جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یک نفر به این سوال ها پاسخ دهد


یک نفر به این سوال ها پاسخ دهد
این روزها توفیق اجباری بر پرده ی سینماهاست و با اقبال نسبتا گسترده ی مخاطبان روبرو شده است. این دومین اثر محمدحسن لطیفی در سال جاری است که توفیق نمایش را در پروسه ی آشفته ی اکران سینماها پیدا کرده است.
بخشی از این قضیه به شهرت تازه کسب شده ی لطیفی بر می گردد که نزد تماشاگران سینمای ایران به عنوان کارگردانی مطرح شده که رگ خواب مخاطبانش را خوب می شناسد و در عین حال آثارش چندان به سمت ابتذال نمی رود و در حدی عامه پسند( مثل فیلم های عینک دودی و خوابگاه دختران) و گاه قابل قبول ( همانند مجموعه های سفر سبز و صاحبدلان و فیلم روز سوم) قرار می گیرد. اما با جرات می توان گفت که توفیق اجباری ضعیف ترین فیلم لطیفی (حتی نسبت به اولین ساخته اش، سرعت) است که در بسیاری از لحظاتش به دامان ابتذال کشیده شده است.
سینما ، محمدرضا گلزار ( با بازی محمد رضا گلزار) است که همسرش، سیمین (باران کوثری) قصد جدایی از او را دارد.
در این بین خواهرزاده ی همسایه ی طبقه ی بالای خانه ی محمدرضا، سیمین (نیوشا ضیغمی) که او را سیم سیم صدا می کنند، پس از سال ها از فرانسه بازمی گردد و محمدرضا به سفارش خاله دختر (پروین میکده) مجبور می شود تا مراقب او باشد و همین امر سبب ساز بروز سوء تفاهم هایی میان آقای بازیگر با همسرش می شود که برادر سیمین، عطا (رضا عطاران) به آتش آن دامن می زند. فیلم از الگوی ابدی فیلمفارسی ها و فیلم های هندی تبعیت می کند؛ وجود یک قهرمان در راس داستان که قرار است تماشاگر او را تا حد جان دوست بدارد و به هر صورت شده با او ارتباط برقرار کند و نیز قرار گرفتن یک فرد شوخ طبع در کنار نقش اول فیلم تا با لوده بازی هایش تماشاگر را بخنداند و حواس او را از وجود حفره های عمیق داستانی منحرف کند. فیلمنامه ی توفیق اجباری (البته اگر بتوان نام فیلمنامه بر آن گذاشت) مملو از موقعیت ها و شخصیت هایی است که به راحتی می توانند کم و زیاد شوند، بی آنکه خللی در روند داستان به وجود بیاید.
در هنگام تماشای فیلم، اگر ظاهر خنده دار وقایع و کنش های کاراکترها را کنار بزنیم، با سوالات زیادی روبرو می شویم که فیلمنامه نویس و کارگردان از پاسخ به آنها عاجز می مانند.
مشکل محمدرضا و همسرش چیست؟ آیا تمام مساله ی سیمین با همسرش در اینست که به او اظهار علاقه نمی شود؟ آیا سیمین که از رفتار او می توان حدس زد دختری تحصیل کرده است بر این امر واقف نمی باشد که مزاحمت ها و دردسر های گاه و بی گاه هواداران یک بازیگر معروف سینما برای او و خانواده اش امری عادی و طبیعی است؟
محمدرضا که در طول فیلم مردی مودب، متین و خانواده دوست معرفی می شود که حتی حرمت ها را حفظ می کند. عطا در زندگی محمدرضا و سیمین چه می خواهد؟ اگر هدف او کمک به محمدرضا برای بازگرداندن سیمین است پس چرا این قدر در زندگی آن دو سنگ می اندازد؟ اصلا اگر او در فیلم نبود، آیا پیرنگ ضعیف داستانی اثر مخدوش می شد؟ البته ناگفته نماند همین لوده بازی های عطا و بازیگرش است که توانسته فیلم را در شکل ظاهری آن برای تماشاگر جذاب کند.
آیا سیم سیم که پزشکی به ظاهر عاقل و متشخص معرفی می شود و دوست دارد ریشه های فرهنگی و ملی خود را حفظ کند، نمی داند طیق عرف جامعه ی ایران به بهانه ی ترس از سوسک و تاریکی نباید شب را در خانه ی دو مرد غریبه و عذب بگذراند؟ دوستان سیمین چه نقشی در نوع رابطه ی او با همسرش ایفا می کنند؟ چرا لیدا (لیدا عباسی) از مردها متنفر است؟ (این نوع جبهه بندی جنسیتی را به شکلی قابل تحمل تر در عینک دودی دیده بودیم) آیا علاقه ی فرنگیس (نعیمه نظام دوست) به عطا نمی توانست سبب ساز خلق یک داستانک جذاب در کنار خط داستانی کمرنگ اصلی باشد؟ حال که عطا به او علاقه ای ندارد و او نیز کاری برای رسیدن به محبوبش انجام نمی دهد و یا حتی قدمی برای بهبود زندگی سیمین بر نمی دارد، بهتر نبود فیلمنامه نویس او را از میان شخصیت ها حذف می کرد؟ آیا فیلمنامه نویس نمی توانست استفاده ای درست و دراماتیک از علاقه ی بیتا (بهاره رهنما) به گلزار داشته باشد؟ اینکه او چند بار به درب منزل آقای سوپراستار بیاید و به شکلی غیرمستقیم به او اظهار علاقه کند و سپس از داستان خارج شود، منطقی است؟
پدربزرگ محمدرضا (احمد پورمخبر) چه کاری برای او انجام می دهد؟ آیا جز اینست که به لطف خاطره ی خوش بیننده از شیرین کاری های بازیگرش در یکی از مجموعه های عید امسال (ترش وشیرین) وارد داستان شده است تا با گذاشتن عکس او در کنار تصویر هنرپیشگان محبوب فیلم در پوسترها و تراکت های تبلیغاتی، مهر تایید و تضمین دیگری بر فروش بالای فیلم زده شود؟ چرا این قدر موقعیت های داستانی فیلم بی مایه و سست، قابل تغییر و جابجایی و بی ارتباط به هم هستند؟ چرا در هیچ قسمت از فیلم (به جز سکانس ابتدایی آن) جناب بازیگر را که این قدر پرکار است، بر سر صحنه ی فیلمبرداری نمی بینیم؟ زمانی که لیدا، محمدرضا و سیم سیم را سوار بر اتومبیل بیتا مقابل سفارت می بیند، آیا حق نداریم که به یاد اتفاقات غیرقابل باور فیلمفارسی ها و فیلم های هندی بیفتیم؟
یا این احساس را نباید در هنگام برخورد تصادفی " مونا ۶۹" ( دختری که با عطا چت کرده بود) با گلزار در خیابان داشته باشیم؟ چرا گلزار و عطا و پدربزرگ باید درست در لحظه ای سر برسند که جناح نسوان در خیابان با بی ظرافتی و به شکلی کاملا گل درشت در حال صحبت کردن درباره ی موضوع ساختگی بارداری سیمین هستند؟ چرا فیلمنامه نویس ایده ی خوب پیتزابر امضا فروش را چند بار تکرار می کند و شیرینی آن را از بین می برد؟ چرا سیم سیم به یکباره از داستان حذف می شود؟ یا اینکه چرا سیمین درست باید در لحظه ای برسد که محمدرضا برای آن پسرک آدامس فروش از علاقه اش نسبت به همسرش می گوید.
این موارد ضعف های بی چون و چرای روایی و شخصیتی فیلمنامه است که توفیق اجباری را تا مرز فیلمی سطحی و بی مایه کشانده است. از طرف دیگر هم هیچ نوآوری خاصی در اجرا نمی بینیم و تمام زحمات عوامل فیلم معطوف به تصویر کشیدن متنی شده که نقطه اتکای قابل اعتمادی نیست. کارگردانی لطیفی از حیث دکوپاژ و میزانسن تنها در خدمت داستان و درست درآوردن موقعیت های کمیک فیلمنامه است و از لحاظ فنی هم تنها موردی که بیش از همه توجه بیننده را به خود جلب می کند، شیوه ی طراحی صحنه و لباس فیلم می باشد که متاسفانه چند سالی است به شکلی اپیدمی گریبان سینمای ایران را گرفته است.
در این گونه فیلم ها محل سکونت قهرمانان پر از وسایل تزیینی غیرکاربردی است ؛ انگار که در حال تماشای کاتالوگ های تبلیغاتی شرکت های طراح دکوراسیون داخلی هستیم. این موضوع در مورد نحوه ی پوشش بازیگران فیلم هم صادق است.
بازیگران در هر سکانس بدون توجه به موقعیت مکانی و زمانی فیلمنامه با لباس های پر زرق و برق مقابل دوربین حاضر می شوند؛ گویی بیننده شاهد یک نمایش مد لباس است. شیوه ی اجرای بازیگران اصلی و فرعی توفیق اجباری حاوی نکته ی خاصی نیست و می توان گفت که محمدرضا گلزار پس از فیلم آتش بس، توانسته است تیپ عامه پسند و قابل قبول خود را در کمدی های رمانتیک پیدا کند. او می تواند با این تیپ نقش ها در نظر بیننده قابل باور باشد و در عین حال برخی از ناتوانی های خود را در ارائه ی ریزه کاری های لازم بازیگری بپوشاند.
باران کوثری هم یکی از ضعیف ترین بازی های خود را در توفیق اجباری به نمایش گذاشته است. البته بخش عمده ای از این پسرفت را باید به حساب شخصیت پردازی ضعیف نقش سیمین گذاشت. با وجود تمام نکات محتوایی و تکنیکی فوق، تنها حسن توفیق اجباری را می توان در جذابیت ظاهری اش در جلب رضایت مخاطب پیدا کرد.
به هر حال اگر قرار باشد تنها چرخ اقتصادی سینمای رنجور کشورمان بچرخد، قطعا فیلم هایی از جنس توفیق اجباری نقشی تاثیرگذار و کمک کننده بر این روند خواهند داشت. اما نباید از یاد برد که سینما یک هنر است و در کنار جلب رضایت بیننده باید حرفی برای گفتن داشت و بد نیست که به ارتقای سطح فرهنگی عامه ی مردم نیز توجه کرد. اگر قرار باشد چنین هدفی در سینمای ایران دنبال شود، قطعا فیلم هایی از این جنس که مابه ازای شان را در مجموعه های طنز نود شبی تلویزیون هم می توانیم بیابیم، برچسب ابتذال می خورند و جز در سطح نگاه داشتن سلیقه ی بینندگان نقش دیگری ایفا نمی کنند. به هر حال اگر کمی نگران وضعیت سینمای کشورمان باشیم، با دیدن فیلم هایی از سنخ توفیق اجباری (راستی نام این فیلم چه ارتباطی با موضوع آن داشت؟!) قطعا این سوال به ذهنمان خواهد رسید که به کجا می رویم؟ و آیا می توان آینده ای قابل اعتماد برای این سینما متصور بود؟
امیررضا نوری پرتو
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید