یافته است. از آداب و رسمهای کهن پیش از نوروز، بایستی از «پنجه» (خمسهی مسترقه)، «چهارشنبه سوری» و «خانه تکانی» یاد کرد.
● پنجه (خمسهی مسترقه)
بنابر سالنمای کهن ایران، هر یک از دوازده ماه سال سی روز است و پنج روز باقی ماندهی سال را پنجه، پنجک، خمسه مسترقه، پیتک (در زبان و تقویم مازندرانی) یا بهیزک (در روزشمار زردشتیان) گویند.
ابوریحان دربارهی پنجه مینویسد :
«... هر یک از ماههای فارسی سی روز است و از آن جا که سال حقیقی سیصد و شصت و پنج روز است، پارسیان پنج روز دیگر سال را «پنجی» و «اندرگاه» گویند. سپس این نام تعریب شده و «اندرجاه» گفته شد و نیز این پنج روز دیگر را روزهای مسترقه نامند، زیرا که در شمار هیچ یک از ماهها حساب نمیشود ...»
این پنج روز را که همزمان با یکی از شش گهنبار است، جشن میگرفتند. مراسم پنجه تا سال ۱۳۰۴، که تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یک روز قرار داد، برگزار میشد.
برگزاری جشن خمسه در بین همهی قشرهای اجتماعی رواج داشت. به طوری که در ۱۳۱۱ هجری قمری مردی نیک اندیش در هزینه کردن درآمد موقوفهی خود، در استرک کاشان، سفارش میکند که :
«... بقیهی منافع وقف را هر ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک وضیع و شریف ذکور و اناث، صغیر و کبیر بالسویه برسانند.»
در گاهشماری تبری، که نوروز در مرداد ماه برگزار میشد، مراسم پنجه، در دورهی صفویه، همزمان با جشن و روز آب پاشان بود :
«... و حضرت اعلی شاهی ظل اللهی، به دستور ولایت بهشت آسای مازندران کامیاب دولت بودند، و چون فصل نشاط افزای بهاری سپری گشته، هوای آن دیار رو به گرمی نهاد، ارادهی تماشای جشن و سرور پنجه که معتاد مردم گیلان است از خاطر خطیر سر زد. رسم مردم گیلان است که در ایام خمسهی مسترقه هر سال که به حساب اهل تنجیم آن ملک، بعد از انقضای سه ماه بهار قرار دادهاند، و در میانهی اهل عجم روز آب پاشان است؛ بزرگ و کوچک و مذکر و مونث به کنار دریا آمده، پنج روز به سور و سرور میپردازند و همگی از لباس تکلیف عریان گشته، هر جماعت با اهل خود به آب درآمده، با یکدیگر آب بازی کرده، و بدین طرب و خرمی میگذرانند و الحق تماشای غریبی است ...»
● میر نوروزی
از جمله آیینهای این جشن پنج روزه، که در شمار روزهای سال و ماه و کار نبود، برای شوخی و سرگرمی، حاکم و امیری انتخاب میکردند که رفتار و دستورهایش خنده آور بود، و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می­کرد. ابوریحان از مردی کوسه یاد میکند که با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور، در نخستین روز بهار مردم را سرگرم میکرد و چیزی میگرفت. و هم اوست که حافظ به عنوان «میر نوروزی» دوران حکومتش را «بیش از پنج روز» نمیداند.
مسعودی در این باره مینویسد :
«... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و ایران کوسهای بر استر خود سوار شوَد (و این جز در عراق و دیار عجم رسم نیست و اهل شام و جزیره و مصر و یمن آن را ندانند)، و تا چند روز جوز و سیر و گوشت چاق و دیگر غذاهای گرم و نوشیدنیهای گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما را بیرون میکند و آب سرد بر او ریزد و احساس رنج نکند، و به فارسی بانگ زند : «گرما، گرما» و این هنگام عید عجمیان است که در اثنای آن طرب کنند و شاد باشند ...»
از برگزاری رسم میرنوروزی، تا ۷۳ سال پیش، آگاهی داریم؛ علامه محمد قزوینی در پژوهشی ارزشمند دربارهی میرنوروزی - که مانند همهی پژوهشهای آن علامهی فقید، ادبی و فرهنگی میباشد - شرحی آورده است، که خود میتواند پژوهش مردم نگاری باشد و دریغم آمد که به اشاره بسنده شود.
«... یکی از دوستان موثق نگارنده، از اطبای مشهور، که سابق در خراسان مقیم بودهاند، در جواب استفسار من از ایشان در این موضوع، مکتوب ذیل را به اینجانب مرقوم داشتهاند که عینا درج میشود : در بهار ۱۳۰۲ هجری شمسی برای معالجهی بیماری به بجنورد رفته بودم. از اول فروردین تا چهاردهم فروردین در آنجا بودم، در دهم فروردین دیدم جماعت کثیری، سواره و پیاده میگذرند، که یکی از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشیدی نشسته، چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. یک دسته هم پیاده به عنوان شاطر و فراش که بعضی چوبی در دست داشتند، در رکاب او یعنی پیشاپیش و در جنبین و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوبهای بلند در دست داشتند که بر سر هر چوبی سر حیوانی از قبیل گاو یا گوسفند بود، یعنی استخوان جمجمهی حیوانی، و این رمز از آن بود که امیر از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود میآورد. دنبال این جماعت، انبوه کثیری از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هیاهوی بسیار داشتند. تحقیق کردم، گفتند که در نوروز یک نفر امیر میشود، که تا سیزده عید، امیر و حکمفرمای شهر است، به اعیان و اعزه شهر حوالهی نقد و جنس میدهد، که همه کم یا زیاد تقدیم میکنند. به این طریق که مثلا حکمی مینویسد برای فلان متعین : «که شما باید صد هزار تومان تسلیم صندوق خانه کنید» البته مفهوم این است که صد تومان باید بدهید. البته این صد تومان را کم و زیاد میکردند، ولی در هر حال چیزی گفته میشد، غالب اعیان به رغبت و رضا چیزی میدادند. زیرا، جزو عادات عید نوروز به فال نیک میگرفتند. از جمله به ایلخانی هم مبلغی حواله میدادند که میپرداخت. بعد از تمام شدن سیزده عید دورهی امارت او به سر میآید، و گویا در یک خاندان این شغل ارثی بود.»
بیگمان امروز، کسانی را که در روزهای نخست فروردین، با لباسهای قرمزرنگ و صورت سیاه شده در کوچه و گذر و خیابان میبینیم که با دایره زدن و خواندن و رقصیدن مردم را سرگرم میکنند و پولی میگیرند، بازمانده­ی شوخیها و سرگرمیهای انتخاب «میر نوروزی» و «حاکم پنج روزه» است که تنها در روزهای جشن نوروزی دیده میشوند، نه در وقت و جشنی دیگر؛ و آنان خود در شعرهایی که میخوانند، میگویند :
«حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه»
● روزهای مردگان و پنجشنبهی آخر سال
یکی از آیینهای کهن پیش از نوروز یاد کردن از مردگان است که به این مناسبت به گورستان میروند و خوراک میبرند و به دیگران میدهند. زردشتیان معتقدند که : «روان و فروهر مردگان، هیچ گاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانهی خود برمیگردند.»
در روزهای پنجه، از جمله رسمها، تهیه کردن غذا، آیینی مذهبی بوده، ابوریحان مینویسد :
«... و گبرکان در این پنج روز خورش و شراب نهند، روانهای مردگان را همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد ...»
غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا فارس : «خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا میگذارند ...»
یکی از صورتهای برجا ماندهی این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن «پنجشنبهی آخر سال» است، به ویژه خانوادههایی که در طول سال عضوی را از دست دادهاند. رفتن به زیارتگاه ها و «زیارت اهل قبور»، در پنجشنبه - و نیز، روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز، خانوادهها خوراک (پلو خورش)، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان میگذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن میکنند. در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانوادههای عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی میکنند و در سر مزار جمع میشوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند.
● خانه تکانی
اصطلاح «خانه تکانی» را بیشتر در مورد شستن، تمیز کردن، نو خریدن، تعمیر کردن ابزارها، فرشها، لباسها، به مناسبت فرا رسیدن نوروز، به کار میبرند. در این خانه تکانی، که سه تا چهار هفته طول میکشد، بایستی تمامی ابزارها و وسیلههایی که در خانه است، جا به جا، تمیز، تعمیر و معاینه شده و دوباره به جای خود قرار گیرد. برخی از ابزارهای سنگین وزن، یا فرشها، تابلوها، پردهها و وسیلههای دیگر، فقط سالی یک بار، آن هم در خانه تکانی نوروزی، جا به جا و تمیز میشود. در برخی از شهرهای آذربایجان نخستین چهارشنبهی ماه اسفند (چهارشنبه موله) به شستن و تمیز کردن فرشهای خانه اختصاص دارد.
خانه تکانی امسال، در خانه تکانی شهر نیز سرایت کرد : مسول خدمات شهری شهرداری تهران در مصاحبهای گفت : از آن جا که ایرانیها براساس یک سنت حسنه همه ساله در واپسین روزهای سال اقدام به نظافت و پاکیزگی منازل خود میکنند، شهرداری تهران نیز برای دستیابی به شهری پاکیزه و تمیز همگام و همراه با مردم، نسبت به لکه گیری گذرگاهها و جمع آوری نخالهها و ضایعات شهری در مناطق بیست گانهی شهرداری تهران اقدام میکند.
● کاشتن سبزه
اسفندماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن «سبزهی عید» به صورت نمادین و شگون، از روزگاران کهن، در همهی خانهها و در بین همهی خانوادهها مرسوم است.
در ایران کهن، «... بیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا میشد، بر ستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله (گیاهی است از تیرهی مرکبان، که ساقهی آن به ۵۰ سانتی متر میرسد)، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزهها را میکندند و برای فرخندگی به هر سو میپراکندند ...»
و ابوریحان نقل میکند که :
«... این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند ...»
امروز، در همهی خانهها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرفهای کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانههایی چون گندم، عدس، ماش و ... میکارند. موقع سال تحویل و روی سفرهی «هفت سین» بایستی سبزه بگذارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس برای سبزههای نوروزی اختصاص دارد. این سبزهها را در خانوادهها تا روز سیزده نگه داشته، و در این روز زمانی که برای «سیزده بدر» از خانه بیرون میروند، در آب روان میاندازند.
● سفره هفت سین
رسم و باوری کهن است که همهی اعضای خانواده در موقع سال تحویل (لحظهی ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانهی خود در کنار سفرهی هفت سین گرد آیند. در سفرهی سفید رنگ هفت سین، از جمله، هفت روییدنی خوراکی است که با حرف «س» آغاز میشود، و نماد و شگونی بر فراوانی روییدنیها و فراوردههای کشاورزی است - چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو و مانند اینها - میگذارند. افزون بر آن آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغی روی آینه، ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی (مسلمانان قرآن و زردشتیان اوستا و ...) نیز زینت بخش سفرهی هفت سین است. این سفره در بیشتر خانهها تا روز سیزده گسترده است.
در برخی از نوشتهها از سفرهی هفت شین (هفت روییدنی که با حرف شین آغاز میشود) سخن رفته و آن را رسمی کهنتر دانستهاند. در ریشه یابی واژهی هفت سین نظرهای دیگری چون هفت چین (هفت روییدنی از کشتزار چیده شده) و هفت سینی از فرآوردههای کشاورزی نیز بیان شده است. پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتابهای تاریخی و ادبی کهن اشارهای به هفت سین نشده و از دورهی قاجاریه است که دربارهی باورها و رفتارها و رسمهای عامیانهی مردم تحقیق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمیدانیم که آیا پیش از «قاآنی» هم شاعری هفت سین را در شعر خود آورده است ؟
سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز گو نباشد هفت سین رندان دُرد آشام را
«میرزاده عشقی» نیز در «نوروزی نامه» در اسلامبول در مسمطی برای آگاهی مردم آن دیار سروده :
همه ایرانیان نوروز را از یاد بود کی
بپا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری
بساط هفت سین چینند و بنشینند دور وی
● پوشیدن لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیینهای نوروزی، رسمی همگانی است. تهیهی لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغول میدارد. در جامعهی سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیهی لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان - رسمی در حد الزام بود. خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. ابوریحان بیرونی مینویسد :
«... رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی میدهند ...»
مورخان و شاعران از خلعت بخشیدنهای نوروزی فراوان یاد کردهاند. و برای این باور است که در وقف نامهی «حاجی شفیع ابریشمی زنجانی» آمده است :
«... هر سال شبهای عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود ...»
سفرنامه نویسان دورهی صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشنهای نوروزی، از لباسهای فاخر مردم فراوان یاد کردهاند. خرید لباس نو و برخی وسیلههای فرسودهای که به مناسبت نوروز نیاز به «نو» ساختن دارد، رقم عمدهی هزینههای فصلی - و گاه سالانه - خانوادهها را تشکیل میدهد. بسیاری از خانوادهها که در سوگ یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیدهاند، به مناسبت نوروز، به ویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، میکوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پیراهن - در هنگام سال تحویل، نو بپوشند.
در گذشته که فروشگاهها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاطها سفارش میدادند، نوبتهای دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواریهای خانوادهها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانوادهها، محلهها، مدرسهها و سازمانهای نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آنکه برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
این باور کهن را در نوشتهها، توصیهها و توصیفهای نوروزی، همواره میبینیم که : « از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم، که شگون شادمانی و آرامش است.»
● خوراکهای نوروزی
در کتابها و سندهای تاریخی و ادبی کهن، به ندرت از خوراکیهایی که ویژهی جشن نوروز (یا جشنهای دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از «خوردنی»ها را، شاید، پیش پا افتاده، نا زیبا و یا بدیهی میدانستند. در کتابهای قرن چهارم به بعد، شرح و وصفهای دقیق، به شعر و نثر، دربارهی نوروز و مهرگان و جشنها و آیینهای دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراکهای جشنها، نه در دستگاه پادشاهان و امیران و نه در خانههای عامهی مردم، سخنی نرفته است.
در مقالهها و پژوهشهایی که در این هفتاد و پنج سالهی اخیر دربارهی نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنیهای سفرهی هفت سین، گاه از غذاهای ویژهی شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانوادههای سنتی شهرها و منطقههای مختلف یاد شده است. خوراکیهایی که با ویژگیهای اقلیمی و نوع فرآوردههای هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیابترین غذای منطقه بود؛ و همهی قشرهای اجتماعی - فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشاده دستی کنند و به گفتهی ابوریحان :
«... این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل میسازد ...»
امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. «پلو» در شهرهای مرکزی و کویری ایران (میتوان گفت غیر از گیلان و مازندران در همهی شهرهای ایران) تا چندی پیش غذای جشنها، غذای مهمانی و نشانهی رفاه و ثروتمندی بود. و این «بهترین» غذا، خوراک خاص همهی مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود. اگر نیک مردی در صد و پنج سال پیش در استرک کاشان، ملکی را وقف میکند که از درآمد آن «همه ساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبیر، بالسویه برسانند»، بیگمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرهی هیچکس بی «پلو» نباشد.
با پیدایش و گسترش رسانههای گروهی صنعتی امروز چون روزنامهها، رادیو و تلویزیون، و وجود برنامههای گونه گون در معرفی جشنها و آیینهای کهن، نوعی یکنواختی در فراهم آوردن وسیلهها و برگزاری مراسم، در همه­ی شهرها و استانها به وجود آمده است. بیگمان تبلیغات موسسههای تولید کنندهی کالاها نیز عاملی موثر در این یکنواختیهاست.
● دید و بازدید نوروزی، یا عید دیدنی
از جمله آیینهای نوروزی، دید و بازدید، یا «عید دیدنی» است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل، طایفه و شخصیتهای علمی و اجتماعی و منزلتی میروند. در بسیاری از این عید دیدنیها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتابهای تاریخی و ادبی، تنها از عید دیدنیهای رسمی دربارها و امیران و رییسان خبر میدهند. رسمی که هنوز هم خبرگزاریها و رسانهها، به آن بسنده میکنند. «دیدن»های نوروزی که ناگزیر «بازدید»ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین، که تعطیل رسمی است، و گاه تا سیزده فروردین (و میگویند تا آخر فروردین) بین خویشاوندان و دوستان و آشنایان دور و نزدیک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهی خانوادهها، در کوی و محله - به ویژه در شهرهای کوچک - هنوز از میان نرفته است. این دید و بازدیدها، تا پاسی از شب گذشته، به ویژه برای کسانی که نمیتوانند کار روزانه را تعطیل کنند، ادامه دارد.
تا زمانی که «مسافرتهای نوروزی» رسم نشده بود، در شهرها و محلههایی که آشناییهای شغلی و همسایگی و «روابط چهره به چهره» جایی داشت، دید و بازدیدهای نوروزی، وظیفهای بیش و کم الزامی به شمار می­رفت. و چه بسا آشنایانی بودند - و هستند - که فقط سالی یک بار، آن هم در دید و بازدیدهای نوروزی، به خانهی یکدیگر میروند. به یاد دارم که در کرمان، در بین زردشتیان، هنگامی که کسی از دوست و آشنایش گله می­کرد که چرا بدیدنش نمیآید، این جمله میگفت : «اگر با هم قهر هم بودیم، دست کم سالی یک بار به خانهی هم میآمدیم» و چه بسیار کدورتها و رنجشهای خانوادگی و خویشاوندی که به یُمن دید و بازدیدهای نوروزی برطرف شده و میشود.
گسترش شهرها، ازدیاد جمعیت، پراکندگی خانوادههای سنتی، محدودیتهای شغلی و نیز فرهنگ آپارتمان نشینی، از عاملهایی است که دید و بازدیدهای نوروزی را کاهش داد. و بر اثر این دشواریها و محدودیتهای زمانی، بسیاری از خانوادههایی هم که به مسافرت نمیروند، برای دید و بازدیدهای نوروزی، از پیش زمانی را معین میکنند.
کتاب «تذکره صفویه کرمان» که گزارشی از رویدادهای سالهای ۱۰۶۳ تا ۱۱۰۴ است، «شرح وقایع» هر سال را، با این که محاسبهی ماه و سال بر اساس تقویم قمری است، از برگزاری جشنها، رسمها، و آیینهای نوروزی، در دستگاه حکومتی آغاز میکند، از جمله :
«... حاکم و وزیر و آصف حمیده سیر، در نوروز آن سال (۱۰۸۰ قمری) که مصادف با ۱۵ شوال بود، در باغ نظر به عیش و خرمی گذرانده، علما و صلحا وشعرا را به صلات گرانمایه خرسند گردانید (...) و دستار خواهان گسترده، اقسام طعام نزد خاص و عام کشید. روز دیگر به دیدن اعزه ولایت رفته، دو سه روز هم چنین دیدن مردم مینمودند، و بعد از آن هر روزه به ازاء ضیافت نوروزی، هنگامهی تیر اندازی گرم بود ...»
تماشای «جنگ گاو و قوچ» نیز در این دوره از آیینهای نوروزی بود :
«... روز نوروز سال ۱۱۰۱ که در ۷ جمادی الثانی واقع بود، طرف عصر وزیر به اتفاق (...) در صحرای موًیدی (در قسمت شمال شهر فعلی کرمان) جنگ گاو و قوچ طرح انداخته، بعد از آن اسب دوانی کرده، از حضور دوستان جنانی خرمی، و به مقتضای وقت کامرانی مینمودند ...»
● نوروز اول
در دید و بازدیدهای نوروزی رسم است که نخست به خانهی کسانی بروند که «نوروز اول» درگذشت عضوی از آن خانواده است. خانوادههای سوگوار افزون بر سومین، هفتمین و چهلمین روز، که بیشتر در مسجد برگزار می­شود، نخستین نوروز که ممکن است بیش از یازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در خانه مینشینند. و در این روز است که خانوادههای خویشاوند لباس سیاه را از تن سوگواران در میآورند. جلسههای «نوروز اول» که جنبهی نمادین دارد، در عین حال از فضای دید و بازدیدهای نوروزی برخوردار است. و دیدارکنندگان، در نوروز اول، به خانوادهی سوگوار تسلیت نمیگویند، بلکه برای آنان «آرزوی شادمانی» میکنند، تا در آغاز سال نو فال بد نزنند. رسم نوروز اول بیشتر در شهرهایی برگزار میشود که آخرین روز اسفند را به عنوان یادبود درگذشتگان سال سوگواری نکنند.
● هدیه نوروزی، یا عیدی
هدیه و «عیدی» دادن به مناسبت نوروز رسمی کهن است، کتابهای تاریخی از پیشکشها و بخششهای نوروزی - پیش از اسلام و بعد از اسلام - خبر میدهند، از رعیت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزیران، دبیران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ویژه کودکان.
رسم هدیه دادن نوروزی را، ابوریحان بیرونی از گفته آذرباد، موبد بغداد چنین آورده :
«... نیشکر در ایران، روز نوروز یافت شد، پیش از آن کسی آن را نمیشناخت. جمشید روزی نی ای دید که از آن کمی به بیرون تراوش کرده، چون دید شیرین است، امر کرد این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند. و مردم از راه تبریک به یکدیگر شکر هدیه کردند، و در مهرگان نیز تکرار کردند، و هدیه دادن رسم شد ...»
پیشکشی رعیت (تاجر، صنعتگر، کشاورز) و حاکمان ولایت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشی از باج و خراج و مالیات سالانه بود که - گفته یا نگفته - به آن متعهد بودند. و خزانهی کشور از آن آبادان بود. ابوریحان بیرونی مینویسد :
«... پادشاهان ساسانی آنچه را که پنج روز عید (به ترتیب؛ اعیان، دهقانان، سپاهیان، خاصان و خادمان) هدیه آورده بودند، روز ششم امر به احضار میکرد و هرچه قابل خزانه بود نگه میداشت، و آنچه میخواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتند میبخشید ...»
«کمپر»، سیاح دورهی صفوی، از هدیههای حاکمان و ثروتمندان محلی، که برای «شاه سلیمان» میآوردند، به عنوان «سومین رقم بودجه دربار» یاد میکند. «تاورنیه» هدیهی یکی از حاکمان را به پادشاه «ده هزار اشرافی» ذکر کرده، و «شاردن» هدیههای به پادشاه را حدود ۲ میلیون فرانک تخمین میزند. «درو ویل» مینویسد :
«... این هدیههای نوروزی علاوه بر طلا، جواهر و سکههای زر، عبارت از اسبهای اصیل، جنگ افزار، پارچههای گران بها و شالهای کشمیر و پوستهای ممتاز و قند و قهوه و چای و مربا است ...»
در کتابهای تاریخی و ادبی، بیش از همه از هدیهی پادشاهان به شاعران سخن رفته، هدیهای که، بنا بر رسم، برای سرودن قصیدهها و مدیحههای نوروزی داده میشد. هدیه به شاعران در جشن نوروز که انگیزه و وسیله­ای برای سرودن شعر و مدیحه بود، در واقع نوعی حقوق ماهانه و سالانهی شاعر به شمار میرفت. از جمله بیهقی مینویسد :
«... روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادی الاخری، امیر «سلطان مسعود» به جشن نوروز به نشست، و هدیهها بسیار آورده بودند، و تکلیف بسیار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در این روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتی نیفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نیز فرمود، و مسعودی شاعر را شفاعت کردند، سیصد دینار فرمود ...»
این بخششها گاه به اندازهای بود که میتوانست شاعری را توانگر سازد :
«... گویند روز نوروزی، جهت «خالدبن برمک وزیر»، کاسهها از زر و نقره هدیه آورده بودند. یکی از شاعران عرب در این باره شعری سرود و به این موضوع اشاره کرد. خالد هرچه در آن مجلس اوانی زر و نقره بود به آن شاعر بخشید. چون اعتبار کردند، مالی عظیم بود و شاعر از آن توانگر شد ...»
رسم و ضابطهی پیشکشهای سنگین بها به پادشاهان و حاکمان تا دورهی مشروطیت رایج بود. برقراری مالیاتها و الزام به پرداختهای منظم و حساب شده، پیشکشهای باج و خراج گونه را به مقدار زیادی از اعتبار انداخت. ولی دادن عیدی و هدیه به ویژه از طرف مقام بالاتر (منزلتی، اقتصادی و سنی) از رسمها و آیینهای دیرین فرهنگ ماست. امروز رسم عیدی دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محیط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عین حال نوعی جبران زحمت و انتظار خدمت است. عیدیهای امروز بیشتر به صورت نقد و اسکناس نو است. بانکها پیش بینی تهیهی «اسکناس نو» کرده، و در اختیار مشتریان میگذارند. در جامعهی کشاورزی، روستایی و عشایری، در گذشتهای نه چندان دور، پیشکشهای نوروزی فرآوردههای محلی بود و بخششها، کالا و فرآوردهی غیر محلی.
هدیه دادنها، که به مناسبتهایی، چون عید، موفقیت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخی شهرها، به ویژه جامعهی عشیرهای رسم است که برای خانواده متوفا غذا، گوسفند، برنج و ... میبرند) و .. است، به ویژه در خانوادههای سنتی، دارای اهمیت و مفهومی در خور توجه است (که خود پژوهش و گفتاری جداگانه میطلبد). هرچند که چند سالی است واژهی فرانسوی «کادو» برای هدیههایی چون «ره آورد»(سوغات)، چشم روشنی، مبارک باد، جای خالی پا و ... به کار میرود، ولی اهمیت، کیفیت و کمیت هریک متمایز است. البته این باور وجود دارد که گرفتن عیدی از دست کسان مورد احترام (از نظر سنی، منزلتی، خویشاوندی، علمی، نسبی و ...) تبرک، دارای شگون و «دست لاف» است.
● کارت تبریک عید
تبریک گفتن عید و جشن نوروز، در نامههایی که از شهری به شهر دیگر فرستاده میشد، رسمی کهن است. در برخی از منشآت و کتابهای ترسل و نامه نگاری نمونههایی آمده است، ولی با رواج چاپ، فرستادن «کارت تبریک عید»[(نامهی شادباش)] که با مضمونها و رنگهای گونه گون تهیه و در دسترس قرار گرفته، وارد فرهنگ ما شده است. با کم شدن دید و بازدیدها - به علتهایی که در پیش یاد شد - فرستادن کارت تبریک رونق بیشتری یافته است.
● چهاردهم فروردین
در واقع آغاز کار و فعالیتهای «سال نو» از چهاردهم فروردین است. دبستانها، دبیرستانها و دانشگاهها از این روز آغاز میشوند. مسافرت رفتن پیش از سیزده را باور عامیانه نحس میداند. کوچ بسیاری از عشایر از چهاردهم فروردین است. تقسیم آب کشاورزی، در برخی از روستاها و بسیاری از فعالیتهای دیگر، از چهاردهم فروردین شکل میگیرد.
● باورهای عامیانه
رفتارها و گفتارهای هنگام سال تحویل و روز نوروز، به باور عامیانه، میتواند اثری خوب یا بد برای تمام روزهای سال داشته باشد. برخی از این باورها را در کتابهای تاریخی نیز مییابیم، و بسیاری دیگر باورهای شفاهی است، و در شمار فولکلور جامعه است که در خانوادهها به ارث رسیده است :
▪ کسی که در هنگام سال تحویل و روز نوروز لباس نو بپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.
▪ موقع سال تحویل از اندوه و غم فرار کنید، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.
▪ روز نوروز دوا نخورید بد یُمن است.
▪ هر کس در بامداد نوروز، پیش از آنکه سخن گوید، شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند، در همهی سال از بلاها سالم خواهد ماند.
▪ هر کس بامداد نوروز، پیش از آنکه سخن گوید، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا یاید.
▪ کسانی که مردهاند، سالی یکبار، هنگام نوروز، «فروهر» آنها به خانه بر میگردد. پس باید خانه را تمیز، چراغ را روشن و با سوزاندن کندر و عود بوی خوش کرد.
▪ کسی که روز نوروز گریه کند، تا پایان سال اندوه او را رها نمیکند.
▪ روز نوروز باید یک نفر «خوش قدم» اول وارد خانه شود، زنان خوش قدم نیستند.
▪ اگر قصد مسافرت دارید پیش از سیزده سفر نکنید. روز چهاردهم سفر کردن خیر است.
▪ روز سیزده کار کردن نحس است.
برگرفته از مقالهای تحقیقی از دکتر محمود روح الامینی، رییس انستیتو پاستور ایران دربارهی جایگاه تاریخی نوروز در فرهنگ و باور ایرانیان که توسط خبرگزاری مهر به نقل از فرهنگسرا منتشر شده است
دکتر محمود روح الامینی
http://www.aariaboom.com/content/view/۸۳۰/۲۹/
سمه سیب


همچنین مشاهده کنید