جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فرسودگی شغلی


فرسودگی شغلی
قصه ها توانم ساخت از انسانی که تویی
غم نان اگر بگذارد... «الف - بامداد»
در جهانی زندگی می کنیم که به قول اروین یالوم، روانپزشک شهیر فاقد الگو یا مدل است (worlb unpatterneb). ساختار و سازمان و ماهیت آشکار و قوام یافته و یکپارچه ای ندارد. خودمان- به تنهایی- مجبوریم که به این دنیای از هم گسیخته و سازمان نایافته، ساختار ببخشیم، رویدادها و حوادث و اتفاقات احتمالی آینده را در یک الگوی ذهنی جمع کنیم و بدانها انسجام ببخشیم. در این میان کار یا به عبارت بهتر «پول» در کنار تمام مزایایی که دارد، مهمترین فایده اش «اضطراب زدا» بودن آن است; چرا که آینده نامعلوم را تا حدی معلوم و پیش بینی پذیر می کند. اضطراب اساسا به دلیل «ابهام در آینده» رخ می دهد و پول با زایل کردن این ابهام، تسکین بخش اضطراب است. اما گاها برای کسب همین پول تن به ساعات کاری زیاد می دهیم، عملی که در نهایت به فرسودگی جسمی و ذهنی ما منجر می شود. فرسودگی شغلی، (durnout jop) مفهومی بود که برای اولین بار در سال ۱۹۷۰ میلا دی در آمریکا مطرح شد و پس از آن از همه جای جهان- از جمله ایران- تحقیقاتی در این زمینه شروع شد. امید است که در این جستار کوتاه به کند و کاو این سندرم توانکاه- در حد توان- بپردازیم.
● تعریف فرسودگی شغلی
هر چند استفاده از واژه فرسودگی روانی یا فرسودگی شغلی به صورت گسترده از دهه ۷۰ میلا دی رواج یافت اما همین واژه را می توان در رمانی از گرینی مشاهده کرد. وی در این داستان به بررسی زندگی معماری می پردازد که در اثر خستگی روانی و احساس یاس و ناامیدی، شغلش را ترک گفته و به جنگل های آفریقا پناه می برد (ما سلا چ ۲۰۰۱ به نقل از دکتر ده بزرگی)
بنابراین نشانگان (سندرم) فرسودگی شغلی یک حالت از پا افتادگی بدنی، هیجانی است که از فشارهای هیجانی پی در پی ناشی می شود و با درگیری شدید با دیگران برای دوره های دراز مدت همراه است. در هنگام فرسودگی شغلی فرد مبتلا به ویژه ۳ علا مت مهم را نشان می دهد: افسردگی، خستگی، یاس. در حالت شدید این وضع فرد حتی ممکن است به فکر خودکشی یا دست کم تغییر دادن شغل خود برآید چرا که دایما با این واقعیت که کارش ثمر بخش نیست مواجه می شود; مثل پزشکی که دایما شاهد مرگ بیماران خود است روانشناسی که با عود مکرر بیماری در مراجعان خود رو به روست، معلمی که نمرات دانشآموزانش را، دلچسب نمی بیند و...
● ابعاد فرسودگی شغلی
با توجه به پیشرفت های روزافزون و پیاپی در مدل های تئوری و مطالعات گوناگون تجربی، دانش تحقیق در مورد فرسودگی شغلی هنوز کامل نشده است. ولی آنچه از پژوهش ها به دست آمده، مفهومی از فرسودگی شغلی به عنوان «علایم روان شناختی در پاسخ به عوامل بین فردی و پایدار تنش زای محیط کار» تلقی می شود. دکتر ده بزرگی ابعاد اصلی فرسودگی روانی ناشی از کار را موارد زیر می داند:
۱) خستگی عاطفی:
خستگی عاطفی بعد اصلی در فرسودگی شغلی است که حضور آشکار تری در این معضل پیچیده دارد. زمانی که افراد فرسودگی شغلی را در ارتباط با خود یا دیگران توضیح می دهند منظور آنان، بیشتر عامل خستگی است.
خستگی بیشترین مورد گزارش شده در پژوهش ها و نیز بیشترین مورد تجزیه شده توسط اشخاص مورد ارزیابی است.
هویت مهم عامل خستگی در فرسودگی شغلی، سبب شده که برخی بر این عقیده شوند که دو جنبه دیگر - که در زیر اشاره می شود - عوامل فرعی و غیرضروری تلقی شوند. هر چند خستگی، تنش های ناشی از فرسودگی شغلی را منعکس می نماید اما قادر نیست تا موارد انتقاد برانگیز رابطه افراد با کارشان را بیان کند. خستگی عاطفی چیزی نیست که به آسانی آزمایش شود بلکه در احساس و عملکرد فرد به عنوان علامتی برای مقابله با کار بیش از حد، دیرتر خود را نشان می دهد و همین امر سبب می شود تا در خدمات عمومی و بهداشتی، توانایی فرد در ارایه خدمات کاهش یابد.
نکته ای که ذکر آن در اینجا کاملا ضروری احساس می شود این است که خستگی عاطفی ناشی از فرسودگی شغلی را نباید با «نشانگان خستگی مزمن یا ضعف اعصاب» (neurasthenia) اشتباه بگیریم. خستگی مزمن یا ضعف اعصاب لزوما با فرسودگی شغلی همراه نیست و نشانگانی است که هنوز علت دقیق آن مشخص نشده و با برخی از علایم زیر شناخته می شود:
الف) شکایات مداوم و ناراحت کننده از احساس فرسودگی پس از تلاش مختصر ذهنی یا جسمی
ب) گیجی
ج) احساس درد و ناراحتی عضلانی
د) سردردهای تنشی (نه سردردهای میگرنی)
و) اختلا ل خواب
هـ) تحریک پذیری و...
۲) مسخ شخصیتی و بدبینی:
عاملی است که با نادیده گرفتن توانایی های فرد در ارائه خدمات شغلی، باعث ایجاد فاصله میان فرد و گیرنده های این خدمات می شود. خارج از محل کار، افراد با گسترش بی تفاوتی، بی علاقگی یا بدبینی، نسبت به کارشان حالتی سرد پیدا کرده و کم کم از آن فاصله می گیرند. در نتیجه ناامیدی افزایش می یابد و فرد نسبت به کارش فاصله می گیرد و ارتباطش با شغل خود را کاهش می دهد. «سردی روابط» یک واکنش نسبتا سریع به خستگی است و رابطی محکم بین خستگی و بدبینی و مسخ شخصیتی تلقی می شود.
۳) احساس بی فایده بودن ناکارآمدی:
موقعیت و شرایط کاری همراه با نیازهای دایم وخسته کننده، بدبینی یا خستگی عاطفی را تحت تاثیر قرار داده و احساس کارآمدی و موثر بودن را از شخص می گیرد. از آنجا که عزت نفس یعنی میزان و چگونگی «احترامی» که برای خود قائلیم و اعتماد به نفس یعنی میزان اعتقادمان به «توانایی ها و پتانسیل» های خود، یک محصول تلقی می شوند (محصول کار خوب و پرفایده) طی فرسودگی شغلی تا حد زیادی کاهش می یابد. چرا که به واسطه خستگی روانی ناشی از کار، احساس کارآمدی و فایده مند بودن خود را از دست داده ایم، بنابراین طبیعی است که عزت نفس و اعتماد به نفس مان نیز کاهش یابد. ترس از آینده (برای مثال ترس از اخراج کاری) و انتقاد های مکرر از سوی افراد بالا دست (برای مثال تحکم انتقاد گونه کارفرما نسبت به کارگر) به تخریب هر چه بیشتر عزت نفس و اعتماد به نفس و در نتیجه کاهش روزافزون احساس «بی فایدگی و ناکارآمدی» منجر خواهد شد.
● دلایل فرسودگی شغلی
۱) احتمال دارد افراد مبتلا به فرسودگی شغلی دارای یک سری خصایص شخصیتی برجسته باشد که آنها را به این مسیر سوق می دهد. برای مثال کمال گرایی افراطی، نداشتن مهارت های بین فردی، فاقد حس شوخ طبعی بودن، آرمان گرایی بیش از حد و غیرواقع بینانه، عدم انعطاف پذیری و سطح تحمل پایین در رابطه با خطاهای کاری همکاران می تواند دسته ای از این ویژگی های شخصیتی باشد. این گونه افراد فداکار، برای حمایت از خواسته های قلبی خود، از انجام کار زیاد طفره نمی روند و کاملا متعهد هستند; بنابراین زمانی که احساس می کنند فداکاری هایشان برای مردم، در رسیدن آنها به اهدافشان موثر نیست، خستگی روانی و به دنبال آن بدبینی و سایر نشانه های فرسودگی شغلی یجاد می شود. البته از نگاهی دیگر، شاید تقصیر این گونه افراد کمال طلب هم نباشد: به هر حال در جامعه ای که دیگران کمتر کار می کنند و گاها اصلا کار نمی کنند این عده به ناچارتاوان سنگینی به بهای پس رفت سلا متی خود پس می دهند. اگر در این جامعه عده ای می گویند گاها (نه همیشه) شاید دلیلش آن باشد که عده ای دیگر از سرمستی و بی خبری بیش از حد می خندند... اگر عده ای تا نیمه های شب بیدارند و به عرق ریزی فکری خو کرده اند شاید دلیلش آن باشد که عده ای دیگر آرام و رام خفته اند... وضعیت این افراد یادآور کلا م زیبای نیما یوشیج است: غم این خفته چند/ خواب در چشم ترم می شکند
۲) دلیل احتمالی دیگر این است که فرسودگی شغلی نتیجه قرار گرفتن بیش از حد در معرض عوامل تنش زای دایمی محیط کاری است. در نتیجه، فرسودگی روانی به سرعت ظاهر نمی گردد و در طی مدتی طولا نی در افراد و در ارتباط با کارشان ظهور می یابد و اگر اشخاص در همان وضعیت به کارشان ادامه دهند، این فرسودگی نسبتا به صورت پایدار و دایمی باقی خواهد ماند. بنابراین فرسودگی شغلی در اثر کار بیش از حد مانند روبه رو شدن با نیازهای فراوان و وجود راه حل های اندک بروز می کند به نظر می رسد عامل درآمد کافی یکی از کلیدی ترین عوامل در ایجاد فرسودگی شغلی- به ویژه در میان افرادی که درآمد اندکی دارند- باشد: چرا که بحث کفایت و درآمدی (efficacy) بیشتر به شغل های رده بالا مثل کارهای درمانی و پزشکی، روان درمانی و مشاوره آموزش عالی مربوط می شود و بحث درآمد اندک بیشتر به مشاغل دارای درآمد کم ارتباط می یابد.
۳) مدل نظری دیگر پیشرفتی مستمر و مختلف را فرض می کند که در آن ایجاد و ظهور یک بعد از ابعاد چند گانه فرسودگی شغلی باعث تسریع در گسترش دیگری می شود. طبق این مدل خستگی عاطفی (به هر دلیلی مثلا نداشتن مهارت کافی در یک شغل خاص) در ابتدا رخ می دهد و گسترش آن به بدبینی منجر می شود ودر نهایت سبب ایجاد احساس ناکارآمدی می گردد.
● از خود بیگانگی و فرسودگی شغلی
متاسفانه یکی از پیامدهای ناگوار فرسودگی شغلی درافتادن در گرداب از خود بیگانگی است. کارل مارکس نخستین بار از خود بیگانگی را حالتی تعریف کرد که در آن، آدمی در زندگی روزمره بخشی از وجود خود را انکار می کند تا بتواند به بقای خود ادامه دهد، بدین معنا که نقش بازی کند. وی در این نقش از آن نوع زندگی که برای آن توانایی دارد، جدا می ماند، دور می افتد یا بیگانه می شود. مارکس ادعا می کند که کارگران قرن نوزدهم به دلیل نقش هایی که به ایفای آنها ناگزیر بود به از خود بیگانگی دچار شده بود. به نظر وی دلیل این بیگانگی این است که کارگر مهار و تسلط بر سرنوشت خود و آرزو برای اظهار وجود را در ازای یک دستمزد مختصر از دست می دهد. این از دست دادن مفهوم خود در نتیجه پیوستن به نظام کارخانه، وی را بر آن می دارد تا از فرآورده های آن نظام بیزاریا بیگانه شود.
از آنجا که کارگر به ناچار باید آرزوهای خود را جهت «ابراز وجود تسلط بر سرنوشت خود» رها سازد تا بتواند در نظام کارخانه باقی بماند، از آن جنبه های خویشتن که خواهان مهار خود و تجربه با معنا هستند نیز بیگانه می شود و دور می افتد. در واقع وی از آن جنبه های منش یا روان خویش که قادر به ابراز آنها در زندگی رومزه نیست، بیگانه می شود. پژوهشگری به نام فانس اظهار می دارد که ۳ عامل زیر شرایطی هستند که فرد را به سوی از خود بیگانگی سوق می دهند:
۱) ناتوانی (Powerlessness)
این اصطلا ح توصیف کننده عواطف فردی است که احساس می کند مهار حوادث و رویدادهای حائز اهمیت در حیات خود را از دست داده است. وی خود را مهره ای می بیند که نسبت به رویدادها واکنش نشان می دهد، نه این که خود موجد رویدادها باشد. در این حالت فرد خود را درگیر در رفتارهایی می بیند که بازتاب خود راستین او نیستند یعنی خود را دور افتاده از خویش می بیند.
۲) بیهودگی یا بی معنایی (Meanininglessness)
فردی که احساس بیهودگی می کند در یافتن و بکار بردن معیارهای مناسب برای داوری در خصوص اهمیت یا فایده اقدامات و اعتقادات دچار اشکال شده است: چه چیز با معنا، مفید و مهم است؟ در نتیجه این احساس به احتمال زیاد از تعامل اجتماعی موثر با دیگران احساس جدایی می کند، پدیده ای که در فرسودگی شغلی کاملا شاهد آن هستیم.
۳) بی هنجاری (Normlessness)
بی هنجاری وضع عاطفی فردی را توصیف می کند که برای او رهنمودهای معدودی وجود دارد، برخلا ف وجود رهنمودهای نامناسب که وجه مشخصه بیهودگی است. هر چند در هر دو مورد، نتیجه یکسان است چرا که هر دو موجد حالت انزوای اجتماعی و روابط اجتماعی غیراثر بخش است. در اثر این احساسات عدم کفایت است که رگه هایی بارز در افسردگی ناشی از فرسودگی شغلی به چشم می خورد.
● مشاغلی که در خطر فرسودگی شغلی هستند
تقریبا از دهه ۹۰ میلادی پژوهش ها در زمینه یافتن میزان فرسودگی شغلی در میان پزشکان و دانشجویان پزشکی در نقاط مختلف دنیا آغاز گردید. گزارش شده است که این پدیده ۴۰ درصد پزشکان را تحت تاثیر قرار داده است و ممکن است در سطح کارآیی مطلوب در امور شخصی و نیز عملکرد حرفه ای آنها مشکل ایجاد نماید. در پژوهشی که میان ۲۶۷۱ پزشک فنلاندی انجام گرفت و علایم استرس، تحلیل قوا و افکار خودکشی مورد بررسی قرارگرفت نتایج زیر به دست آمد:
در متخصصان مرد، بالاترین میزان فرسودگی شغلی به ترتیب در واحدهای بالینی و بهداشت حرفه ای، روان پزشکی، روانپزشکی اطفال، طب داخلی، سرطان شناسی، بیماری ریوی، پوست و مقاربتی مشاهده شد. در متخصصان زن فرسودگی شغلی در واحدهای بالینی و بهداشت حرفه ای، رادیولوژی، طب داخلی و اعصاب، بیماری های ریوی، پوست و مقاربتی جلب توجه می کند. (به نقل از حدائق). کمترین میزان فرسودگی شغلی در طب خصوصی، دانشگاه ها و موسسات تحقیقاتی و ادارات عمومی جلب نظر می کند. پژوهش ها نشان داده اند گروهی که در معرض بیشترین خطر فرسودگی شغلی قرار دارند روانشناسان، روانپزشکان و مشاوران هستند; شاید یکی از علل چندگانه این باشد که گروه اخیر غالبا با نقاط یاس انسانی سر و کار دارند، بیشتر مورد انتقاد قرار می گیرند و کمتر مورد پاداش. بنابراین این دسته نخستین قربانیان بالقوه استرس هستند. ویژگی های اساسی مشاوران و روان درمانگران مبتلا به فرسودگی شغلی بنابر نظر دکتر بهروز بیرشک (۱۳۷۷) به قرار زیر است:
آنها دلبستگی و توجه خود را نسبت به مراجعان ازدست می دهند، در مشاوره و درمان به شیوه ای سرد و خالی از احساس رفتار می کنند، نسبت به مراجعان خود بدگمان می شوند و آنان را برای مشکلاتشان سرزنش می کنند و...
سرخوردگی نسبت به فرآیند مشاوره و درمان نشانه مهم نشانگان فرسودگی است. این افراد به پرسش درباره ارزش کارخود می پردازند و در شگفت می مانند که آیا آنچه را که انجام می دهند مهم و با ارزش است یا نه؟ لذا این باور در آنها پیدا می شود که درگیر کمک به درمانجویان هستند اما هیچ چیز به دست نمی آورند. مشاوران و درمانگرانی که این نشانگان را تجربه می کنند خسته، بی رمق و بی انگیزه هستند، احساس می کنند که از آنها قدردانی نمی شود، بی اهمیت هستند و به رسمیت شناخته نشده اند. یکی از پیامدهای غم انگیز این وضع رها کردن شغل و روی آوردن به حرفه ای جدید است.
بنابراین از آنجا که فرسودگی پدیده ای بسیار شایع در حرفه های یاری رسانی (Professions helping) است، دکتر بیرشک و همکاران پژوهشی بر روی مشاوران و روان درمانگران سطح تهران انجام دادند و نتایج تحقیق آنها نشان داد که ۱۰ درصد آنها دچار علایم خفیف نامتوسط فرسودگی شغلی و ۲/۷ درصد دچار علایم شدید این پدیده هستند. در نهایت به منظور افزایش سلامت مشاوران و درمانگران راه های زیر را پیشنهاد کرده اند:
۱) به مشاوران و درمانگران و به ویژه دانشجویان و کارآموزان رشته های مشاوره، روان شناسی بالینی و روانپزشکی درباره خطرات و استرس های حرفه مشاوره و روان درمانگری آموزش و آگاهی کافی داده شود.
۲) مشاوران و درمانگران برای کاهش خط ابتلا به نشانگان فرسودگی شغلی، روزانه بیش از تعداد معمول (معمولا ۴ یا ۵ نفر) مراجع نپذیرند.
نگارنده معتقد است که علاوه بر پیشنهادهای فوق اهتمام دولت به تحکیم شبکه حمایت های اجتماعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. همان طور که پیش از این نیز ذکر شد انتظارات بالای شغلی و سطح درآمد کم بیشتر افراد شاغل در حرفه هایی با رتبه اجتماعی پایین را در معرض فرسودگی شغلی قرار می دهد; در حالی که خودکارآمدی، موثر بودن برای جامعه و احساس مفید بودن چنانچه تحقق نیابد، افراد مشاغل سطح بالاتر را تحت تاثیر خطر فرسودگی قرار می دهد. نکته ای که نباید از آن غافل شویم این است که مرز میان سلامت روانی و ناراحتی های روحی - در چنین عصری - بسیار باریک است. به هر حال همه افراد معمولی توان مقابله با فشارهای شدید را ندارند، همه آدم ها سنگ بنای فلسفی زنده ماندن خود را زندگی دیگری و دیگران نمی دانند، همه آدم ها - مثل نیمایوشیج - تا دل شب برای درد مردم بیدار نمی مانند، مثل فروغ، آنجا که گفت: «مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است / تبار خونی گل ها / می دانید؟» رنج دیگری خواب را از آنها نمی گیرد و... و به شدت در خطر از پای درآمدن هستند. این عده به ویژه نیازمند یک شبکه حمایت اجتماعی و به ویژه اقتصادی پویا و قوی هستند...
نویسنده : محمد شریفی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید