جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یک ملودرام از دست رفته


یک ملودرام از دست رفته
۱) به مناسبت پخش آخرین فیلم خانم درخشنده این روزها مجددا این بحث قدیمی و به نتیجه نرسیده تعریف سینما و تبیین نسبتش با مسایلی که تحت عنوان «تعهد» از آن ها یاد می شود مطرح شده است. که البته نظرات افراطی و تفریطی پیرامون آن هم برای خود حکایتی دارد. مثلا آن هایی که معتقدند هدف سینما تنها خود سینماست و نه هیچ معنا و انگاره ای معمولا جواب این سوال را نمی دهند که با این ملاک و معیار آیا می شود تصاویر مناظر طبیعت را هم که از تلویزیون غالبا هنگام قطع تصاویر برنامه ای پخش می شود سینما نامید و اصلا مگر تصویر چه ویژگی ممیزه ای از سایر اشکال هنری دارد که بتوان آن را عاری از معنایی خاص تلقی کرد؟ از این بحث مطول که بگذریم قطعا «بچه های ابدی» واجد درصد کمی از مفهوم سینما به عنوان یکی از اشکال هنر است. مثل اکثر فیلم های قبلی پوران درخشنده.
۲) ملودرام از دست رفته، این شاید بهترین عبارتی باشد که بتوان در تعریف فیلمی چون «بچه های ابدی» به کار برد. مضمون و پیامی که در فیلم جلوه می کند صرف نظر از میزان درستی و بهره مندی اش از عقلانیت اجتماعی که شاید کمی بعد به طور مختصر به آن بپردازیم بسیار مناسب بود. برای ساختن ملودرامی تاثیرگذار و دراماتیک با لحظه های چالش برانگیزی که امکان تجربه ای متفاوت و شاید برای بسیاری از تماشاگران دست نیافتنی را فراهم کند. اما تاکید و اصرار بیش از اندازه و جسارتا باید بگویم ناشیانه و آماتورگونه خانم درخشنده بر القای صریح و مستقیم و جویده شده پیام های اجتماعی و اخلاقی فیلمش و بدتر از آن فروریختن حجم زیادی از احساسات و عواطف تحمیلی دست مالی شده بر سر تماشاگرش که در جاهایی جواب های عکس می دهد فیلم را چنان از رمق انداخته که تماشاگر عاقل را وادار می کند که اگر می خواهد به نوعی اشتباه خودش را در صرف وقت و هزینه برای دیدن فیلم بچه های ابدی جبران کند بگیرد بخوابد!
۳) قطعا بچه های ابدی هم همانند خیلی از فیلم های دیگر سینما که خروجی مطلوبی را به عنوان یک اثر هنری محصول ذهن انسان یا انسان های سازنده اش نداشته اند در مرحله اول از فیلمنامه ناقص و فکر نشده اش رنج می برد. کمرنگ شدن تدریجی قصه و بی منطقی حوادث داستان که احتمالا به علت گرفتن عواطف و احساسات تماشاگرش در فیلمنامه رخ داده (از مخالفت و رفتارهای ناخوشایند پدر نگار در برابر علی که سرشار از بی منطقی است بگیرید تا چرخش ناگهانی او در رضایت به ازدواج دختر یا به قول خودش غنچه زیبایش با ایمان در حالی که معضل علی همچنان باقی است!)
سایر بی منطقی ها و ضعف های دراماتیک از هر کدام ریشه در فیلمنامه فقیر فیلم دارند اما بزرگترین ضعف و بی بندوباری در فیلمنامه فیلم عدم انسجام و وحدت درونی آن است. فیلم با هسته دراماتیک ازدواج نگار و ایمان و مانع سرراه این ازدواج یعنی برادر ایمان که گره داستان تلقی می شود آغاز می گردد اما پس از گذشت دو سوم از فیلم این گره دراماتیک به ساده انگارانه ترین شکل ممکن گشوده می شود و با یک نقطه عطف بسیار ناشیانه و بی منطق (فرار یک کودک دارای سندرم داون از یک آسایشگاه با حضور آن همه نیروی امنیتی) فیلم هسته دراماتیک خود و به عبارت ساده تر قصه خود را عوض می کند. البته که واضح است این تغییر فضای قصه به منظور تقویت بعد عاطفی و احساسی تماشاگر فیلم است تا برای دریافت پیام متعهدانه فیلم بیشتر آماده گردد. این که اگر کودکان دارای سندرم داون را در منزل نگهداری و تیمار نکرده و آن ها را به مراکز تخصصی نگهداری از آن ها بسپاریم علاوه بر محرومیت آن ها از اسباب بازی های گران قیمتشان، امکان فرار از آسایشگاه است و بعدتر معتاد شدن آن ها بی هیچ دلیل توسط افراد شرور و خبیث و یا تصادف آن ها با این همه ماشین که شب ها با سرعت از خیابان ها و اتوبان ها و تونل های این شهر درگذرند. این گونه تماشاگر بخت برگشته پس از بیرون آمدن از سینما احتمالا دچار چنان عذاب وجدانی می شود که به محض رویت یکی از این کودکان امکان همه مخاطراتی را که خانم درخشنده نشانش داده تصور می کند و حتی هنگام رانندگی هم حتما حواسش هست تا احیانا یکی از این کودکان را زیر نگیرد و این گونه شاید دیگر در اتوبان های شهرمان شاهد سرعت های غیرمجاز از جانب رانندگان بی مسوولیت نباشیم.
۴) فیلم با تصویر عجیب و غریب و دهشتناکش از مرکز نگهداری کودکان مبتلا به این بیماری که آدم را یاد تصویر اردوگاه های شکنجه آلمان نازی می اندازد تلویحا این مضمون را که این کودکان را باید در هر شرایطی در منزل نگهداری کرد به عنوان یک ایده اجتماعی به مخاطب القا می کند و همان طور که گفتم اگر فیلم یک ملودرام موفق و حتی اشک انگیز آبرومند از کار درآمده بود وجه شخصی این پیام و در واقع استفاده ملودراماتیک از این ایده را می شد دلیلی بر شخصی بودن این ایده دانست و با جدی نگرفتن آن دل به روابط و سرنوشت تراژیک قهرمان معلول قصه داد اما با تقویت جنبه اجتماعی و غنی کردن محتوای قصه در جهت آموزشی آن فیلمساز برنسخه ای که برای قهرمانی اش پیچیده به عنوان یک ایده اجتماعی تاکید می کند و اینجاست که این ایده در تعارض با عقلانیت ابزاری اجتماعی و مقتضیات زندگی در یک کلان شهر قرار می گیرد و درخشنده با رویکردی احساساتی و منصفانه و غیرعقلانی سعی در پاک کردن صورت مساله دارد. اتفاقا خود این تعارض بود که می توانست نقطه ثقل وقایع دراماتیک داستان و محل چالش جدی برای آن باشد که به تماشاگرانش هم امکان تجربه فضایی دشوار و نفسگیر و انتخاب در این فضا را می داد. حالا اما حاصل چه شده؟ فیلمی سروستی که نه حسی از تماشاگرش برمی انگیزد و نه موفق به القای پیام خود به او می شود.
۵) حضور پانته آ بهرام مثل اکثر حضورهایش در فیلم های دیگر خوب و حتی می شود گفت عالی است اما این وسط می ماند حسرتی برای شهاب حسینی. بازیگری که واجد همه ویژگی های یک بازیگر کامل است و در سینمایی که خیلی ها بیشتر از استحقاقشان گرفته اند این جوان خوش سیما و محجوب با انتخاب های غلط خود باعث شده چشم های خیلی از فیلمسازان سینمای ایران به ناحق بر او بسته باشد.
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید