جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یاد آوری Memento


یاد آوری Memento
آیا مشخصاتی که در شناسنامه دارم تمام اطلاعات مربوط به من را در خود دارند یا می توان با دستکاری این اطلاعات حقیقت من را تغییر داد. رمزگان DNI یا کد ملی؟ کارت عضویت در یک کتاب خانه یا نام کوچک وصمیمی شده ؟ کدام یک به حقیقت من نزدیکترند ؟
" Memento " بیشترازآنکه به بحرانی در حافظه یک مرد انتقام جو محدود شود روی یک مفهوم آلتوسری (۱۹۱۸-۱۹۹۰) انگشت می گذارد. مفهوم استیضاح *(Interpellation) یا به بیان ساده تر " مورد خطاب قرار گرفته شدن".
انسان با نامیده شدن به شبکه ای از دلالت ها یا به عبارت لاکانی آن نظم نمادین تبعید می شود که رهایی از آن تا ابد امکان ناپذیر است. در این میان " من کیستم؟ " سئوالی ست که همواره باید توسط دیگری جواب داده شود. خطاب تیغ دو لبی است که هم مسبب هویت یابی ست وهم هویت زدایی.
قهرمان یاد آوری در یک سراشیبی قرار گرفته است . هر چه مدارک مبتنی بر وجود و حضور او بیشتر می شوند او بیشتر گم شده و بیشتر خود را در محاصره فاکت ها و نشانه ها می یابد.
کارکرد حافظه و به قولی باز خوانی زندگی از آخر به اول موجب فروپاشی زمان می شود ولی فیلم قصد دارد با زمان مواجه شود وتوالی روی دادها و پیوسته گی ها را به توهم درک تدریجی دیدن زمان بیا فزاید. چیزی که هست ما با نشانه های پراکنده به مثابه فضا های متفاوت حسی مواجهیم که پرده به پرده به اجرای نقش خود مشغولند. نماهایی که به تست های روانشناسی شباهت دارند مخصوصا در آن قسمت که درد باید به کمک به خاطر سپاری یک تصویر یا شکل هندسی بیاید بر این واقعیت علمی استوار بود که فرایند به خاطر سپردن به میزان ترشح آدرنالین در لحظه ی خاص دلالت دارد تا استنادی زمانی بر اساس توالی.( تاریخ بیشتر به واسطه بر جسته شدن قهرمانان وخون ریزانش علامت گذاری شده تا هر چیز دیگری) و همین تفاوت اصلی حافظه ماشینی و حافظه انسانی ست. ما می توانیم تصویری گنگ در کودکی را بدون به خاطر آوردن زنجیره پیوستاری آن مانند سکانس خاص که بر حسی خاص (ترس ، اضطراب ، شادی و الی آخر) استوار بوده به یاد آوریم و همین توانایی در به خاطر آوردن لحظات به صورت فضا ی حسی ، قهرمان قصه را در وضعیتی قرار می دهد که با فرافکنی داستان سامی و ارتباط او با همسرش، مرگ همسر خود را همپوشانی کرده و به گونه ای آب بر وجدان معذب خویش بریزد. البته اطلاعات کاذب در مورد سامی و این که او تنها بوده و اصلا همسری نداشته توسط تدی درست در لحظه ای که با شیطنت دو لنگه کفش را با هم جفت می کند گفته می شود و تعادل لئونارد را بیشتر و بیشتر بر هم می زند. ما با دو گونه تفسیر در این مورد مواجهیم. خیانت نشانه ها به واقعیت یا کنار زدن واقعیت و رونویسی اش در دست نشانه ها،( ایدئولوژی یا نظام وانمودها )
بیایید وقت خود را با پروراند ن یک اصطلاح هدر دهیم و به روشی خاص که به شکل استادانه ای در فیلم به اجرا در آمده سرو شکل منطقی و قابل پیگری بدهیم اصطلاح- سوزن کاری- را به یاد داشته باشید. و با این توضیحات ازان دور شوید . در باور هگل کلمه قاتل چیز است ؛ این حکم کلی بر این اساس استوار است که ما با نامیدن چیز را به یک غایب تبدیل می کنیم و این چیز غایب همواره همانی نیست که درواقعیت بوده است .
بلکه آن چیز ، همچون نشانه ای در سیستمی کلی وفراگیر از نشانه ها حل شده و رابطه خاص خود با ما را با یک رابطه کلی وعام تعویض کرده است . برای مثال فرض کنید که ما برای به یاد اوردن خطا یا هر چیز دیگر به سرعت توبیخ یا نیشگونی را به یاد بیاوریم که از بابت این اقدام به کرات نسیبمان شده است در این شرایط نیشگون یا همان سوزن کاری مورد اشاره چیزی بیشتر از نام آن خطا یا حتی خود آن خطاست. این نشانه که با درد همراه شده و درد حس مازادی است که در رابطه ما با آن موضوع حافظه مان را مورد خطاب قرار می دهد. در یاد آوری هم با همین رویه مواجهیم.
اوبرای یادآوری و زنده نگه داشتن دوست داشتنی وهدف سازترین تصویر به همسر خود و مرگ او فکر میکند او با این کار هدف و احساس آرامش را به دست می آورد و با تلقین مداوم وتکرار بیش از حد آن سعی در نوعی علامت گذاری شرطی شده دارد.هدف برای او از این جهت حیاتی ست که از سرگردانی اش
می کاهد در این شرایط بیننده هم وضعی بهتر از خود کاراکتر ندارد او هم با داستانی تکه تکه شده درست در خلاف جهت مواجه است و تنها راه ارتباط بین تصاویر را در نوعی روش سوزن کاری می یابد .برای توضیح بیشتر این روش باید بگویم که در هر صحنه عناصر برجسته ای وجود دارند که در سکانس های قبل یا بعد تکرار می شوند و نوعی حس خاطره داشتن با آن بخش را تداعی می کنند این عناصر معمولا جزیی مثل یک تبخال درشت به سرعت حافظه را سوزن کاری کرده و ناخوداگاه جستجوی دوباره خود را طلب می کنند.
او رفته رفته از کلمات به سمت تصاویر می گریزد و امکان تاویل و گسترده گی معنا را با قطعیت خطر ناکی جایگزین می کند. او به شدت از آلترناتیو ها alternative ( فرامین قاطع ولازم الاجرا) به سمت alter ego (منِِِ دیگر)، alter (دگرگون شدن) و در نهایت alterity (دگربودگی) رانده می شود
دریکی از قابل توجه ترین بخش ها در" یاد آوری " به شکل نمادین وچالش برانگیزی به همین روند استحاله ای و پیوند سوژه و ابژه پرداخته می شود؛ او با خالکوبی عقاید و خواست هایش (ذهنیت یاsubjectivity) را به شی ای قابل مشاهده و خوانش (عینیتobjective) بدل می کند و با همین فرایند تمام سازو کارهای روانکاوی که بر اساس آن امیال و ایده ها از تاریکی ناخود آگاه خارج شده و مورد خوانش روانکاو قرار می گیرند را به چالش وا می دارد. فکر می کنم برای اولین بار حدود سی سال پیش بود که ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی با طرح همین مسئاله یعنی هویت زدایی انسان معاصر توسط روانکاوی ،‌ روانکاوی رسمی را مورد پرسش (استیضاح) قرار داده بود. ایده او براین حقیقت استوار بود که مارکسیسم وروانکاوی را به گونه ای واقعی تشکیل دهندگان بروکراسی های بنیادین می دانست و بر این باور بود که این دو گونه آگاهی انسان مدرن از در دو حوزه خصوصی و اجتماعی مورد محاصره ، خوانش و رمز گذاری خود قرار داده اند و او را از هویت وفردیت خویش خالی کرده اند.
قهرمان "یاد آوری" در معرض سوء استفاده و بهره کشی های مادی و احساسی است. او مدام از خود می پرسد (where am I?) و این سئوالی به شدت اضطراب آور است. ولادمیر نابوکوف در تحلیل داستان مسخ فرانتس کافکا که در آن یک بازاریاب دائما" مجبور به سفر، تبدیل به یک سوسک بزرگ می شود به لحظه ای اشاره می کند که در آن گرگور سامسا از خواب بیدار شده و از خود می پرسد که کجاست؟ و این سئوال یکی از وجودی ترین سئوالاتی ست که می توان در باره خود و هستی به آن اندیشید و با این اندیشیدن به فلسفه هایدیگر در مورد مفهوم dasein(وجود حاضر؛هستی آن جایی) نزدیک شد. شاید باید پرسید لزوم اشاره به نام چند فیلسوف ونظریه پرداز در این متن برای چیست؟ و در جواب به یک اصطلاح اندیشید « سوزن کاری »
پی نوشت ها
*. در برخی از نظریه های اجتماعی ، این مفهوم معرف فرایندی است که طی آن افراد درکی از هویت خود را پیدا می کنند. در نظریه آلتوسر"خطاب" مکانیسمی است که سوژه ها را به شیوه ای تولید می کند که آنها وجود خود را بر اساس ایدولوژی مسلط جامعه ای که در آن به سر می برند تصدیق می کنند. به عقیده آلتوسر ایده "خطاب" مبین این نکته است که سوژه ها از قبل محصول ایدئولوژی هایند، و به این ترتیب این نظریه ایده آلیستی که ذهنیت یا سوبژکتیویته امری اولی و خود بنیاد است را باطل می شود.
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید