جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


حکایت یک ستاره کاغذی


حکایت یک ستاره کاغذی
«غیرقابل انتظار» بهترین واژه ای است که می توان در نخستین مواجهه با فیلمی چون «توفیق اجباری» به کار برد. برای کارگردانی که چند ملودرام و کمدی خوش ساخت در کارنامه اش دارد، «توفیق اجباری» یک سقوط بزرگ محسوب می شود. البته شاید بتوان «توفیق اجباری» را با کمدی های بی ارزشی چون «کلاغ پر»، «مادرزن سلام» و «کلاهی برای باران» مقایسه کرد و نتیجه گرفت که این فیلم، خیلی هم بد نیست. اما برای کارگردانی که با دو فیلم کمدی «عینک دودی» و «دختر ایرونی» ثابت کرده است که از عهده ساختن کمدی های آبرومند برمی آید، «توفیق اجباری» به هیچ وجه فیلم قابل قبولی نیست. دست کم در این دو فیلم موقعیت های بامزه و خلاقانه وجود داشت، که دوست داران سینما را راضی و شادمان به خانه هایشان می فرستاد.
اما در «توفیق اجباری» هرچه هست، تکرار شوخی های سطحی، تیپ سازی های کلیشه ای و الگوهای بارها آزموده شده است. از آنجا که «محمدحسین لطیفی» تا چند سال پیش دغدغه ورود به سینمای حرفه ای را داشت، در ساخت فیلم هایش دقت و وسواس زیادی به خرج می داد. اما وی در جدیدترین فیلمش وجهی دیگر از مختصات فیلم سازی اش را نمایان کرده است.
فیلم «روز سوم» سیمرغ های زیادی را برای او به ارمغان آورد و لطیفی را وسوسه کرد، تا راه ساخت فیلمی صرفا تجاری را در پیش گیرد. لطیفی در «توفیق اجباری» با دستمایه قرار دادن زندگی یک ستاره سینما «محمدرضا گلزار» قصد دارد عواقب و پیامدهای ستاره شدن را به تصویر بکشد. اما او در این مسیر، تنها از جذابیت های ظاهری بازیگرش استفاده می کند و هیچ اطلاعات تازه ای به مخاطب نمی دهد. در این فیلم، «محمدرضا گلزار» در حد یک اسطوره محبوب نسل جوان، معرفی می شود. رفتارهای عاشقان سینه چاک این بازیگر آن قدر اغراق آمیز و غیرمنطقی تصویر شده، که شبیه آن را در سینمای هالیوود هم نمی توان متصور شد. پیتزافروشی که برای امضا گرفتن از گلزار برای او پیتزا می برد، دختری که سوئیچ ماشینش را به زور به گلزار می دهد، دخترانی که امضای این بازیگر را از دست مرد پیتزافروش چنگ می زنند و ...
اما در مقابل این عشاق سینه چاک فردی به نام «محمدرضا گلزار» قرار دارد که بنا به تعریف فیلم، بازیگری سرشناس، مهربان و مودب است، بازیگری که همه عالم و آدم برایش توطئه چینی می کنند اما او در نهایت نجابت و مظلومیت از مهلکه ها فرار می کند و هیچ گاه دست از پا خطا نمی کند.
بدین ترتیب «توفیق اجباری» چیزی را تبلیغ می کند که با مضمون خود متناقض است.
«توفیق اجباری» از یک سو، شهرت و ثروت ستارگان سینما را دردسرساز معرفی می کند و درباره مشکلات ستاره شدن هشدار می دهد و از سوی دیگر در کوره ستاره سازی می دمد و مقام یک بازیگر معمولی را، در حد یک افتخار ملی بالا می برد. می شود از کارگردان پرسید انتخاب «گلزار» برای فیلمی که قرار است به معرفی یکی از ستارگان سینمای ایران بپردازد، چه مبنایی داشته است؟
وی به عنوان یک بازیگر نه چندان حرفه ای در سینمای ما چه جایگاهی دارد، که فیلمساز، این قدر بر توانایی هایش تأکید کرده است. واقعیت این است که «محمدرضا گلزار» در تمام دوران بازیگری اش بیشتر به خاطر چهره و وضع ظاهری اش مورد توجه قرار گرفته و تاکنون بازی چندان درخشانی از خود ارائه نداده است. منتقدان بهترین نقش آفرینی های وی را در فیلم های «آتش بس»، «بوتیک» و «شام آخر» دانسته اند .که تازه در آن فیلم ها نیز او به خاطر کیفیت بالای بازی بازیگر مقابلش به چشم آمده است. یادمان باشد که «گلزار» در تمام این سال ها نه تنها برنده هیچ جایزه بازیگری نشده، بلکه حتی نامش در لیست نامزدهای دریافت جایزه هم قرار نگرفته است. او فقط ستاره ای کاغذی است که زندگی و حواشی حرفه اش خوراک دندان گیر زردنامه هاست.
«توفیق اجباری» با داستان آبکی و سرهم بندی شده و ایده یک خطی اش، نمی تواند موقعیت مناسبی برای ارائه تصویری واقعی از زندگی بازیگران فراهم کند.
درست برخلاف فیلم «هنرپیشه» (محسن مخملباف) که در آن وجوه شخصیتی یک بازیگر (اکبر عبدی)، بر بستر داستانی پرفراز و نشیب نمایش داده می شود. در «توفیق اجباری» به استثنای چند نمای مربوط به حضور گلزار در پشت صحنه فیلم و تمرین دیالوگ های فیلم نامه، از ابتدا تا انتهای داستان، این بازیگر در خانه نشسته و هیچ فعالیت سینمایی ندارد. چرا که از نظر کارگردان، نمایش لباس های رنگارنگ «گلزار» و ماشین های آخرین مدل او، اهمیت بیشتری داشته است.
لطیفی برای خنداندن مخاطبش صرفا ترکیبی ناهمگون از شوخی های سطحی و تاریخ مصرف دار گردآورده است: صحبت های پیتزافروش درباره سهمیه بندی بنزین، درج خبر ازدواج «گلزار» با «یانگوم» و «مهنازافشار»، تکرار تکیه کلام های سریال «چارخونه» دختری که در خیابان به گلزار می گوید چی کار می کنی و تأکید بر اخبار جعلی زردنامه ها، از جمله شوخی هایی هستند که برای افزایش بار کمیک داستان، در لابه لای سکانس ها گنجانده شده اند.
از طرفی، کارگردان مجموعه ای از تیپ ها و موقعیت های چند فیلم و سریال را، بدون هیچ گونه تغییر و خلاقیتی در جدیدترین ساخته اش به کار گرفته است.
ماجرای جنگ و دعوای زن و شوهر، شکستن وسایل خانه توسط گلزار، کشیدن لباس و ... نماهایی هستند که مو به مو از فیلم «آتش بس» (تهمینه میلانی) کپی برداری شده اند. «رضا عطاران» هم دقیقا همان تیپ سریال «ترش و شیرین» را، بازی می کند.
او این بار هم در قالب یک جوان شوخ و فرصت طلب فرو می رود و رفتارهای آن تیپ تکراری را (وارد شدن به خانه بدون اجازه صاحبخانه، لو دادن آدم ها و ...) بازآفرینی می کند. پیرمرد شاد و زنده دل سریال «ترش و شیرین» نیز با همان لهجه و همان تیپ انگار به دنیای فیلم «توفیق اجباری» پرتاب شده است. او بدون توجه به اقتضای داستان، در چند سکانس صرفا حضور می یابد و چند جمله ای می گوید و آوازی می خواند و می رود.
سایر نقص ها و ضعف های فیلم نامه، همچون حضور آدم های بدون انگیزه و شخصیت های سردرگم، رخدادهای غیرقابل باور و تصادفی، تعلیق های دم دستی، تحول یک باره شخصیت ها و... هرکدام سرفصل های جداگانه ای هستند که بررسی و تحلیل همه آن ها در این مجال نمی گنجد.
احسان رحیم زاده
منبع : فیلم‌نگار


همچنین مشاهده کنید