پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

جنبش های اسلامی معاصر در ایران و مصر ؛ اشتراکات و افتراقات


جنبش های اسلامی معاصر در ایران و مصر ؛ اشتراکات و افتراقات
دو کشور مصر و ایران مشترکات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی با یکدیگر دارند. این مشترکات صرفا به وجود روابط تاریخی، فرهنگی و تمدنی در دوره پیش از اسلام و داد و ستدهای فرهنگی در قرون اولیه و میانی پس از اسلام محدود نمی شود. آن سوابق فرهنگی، تاریخی و دینی به علاوه عواملی نظیر موقعیت های ژئوپلیتیک و جایگاه ویژه ای که این دو کشور در جهان اسلام دارند، مشابهت های فراوانی را در مسیر تحولات اجتماعی و فکری سیاسی این دو جامعه در قرن اخیر رقم زده است.
اهمیت و موقعیت ویژه جغرافیای سیاسی ایران و مصر موجب شده است تا این دو کشور روند مواجهه تقریبا مشابهی را با فرهنگ و مدنیت غرب تجربه کنند. هر دو تقریبا در یک زمان و از طریق مواجهه نظامی و شکست و اشغال سرزمینی (مصر با اشغال از سوی ناپلئون در سال ۱۷۹۸ و ایران با شکست در جنگ های ایران و روس در سال ۱۸۱۳) با اروپا آشنا شده اند. دو جامعه برای نوسازی و جبران انحطاط و عقب ماندگی تلاش های تقریبا یکسان و همزمانی را تجربه کرده اند، هر دو جامعه شاهد ظهور و نقش آفرینی جریان های فکری و تحولات گفتمانی مشابهی در این دوره بوده اند و در نتیجه راه حل های مشابهی برای رهایی از عقب ماندگی و نیل به پیشرفت و دستیابی به قدرت و عظمت در هر دو جامعه مطرح شده است. روابط و داد و ستدهای فکری سیاسی در مقاطع مختلف این دوره میان دو کشور این مشابهت ها را تشدید کرده است. مشابهت و همگونی تحولات این دو کشور در سطح اندیشه دینی و سیاسی چنان است که به راحتی می توان جریان ها و شخصیت های فکری و سیاسی متناظری را در آنها نشان کرد. اشغال مصر به وسیله ناپلئون در سال ۱۷۹۷ میلادی اولین مواجهه مستقیم مصر با اروپا در دوره جدید است که سرآغاز بیداری در این کشور محسوب می شود. ایران نیز با یکی دو دهه تاخیر در جریان جنگ با روسیه تزاری و تحمل شکست های سهمگین و از دست دادن بخش وسیعی از خاک خود اولین مواجهه با اروپا را در سطحی گسترده تجربه می کند.
در سال ۱۸۰۵ میلادی با بیرون رفتن فرانسه از مصر، محمدعلی پاشا زمام امور را در این کشور در دست می گیرد و تلاش همه جانبه ای را برای اصلاح و نوسازی و نجات مصر از انحطاط و عقب ماندگی آغاز می کند. در ایران نیز عباس میرزا ولیعهد خوشفکر و دلسوز قاجار پس از شکست ایران از مصر و درک ضعف و ناتوانی کشور به سرعت دست به نوسازی و اصلاح در امور دیوانی و نظامی کشور می زند و برای کسب علم و دانش جدید همچون محمدعلی پاشا دانشجو به اروپا اعزام می کند. پس از او نیز کسانی همچون امیر کبیر و قائم مقام فراهانی تلاش های او را پی می گیرند. در مصر نهضت ترجمه توسط کسانی همچون شیخ رفاعه طهطاوی آغاز می شود. در ایران نیز حرکتی مشابه آغاز می شود به طوری که حتی اولین کتاب های ترجمه شده بعضا یکسان هستند. با این تفاوت که تلاش برای اصلاح و نوسازی در مصر به علت وجود اراده در سطح عالی قدرت یعنی محمدعلی پاشا سازمان یافته تر و در نتیجه هدفمندتر و پیگیرانه تر بود.
در دهه های میانی قرن نوزدهم با مشاهده تلاش های دولت های اروپایی در استعمار و استثمار و غارت منابع، دخالت آشکار علیه قیام ملی عرابی پاشا به نفع استبداد حاکم، حضور نظامی مستقیم و اشغال خاک این کشور، غارت منابع کسب امتیازات اقتصادی و در نتیجه آشکارتر شدن چهره استعمار فرانسه و انگلیس آن خوش باوری اولیه نسبت به اروپا و نیات دولت های قدرتمند غربی رنگ می بازد. در ایران نیز در همین دوره نفوذ و دخالت گسترده دولت های اروپایی در دربار قاجار، به شکست کشاندن تلاش های بزرگانی نظیر امیرکبیر و قائم مقام فراهانی، رقابت آنها در کسب امتیازات اقتصادی چشمگیر و غارت ثروت کشور آن ساده نگری های اولیه به تدریج رنگ می بازد و موج عظیم اعتراض ها در صورت وقایعی چون حادثه رژی خود را آشکار می سازد. روشنگری ها و آگاهی بخشی های پرچمدار نهضت بیداری اسلامی در دوران معاصر یعنی سیدجمال الدین اسدآبادی بیشترین تاثیر را در دو کشور ایران و مصر برجای گذارده است. اندیشه های او در ایران زمینه های انقلاب مشروطه را فراهم می آورد و در مصر به قیام عرابی پاشا می انجامد. سران نهضت مشروطه همچون نائینی و سید طباطبایی و... آشکارا تحت تاثیر افکار او بودند و در مصر متفکرانی همچون محمد عبده، کواکبی و... در مکتب او پرورش یافتند. در ایران حرکت اعتدالی اصلاحی دینی که بزرگانی همچون آخوند خراسانی و نائینی پایه گذار آن بودند پس از یک دوره فروغ و شکوفایی و پس از ناکامی مشروطه تضعیف می شود و با ظهور دیکتاتوری رضاشاه به محاق می رود و در مصر اندیشه های اصلاحی اعتدالی محمد عبده پس از وی و با نقش آفرینی موثر انگلستان به نفع تفکر سکولار و استبداد داخلی به تدریج رنگ می بازد و با سقوط دولت عثمانی به نفع جریان های ناسیونالیسم عربی عرصه سیاسی - اجتماعی را ترک می کند.
در ایران در میان دو جنگ جهانی و از زمان حاکمیت رضاخان جریان های مارکسیستی به تدریج فضای روشنفکری را در دست گرفته و نیروهای پویای اجتماعی را جذب خود می کنند و با سقوط رضاخان پس از جنگ جهانی دوم در کنار جریان ملی گرا، جریان های مسلط فکری سیاسی را تشکیل می دهند. در مصر نیز در این دوره یعنی در فاصله میان دو جنگ جهانی و پس از آن با رشد و رونق تفکرات ناسیونالیستی و مارکسیستی مواجه هستیم. در ایران پس از جنگ جهانی دوم جنبش های فکری و اجتماعی دینی به تدریج آغاز شده و از نیمه دوم دهه ۵۰ به نیروی قابل توجهی تبدیل شده و در واکنش به غارت منابع و ثروت ملی و فروپاشی بنیان های فرهنگی - مذهبی که دستاورد مستقیم استبداد خشن داخلی و استعمار اروپایی - آمریکایی حامی آن به سمت رادیکالیزه شدن پیش می رود.
در مصر نیز حرکت اخوان المسلمین به رهبری مرحوم حسن البناء پایه گذار جنبش نوین اسلامی مصر در همین دوره و با زمینه های کاملامشابه و البته با برخورداری بیشتر از فضای پوپولیستی بیشترشکل می گیرد و در دهه ۵۰ میلادی به دست مرحوم سیدقطب و در تضاد با جنبش ناسیونالیستی، سوسیالیستی عربی به رهبری ناصر به شدت رادیکالیزه می شود. در تمامی این دوره ها از آغاز دوره اصلاح در زمان عباس میرزا و محمدعلی پاشا گرفته تا دوران مشروطه در ایران در آغاز قرن بیستم تا دهه های میانی این قرن یعنی ظهور جنبش های رادیکال دینی ارتباط و داد و ستد فکری میان دو جامعه به صورت رفت و آمد افراد و البته بیشتر از سوی ایرانیان و انتقال آرا و افکار متفکران دینی از طریق ترجمه آثار ایشان و باز بیشتر از سوی ایرانیان در همگونی فضاهای گفتمانی و شکل گیری جریان های فکری سیاسی مشابه موثر بوده است. در کنار این تشابهات باید به وجود اختلافات و افتراقات میان جریان های فکری دو کشور به ویژه در دو بخش ناسیونالیستی و اسلامی تاکید کرد.
ناسیونالیسم در مصر بخشی از جنبش ناسیونالیسم عربی است که در آغاز قرن نوزدهم برخوردار ازمایه های دینی و بدون هیچ گونه مرزبندی خاص با اندیشه اسلامی پدید آمده و به تدریج تحت تاثیر تفکرات سکولار متفکران مسیحی منادی ناسیونالیسم عربی و نیز حمایت های فرهنگی - سیاسی اروپا هویتی مستقل از گرایشات اسلامی یافته و بعضا تمایلات ضد اسلامی از خود بروز می دهد. در حالی که در ناسیونالیسم ایرانی به رغم مرزبندی با تفکرات دینی به استثنای برخی مجموعه های کاملاحاشیه ای به چنین افراطی گرفتار نمی شود.
جریان اسلامی در مصر به علت ماهیت سنی و تحت تاثیر گرایشات سلفی گری و وهابیت که به تدریج در آرای متفکران دینی در دهه های میانی قرن بیستم پررنگ تر می شود، صبغه به مراتب رادیکال تری دارد و همین عامل موجب بروز اشکال حادی از بنیادگرایی دینی در مصر است در حالی که جنبش احیای دینی در ایران علی رغم داد و ستدهایی که با مصر دارد، به علت حاکمیت تفکر شیعی و تحفظ شدید مذهبی شیعی در برابر افکار ابن تیمیه و محمدعبدالوهاب، در مقایسه با جریان رادیکال اسلامی مصر از اعتدال بیشتری برخوردار است. این اختلاف را می توان از مقایسه آرای نمایندگان جریان اسلام ایدئولوژیک و سیاسی دو کشور از جمله مقایسه آرای سید قطب با دکتر شریعتی و طالقانی به وضوح دریافت.
نویسنده: محسن - آرمین
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید