جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

پدرخوانده میلیاردر نیویورک؛اختاپوسی به نام سوروس


پدرخوانده میلیاردر نیویورک؛اختاپوسی به نام سوروس
برای سیاستمداران و اقتصاددانان غرب «جرج سوروس» نام آشنایی است.با آنکه این میلیاردر آمریکایی مجارستانی الاصل نقش مهمی در فروپاشی اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق داشته است و حامی مالی انقلاب نارنجی اوکراین و انقلاب مخملی گرجستان بوده است اما به داشتن افکار سوسیالیستی چپ و رویکردهای عملی لیبرال شهره است و همین تناقض منشأ بدبینی های فراوانی به او شده است.
بر اساس آنچه در شرح زندگی این سرمایه دار یهودی آمده است ؛افکار سوسیالیستی وی در دوران جوانی و نوجوانی وی ریشه دارد. جرج سوروس؛ متولد مجارستان است اما درسال ۱۹۴۷ به همراه خانواده خود به انگلیس مهاجرت و تحصیلات دانشگاهی خود را نیز در این کشور سپری و همین دوران بود که نقش مهمی را در تکوین شخصیت و افکار وی ایفا کرد.
یکی از تأثیرگذارترین اتفاقات زندگی سوروس مربوط به دوران جوانی یعنی زمانی است که ساق پای سوروس بر اثر حادثه ای دچار شکستگی شد؛ مؤسسات خیریه درمانی یهود، کاری برای او نکردند اما وی تحت درمان رایگان «مرکز ملی بهداشت انگلیس» سلامتی خود را بازیافت.بسیاری معتقدند که رویداد مزبور در هواداری سوروس از سوسیال دموکراسی و بدبینی به گروه های یهودی نقش بسزایی داشته است. ۱۱سال پیش از این واقعه یعنی درسال ۱۹۳۶پدر سوروس برای پنهان کردن ریشه یهودی خانواده اش نام خانواده را از« شوارتز» به «سوروس» تغییر داد و باعث شد جرج که از کودکی ، زندگی اش را در میان زباله ها و حشرات موذی محله های پست مجارستان می گذراند بتواند پس از مهاجرت و فراز و نشیب های زیاد در دهه هفتاد به پدرخوانده میلیاردر نیویورک تبدیل شود.
جرج سوروس متولد ۱۱ آگوست ۱۹۳۰ در مجارستان است و آن گونه که بر می آید، پدر وی تئودور شوارتز با وجود داشتن تبار یهودی فردی معتقد به آئین یهود نبود و حتی برخی نیز از مسیحی شدن وی و خانواده اش سخن گفته اند بنابراین ؛ بهتر است که فضای خانواده ای را که وی در آن رشد کرده است؛ فضایی سکولار بدانیم چنان که خود وی نیز در یکی از مصاحبه های تلویزیونی اش، خود را فردی غیر مذهبی دانسته بود.
جرج پس از مهاجرت خانواده اش به انگلیس (۱۹۴۷)همزمان با تحصیل ،در راه آهن و کمی بعد رستورانی با عنوان «کاگلینو» کار می کرد. رئیس رستوران گفته است که از همان ابتدا متوجه پشتکار این جوان مجار شدم و همیشه به او می گفتم که روزی رئیس گارسن ها خواهد شد. پشتکار سوروس اما چندان تداوم نداشت و پس از مدتی در یک کارخانه تولید ظروف پلاستیکی مشغول به کار شد ولی پس از مدتی به خاطر آنچه مسئولان کارخانه تنبلی و سربه هوایی می نامیدند، از این کارخانه اخراج شد. سرگذشت عاطفی سوروس هم به نوبه خود قابل تأمل است .وی سه بار ازدواج کرده و اکنون صاحب پنج فرزند است. روبرت، آندریا و جاناتان از همسر اولش «آنالیز ویتچک»، الکساندر و گریگوری از«سوزان وبر» و همسرکنونی وی نیز ویولون زنی به نام «جنیفر شان» است.
اگر قرار باشد از جمع اضداد صحبت شود بی تردید جرج سوروس یکی از مصادیق این صفت است چراکه او همان مقدار مورد تنفر افراد و گروه ها است که مورد تحسین و ستایش گروهی دیگر و همچنانکه عده ای او را خود «شیطان» می دانند گروهی از دوستانش در سیمای وی چهره یک «قدیس» را جست وجو می کنند.
کلید فهم ثروت رو به افزایش سوروس در بورس است چنانکه بسیاری از بحران های مالی جهان ناشی ازبده بستان های وی در بورس است.برای اقتصاددانان جهان نام جرج سوروس با «چهارشنبه سیاه »انگلیس (۱۶ژانویه ۱۹۹۲) گره خورده است و پس از این واقعه بود که سوروس به «ویرانگربانک مرکزی انگلیس» مشهور شد.
سوروس در آن روز با خرید ده ها میلیارد دلار لیراسترلینگ به یک باره بازار بورس را دچار نوسان کرد و در حالی که یک شبه میلیاردها دلار به سرمایه وی افزوده شد. کمبود ارز باعث افت سهام بسیاری از شرکت ها شد و بانک مرکزی انگلیس نیز مجبور شد برای بهبود وضعیت، تاوان اقتصادی سنگینی را بپردازد.
آتش سیاست های سوروس علاوه بر اروپا ،دامن آسیایی ها را نیز گرفته است، همچنان که «ماهاتیرمحمد»، نخست وزیر وقت مالزی در خلال بحران اقتصادی سال ۱۹۹۷ آسیا به صراحت جرج سوروس را به «اخلال در جریان اقتصادی» این نقطه از جهان از طریق مجازات سازمان«آ.س.آن» متهم کرد و از نفوذ جریان های یهودی در اقتصاد جهان پرده برداشت.
در واقع مالزی اولین کشوری بود که به شکل آشکار سوروس را به دخالت مستقیم در بحران متهم می کرد. ماهاتیر با آن که از دوستان صمیمی سوروس بود به حدی از اقدامات وی آزرده شده بود که او را «عامل بی ثباتی مالزی» معرفی کرد . از نظر دولت میانمار این اقدام سوروس در مخالفت با عضویت این کشور در «آ.سه آن» صورت گرفته بود و همین باعث شد که دولت میانمار سوروس را یک «ابله نادان »و دولت تایلند وی را «مجرم جنگ اقتصادی» بنامد که «از خون ملت ها» تغذیه می کند.
سوروس اما در برابر این بی آبرویی بیکار ننشست و به مدد ثروت و نفوذ افسانه ای خود به ترمیم چهره اش پرداخت تا جایی که به گزارش شبکه cnc news وی فقط در خلال چند سال گذشته برای کسب اعتبار نزدیک به ۵ میلیارد دلار صرف امور خیریه، مبارزه با مواد مخدر و اقدامات بشردوستانه به ویژه در اروپای شرقی کرده تا بدین ترتیب چهره ای موجه برای خود دست و پا کند.
سوروس هرچند کار خود را با گرایش های سوسیالیستی آغاز کرد اما علاوه بر آنچه گفته شد ،مبالغ هنگفتی را نیز خرج فعالیت جنبش های لیبرال در سراسر جهان و نیز تحقق اهداف لیبرالیستی در آمریکای شمالی کرده است زیرا وی اگرچه بخش عمده موفقیت خودرا مرهون آموزه ها و تجارب اقتصادی است که در خلال تحصیل در انگلیس و بازار رقابتی بورس این کشور بدست آورده است اما تا پیش از مهاجرت به ایالات متحده در سال ،۱۹۵۶ به هیچ وجه مرد موفقی در زمینه تجارت و اقتصاد نبود و نقطه شروع ثروت اندوزی وی به سال ۱۹۶۹ بازمی گردد.
امروزه بسیاری از سیاستمداران و اقتصاددانان به هنگام مواجهه با بحران های اقتصادی از یاد نمی برند که در کنار عوامل مختلف به اقدامات اختاپوسی سوروس نیز اشاره ای داشته باشند، همچنان که هنوز هم سوروس عامل اصلی وقوع بحران اقتصادی سال ۱۹۹۷و ۱۹۹۸آسیا معرفی می شود. بحران اقتصادی آسیا موسوم به «بحران ببرهای آسیایی» نتیجه سیاست های سوروس در بازار مبادلات بورس آسیا بود. درست در زمانی که سرمایه داران به سمت سرمایه گذاری بلندمدت در بازار بورس آسیایی ترغیب می شدند و دولت های این منطقه سیاست های پولی خود را براساس سود حاصل از این سرمایه گذاری ها تنظیم کرده بودند. سوروس باعث شد که سرمایه گذاران از سرمایه گذاری بلندمدت خود صرف نظر کرده و به سرمایه گذاری های کوتاه مدت و امتناع از خرید اوراق قرضه بلندمدت ترغیب شوند .سوروس خود به تنهایی بخش اعظمی از اوراق قرضه را خریداری کرده و در زمانی که بازار به شدت دچار رکود شده بود شروع به فروش این اوراق کرد و همین امر بر دامنه بحران افزود .ارزش پول کشورهای آسیایی یک شبه دچار افت شدید گردید و اقتصاد آسیای جنوب شرقی در معرض فروپاشی قرار گرفت. پس از این بحران ،سوروس برای نشان دادن دامنه قدرت و تأثیرگذاری خود بر اقتصاد جهان و زیرپاگذاشتن غرور آسیایی ها به عنوان «ببرهای نوظهور»، دوباره ابتکار عمل را به دست گرفت و با خرید دوباره اوراق قرضه و ترغیب دیگر سرمایه گذاران، جان دوباره ای به اقتصاد کشورهای آسیایی بخشید تا ثابت کند بدون حضور سرمایه داری غرب، ببر آسیایی در واقع یک «ببر کاغذی» است.
اگرچه محدود کردن بحران های اقتصادی به یک عامل کمی مبالغه آمیز به نظر می رسد اما تقریباً همه آگاهان به امور اقتصادی، به گونه ای سوروس را به عنوان مهمترین عامل بروز بحران مزبور معرفی می کنند. سوروس در سال ۱۹۹۸قصد داشت فاجعه بحران اقتصادی ببرهای آسیایی را برای عربستان مغرور به پول نفت نیز تکرار کند و هرچند این سیاست با کاهش موقتی ارزش ریال پیش می رفت اما خیلی زود اهمیت ثبات استراتژیک خاورمیانه و لابی قدرتمند عرب های سرمایه گذار در غرب به کمک این کشور عرب آمد و سوروس نیز از ادامه کار بازماند.
در شناخت انگیزه های رفتاری سوروس و بنیاد مورد حمایت وی، آنچه موجب شگفتی تحلیلگران شده است تعارض آشکار میان اقدامات و مؤلفه های شناخته شده فکری ای است که وی گاه و بی گاه در خلال مصاحبه ها و سخنرانی هایش از آن سخن می گوید. سوروس در این راستا بوش را متهم کرده که به بهانه مبارزه با تروریسم، عراق را مورد تجاوز نظامی خود قرار داده و در مصاحبه ای نیز گفته است: «شاید شخص بوش به خاطر ساده لوحی واقعاً فکر می کند برای مبارزه با تروریسم به عراق لشکرکشی کرده است اما من یقین دارم که دیک چنی معاون رئیس جمهور و حلقه تندروهای کاخ سفید و پنتاگون خوب می دانند که مبارزه با تروریسم فقط یک بهانه بود... ایالات متحده به عراق حمله کرد چون می دانست در نظام بین الملل زور حرف اول را می زند و همه می دانیم که آمریکا در حال حاضر قدرتمندترین کشورجهان است، بنابراین انگیزه لازم برای استفاده از این قدرت وجود داشته است». سوروس افزوده بود« سرنگونی صدام پیش از روی کارآمدن بوش برنامه ریزی شده بود و این هنر بازهای کاخ سفید و پنتاگون بود که نطفه حمله به عراق را در ۱۱ سپتامبر بستند».
سوروس معتقد است برپایی پایگاه های تروریستی در افغانستان توسط بن لادن توجیه بالنسبه قابل قبولی برای حمله به این کشور بود اما حمله به عراق توجیه نداشت. سوروس در مصاحبه ای دیگر گفته است:«آمریکا حمایت صدام از تروریسم و تلاش برای دستیابی به تسلیحات غیر متعارف را دستمایه حمله به این کشور قرار داد، اما اکنون عمده تمرکز نیروهای امریکایی به جای حفظ امنیت مردم در خیابان ها و مراکز تجاری و بیمارستان ها در مراکز نفتی است ».
جرج سوروس اکنون تابعیت آمریکایی دارد و هرچند هنوز توضیحی قانع کننده برای نگاه دوگانه سوروس به سیاست های هیأت حاکمه ایالات متحده ارایه نشده است اما در محافل سیاسی وی خود را از مخالفان سرسخت اقتصاد وسیاست خارجی آمریکا به ویژه دولت بوش قلمداد می کند. سوروس در آستانه انتخابات ۲۰۰۴ ریاست جمهوری آمریکا تلاش بسیاری کرد که مانع از انتخاب مجدد جرج بوش شود و در این زمینه حتی کتابی با عنوان« نقاب برتری آمریکایی» را نیز به رشته تحریر درآورد اما در این هدف توفیقی به دست نیاورد. سوروس مدعی است که بوش به ایالات متحده آسیب های جدی داخلی و خارجی وارد کرده است و چهره این کشور اکنون بیش از هر زمان دیگری در جهان مخدوش شده است.
سوروس خود را منتقد طرح قرن جدید آمریکایی معرفی می کند. این طرح راهبردی در سال ۱۹۹۷ با تلاش محافظه کاران تدوین و درآن توصیه شده بود که ایالات متحده با اتخاذ رویکردی تهاجمی باید استیلای خود بر جهان را در قرن بیست ویکم، تداوم بخشد.سوروس معتقد است که وقوع ۱۱ سپتامبر برای تحقق راهبرد نومحافظه کاران ضروری بوده است و واکنش هایی نیز که پس از این حادثه از سوی ایالات متحده صورت گرفته بود نتیجه برآوردهای پیش از وقوع این واقعه بوده است .
آشکار است که سوروس به جریان رقیب جمهوریخواهان تعلق دارد و برای شکست این جناح می کوشد. لذا سوروس نتیجه سیاست راستگرایان در عراق و افغانستان را محکوم به شکست و تنها راه نجات این کشور را در رهایی از نفوذ باند نومحافظه کاران و بازگشت به دورانی می داند که ایالات متحده در داخل و خارج از لیبرالیسم حمایت می کرد.
سوروس در سال ۲۰۰۴ ده میلیون دلار هزینه کرد تا مانع از پیروزی دوباره جرج بوش در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده گردد. خود وی در توجیه این اقدام خود گفته است: «سرنوشت دنیای امروز به سرنوشت ایالات متحده وابسته است و من با وجود جرج بوش نسبت به آینده این کشور و جهان خوشبین نیستم ».
سوروس یک یهودی است و هرچند دیدگاه های او با نگاه خاص تحلیلگران بومی منطقه دنبال می شود اما این امر مانع ازانفعال وی در منازعه میان عرب ها و رژیم صهیونیستی نشده است. او با صراحت اشتباهات سران آمریکا و صهیونیست را به رخ شان می کشد. سوروس در جریان جنگ ۳۳ روزه لبنان ضمن انتقاد از برچسب ضد تروریستی این جنگ که عمدتاً از سوی ایالات متحده و اسرائیل مطرح می شد آن را در ادامه ناکامی های تندروهای نومحافظه کارآمریکا و افراط گرایان صهیونیست ارزیابی می کرد و همچنان معتقد است که رویکرد ضد تروریسم غرب به دلیل کنار گذاشتن گزینه های سیاسی و استفاده روزافزون از قدرت نظامی قرین ناکامی است.سوروس نگران و معترض است که چرا آمریکا از ابزارهای مالی و سیاسی در این جنگ بهره نگرفت.
سوروس با شرکای عربی آمریکا مخالف است لذا سیاست بوش در این باره را نیز از گزند انتقادهای خود مصون نداشته است و بخش عمده ای از مشکلات خاورمیانه را ناشی از حمایت این کشور از نهادها و کشورهایی می داند که میانه ای با دموکراسی ندارند و باعث شده اند که اقدامات ایالات متحده برای ترویج دموکراسی در منطقه جز یک «شعبده بازی مسخره»معنای دیگری نیابد.سوروس هرچند نگاه خوشبینانه ای به همپیمانان سنتی آمریکا در منطقه ندارد اما معتقد است که در شرایط کنونی کشورهای منطقه نسبت به نومحافظه کاران، دیدی به مراتب واقع نگرتر به اوضاع و تحولات جاری دارند و ابتکار عمل امیر عبدالله در عقد پیمان صلح میان خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس و ابومازن رئیس تشکیلات خودگردان و یا اصرار کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به داشتن رابطه دوستانه با ایران دراین راستا تفسیر می شود.
سوروس اکنون از افراد ذی نفوذ در جریان اقتصادی جهان است و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که بخش عمده ای از آنچه در مراحل نهایی بر سر اقتصاد فروپاشیده شوروی آمد نتیجه دخالت های پیدا و پنهان وی بود. نام سوروس این روزها بیش از هر زمان دیگری به گوش می رسد زیرا اگر برخلاف برخی تحلیلگران با قاطعیت از نقش مؤثر وی در انقلاب مخملین اوکراین و گرجستان سخن به میان نیاوریم بازهم ناگزیر به پذیرفتن این واقعیت هستیم که بخش عمده این گونه تحولات هماهنگی کاملی با مؤلفه های فکری وی دارد و مخالفت لفظی وی با سیاست های ایالات متحده را در پرده ای از شک و دودلی پنهان می کند.
سوروس با جدیت از طرح تغییر ساختار سازمان ملل و تبیین سازوکاری برای حل مؤثرتر بحران هایی نظیر بحران دارفور دفاع می کند و سوروس با ارائه طرح هایی برای اداره جهان و پیشبرد آنچه وی دموکراسی می نامد، نشان می دهد که او نه در قد و قواره یک میلیاردر سرخوش که با ایده های یک امپراتور جاه طلب اقتصادی، ظاهر شده است و در این میان بی آن که خود را سیاستمدار بخواند به شدت بر سیاست متمرکز شده است. در پایان می توان چنین نتیجه گرفت که اگر میان شخصیت اقتصادی و سیاسی سوروس ارتباطی برقرار باشد این ارتباط همان چیزی است که سیاستمداران آن را با بدبینی تمام «توطئه اختاپوسی یک سرمایه دارغربی» و افکارعمومی نیز با حیرت، «عدم تطابق گفتار و عمل» وی می دانند.
سعید آقاعلیخانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید