پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


اگر تو نمی نوشتی ...


اگر تو نمی نوشتی ...
▪ تقدیم به چند داستان کوتاه
▪ محمد حسن شهسواری
▪ نشر افق
▪ چاپ اول۱۳۸۶
▪ تعداد؛۲۰۰۰ نسخه
آقای محمدحسن شهسواری نویسنده محترم مجموعه داستان کوتاه«تقدیم به چند داستان کوتاه»، به احتمال زیاد این نخستین یادداشتی است که درباره کتاب جدیدت در جراید به چاپ می رسد. این احتمال را هم باید داد که دومین مجموعه داستانت هنوز آن طور که باید و شاید از سوی نشر افق روانه ویترین کتابفروشی ها نشده است. این دو مولفه نه چندان بی اهمیت کار را کمی برای نقد کتابت سخت می کند. داستان های تو بین طرفداران سینه چاکت طرفدار زیادی دارد. خود تو اصولاً آدم مهربانی هستی و این عادت پسندیده ات، شهره عام و خاص است که تا حد امکان در یک مجموعه داستان، به دنبال برجسته کردن نقاط قوت آن هستی و مخاطبان را حتی اگر شده به یک خصلت خوب آن کتاب، قسم می دهی که خواندنش را از دست ندهند. البته این عادتی کمیاب و نادر بین نسل ما و نسل های قبلی است. هر کس نداند خودت خوب می دانی که بنده سراپاتقصیر، عادت ناپسندی مبنی بر برجسته کردن پاشنه آشیل اثر دارد. البته در یک مورد درباره داستان های تو، هرچه تلاش کرده ام، نتوانسته ام کوچک ترین ایرادی پیدا کنم. منظورم همان دردانه داستان های کوتاهت «Hollow Wood » است. داستانی که به شهادت همه آنهایی که خوانده اند از بهترین های داستان کوتاه فارسی است و صد البته مو لای درز آن نمی رود. داستان های کوتاه مجموعه نخست تو «کلمه ها و ترکیب های کهنه» با همان تک داستان بی نقص و داستان های دیگرش، نوید داستان نویس قابل تاملی در نسل ما را می داد. رمان بعدی ات «پاگرد» گرچه پاشنه آشیل داشت، نقاط قوتی که تو عادت داری در کارهای دیگران برجسته کنی، زیاد داشت.
اگر یادت باشد در مصاحبه یی جمعی بر سر پاشنه آشیل آن رمان اندکی حرف زدیم، مصاحبه یی که به دلایلی که خودت هم می دانی، هیچ گاه به چاپ نرسید و سرنوشت نامعلومی پیدا کرد. «پاگرد» گواهی روند رو به رشد تو است و چیزی از رمان های خوب این سال ها کم و کسر ندارد. البته رمان«همنوایی شبانه ارکستر چوبی» رضا قاسمی را در این قیاس لطفاً کنار بگذار. چهار داستان کوتاه مجموعه«تقدیم به چند داستان کوتاه» در زمان های مختلفی نوشته شده که به گمانم داستان «زبرتر از خواب، نرم تر از بیداری» داستان قدیمی تو است که حالا پس از آن همه سال منتشر می شود. داستانی را می گویم که به یعقوب یادعلی تقدیم کرده یی. ساختار این داستان از آن دست ساختارهایی است که روزی روزگاری برخی از ما به شدت شیفته اش بودیم و لابد اگر در مجموعه «کلمه ها و ترکیب های کهنه» قرار می گرفت، یکی از داستان های خوب آن محسوب می شد. درک این داستان و لذت بردن از آن نیازمند کمی حوصله است که با ریتم داستان های کوتاه امروز فاصله زیادی دارد.
اگر کش دار شدن داستان را در هر دو پاره به حساب ساختار آن نگذاریم، به نظر می رسد دوست خوب مان سیدرضا شکراللهی، در مقام ویراستار مجموعه، اندکی سهل انگاری کرده. البته این در صورتی است که ویراستار محترم کتابت هنگام انجام کارش با آن کامیون ویرگولش که در نشست شهر کتاب به آن اشاره کرد، مشغول نشده باشد. و دیگر اینکه گفته باشد و اصولاً تو زیر بار حرفش نرفته باشی. این هم البته از مصائب ویراستاری داستان در این بلاد است که انگار مهم ترین وظیفه اش حمل و توزیع همان کامیون ویرگول است. داستان دیگرت «چاکریم جناب سروان» را قبل از این در جلسه معروف داستان خوانی مان خواندی که البته تغییراتی در آن انجام داده یی.
اگر یادت باشد در همان جلسه نیز نقدهای زیادی بر این داستانت گفته شد و البته نشان دادی که آن حرف ها زیاد هم برایت مهم نبوده و انگار داستانی که نوشته شده، باید حتماً چاپ شود و اصولاً برخی از داستان نویسان اعتقادی به پاره کردن و انداختن در سطل آشغال ندارند. این را بدان جهت می گویم که داستان «چاکریم جناب سروان» را عده یی دوست خواهند داشت و حرف های یاوه مرا با تمام قدرت باطل خواهند کرد. دوست خوبم، آشنایی دیرین با تو این حسن را برایم به همراه داشته که داستان دیگرت یعنی «آمرزش» را سال های پیش خوانده باشم. داستانی است که از اولش دوست داشته ام و به گمانم بهترین داستان مجموعه ات است. شخصیت مرتضی در داستان آمرزش را اگر تو نمی نوشتی، به نظرم تا ابد در حافظه ما بلاتکلیف می ماند و اما داستان«تقدیم به چند داستان کوتاه» را در همین سال ها و بعد از رمان«پاگرد» نوشته یی و کاری نو به نظر می آید که احتمالاً به ذائقه خیلی ها خوش خواهد آمد.
حسن محمودی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید