پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

آموزش ارزش ها –امروز ـ هنری امکان پذیر


آموزش ارزش ها –امروز ـ  هنری امکان پذیر
همانند بسیاری از کشورها ، معلمین این کشور نیز مجبورند که ارزش ها رابه دانش آموزان یاد بدهند و از لحاظ قانونی این تعهد به اندازه آموزش علم از اهمیت برخوردار است. بطور کلی معلم در انتخاب روش های خود در تعلیم ارزش ها آزاد است. این با قانون اصلی آزادی آموزش هماهنگی دارد. افزایش عدم اطمینان به زمینه ‍‍‍‌‌ آموزشی نامناسب است - همان طور که خوش بینی افراطی نامطلوب می باشد. شکی نیست که بسیاری از معیارهای آموزشی به اهداف خود نمی رسند و پیشرفت یک دانش آموز همیشه در حد مطلوب نیست. بعبارت دیگر باید گفت که اکثر معلمین امروزی به هنر آموزش همراه با تاثیر خوب تسلط دارند و به خوبی از عهده انجام وظائف آموزشی خود بر می آیند.
در سه دهه اخیر بسیاری از مطالعات تجربی درمورد تاثیر آموزش مدارس انجام گرفته است. در بسیاری از موارد، مطالعات به شکل بررسی های مقایسه ای بین مدارس بوده است. یکی از یافته های اصلی این تحقیقات در مورد تاثیر مدرسه این است که معلمین و حتی تمامی مدارس با در نظر گرفتن موقعیت های آموزشی خود با یکدیگر متفاوت هستند، که این امری دور از انتظار نیست. بهر حال جالب توجه این است که حتی در همه مواردی که شرایط داخلی کما و بیش شبیه به یکدیگر بوده اند، میانگین آماری نشان می دهد که تدریس خوب و آموزش کلاسی تا ثیر مثبتی بر پیشرفت شخصیت افراد می گذارد و تدریس بد تاثیری متضاد دارد. بنا به ضرب المثلی « آموزش باعث بوجود آمدن یک تفاوت در انسانها می گردد» و این امر بیشتر به آموزش« ارزش ها» و تاثیردیگر مسئولیت های آموزشی مدرسه اطلاق می شود.
مدرسه و معلمین در اختلاف سطح موفقیت آموزشی تا حدی تاثیر گذار ند که ما رابر آن می دارند که به تحقیق برای تشخیص مشخصه های یک معلم موفق تر از یک معلم کمتر موفق بپردازیم. بر خلاف عقیده عمومی این تنها به خاطر تکنیک های آموزشی خاص یا روش های خوب طراحی شده تدریس نیست. در واقع در شرایط مطلوب ، در مقایسه با سایر عوامل، تکنیک ها و روش های آموزشی از اهمیت ثانوی بر خوردارند. شخصیت معلم و روش تدریس او دارای اهمیت بیشتری است. بعبارت دیگر، معلم بدون در نظر گرفتن روشهای کاربردی عامل اصلی به شمار می رود. قوانین نظری قدیمی اهمیت خود را از دست نداده اند، معلمی که روشهای قدیمی را بکار می برد به مراتب بهتر از معلم ضعیفی است که روشهای خوب را بکار می گیرد.« واقعا منظور از یک معلم خوب چیست؟» در ادبیات حرفه ای، برای یک معلم خوب اصول رفتاری و صفات مشخص بسیاری فهرست بندی شده است:
▪ ترکیبی از انعطاف پذیری و ثبات اراده
▪ مدافع نظریات صحیح
▪ گردآورنده مثال های خوب
▪ نماینده مسئولیت ها و تشویق کننده قوه ابتکار شخصی
۱) مشخصه اول: عشق و توجه والدین ، مهربانی و عاطفه مسئولین دانش آموز. به عبارت دیگر، تربیت دانش آموزان که معلمین نیز شامل آن می شوند، نشانگر راه نهایی موفقیت، آموزش ارزش های مطلوب، عادات رفتاری، مهارت و دانش شاگردان است. درنتیجه کیفیت آموزش امید بخش، داشتن علم روانشناسی تخصصی یا تبحر در مراحل آموزش خاص نیست. کیفیت اساسی تر این است که معلم توانایی این امر را داشته باشد که به شاگردش نشان بدهد که او را بخاطر خودش دوست دارد و به او احترام می گذارد. او را می فهمد، تشویق و حمایت می کند و به او تعلق خاطر دارد. این خصوصیات اصلی، ابعاد ترقی شخصیت یک آموزگار هستند. علی رغم اهمیت این خصوصیات، محبت و درک در واقع، هنگامی که با آزادی مفرط و یا با نظریه عدم مخالفت همراه شوند، به تنهایی کافی نیستند. بعضی اوقات خطرآفرین هم می شوند. بعبارت دیگر، این خصوصیات باید با ثبات و تناسب همراه باشند. معلم بایستی قوانین صریح رفتاری را به شاگردان بیاموزد و در صورت لزوم به آنها اطمینان بدهد که تحت نظر او هستند. بسیاری از متخصصین موافقند که در امر تربیت، ترکیبی از محبت وثبات رای، بهترین تضمین موفقیت است. روانشناسان و متخصصین اطفال، تربیت والدین را در دو جمله خلاصه کرده است: نظم دومین وظیفه والدین است و عشق و محبت حرف اول را می زند. اما علاقه ای که حدو مرز ثابتی داشته باشد. وضعیت کلاس هم مشابه همین موضوع می باشد. موفق ترین معلمین کسانی هستند که مهربانی و عشق را با انتظارات بالا و اجراء دستورات الزامی ترکیب می کنند و اجراء جدی وظائف را به عهده دانش آموزان می گذارند.
۲) مشخصه دوم: بسیار حائز اهمیت است که دانش‌آموز ارزش ها را در آموزش خود فرا گیرد. در این زمینه دانش‌، عقاید دینی و فلسفی، عادات رفتار خوبء مهارت های خاص و چیزهای مشابه دیگری را بایستی گنجاند. برای اینکه بدانیم این آموزش با موفقیت همراه بوده است، معلم بایستی خود به این ارزش ها واقف بوده و از آنها دفاع کند. والدینی که علی رغم شک شخصی خود در مورد مذهب بخواهند ایمان را به فرزندان خود القاء کنند، بطور کلی موفقیت چندانی نخواهند داشت. این امر در مورد معلم هایی نیز صادق است که ارزش ها ی مورد نظر راقدیمی، کم اهمیت و یا ناعادانه تلقی کنند. دفاع از یک دیدگاه، زمانی صحیح است که دارای سه عنصر باشد. ابتدا باید معلمین مطابق با سن دانش آموز به او بفهماند که از او چه توقعی دارد و خواسته خود را برای او توجیه نماید. تنها موعظه کردن کافی نیست. در ثانی معلم ها بایستی در مورد عقاید خود ابراز احساسات کنند و در مورد دانش آموزانی که با این عقاید کنار نمی آیند، نومیدی و مخالفت خود را نشان دهند. ثالثا، معلم ها بایستی از توانایی خود استفاده نموده و از دانش آموزان بخواهند که از قانونی تبعیت کنند، که هر چند در آن لحظه ممکن است برای آنها خوشایند نباشد. تحقیقات تجربی نشان می دهد که وجود این سه عنصر تا حدی باعث پیشرفت های شایانی خواهد شد.
۳) مشخصه سوم: فراهم آوردن مثال خوب مهم است. چون یادگیری بچه ها از زمان کودکی به بعد از طریق مشاهده انجام کارهای دیگران در محیط اطرافشان صورت می گیرد، بخاطر اهمیت خاص این الگوها درزندگی کودک، والدین و مربیان کسانی هستند که طی یک دوره طولانی نمونه هایی از الگو های رفتاری را ارائه می دهند. نظریات و عادات رفتاری آنها باعث برانگیختن مشاهده و تقلید خود به خود کودکان می شود. به همین دلیل این امر به مثالی بستگی دارد که توسط مربیان فراهم می آید. در بسیاری از موارد، یک مثال خوب از یک نصیحت یا معیارهای آموزشی دیگر بهتر اثر می کند. مهم تر از آن یک مثال بد می تواند باعث نابودی تمامی تلاشهای آموزشی شود. مربیان (که معلمین نیز شامل آن می شوند) بایستی ابتدا در مورد خود این تعلیمات را در نظر بگیرند و مشخصه هایی که شاگردان در رفتارهای خود لازم دارند را مجسم کنند. به این ترتیب الگوهای رفتاری خوبی را فراهم می آورند تا خود را با آنها مطابقت دهند. بدین ترتیب دانش آموزان یاد می گیرند که وظائف خود را باالگوهای رفتاری خوبی که از طریق مثالها آموخته اند، تطبیق دهند.
۴) مشخصه چهارم: نظریهء محول کردن وظایف به جوانها و تشویق آنها به انجامشان به گذشته های دور بر میگردد. این خود البته، قانون تمرین است و یا آنچه که امروزه «یادگیری عملی» نامیده می شود. بعبارت دیگر آمادگی رفتاری بهتر صورت می گیرد. هر چه تمرین بیشترصورت گیرد، رفتار شخص کاملتر می گردد. این کار را می توان برای تمامی شکل های مهارتی از نواختن پیانو ،تصحیح املاء گرفته تا در مورد رفتار اخلاقی قابل قبول دیگران صادق دانست. در نتیجه، برای دانش آموزان مهم است که از ابتدا وظایفی را بر عهده بگیرند که با سن و توانایی آنها سازگاری داشته باشد و به انجام کار صحیح در موقعیت های فراهم آورده شده عادت کنند. به آنها اجازه داده شود تا مسئولیتهایی را بعهده بگیرند و تصمیم گیری نمایند. بایستی با تحسین و توجه مداوم آنها را تشویق نمود. به این ترتیب آنها یاد می گیرند تا از طریق تجربیات خود اهمیت بسیاری از فضیلت ها و مهارت ها را بفهمند و هنجار های اجتماعی بسیاری را توجیه نمایند. از تلاشهایی که بخاطر دیگران کرده اند، احساس رضایت کنند و در مورد توانایی های شخصی خود اطمینان حاصل کنند. این ها را می توان اجزاء اصلی تشکل رفتارهای مثبت و عکس العمل های دانش آموزان در سنین آغازین زندگیشان دانست که تا دوره بزرگسالی آنها هستی متداومی پیدا می کند. جدا از خصوصیات معلمین، مشخصه های خاص مدرسه نیز در این تصویر کلی نقش مهمی دارد. هرچند تحقیقات در این مورد هنوز در مرحله اولیه خود می باشد، حتی با اطمینان نسبی می گوییم که با استناد به سه فاکتور زیر می توان بین مدارس خوب و بد فرق گذاشت.
اولین عامل آن چیزی است که در ادبیات حرفه ای بعنوان خصیصه یا ویژگی مدرسه شناخته شده است. گاهی از اصلاح روح یا محیط مدرسه برای آن استفاده می شود. توضیح این پدیده دشوار است. در زمینه تحقیقات آموزشی این روح یا محیط، ساختار اصلی ارزشهای خاص هدایت گر ء نظریه ها و الگوهای رفتاری است که بطور کلی مشخصه مدرسه به حساب می آید و آن را می توان هم در آموزش و نیز در خانواده ها و دانش آموزان یافت. دو مشخصه اصلی و متمایز عبارتند از: الف- عقاید- علی رغم تمامی اختلاف نظراتی که در مورد جزئیات مطلب وجود داردء هر شخصی که در امر تحصیل و آموزش درگیر مسئولیتی است از اهمیت خاصی بر خوردار است و موفقیت این آموزش بستگی به تلاش همه دست اندرکاران دارد. ب- دارا بودن حس مسئولیت فردی برای اعتبار و کیفیت مدرسه خود. می توان از این سخن استفاده کرد و گفت که خصوصیت یک مدرسه شخصیت وهویت حقوقی آن است و مثل یک اداره، زمانی که مدرسه بخوبی از این هویت برخوردارگردد، میتوان اطمینان داشت که معلمینء والدینء دانش آموزان به شکل و شیوه موثری با یکدیگر همکاری دارند و نتیجه مطلوب نهایی حاصل خواهد شد. عامل دوم روشی است که با آن مدیر و دیگر اعضاء اجرایی مدرسه را اداره می کنند. سالهاست که توجه روانشناسی سازمانی به اهمیت مدیران اداره بخاطر موفقیت های بدست آمده معطوف گشته است. مدیران موفق با داشتن خصوصیات مشابه معلمین موفق خود را از همکاران ناموفق شان متمایز نموده اند. این مدیران ایجاد انگیزه می کنند. بطور مداوم در بین کارمندان شور و شوق شغل آموزش را بوجود می آورند. صلاحیت خود را نشان می دهند. اهیمت نظم و ترتیب را درک می کنندء بی آنکه این نظم را به کارمندان تحمیل نمایند و یا آنکه با سختگیری به نظمی خشک وابسته باشند. این گونه مدیران روشنفکرند. حس همکاری نسبت به معلمینء شاگردان و والدین دارند. آنها فقط در اتاق کارشان قرار نمی گیرند و در صورت لزومء آنها را می توان در کلاسهای درس و یا در صحنه وقایع مدرسه دید. نمونه خوبی از همکاری و همیاری هستند. در امور اجرایی سریع و موثر دخالت می کنند. بار آموزشی کارکنان را تا آنجا که امکان پذیر است کاهش می دهند. مدیران مدارسء باطنا و ظاهرا به شکلی ایده آل تجسمی از خصوصیات مدرسه هستند. در نتیجه یکی از منابع اصلی همکاری همسان با کارمندان خود می باشند. سومین عاملء همکاری بین والدین و معلمین است. همان گونه که بررسی تجربی نشان می دهدء اتفاق آرا بین والدین و معلمین در امور آموزشی ء تا حد قابل ملاحظه ایء میل به همکاری از هر دو سو را نشان می دهد. برخلاف سایر مدارسء مدارس موفق سعی دارند تااین همکاری تا حد زیادی بوجود آید و والدین را در کارهای مدرسه دخالت دهند. درمدارس موفق والدین ومعلمین خود را بعنوان ستون های اصلی فرایند آموزشی می دانند. با یکدیگر همکاری می کنند و با رفتاری صادقانه مکمل یکدیگر هستند. این نوع همکاری توسط قانون آموزشی فراهم آورده می شود.نه با روشی ذاتا خصمانه.
در مقایسه با این سه عاملء عوامل دیگر مدرسه از اهمیت کمتری بر خوردارند. این عوامل شامل اندازه مدرسهء تجهیزات و موقعیت مالیء سبک معماریء وضعیت ساختمانء الگوی سنی کارکنان مدرسه ء نوع مدرسه وغیره است. طبعا این عوامل تاثیر خاصی را اعمال می کنند ء چرا که از محدویت خاصی بر خوردارند. بعنوان یک قانون کلی تنها یک یا دو درصد موفقیت کلی از طریق آنها حاصل میگردد. اگر چه ابزارهمگانی ارزشهای آموزشی در مدرسه وجود ندارد و هیچ برنامه خاصی وجود نداردکه نتیجه درستی را بوجود آورد. معلمین می توانند باکمکهای شخصی به ساخت پیش شرایطیء به دست یابی این موفقیت کمک کنند و همچنین تحقیق نشان می دهد که این موفقیت از طریق ابزار نسبتا ساده ای حاصل شود.
لازم بذکر نیست که پیدا کردن ترکیبی از انسجام و گرایش همیشه آسان نیست تا با آن بتوان در هر موقعیتی نمونه خوب و مناسبی را فراهم آورد و یا با والدین به شکل موثری همکاری داشت. در چنین صورتیء تلاش شخصی باعث موفقیت شده و شانس نتیجه مطلوب را افزایش می دهد. مسلما تضمینی برای آموزش ارزشها نسبت به سایر اشکال آموزشی وجود ندارد. حتی اگر معلمین کارهای مشابهی انجام بدهند و بیشترین تلاش خود را بکنند ء ضمانتی نیست که تلاشهای آنها اثرات مطلوبی را بر همه دانش آموزان خواهد داشت. بهر حال آنچه که باید انجام داد آن است که این احتمال رابا حمایت معلمین افزایش دهیم تا گروه بیشتری از دانش آموزان با اخلاق سالم و حس تشخیص ارزشها تربیت گردند.
Siegfried Uhl (۱۹۹۶) The Teaching of Values in Schools, Today: the Art of the Feasible, Bildung und Wessenschaft ۲/۱۹۹۶ pp۴-۶ Kennedyallee Bonn Germany
نقل و ترجمه از مریم ابدالی
کارشناس ارشد آموزش زبان انگلیسی


همچنین مشاهده کنید