چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


هنر و سازماندهی اجتماعی و اقتصادی جامعه


هنر و سازماندهی اجتماعی و اقتصادی جامعه
● آیا چیزی به نام جامعه‌شناسی هنر وجود دارد؟
«ژان دو وینیو» در کتاب «جامعه‌شناسی هنر» نوعی از جامعه‌شناسی هنر را مطرح می‌کند که نقطهء حرکت آن هم تجربهء واقعی خلاقیت و هم تجربه عملی و پویای زندگی در بطن جامعه است و هدف آن این است که ببیند خیال تا چه حد در زندگی جامعه ریشه دارد، بی‌آن که جزم‌اندیشی کند و تعصب اصولی به خرج دهد.
دووینیو معتقد است که ادبیات، دست‌کم در یک شکل شفاهی‌اش، در چارچوب جوامع پدرسالار رشد کرده است و این نوع از سازماندهی اجتماعی، که به خانواده به عنوان واحد اقتصادی و مذهبی جامعه متکی است، پدیدآورندهء چیزی بود که «سرودهای حماسی» نامیده می‌شود.
ایلیا، اودیسه و عهد عتیق از دیدگاه دووینیو نمایانگر شیوه‌ای از زندگی و کاربردی از زبان‌اند که در جوامعی پدید آمدند که در آن‌ها هنرهای تجسمی، نمایش دراماتیک مستقل یا به تعبیر کلی‌تر هنرهایی که موجودیت انسان را بیرونی می‌کنند شناخته نشده بودند.
در ادامهء تحلیل دووینیو می‌خوانیم که این جوامع پدرسالار صحنهء تغییری مهم بودند: حرکت از سیستم‌های سنتی طبقه‌بندی به سوی سیستم‌های فردی. در واقع بسیاری از شکل‌هایی که نشانگر کوشش جامعه در جهت اجتماعی کردن نیروهای فراطبیعی بود، در جامعهء پدرسالاری این گرایش را داشت که شخصیت‌هایی قهرمانی ایجاد کند، قهرمان‌هایی که مظهر توانایی انسان به اعمال قدرت خویش بر جامعه و بر جهان طبیعی بودند.
در این جوامع تقسیم کار بسیار ضعیف بود به همان گونه که انباشت سرمایه نیز ضعیف بود و بر هر آنچه که تداوم گذشته را ممکن می‌‌کرد، تاکید می‌شد.
کارکرد هنر در این دوره این بود که شیوهء زندگی انسان را حفظ و تقویت کند این را نیز نباید فراموش کرد که این هنر بیش از هر چیز زبان و کلام را دربر می‌گرفت و آن چه در آن‌ها اهمیت داشت نقش مسلط کلام شفاهی به عنوان تقریبا تنها فرم بیانی بود.
با پدید آمدن شهر به عنوان یک شکل خاص سازمان‌بندی اجتماعی که شیوهء زندگی ویژه‌ای را ایجاب می‌کرد که تا آن زمان ناشناخته بود (و با ظهور شهرهای خودمختار از میان رفت)، شکل شگرفی از فعالیت هنری خود را نمایاند و به این ترتیب بیان خلاقانه از اسطوره به کتاب منتقل شد.
پیدایش شهر - کشورها به عنوان نوع تازه‌ای از سازماندهی اجتماعی، آن گونه که لوییس مامفورد می‌پندارد مترادف استقرار یک «شکل خوب» یا ساختار ثابت در هماهنگی با نیازهای انسان نیست.
از آن‌جا که شهر بر زمینهء جامعهء پدرسالاری پدید آمد که خود از محیطی فئودالی سر برآورده بود (مانند شهرهای یونانی;) از آنجا که شهر به صورت زیستگاهی ممتاز در کانون دنیایی درآمد که مناسبات بسیار تثبیت شدهء فئودالی بر آن حاکم بود (مانند ایتالیای قرن چهاردهم;) از آنجا که فعالیت‌های انسانی در حوزهء محدودی متمرکز بودند و مناسبات میان گروه‌های اجتماعی تغییراتی به خود می‌دید; از آن‌جا که ترتیبات قضایی جانشین خشونت، دادوستد جایگزین جنگ و دیپلماسی جانشین سلطه شده بود و این همه_ به‌آن معنی بود که انقلاب ژرفی در شیوهء زندگی و عرف و عادات مردمان رخ داده است.
این روند تغییر و تحول آنچنان یگانه و تازه بود که مجموعهء معیارهای زندگی در این شهرها هیچ دوام نیافت و شهرهای آزاد بدون هیچ آینده‌ای از میان رفتند. شهرهایی از این نوع تنها هنگامی جان به در ‌بردند که جامعه توان تحول را داشت و برخی از عناصر زندگی‌اش را گردهم آورد، عناصری که ادبیات مهم‌ترین آن‌ها بود.
تمرکز اجتماعی شدید شهرها این قدرت را به هنرهای تجسمی داد که به صورت وسیلهء کشف و بهره‌برداری منظم و اسلوب‌دار از نوعی فضا در آینده فضایی که علنا به صورت «تجربهء عملی انسان» درآمده بود. این تمرکز عامل یگانه‌ای است که به وسیلهء آن می‌توان فهمید چگونه فضا به صورت یک موضوع و مسالهء عمده درآمد، چه تمرکز اجتماعی و ارتباط بسیاری که ایجاب می‌کرد این امکان را پدید می‌آورد که بتوان یک عنصر واقعیت را جدا کرد و آن را جداگانه بررسی کرد.
رقابت مداوم خانواده‌های بزرگ در شهرهایی چون ونیز و فلورانس و جریان شدید تبادل کلمات، عواطف، ثروت، کالاها و جشن‌ها، دنیای نقاشی را به صحنهء بازتاب ثروت کلان‌شهری تبدیل می‌کرد که ونیز از آن برخوردار بود.روش عملی ارتباط در درون شهر، یعنی مظهر فضایی که انسان فتح کرده و در آن سکونت گزیده است و بدون شک برانگیزنده و بیدارکنندهء هنر به مفهوم امروزی آن است.
آزادی جمعی در شهر با نیروی شگفت‌آوری پا می‌گیرد، مناسبات بشری را برقرار و منظم می‌کند و در این راه رابطهء اجتماعی یا قانون را به جای خشونت می‌نشاند، مصلحت همگانی را رسمیت می‌بخشد و افراد را محترم می‌شمارد.
هنرنیز در همین راستا با این کوشش ارتباط یافته و کارکردش این می‌شود که پیوندهای زندهء میان انسان‌ها را محکم و بهتر کند.
در جوامع فئودالی هنر در پرتو رقابت میان گرایش‌های متعدد و متضاد ارزیابی می‌شود، انگار که این رقابت منشا و مقصد این فرم‌های بیانی بود و تعریف هنر با موانعی تناسب داشت که انسان باید بر آن‌ها چیره می‌شد تا بتواند یک نظم انسانی تحقق نیافته را برقرار کند.
شکوه ستوه‌آور این نوع هنر ناشی از این واقعیت است که به نظر می‌رسد همواره بیانگر یک پیروزی به تعویق افتاده یا شکست باشد.
انتقال جوامع سنتی فئودالی اروپای قرون وسطی به جوامع پادشاهی که در آن‌ها سرمایه‌داری و شیوه‌های تولید و زندگی متناسب با آن پدید آمد، تکان‌ها و تضادهایی را در پی آورد که بیان هنری از آن‌ها بی‌درنگ سود برد. پیشرفت اقتصادی همراه با تراکم سرمایه‌داری، تکنولوژی و رشد صنعتی در مناسبات انسانی و در ساختارهای جهانی یا محلی تغییراتی ریشه‌ای پدید آورد که پیامدهای آن قابل مقایسه با آنچه از جوامع سنتی ناشی می‌شود، نیست.
با این تحولات بود که به گزارش «ژان دووینیو» دنیای باثباتی که در آن شور و عواطف هنری به سوی ستایش از ارزش‌های مسلط پادشاهی بود جهت‌گیری‌اش را به سوی ارزش‌های طبقهء متوسط آغاز کرد و «روحیهء بورژوازی» که عبارت است از تدوین و بیان تدریجی اغلب انتزاعی این خواست‌ها، با این کوشش که وجود این بیان و قرار گرفتنش در چارچوب برداشت منظمی از زندگی مورد تایید قرار گیرد، متولد شد.
دووینیو بر این باور است که تنها کشورهایی را می‌توان نمونهء جامعهء مدرن دانست که دارای رشد صنعتی واقعی باشند و این رشد پدید آورندهء تغییرات واقعی باشد (و نه فقط انتقالی سطحی از شرایط سنتی به شرایط تازه.) ممکن است چنین به نظر رسد که کشورهایی که از بیرون تحت نفوذ پیشرفت‌های تکنولوژیک (به عنوان تاثیرات ثانوی) قرار گرفته‌اند با مشکلات مشابهی که در کشورهای صنعتی وجود دارد درگیر می‌شوند.اما واقعیت چنین نیست. این که به نظر می‌رسد شرایط مشابهی وجود داشته باشد ناشی از آن است که مسایل به گونه‌ای ساختگی از جایی به جای دیگر منتقل می‌شوند و پس از این انتقال، بیش‌تر با ابعادی بیش از اندازه بزرگ به خود می‌گیرند یا برعکس بیهوده و سترون می‌شوند.
جمع‌بندی دووینیو این است که «این واقعیت که آفرینش هنری در همهء شکل‌هایش در کشورهای صنعتی دستخوش تغییری بنیادی می‌شود فقط ناشی از پیدایش تکنیک‌های تازهء انتقال اندیشه نیست. بلکه نتیجهء تغییراتی است که تولید صنعتی همواره برمی‌انگیزد و این به آن معنی است که تغییر به صورت مسالهء محوری موجودیت انسان درمی‌آید.»
پس شرایط جامعهء مدرن و پیشرفت تکنیکی همراه با آن این امکان را پدید آورده است که همهء شکل‌های شناخته شدهء هنر همزمان به اجرا درآیند و همهء کارکردهای هنر که تاکنون از آن‌ها سخن گفتیم بر هم منطبق شوند.
دووینیو خوش‌بینانه بر این اعتقاد پافشاری می‌کند که تعدد و گسترش گروه‌های مصرف‌کنندهء هنر موجب شده که لذت هنر به محافل کوچک سرآمدان و برازندگان (ساکنان کاخ‌ها) محدود نشود و فراتر رود و باعث مشارکت اجتماعی هنر در زندگی واقعی و نفوذ هر چه ژرف‌تر تخیل در چارچوب وجود زندگی اجتماعی در سطح ارتباطات است، ارتباطاتی که خود نیز سمبل‌هایی با شدت و ژرفای رو به افزایش‌اند.
از دیدگاه دووینیو هنر نیز مانند همهء انواع دیگر فعالیت‌های انسانی مجبور است برای بقای خود با قوانین بازار کنار بیاید و به صورت کالا وارد مناسبات اقتصادی شود تا آن‌جا که هنر روز به روز بیش‌تر در زندگی اقتصادی و اجتماعی ریشه می‌دواند.
زندگی اجتماعی پویا و سرزنده است و بنابراین قرائت است که «ژان دووینیو» از تعریف ایستای زندگی اجتماعی انتقاد کرده و هنر را همچون گورویچ آزادی «پرومته‌ای» می‌خواند که می‌کوشد تا تجربهء زندهء واقعی را گسترش بخشیده و اعتلا ببخشد و از سوی دیگر بیانگر آرزویی مهارناپذیر برای رسیدن به کمال است که از طریق مشارکت بیان می‌شود پس در حقیقت این هنر است که دینامیسم اجتماعی را با وسایل دیگری تداوم می‌بخشد.
آن گونه که استاد دانشگاه اورلئان فرانسه، «دووینیو» هنر را مشارکتی برای پیش‌بینی تجربهء واقعی انسان و هدایتی به ناشناخته‌ای می‌داند که از عواطف کنونی فراتر رفته و از احساسات آینده خبر می‌دهد باید جامعه‌شناسی هنر را علمی زنده و پویا انگاشت که می‌تواند با روشنی بخشیدن به معنای فعالیت‌های هنری و اثرات آن‌ها به هنرمند و جامعه یاری رساند. چرا که هنر می‌تواند ساختارها را مورد سوال قرار دهد و گروه‌های انسانی را به حرکت وادارد تا دست به تغییر بزنند و در تاریخ دخالت کنند.
جواد لگزیان
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید