جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را، این‌جا ببین سرما را، آن‌جا ببین گرما را


قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را، این‌جا ببین سرما را، آن‌جا ببین گرما را
به گزارش همه خبرگزاریهای "معتبر" جهانی، از روز ٢١ماه دسامبر سال ٢٠٠٧، ٩کشور دیگر، از جمله ٨ کشور اروپای شرقی که، سه جمهوری از جمهوریهای متحده شوروی سابق نیز جزء آنهاست، به قرارداد « شنگن» پیوستند. بدین ترتیب، حوزه کشورهای عضو معاهدۀ شنگن در سمت شرق، تا مرزهای روسیه گسترش یافت. این امر، فی النفسه، خارج از هر ایده و هدفی که در ورای آن نهفته باشد، کاری است مثبت و در جهت تردد آزاد انسانها، نزدیکی سنن و فرهنگهای ملی.
خبر دوم، اینکه، خبرگزاری «فرانس پرس»، با استناد به راسل مینز، نمایندۀ هندوهای آمریکا(سرخپوستان بومی آمریکا)، اعلام کرد: «هندوهای ایالات متحدۀآمریکا، معاهدۀ تشکیل دولت ایالات متحدۀ آمریکا را کاغذ بی ارزشی دانسته وبا خروج خود از این معاهده، استقلال خویش از ایالات متحدۀ آمریکا را اعلام کردند». لازم به یادآوری است که؛ هندوهای آمریکا، در ایالات نبراسکا، داکوتای شمالی و جنوبی، وایومینگ و مونتانا ساکن هستند. این را هم نباید بی توجه گذاشت که، خبرگزاریهای "معتبر جهانی" با سکوت از کنار این خبر مهم گذشتند.
توجه به این مسئله از این نظر حائز اهمیت است که، راهی را که امروز اتحادیه اروپا و کشورهای امضاءکننده «معاهدۀ شنگن» در پیش گرفته اند، تخمیناً یک قرن پیش، کمونیستهای اتحاد شوروی پیموده بودند. به عبارت صریحتر، کمونیستهای اتحاد شوروی بلحاظ فکری، یک قرن جلوتر از سیاستگذاران امروزی اروپا بودند.
در اینجا این نکته بسیار با اهمیت را نباید نادیده گرفت که، از همان ابتدا، از زمانی که، رهبران و سیاستگذاران وقت شوروی در این راه خود، ضمن ترویج روحیۀ دوستی و مودت بین خلقها و ملل مختلف، بیکاری، فحشاء و دیگر مفاسد اجتماعی، یعنی سخت جان ترین بلایای جوامع انسانی را نیز از میان برداشتند، مورد غضب و کـینه امپریالیستهای غرب و مرتجعین جهان قرار گرفتند و در سالهای اول دهه پایانی قرن گذشته، درپی یک جنگ روانی- تبلیغاتی طولانی مدت فرسایشی، با تکیه بر خیانت عناصر و عوامل داخلی، اتحاد شوروی و متحدان آن را در هم کوبیدند.
کشورهای اتحاد شوروی، چکوسلواکی و یوگسلاوی را تجزیه کرده و در بین خلقها و مللی که، از ابتدای تاریخ مرزی وجود نداشت، خط مرزی کشیده و همسایه را به دشمنی و خصومت با همسایه وادار نمودند، با شعف و شادی کم نظیری تخریب این جوامع را پیروزی بزرگ تلقی کرده و جداسازی هر بخشی را، "کسب استقلال" آن نامیدند.
بدین ترتیب، برای هر کسی، این سئوال بسیار ساده مطرح می شود که، اگر وجود مرز پدیدۀ خوبی نیست، پس چرا امپریالیسم و ارتجاع، اتحاد شوروی را تجزیه کرد؟ واگر نه، چرا اروپا به همان راهی می رود که، قریب یک قرن پیش اتحاد شوروی رفته بود؟ این تناقض در عمل را چگونه می توان توجیه کرد؟
صرفنظر از آنکه هرکسی، چه دلیل و توجیهی در جواب این سئوالات ارائه نماید، باید اذعان کرد که، علاوه بر نقش دو گانه، ویرانگر و مخرب امپریالیسم و ارتجاع در برخورد به مسائل جهانی، نقش کاتالیزاتور منفی و مخرب مجامع و نهادهای بین المللی در برخورد به مسائل جهانی را نیز نباید از نظر دور داشت.
امروز، سازمان ملل متحد نمی تواند جواب مقنعی به این سئوال داشته باشد که، بر اساس کدام اصول و معیارهائی، تجزیه اتحاد شوروی و "استقلال" ١۵جمهوری عضو آن را در کوتاهترین مدت ممکن برسمیت شناخت؟ و امروز، در مقابل گسترش حوزه «معاهدۀ شنگن» و اعلام استقلال هندوهای آمریکا (سرخپوستان بومی) قطعا جانب حق نخواهد گرفت. امپریالیسم و ارتجاع جهانی، نهادها و مجامع بین المللی باید پاسخ صریح این سوال را بدهند که؛ چرا هر استان جمهوری کوچک فدرال یوگسلاوی را به یک "کشور مستقـل" تبدیل کردند؟ و امروز، با مسئلۀ اعلام استقلال بومیان از دولت مهاجران آمریکا، چگونه برخورد خواهند کرد؟
برخورد مجامع و نهادهای بین المللی و کشورهای پیشرفته سرمایه داری، یعنی دولتهای امپریالیستی و ارتجاعی، به آنچه که یک قرن پیش در اتحاد شوروی انجام شده بود و امروز با شکل کارکاتوری آن در جامعه اروپا تکرار می شود، مؤید سیاست «یک بام و دو هوا»ئی است که در عنوان همین مطلب بیان شده است. بویژه اگر این را هم در نظر بگیریم که، سیاست کنونی اروپا، درست بر عکس سیاست یک قرن پیش اتحاد شوروی، سیاستی است در جهت توسعۀ تجارت فحشاء و بیکاری، در سمت گسترش و تشدید رقابت در درون ارتش عظیم بیکاران بمنظور دستیابی به نیروی کار ارزان و در سمت تشدید و تعمیق مفاسد اجتماعی.
سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای بین المللی، حق توجیه حوادث و اتفاقات هنجار و ناهنجار امروزی جهان را ندارند و در مقابل تمام حوادث فاجعه بار جوامع بشری مسئول و پاسخگو بوده و هستند.
امروز سازمان ملل متحد و دیگر تشکلهای بین المللی یا باید رسالت حقیقی خود را با انتقاد بی رحمانه از عملکردهای گذشته خویش به انجام رسانند و یا به عنوان نهادی بین المللی، ناکارآمدی و بی تأثیری خود را رسماً اعلام نموده و برای بازیافت جایگاه اصلی خویش، برای تشکیل مجدد خویش بر اساس نیازها، معیارها و ضوابط امروزی، اقدامات جدی به عمل آورند.
واقعیت تاریخی حاکی از این است که، سازمان ملل متحد در جلوگیری از بروز و ادامه جنگها، در متوقف ساختن تجاوزات و لشکرکشیهای بویژه آمریکا و انگلیس، ناتوان و عاجز بوده وبه محلل و ایزاری در دست امپریالیسم و ارتجاع جهانی تبدیل شده است.
سازمان ملل متحد و تمام کمیسیونها، کمیته ها و شوراهای آن در مقابل عمل انجام شده، یا جانب امپریالیسم متجاوز را گرفته و یا سکوت کرده اند. فراموش نکنیم که، کم کاری و سکوت تأئید آمیز این نهادها حتی در قبال تخریب آثار تمدن بشری، از جمله، مسئلۀ تخریب و نابودی مجموعۀ آثار باستانی ٢٧٠٠سالۀ بابل عراق توسط آمریکا، چشمگیرترین نمونه این برخورد تیپیک تشکلهای بین المللی می باشد. این نهادها، در بهترین حالت، به صدور بیانیه های بی پشتوانه و غیر جدی بسنده کرده اند.
کشتار مردم یوگسلاوی و تجزیه این کشور توسط آمریکا و کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، اشغال نظامی افغانستان و عراق، ویرانی این کشورها و کشتار روزمرۀ مردم آنها، فقط طی دوره های اخیر، دلیل انکار ناپذیری بر ناتوانی نهادهای بین المللی، بویژه، سازمان ملل متحد در انجام وظایف و رسالت خویش می باشد. سازمان ملل متحد را با از نظر گذراندن عملکردهای آن در طول تمام دورۀ موجودیتش، بحق می توان بزرگترین مانع تشکیل دولت فلسطینی و عامل محرک کشتار ٦٠ سالۀ فلسطینیان به حساب آورد.
بگذریم از اینکه، این سازمان و دیگر نهادهای بین المللی، در لشکرکشیهای آمریکا به هندوچین، به ویتنام و کره و کامبوج، به آمریکای لاتین و آفریقا، در مقابل اشغال نظامی گرانادا و غیره نیز چنین موضع مخربی گرفته اند. چنین رفتارهای نهادهای بین المللی، نشاندهندۀ آن است که این تشکلها، به ابزار توجیه جرایم امپریالیسم تبدیل شده اند و از اهداف و وظایف اولیه خویش بسیار فاصله گرفته اند.
بدین ترتیب، امروز، جامعه جهانی و در راس آن، سازمان ملل متحد، بار دیگر در مقابل آزمایش بسیار سخت و سنگینی قرار گرفته است. هر چند مجموعۀ کارکردهای تشکلهای بین المللی این تصور واقعی را در ذهن متبادر می سازد که، نباید به موضع گیری آنها چندان امیدوار و خوشبین بود ولی، با این همه، باز هم امیدواریم که این نهادها در برخورد به اعلام استقلال سرخپوستان بومی آمریکا، حداقل موضع مشابه آنچه که در قبال اتحاد شوروی و یوگسلاوی گرفتند، بگیرند و حق تعیین سرنوشت بومیان آمریکا را برسمیت بشناسند.
صدای مردم
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید