جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


« نه، اینجا جاش نیست»


« نه، اینجا جاش نیست»
گاهی شاهد سر بر آوردن آثاری هستیم که به شکلی خارج از مسیر دید مان واقع شده و نوعی بیگانگی را نسبت به بستری که در آن قرار گرفته اند تحمل و تحمیل می کنند. این آثار همواره پشت به جریان (بدنه) و رو به فضا های ناشناخته داشته و گویی به شکلی ازلی از نگاه کردن به پشت سرمنع شده اند. تلاش ما در راه شناسایی این آثار که از بافت خود فاصله لازم را گرفته اند تلاشی مبنی بر شناخت ریشه هایی ست که از دیدرس ما خارجند و این خارج از دید را با توهمی ازایستایی خود در خود تولید کرده اند. توجه به این آثار و درگیری با آن در افتادن با چند حکم قطعی را به بار خواهد آورد که اساسی ترین آن در انداخت آگاهی به میدان ناشناخته ها و حس وسوسه گون شناخت با تهدید همیشه گی این گوشزد است که گویی می پرسد:" به تو چه، سرتو بنداز پایین وبه راهت ادامه بده" و این نقطه همان زادگاه ازلی روایت ست که اینرسی را با خلل رو برو می کند. بازی ساده «همیشه» و« اما».
آنطور که از تیتراژ"کارگران مشغول کارند" پیداست هیچ مراتب واولیتی وجود ندارد و همه چیز در نوارهم عرضی در حرکت است. جز نام فیلم که کمی از قافله جدا می افتد و همین جدا افتادگی را مبنای قصه می کند.
سهم واهمیت نقش ها که اشاره ای هم به سایه نشینان سینما دارد( محمودکلاری ، احمد علی حامد، امید روحانی) با بازیگران حرفه ای و به قولی پرده نشینان(رضاکیانیان ،فاطمه معتمد آریا ،آتیلا پسیانی و یا مهناز افشار) و حتی آن الاغ مفلوک که سوژه و ابژه ای نمی داند در یک اقتصاد دمکراتیک متعادل به مساوات در نظر گرفته شده وهر کس حرفی دارد می زند.
سنگی در کنار جاده خود را برای دیدن آماده کرده و می خواهد به طرح سئوالات زیادی منجر شود. آیا ریشه ای در کاراست؟(دندان پزشک می پرسد) آیا به تازه گی در این جا قرار گرفته یا جدا افتادگی سنگ از کوه گواهی بر یک انتزاع زمین شناختی ست؟(سئوال کننده را در فیلم جستجو می کنند) می شود هلش داد؟ چرا قبلا دیده نشده بود؟ و وسوسه همه چیز را به کار وا می دارد. سنگ جنس مردانه ای دارد و در مقابل تنه ها و سقلمه ها به شکل مبارزه جویانه ای ایستاده است. کلنجار رفتن با سنگ وسوسه مان می کند بپرسیم چیزی از همان بحث فرسوده جدال سنت ومدرنیته را می توان در این بین گیر آورد؟ یا ما هم نباید اینقدر جدی با تفریحات یک مشت الاف که دچار نوعی بحران مبارزه جویی اند برخورد کنیم بگذاریم هر کس آسیاب بادی خودش را فوت کند
اگر کمی دقت کنیم می بینم کارگران مشغول کارند به ذات روایتگری شبیخون زده است. به آن روندی که نشانه را در معرض تاویل قرار می دهد ومانند تمام روایت ها باجزییاتی شکل می بندد که از روندی معمول به سمت یک "اما" گریخته اند. یکی بود یکی نبود یه روز فلانی وقتی داشت مثل همیشه ... و این مثل همیشه که ازاینرسی و جاذبه ی قانون حادث شده ناگهان با سرایت (دیدن) وقفه ای به روایت می انجامد. کار با ظرافت های زیادی به طرح خود سامان می دهد و هر چیز درست سر جای خودش است چیزی از شعار زدگی و فشار در گفتن هر چیز قلمبه سلمبه که به تکلف منجر شود دیده نمی شود. برای باز کردن موضوع دراین قسمت بهتر است به صحنه ای از فیلم اشاره کرد که دوستان یا همان کارگران بی مزد و مواجب سرکوب سنگ بعد از تلاش زیاد برای به دست آوردن اره برقی درختی را انداخته اند و با تقلا در حال آوردن واهرم کردن آنند و درست وقتی به نزدیکی سنگ می رسند به گروهی که مثل آنها سعی در انداختن سنگ دارند بر می خورند و معتمد آریا با اشاره به دیگران انها را متوجه کرده می گوید ببینید " آنها با سنگ ما" و به شکل ساده ای با بحران مالکیت که در این لحظه ایجاد شده ما را به این اندیشه وا می دارد که به راستی زمین برای کسی است که روی آن کار کرده؟ یا در صحنه چانه زدن های سوفیسط وار احمدعلی حامد بر سر تقدیری کردن چیزی مشخص با پیرمرد روستایی درباره افتادن ونیافتادن خرش همراه سنگ به دره که خود به منطق سخنورانه ای اشاره دارد که به گونه ای در ریشه های فرهنگی مان نفوذی بی تردید دارد. به همین شکل سرتا سر فیلم پر است از این پیشنهادات برای اندیشیدن و به دوباره دیدن.
نزدیک کردن مرز ها داستان ومستند در شرایطی که به گفته اغلب بازی گران فیلم تفاوت چندانی بین پشت دوربین ومقابل دوربین در بازی انها چندان نبوده است و آنها نقشی را بازی کرده اند که به زندگی روزمره شان نزدیکی قابل ملاحظه ای داشته است. با این همه با کمی جستجو در چند سایت ونشریه سینمایی و یافتن نام فیلم با تفسیر و تاویل های ناامید کننده ای مواجه می شویم که از تطبیقی نا خوانا با الگوهای مکتب خانه ای خبر می دهند. در هر حال شاید درست همان بود که کیارستمی در مصاحبه ای در جواب به عدم برخورد صحیح با آثارش گفته بود
ما در شرق زندگی می کنیم و متاسفانه باید یک نوع قوانینی را بپذیریم. بودا می گوید خردمند هرگز نمی درخشد و من با تعدیل می توانم بگویم هنرمند بهتر است در کشور خودش ندرخشد. شاید حرف آخر هم همان جمله آغازین "کارگران مشغول کارند باشد". نه اینجا جاش نیست.
* این نقل قول از عباس کیارستمی طی مصاحبه ای با پوریا ماهرویان به مناسبت بررسی آثار وی در لندن استخراج شده است
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید